برای شنا کردن در جهت مخالف رودخانه، قدرت، جرات و سختکوشی لازم است،
وگرنه هر ماهی مردهای میتواند از سمت موافق آب حرکت کند...
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
برای شنا کردن در جهت مخالف رودخانه، قدرت، جرات و سختکوشی لازم است،
وگرنه هر ماهی مردهای میتواند از سمت موافق آب حرکت کند...
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
راه موفقیت مسیری پر از شکست و پیروزی است!
با اولین شکست نباید کنار رفت، و با اولین پیروزی نیز نباید مغرور شد...
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
وقتی ادیسون
به مدرسه میرفت , معلم کلاسشون نامه ای را به ادیسون داد و گفت
بده به مادرت ...!!!!!
مادر ادیسون نامه را خواند و دید در نامه نوشته شده :
خانم با کمال تاسف باید بگم کودکتان کودن است و
هیچ استعدادی جهت ادامه تحصیل و درس خواندن ندارد !!!!!
مدرسه ما نیز جای ابلهان و کودن ها نیست !!!!
ولی ...
مادر ادیسون نامه را جور دیگری برای ادیسون خواند
او نامه را اینگونه خواند :
فرزند شما نابغه است
مدرسه ما توان آموزش به فرزند شما را به جهت هوش بسیار, ندارد !!!
شما باید شخصا خودتان به او آموزش دهید !!!!!
و اینگونه شد که مادر ادیسون شروع به درس دادن به او در منزل کرد !!
ادیسون در 13سالگی
اولین اختراع خود را به ثبت رساند ...
مدتی پس از فوت مادر ادیسون , او در جشن تولدش
صندوقچه مادرش را باز میکند و نامه را جلوی همه باز میکند
تا به همه ثابت کند از کودکی نابغه بوده و معلمشان اواین کسی بوده
که این مسیله را فهمیده !!!
ولی با دیدن اصل نامه شروع میکند به گریه کردن و تازه میفهمد که نوشته های معلمش چیز دیگری بوده !!!
ادیسون در آنجا میفهمد که چطور مادرش از یک کودک کودن یک ادیسون نابغه ساخت !!!این افتخار مادر ادیسون است
هزاران درود بر چنین مادری ...
راههای قدیمی، درهای جدید را باز نمیکنند...
اگر مردم قدر زمان را میدانستند، هرگز کفش بنددار نمیپوشیدند...
آلبرت انیشتین
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
زمانی که اپل توسعه یافت و به یک مدیر کارا نیاز داشت، استیو جابز این پیشنهاد را به جان اسکالی از پپسی داد.
او در ابتدا مخالفت کرد، اما با این جملهی استیو جابز نظرش عوض شد: "دوست داری تا آخر عمرت آبشکر بفروشی، یا با من دنیا را تغییر دهی؟!"
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
سلام دوستان.
شاید کما بیش دوستان با من و کانتهایی که میزارم آشنا باشند. خیلی وقته میخام از اتفاقی که پارسال برام افتاد صحبت کنم شاید برای برخی از دوستان کمک کننده باشد. الان برای من بیشتر خاطره است تا یک اتفاق درد ناک.
اساسا آمریکا یا تحصیل توی هر کشوری جدا از اینکه رویا است، یک هدفه و برای من جزی تنیده شده در زندگیم.
من پارسال از دانشگاه راچستر و راتگرز پذیرش با فاند گرفتم. چنان استاد خواهانم شده بود که ایمیل میدادم سریع جواب میداد انگاری خوابیده بود روی ویندوز فونش و منتظر بود که من ایمیل بدم و سریع جواب بده. خدا میدونه من چه آفرهایی رو از اروپا و استرالیا برای راچستر پروندم. خوشبختانه با پیگری استادم و با پست کردن شخصی استاد کمتر از 2 هفته دستم رسید. من نوبت سفارت از ارمنستان هم گرفتم. حتی در این زمینه هم استاد به یه رابطهایی تماس گرفت که زیر سبیلی واسم زودتر نوبت بگیره. راچستر یه دانشگاه نظامی خصوصیه که توی کارهای سفارت خیلی حرفشون برو دارد. روز مهر زدن و کامل کردن مدارکم پرونده ای که از قبل داشتم توی دادسرای تهران به جریان افتاده بود و من هم بی خبر از همه جا رفتم دادگستری تهران برای گرفتن مهرهای لازم. داستان پروندم این بود که من توی ماشین دوستم تصادف کردیم و دوست من تو این فرارها با آواره ها رفته بود اروپا و من تنها مضنون پرونده بودم. در حالیکه اصلا من کاری ای نبودم. من نوبیت سفارت داشتم برای چند مدت بعد از این اتفاق. من رو بازداشت کردند و به خونوادم زنگ زدند. قرار صادر شد و من رو دادن به شعبه جرایم و تخلفات اجتماعی و از