سلام دوستان
یه مسئله ای ذهن منو خیلی درگیر خودش کرده، تویه فروم هم سرچ کردم ولی دقیقا تایپیکی پیدا کردم با موضوعی برعکس این موضوع.
تا چند سال قبل گروهی در حال مهاجرت(تحصیلی کاری و ...) بودن که از یه نسل حدودا قبل تر بودن. اکثرا از خانواده هایی با 3-4 و یا بیشتر بچه. همون طور هم که می دونید این سبک خانواده با سبک جدید که اکثرا 1 و یا نهایتا 2 فرزندی هستند تفاوت داره. تویه خانواده های قدیمی تر که تعداد بچه ها بیشتر بود، وابستگی و حس مسئولیت به پدر و مادر تویه بچه ها کمتر بود(منظورم عشق و احترام نیستا) چون یه جورایی بار این مسئولیت و علاقه بین بچه ها پخش می شد و حتی در مواردی 1-2 تا از بچه ها اصلا همچین باری رو تحمل نمی کردن. و همینطور تفاوت پدر و مادر ها در دیدگاهشون در مورد موضوعات مختلف با بچه ها تویه اکثر موارد تفاوت خیلی زیادی داشت.
ولی این نسل جدید که می خواد مهاجرت کنه، دغدغه هاشون به نظرم متفاوته با کسایی که قبلا رفتن.تویه نسل جدید و کلا سبک جدید خانواده خیلی به وفور دیده میشه که پدر و مادر مثل دوست می مونن برای بچه هاشون و دیگه اون ترس و پنهانکاری زیاد از والدین داره کمتر میشه( نمی گم نیست ولی تعداد خوانواده مدرن داره بیشتر میشه). خیلی از کسایی که می خوان الان مهاجرت کنن ممکنه مثل تعدادی از نسل قدیم ، دوری از خانواده و زندگی 100 مستقل و بریده شدن کامل از خانواده دیگه چزو معیارهاشون نباشه چون آزادی ها و دیدگاه های مشترک توو خانواده ها داره بیشتر میشه.
خب این نسل جدید به جز مشکلات مهاجرت، مسئله حس مسئولیت نسبت به پدر و مادر هم بیشر میشه جزو معضلاتشون. اگه تا چند سال پیش کسایی که می رفتن می دونستن خواهر برادری دارن اینجا که میتونه حداقل ماهی یه بار به والدین سر بزنن یا دکتری ببرنشون، خب این نسل جدید این پایگاهو تو ایران ندارن، وقتی میرن دیگه کسی اینجا نیست که بتونه در حد معقول(نمی گم هر روز بره خونه والدینش) حداقل ماهی یکبار بهشون سر بزنه.
تا وقتی تو ایران بودیم میشنیدیم خارجی ها سردن و با پدر مادر کاری ندارن و رابطشون کاملا بریده شده. ولی وقتی اومدم خارج از ایران دارم می بینم که این جماعت( توو کشوری هستم که مردمش به سردی رفتار معروفن) اگه والدینشون تویه شهرشون باشن حداقل آخر هفته ها باهاشون وقت می گذرونن و تعطیلات با خانواده گذرونده میشه. اونموقع است که آدم فکر می کنه عده ای از ما ایرانی ها حتی از این ها هم سردتریم!!! داشتم در مورد اینکه فکر نمی کردم اروپایی ها اینقدر وقت با خانواده بگذرونن توو دانشگاه حرف می زدم که همکلاسی آلمانیم بهم گفت چند تا دانشجو ایرانی دیدم که 2-3 ساله از ایران اومدن بیرون دیگه برنگشتن مگه خاونواده ندارن؟ یا همکلاسی فنلاندیم تعطیلات بین دو ترم رو برگشت شهرش چون خواهرش زایمان کرده بود و این می خواست 1 ماه کمک خواهرش کنه. دوستی دارم انگلیسه و میگه توو انگلیسیها خیلی زیاد دیده(حداقل توو همسایه هاش) که پدر مادر بزرگ به بزرگ کردن نوه هاشون کمک می کنن. به یه خانوم ایرانی صحبت می کردم که یکی از دلایل انتخاب اروپا برام نزدیکی به ایران بود، بهم گفت تا وقتی دانشجویی و تعطیلات بین 2 ترم داری میتونی بری مدام ایران،شاغل که بشی دیگه وقتت کمه،ازدواج که کنی دیگه نمیتونی از بچه و همسرت توقع داشته باشی هر تعطیلی فقط برن ایران... دیدم واقعا راست می گه. راستش خود من اصلا نمی دونم باید چی کار کرد،ایرانی هایی هم که می بینم یا خواهر برادر ایران دارن یا کلا سبکشون طوری