سلام به همه،
خوشحالم که بلاخره موفق شدم بیام و تجربه روز سفارتم را در 8 فبریه 2016 در دبی به شما دوستان بگم.
اول اینکه آرزو میکنم ایرانیان عزیزی که مایع افتخار ایران هستند و خواهند بود همیشه موفق باشند و جایگاه واقعی خود را در دنیا پیدا کنند.
من در مقطع مستر در رشته مهندسی نرم افزار از دانشگاه هیوستون بدونه فاند پذیرش دارم.
وقت ملاقات من برای ساعت 8 صبح بود، پس من به سفارش دوستان بعد از نماز صبح و توکل به خدای بزرگ راه افتادم سمت سفارت و ساعت 6:15 رسیدم که دو نفر جلو تر از من بودند.
همه چیز خوب بود و فکر میکنم قبل از ساعت 8 صبح درب را باز کردند و رفتار کل پرسنل خوب و در عین حال جدی بودند.
در ابتدا قبل از ورود یک اقای جوانی امد و دمه در با تبلت اسامی افراد را چک میکرد که اصلا امروز وقت سفارت دارند یا نه .
مرحله بعد بعد از ورود به سفارت و چک کردن وسایل چند تا خانم جوان در سالن اصلی با بارکدخوان کد دی اس 160 را چک میکردند و روی پاسپورتمون برچسبی می زدند. (موبایلم میتونید ببرید، دمه در اصلی تحویل میگیرند و بعدش بهتون تحویل میدند که من خودم نبردم کلا)
مرحله بعدی به باجه ای رفتم که خانم با لحجه ای کاملا ایرانی ازم پرسید در پنج سال اخیر فقط به عراق (کربلا) سفر کرده ای منم گفتم بله کربلا رفتم و بعد گفت برو سفه انگشت نگاری.
مرحله بعدی توسط یه خانم افیسره مسلمان انگشت نگاری شدم و گفت بشین صدات میکنند. تفاوت ایرانیها و خارجیها فقط این بود که پاسپورت ایرانیها گرفته میشد ولی برای افراد دیگر خیر و به آنها فقط یک شماره میدادند که مثل بانک به باجه ها فراخوانده می شدند.
مرحله بعدی یعنی زمانی که منتظر صدا زدن بودم دیدم سالن یک مرتبه خیلی شلوغ شد و از اون آرامش اولیه کاسته شد چراکه خیلی از افراد بعد از ساعت 8 صبح به سفارت مراجعه کرده بودند. در همین حال دیدم نام خانم ایرانی را صدا کردند، بعدا متوجه شدم که یه خانم خیلی پیری بود که ریجکت شده بود، بعدش یه آقای جوانی رفتند که یه کمی طول کشید و بعدش خوشحال با برگه زرد آمد، بعدش یه آقایی را که در انگشت نگاری جلوتر از من بود را صدا زدند که متاسفانه زیاد طول نکشید که با برگه سفید و چهره ای ناراحت برگشت. تا اونجایی که فهمیدم کل ایرانیها را یک باجه خاص صدا میزد. در همین سایت خوانده بودم که خوانم جوانه مو بلندی که در باجه شش هست اصلا خوش اخلاق نیست و بعضی ها هم گفته بودند که بد صحبت میکنه با آدم که کاملا برعکسش بهم ثابت شد.
مرحله بعدی : اسم من را صدا زدن و دیدم بله همون خانم و با همون مشخصات هست، ولی چون میدونستم که خدا هوام را داره و همه ما حتی همین خانم هم از بندگان خدا هستیم خودم را با آرامش درونیم آروم نگه داشتم و همینطور میدونستم که هیچ چیزه دروغی در پروندم ننوشتم که بخوام بترسم. در کل بگم اتفاقا رفتار این خانم واقعا خوب بود، درسته جدی بود ولی اصلا به من استرس وارد نکرد. و سوالات اضافی هم نپرسید.
من سوالات را پایین نوشتم ولی جوابهای خودم را ننوشتم برای اینکه خودم به این اعتقاد دارم که هرکس باید خودش باشه و هرچی که واقعا فکر میکنه درسته بگه، ولی در آخر چند تا نکته کلی را خواهم گفت که بیشتر روی طرز فکرتون اثر میگذاره نه حفظ کردنه جواب. بین این سوالاتی که هم پایین نوشتم اصلا سواله اضافه ای نکرد و یک سوال را دوبار تکرار نکرد.
سوالات:
اول : چرا می خواهی بری آمریکا؟
دوم : چرا این دانشگاه ؟
سوم : جای دیگه ای هم اقدام کردی ؟
چهارم : بعد از تحصیلاتت می خواهی چه کار کنی ؟ (باورتون میشه من در جواب این سوال یادم رفت که در ابتدا بگم که بر میگردم به کشورم !!)