اینجور مزخرفات. چون این دوست احمق ما ماشین به اسمش نبوده و فقط قولنامه ای بود کار بدجوری دور سر ما پیچید بود. دلیل اصلی بازداشت من این بود که یه روز اون خانمی که ماشینش خورده بود اومد بود دم در خونه ما که شما خسارت افت ماشین من رو ندادید و دوستت الان ایران نیست. من هم بهش گفتم قانون هر چی گفته همونه در ضمن من هم هیچکارم. با انصاف شوهرش دادو بیداد را انداخت دم در خونمون من هم هرچی از دهنم در اومد بهش گفتم و من رو بدلیل هتک حرمت و فحاشی 6 ماه زندان کردند. من با استادم بعد آزدای با وثیقه تماس گرفتم که دیفر کنم. استاد شاکی شد و گفت اگر دیفر کنی دیگه بهت فاند نمیدم. من التماس استاد بی محلی. خلاصه من دیفر کردم و رفتم زندان. تقریبا 2 3 ماهیه بیرونم و حبسم تموم شده. البته همه اخر هفته ها میومدم خونه. 2 3 هفته پیش که با استادم اسکایپی صحبت کردم گفت یه دانشجو دیگه گرفته و نیازی به من ندارد اگر میخای بدون فاند پاشو بیا اینجا. من اینقدر که اعصابم خورد شد که زیاد نتونستم حرف بزنم و خداحافظی کردم و اومدم بیرون. بعد به استاد ایمیل زدم که برای سال بعد میخام بیام گفت دانشجو نمیگیرم. (خودم احساس میکنم اعتماد نداره بهم). من پذیرش از راتگرز، ایتالیا، سوئد و استرالیا و خیلی از ایمیلهای 50 50 رو پروندم و این شد عاقبت ما.
منظورم از این دلنوشته این بود که ما قراره بجنگیم و واسه چیزی بجنگیم که قرار دستاوردمون بشه. من باز هم تلاش میکنم اینبار واسه اینکه گذشتمو جبران کنم.
همیشه مشکلات هست. باور کنید حتی نمیتونم اسم TPO رو بیارم ولی چیکار کنم با تافل اکسپایر شده. با خیلی از دوستام صحبت کردم و این بخش از فروم کمک کرد و میخام بگم با کمک دوستان باز من میجنگم.
به قول ما کردها (حالا نمیدونم معادل فارسیش درسته یا نه). زبان بنده قلم خالقه..... تو هرچی رو بگی مون واست نوشته میشه....
ممنون
A person who never made a mistake never tried anything new
Albert Einstein
برای یک ذهن با اراده، هیچ غیرممکنی وجود ندارد...
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
آینده با آنچه امروز انجام میدهید ساخته میشود، نه آنچه که میخواهید فردا انجام دهید!
رابرت کیوساکی
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
در جهان اطراف ما هم خوبی هست هم زشتی . اما انتخاب کما بیش با خود ماست که بیشتر به کدامشان توجه کنیم .
وقتی با مشکل یا ناراحتی در گیر هستیم اگر خوب توجه کنیم خواهیم دید که فکر و اندیشه مشکل بیشتر از خود آن مشکل ما را می آزارد .
شاید یک برخورد ناخوشایند در محل کار یا در خیابان تاثیر خیلی بدی بر ما بگذارد . این ماجرا بعد از چند دقیقه پایان می گیرد اما ناراحتی و آزردگی حاصل از آن ممکن است یکی دو روز یا حتی بیشتر در ذهن ما باقی بماند و ما را بیازارد .
اگر دقیق تر محاسبه کنیم خواهیم دید که فکر و اندیشه آن برخورد ناخوشایند یا اتفاق بد خیلی بیشتر از خود آن اتفاق باعث ناراحتی ما شده است .
فکر مشکل معمولا بیشتراز خود مشکل آزار دهنده است
یک راه سازنده و مثبت می تواند کنترل افکار و کم کردن میزان ناراحتی در فکر و ذهن باشد .
این بار که اتفاق بدی افتاد یا برخورد ناخوشایندی پیش آمد می توانیم تصمیم بگیریم که کمتر ناراحتشویم و زودتر آنرا فراموش کنیم .
نباید افکار و احساسات منفی مانند خشم و نفرت و آزردگی را در ذهن و دل خود نگه داریم .
تصور کنید اگر زباله های آشپزخانه را چند روزی بیرون نگذارید چه اتفاقی خواهد افتاد . تمام خانه بو می گیرد و آلوده می شود . در چنین خانه ای نمی توان احساس شادی و آرامش کرد .
دقیقا همین مسئله در مورد افکار و احساسات منفی هم درست است . اگر آنها را مدت طولانی در خود نگه داریم ذهن و دل ما را آلوده خواهند کرد . آنگاه زندگی ما بد بو و آلوده خواهد شد و مشکل بتوانیم شاد باشیم
تنها چیزی که بین شما و رویاهایتان ایستاده است، انگیزه و باور به این است که "میتوانید"
به خود ایمان داشته باشید و خود را باور کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)