بوده که از خانوداه بریدن و از این دوری کاملا راضی هم هست. نمی دونم کس دیگه ای هم هست که بین دو راهی باشه اینکه همش یه چشم آدم به آیندست که اصلا امکانش وجود نداره بشه به خانواده (منظورم والدین هست) ماهی 1 بار سر زد. تابستون همسایمون که 2 تا بچش استرالیا هستن سکته کرد و پدر من به دادش رسید و حدود 3 هفته توو بیمارستان بالا سرش بود تا بچه هاش بالاخره اومدن . اینجور رفتارا هم داره توو ایران روز به روز کمرنگ تر میشه و دیگه تعداد همسایه و آشنایی که به داد هم برسن کمه، 10-15 سال دیگه که پدر مادرمون پیر میشن کی می خواد تا یه دکتر ببرتشون؟ ممکنه حرفام برای عده ای مسخره باشه یا بگن چه قدر لوس و وابسته است، ولی من از این سبکا نبودم که برای کارای زندگیم وابسه والدین باشم و فکر کنین الان فشار زندگی تنها این فکر هارو توو سرم انداخته باشه، منم زندگی مستقل رو دوست دارم ولی بالاخره توو برهه ای از زندگی حالا بارداری بچه داری و یا مریض داری آدم به والدین یا اونا به ما نیاز دارن. وقتی می بینم این خارجی ها هم حتی توو این موارد از اعضای خانوادشون کمک می گیرن به این فکر میافتم که نکنه این ماییم که داریم اشتباه می کنیم.
یا همکلاسی های دیگم که به جز (ایرانی افغانی پاکستانی) همه می خوان بعد تحصیل بر گردن کشورشون و به همین دلیل کاملا شادن و دارن لذت می برن از این تجربه تحصیل تویه خارج اونموقع اون 3 گروه بالا(ایرانی افغانی پاکستانی،اینا رو مثال زدم چون از این کشورا همکلاسی دارم شاید ملیت های دیگه هم اینطوری باشن) همش دارن به آینده فکر می کنن که چه جوری توو این کشور بمونن یا برن جایه دیگه و اصلا اون نشاط یه دانشجویه کلمبیایی یا کویتی رو ندارن. به همکلاسی ایرانیم میگم چرا نمی خوای برگردی میگه بالاخره خاور میانه جنگ میشه و معتقده حتی دیگه ترکیه هم امن نیست اونموقع می بینم دانشجوهای ترکی دانشگامون یا خوابگاه با خیال آسوده بعد تحصیل برمیگردن کشورشون و اصلا کشورشون رو اونطوری نا امن نمی بینن در صورتیکه ما ایرانی ها ترکیه رو قبول نداریم.

خیلی وقت ها فکر می کنم کاشکی کشوری می رفتم یا در آینده برم که امکان مهاجرت خوانواده هم مقدور باشه، واقعا در این مورد اطلاعات خیلی ضد و نقیضه، تویه گروه تلگرام یادمه پارسال ادمین گروه می گفت اینجا بیاین اقامت بگیرین سریع پدر مادرتونم می تونین مهاجرتی بیارین، ولی وقتی لینک شدم به 5-6 تا خانواده ایرانی توو این کشور بهم گفتن خیلی سخته و پدر یا مادر باید 75 سال سن داشته باشه یا همسرش مرده باشه. واقعا اطلاعات کمه آدم می خواد کشوری رو انتخاب کنه نمی دونه باید به حرف کی گوش بده . من الان اروپا هستم ولی هرجایی که امکان اقامت خانوادم هم باشه حاضرم برای مقطع بعدیم برم.
دوستان لطفا اگه اطلاعاتی دارین یا راهکاری که من چه جوری این فکر رو که مثل خوره داره مغزم رو میخوره بگید ممنون میشم. می دونم این مشکل ممکنه برای خیلی ها باشه یا در آینده حداقل مشکل خیلی ها باشه چون کم کم جوونا از خانواده های امروزی دارن مهاجرت می کنن و این مشکل توو سالهای آینده مسئله مهمی میشه. ممنون میشم تجربه خودتون و یا نظرتون رو بگید شاید خیلی ها قبل از مهاجرت با این نظرات شما بتونن مسیر بهتری رو انتخاب کنن. اگه کشوری امکان مهاجرت پدر مادر بهش راحتتره، اگه خوتون یا آشنایانتون از خانواده های کم فرزند بودن و مهاجرت کردن لطفا بگین چه جوری با این حس مسئولیتی که آدم در آینده نسبت به خانوادش داره کنار بیاد و اگه راه حلی داره بگین