پنجم: CV و SOP من را گرفت.
ششم : کارت پایان خدمت لطفا! کجا خدمت کردی؟ چه کار می کردی در خدمت؟ من نیروی انتظامی بودم
هفتم :بانک استیتمنت داری ؟
در آخر همه مدارکم را بهم پس داد و فقط CV و SOP را نگه داشت و برگه زرد را برداشت و یک شماره را به دقت برام روی برگه نوشت.
بعدش شروع کرد به فارسی صحبت کردن با من و مراحل پیگیری را کاملا فارسی بهم توضیح داد که فکر کنم به خاطره این بوده که من دقیقا متوجه بشوم بعد از این چکار باید کنم برای پیگیری.
بعدش من ازشون تشکر کردم و ایشونم گفت روزه خوبی را داشته باشید.
وقتی برگشتم سمت سالن همه ایرانیا با چشمانی کاملا نگران منو نگاه میکردند و من هم سعی کردم بهشون بفهمونم اصلا استرس نداشته باشید و همه چیز خوب خواهد بود.
حالا نکاتی که میخوام به عنوان یک دوست به شما بگم :
در این راه چشمتون به اراده خدا باشه نه بنده خدا، پس با ایمان باشیم.
من هنوز کلیر نشدم ، پس از جایگاهی صحبت نمیکنم که خرم از روی پل گذشته باشه. قبل از رفتن به سفارت به خودم و خدا قول دادم که با تجربیات کم هم که شده به بقیه کمک کنم .
همیشه به خودتون القا کنید که اگر ویزا گرفتید خیلی خوشحال نشید و اگر هم نگرفتید خیلی ناراحت نشید، این استرس شما را به صفر میرسونه.
خیلی وقتها لازم نیست که شما در جواب افیسر حتما جواب بله یا خیر بدهید، مثلا اگر مستقیما ازتون پرسید (که احتمالش خیلی خیلی کمه) که آیا بعد از تحصیلاتت می خواهی بمانی آمریکا ؟ به نظر من اگر بله یا خیر بگید باهم فرقی نداره چون معلومه که شما قبلا بهش فکر کردید، ولی وقتی بگید که من الان تمرکزم بر روی تحصیلاتم در این دانشگاه و با این استاد خاص هست و به این موضوع فکر نکردم و یا در برنامه هایم نیست، خیلی بهتره. پس یادتون باشه اگه دیدید افیسر داره ازتون سوالات خاص میکنه هواستون جمعتر باشه و خودتون را متمرکز همین مرحله ای که هستید بدانید.
اگرتونستید روزه قبل از سفارت یه سری برید دمه سفارت و با محیط آشنا بشید، دیدنه سفارت بزرگ آمریکا با پرچم بزرگ وسطش باعث خواهد شد نصف استرس شما بریزه ، سعی کنید فقط زیاد نایستید اونجا چون شرطه های اطراف سفارات گیر میدن بهتون.
اگر مثل من 8 وقت دارید همون 6 تا 6:30 صبح سفارت باشید، چون وقتی شما جزو نفرات اول باشید از خیلی موارد ریز که به چشم نمیاد و وقت توضیحش نیست شما ایمن خواهید بود، مثلا اوله کار همه سرحال هستند حتی افیسر و تا بیاد سالن شلوغ بشه شما کارتون انجام شده و میایید بیرون
قبل از مصاحبه چند قطره هم که شده آب بخورید، در سفارت آبخوری هست نیازی به بطری نیست.
در دعاهایمان بجای التماس به خدا برای اینکه یه کاری کنه ویزا بگیریم، بهتره که بیشتر شکر کنیم و بگیم خدایا ممنونم ازت که تا همینجا هم منو کمک کردی و اگر تو نمیخواستی تا همینجا هم نیومده بودم. این حالت دعا کردن باعث خواهد شد بقیه کارهامون را هم خدا جفت و جور کنه.
و در آخر اینکه درسته که باید همه تلاشمون بگذاریم برای نتیجه گرفتن ولی تسلیم بودن در برابر مشیت خدا خودش باعث گشایش راه خواهد شد.
برای همتون آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم بتونیم از تخصصهامون در بهتر کردنه زندگی مردم جهان استفاده کنیم، مخصوصا مردم مظلوم کشور خودمون که به ما احتیاج وافری دارند.
-در آخر ممنونم از وقتی که گذاشتید و توجهتان
- سعید
علاقه مندی ها (Bookmarks)