هیچوقت نگو که ایرانی میتونه با تحصیلات خوب اینجا راحت زندگی کنه منظورم اینه که به این صراحت نگو
داستان شما منو یاد چند روز پیش میندازه که رفتم پیش یکی از استادا تو دانشگاه برای این که ببینم اوضاع پایان نامه رو که میخواستن کتاب کنن به کجا رسیده
حدود دو ماه پیش مخ مارو میزد که بمون ایران اینجا همه چی هست من الان چند جا کار میکنم درآمدم خوبه و فلان.
وقتی چند روز پیش رفتم پیشش میگفت شما حق داری الان از معاونت عمرانی دانشگاه استعفا دادم اینجا هر چی داشته باشه اعصاب خوردیشو همیشه داره چه با پدر و مادر و این فرهنگ که همش هم قابل افتخار نیست چه بقیه افراد جامعه که هیچوقت مثل پدر و مادر هم نمیشن.
اینکه همیشه باید از این و اون اجازه بگیریم با این که سن و سالمون رفته بالای 20 !!!!!!!!!!! اینکه روابط جنس دختر و پسر به این وضعه!!!!!!!!!!! اینکه دانشگاه هامون دارن درجا میزنن و تو دانشگاه وقت هامون رو تلف کردیم و اینکه حتی انگیزه هامون رو تو دانشگاه از دست دادیم ......
اگر امید به رفتن نباشه چطور میشه اینجا با دلخوشی زندگی کرد؟
حداقل بسیار خوشحالم که با تلاش برای رفتن و خوندن برای زبان و آیلتس و هزار تا چیز دیگه دوباره آب از جوی رفته رو به جوی باز گرداندم و اینکه دوباره میتونم بگم نفس کشیدن من برای دنیای اطرافم مفید خواهد بود
علاقه مندی ها (Bookmarks)