آیا مهاجرت به کانادا کار درستی است؟

[involvement]

من تو 4 ماه گذشته با 3 تا دختر رفتم دیت بعدا فهمیدم دو تاشون شوهر دارن شوهراشونم همینجان!!!!!! اصلا باورم نمیشه اسن همه بی وفایی و بی معرفتی رو من که قید ازدواج رو زدم

بنده کاملا قسمت اول حرف این دوستمون رو تایید میکنم، البته بنده در آمریکای شمالی - کالیفرنیا هستم، البته اینجا تفاوت فرهنگی با کانادا وجود داره(البته من یک ratio تقریبا 80 درصدی میتونم بدم یعنی 20% دیگه مذهبی و conservative هستند یعنی دیدگاه خاص دارند در زندگی و مثل همه نیستند)،
و کاملا هم norm هست
در ظمن من دختر آمریکایی را صد در صد به زن شرقی ترجیح میدم و با قسمت دوم حرف ایشون صد در صد مخالف هستم
چون با وفاتر(البته بستگی داره تعریفتون چی باشه و چگونه وفا را در یک انسان بخواید معنی کنید)، quality بالا، افکار 2 هزار سال جلوتر(این تنها در مورد زنان البته صدق نمیکنه)، خیلی مهربون(از نوع واقعی) و صد در صد برای ازدواج مناسب ترند

همه جا مرد jealous و حسود پیدا میشه(توی ایران مرکزش هست )، گفته دوست دیگرمون که به استاد دانشگاه اشاره کردند
کانادا رو نمیدونم ولی توی این مملکت اگر مردی بخواد از حقوقش تخطی کنه میفرستنش اون جایی که...، البته برای خانم ها هم به همین شکل هست ولی به قول یکی از دوستان ایرانی که اینجا الان 27 ساله زندگی میکنه میگه برای مردهای ایرانی سخت سالار نخواند باشند
و همه جا آدم مذهبی هم پیدا میشه، همه جا افرادی پیدا میشه که حاظرند تنها باشند یا فقط با یک نفر باشند
در ظمن یکی از دوستان آمریکایی بنده که با دوست دخترش الان مدت طولانی میشه که در یک خانه زندگی میکنن، اخیرا با یک زن حامله(چند ماهه) ارتباط برقرار کرده و حتی عکس رو هم من دیدم

ارادتمند

[ghlobe]

بنده کاملا قسمت اول حرف این دوستمون رو تایید میکنم، البته بنده در آمریکای شمالی - کالیفرنیا هستم، البته اینجا تفاوت فرهنگی با کانادا وجود داره(البته من یک ratio تقریبا 80 درصدی میتونم بدم یعنی 20% دیگه مذهبی و conservative هستند یعنی دیدگاه خاص دارند در زندگی و مثل همه نیستند)،
و کاملا هم norm هست

دویت عزیز دیت کردن افراد متاهل با دیگران در امریکای شمالی هم عادی یا نورم نیست. ممکنست افراد زیادی هم مخفیانه ارتباط داشته باشند ولی کشف چنین ارتباطی یکی از دلایل معمول طلاق است و اینطور نیست که جامعه راحت از این مساله بگذرد. اگر اینطور بود سرویس های محرمانه مثل اشلی مدیسون اصلا به وجود نمیامدند و کشف اسامی مشتریان این سرویس اینقدر باعث سروصدا نمیشد.

[involvement]

دویت عزیز دیت کردن افراد متاهل با دیگران در امریکای شمالی هم عادی یا نورم نیست. ممکنست افراد زیادی هم مخفیانه ارتباط داشته باشند ولی کشف چنین ارتباطی یکی از دلایل معمول طلاق است و اینطور نیست که جامعه راحت از این مساله بگذرد. اگر اینطور بود سرویس های محرمانه مثل اشلی مدیسون اصلا به وجود نمیامدند و کشف اسامی مشتریان این سرویس اینقدر باعث سروصدا نمیشد.

سلام بر ghlobe عزیز
من یک اصلاح بکنم در پست قبل منظور من از 80 درصد مربوط به تمام High Commitment Relationship ها بود
اجازه بدید من اینجا یک توصیف داشته باشم از کلیه relationship هایی که از BC به این بر وجود داشته چون خیلی ها اصلا نمیدونن در کدوم گروه به سر میبرند

High Commitment
1st Marriage
2nd Traditional boy friend girl friend material, or in other word monogamous

Medium Commitment
1st Open Relationship, you both agree or know about dating other people but the priority belongs to the primary relationship
or Primary Emotional commitment, so other people can be involved
2nd Multiple Relationship, it's the same as open relationship but without any rules, means you can turn back to your primary partner at any given moment

Low Commitment
1st Friends with benefits, no string attached
2nd Dating/Undefined, you are dating but there is always an ambiguity, you never talk about what's going on, or never care about any signals that your partner giving about revealing the context of this relationship

در دو گروه اول pair bonding وجود داره معمولا
در گروه اخر pair bonding معمولا وجود ندارد
به نظر من open date بودن در marriage بعد از انقلاب صنعتی بیشتر شکل گرفت، حالا هر چقدر اون زمان کم رنگ تر بوده و حالا پر رنگ تر.

موفق باشید

[Dan]

البته این موارد اینجا( دوستی متاهل ها)در مونترآل هم کم و بیش پیدا میشه، به هر حال بستگی به خود شخص داره،مگه تو ایران نیست؟!
اما یه چیز دیگه که برای من قطعی شده این است که دخترهای ایرانی در معاشرت و همنشینی با پسرهای غیر ایرانی مشتاق تر و راحت تر هستند. علت های مختلفی داره از جمله اینکه ما ایرانی ها با هم رودربایستی داریم و تو رابطه راحت نیستیم یا بک گراند مثبتی از هم نداریم، دیگر اینکه نقاط ضعف همدیگر را بخوبی تشخیص میدیم و طرفین هم دوست ندارند جلوی هم کم بیاورند. البته این مساله هم هست که بهرحال خارجی ها از ما پسرهای ایرانی شادتر و باروحیه تر هستند، تا ماها که کوله باری از مشکلات، کمبودهای گذشته و غم ها و استرس های زندگی در وجودمون هک شده اند. ما پسرها ایرانی متاسفانه در دوستی با دخترهای خارجی هم به مشکل برمیخوریم، چون ظاهرا مقبول سلیقه آنها هم نیستیم! :-)

[blessed]

نه دوست عزیز اشتباه نکردم . با یکیشون تو فیسبوک آشنا شدم با اون یکی تو تیندر!!! فک کن زن شوهر دار تو تیندر؟؟؟ متاسفانه دوست پسر گرفتن با پارتنر جنسی گرفتن داره بدجوری رواج پیدا میکنه تازه همین داستان واسه دوستامم پیش اومده تازه اینا دل گنده هاشن که با پسرای ایرانی دوست میشن اکثرا با خارجیا دوست میشن. عجیییب اوضاعی شده

تیندر من نمی دونم کجاست..اما اونا ایرانی بودن ؟
2- با همه این حال که اصلاااااااااااااا تورنتو رو دوست ندارم و روزی 100 بار از اینکه اومدم کانادا به جای اینکه برم استرالیا / امریکا به خودم لعنت می فرستم
اما در مورد مساله خیانت حتما از فساد تهران اطلاع ندارید ..به طور بیمارگونه ای خیانت خانوم و آقایون متاهل زیادترررررر شده..آقایون ایرانی ازبس خیانت کردم اخیرا خانوما هم یاد گرفتن میگن چرا مقابله به مثل نکنیم ! اصلا یه جور بد و مریضی فاسده
دخترای مجرد هم که در هفته خدا می دونه چند نفرو رو می بینن

البته از صحبت های کانادایی ها متوجه شدم .ازدواج اینجا به معنای شریک همه عمر نیست..هر لحظه ممکنه همسر شما فرد جدیدی رو بپسنده و به ازدواج پایان بده ( خوبیش اینه که مثل ایران هر N تا رو باهم نمیخوان ! )

[blessed]

دویت عزیز دیت کردن افراد متاهل با دیگران در امریکای شمالی هم عادی یا نورم نیست. ممکنست افراد زیادی هم مخفیانه ارتباط داشته باشند ولی کشف چنین ارتباطی یکی از دلایل معمول طلاق است و اینطور نیست که جامعه راحت از این مساله بگذرد. اگر اینطور بود سرویس های محرمانه مثل اشلی مدیسون اصلا به وجود نمیامدند و کشف اسامی مشتریان این سرویس اینقدر باعث سروصدا نمیشد.

جقدرامروز سرویس های جدید یاد گرفتم ! LOL
البته رفتم گوگل کردم تا متوجه بشم.برای افراد متاهل هست...خب مگه اونا نمی تونن با اسامی مستعار رجبستر کنند . و خیانت کنند؟
یه همکار اسیایی دارم با اینکه تو رابطه ظولانی مدت هست به شدت دنبال جلب توجه بقیه و پیدا کردن دوست پسر بهتر هست ..من آقا بودم هررگز سراغ این دخترای آسیایی خوش و خط و خال که به شدت رفتار دروغی و مصنوعی دارن و استراتژی های مخصوص نمیرفتم

[ghlobe]

جقدرامروز سرویس های جدید یاد گرفتم ! LOL
البته رفتم گوگل کردم تا متوجه بشم.برای افراد متاهل هست...خب مگه اونا نمی تونن با اسامی مستعار رجبستر کنند . و خیانت کنند؟

برای پرداخت هزینه سرویس سایت بهر حال باید کردیت کارت ثبت میکردند. از روی اطلاعات کردیت کارت کشف شده اند.

در مورد آسیایی ها هم یک تجربه را نباید تعمیم داد دوست عزیز. من دوسه تا دوست ایرانی دارم که با آسیایی ها ازدواج کرده اند و زندگی موفقی هم دارند. آدمهای قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد در هر ملت و گروهی هستند.

[anihoo]

جالبه که من قبل از اومدن و اوایل ورودم خیلی فعال بودم توی فروم الان در سکوت کامل فرو رفتم. تازه فهمیدم هیچی نمیدونم. به همین سادگی.
بهرحال تغییر توی زندگی سخته. مهاجرت هم یک نوع تغییره که برخی با مرگ برابر میدوننش. و من هم موافقم. آدم میمیره. ولی بعدش ممکنه زنده بشه. از نوع خوبش.

هر روز یک چیز جدید یاد میگیرم و مدام نظرم نسبت به زندگی عوض میشه. نسبت به مهاجرت و کانادا که دیگه جای خود داره.
و فکر نمیکنم تا چند سال آینده هم به ثبات فکری برسم.

- مجبور شدم به دو دلیل مختلف برای پسرم و دخترم از یک پزشک متخصص وقت بگیرم. به پسرم چند ماه بعد وقت داد ولی به دخترم چند روز بعد. خودم که به موضوع فکر کردم به این نتیجه رسیدم موضوع دخترم به نظرشون اورژانسی اومده و سریع وقت دادن که مشکلی نباشه.

- خودم یک جراحی داشتم که خیلی خیلی راضی بودم.

- کلا خیلی از سیستم پزشکی اینجا خوشم نمیاد ولی درکشون میکنم.

- اینجا به هر دلیل تصمیم گرفتم برم دبیرستان بزرگسالان و دیپلم اینجا رو بگیرم (لیسانس و دیپلم و ریزنمراتم رو آوردم و معادل سازی کردم که با چند واحد بتونم این کار رو بکنم.) و بازهم دریچه های جدیدی به روی من باز شد و دیدم باز هم به کل نسبت به جهان اطرافم تغییر کرد.

- در هر وضعیت روحی که باشم وقتی از در خونه میام بیرون صدای پرنده ها رو میشنوم و درختها و آسمون و ابرها رو میبینم روحم تازه میشه. دیگه وقتی بهار باشه آدم مست میشه.

- راستش خیلی خیلی آدم جوگیری هستم. هنوز دوسال نشده اومدم ولی کلا یادم رفته کجا زندگی میکردم. کلا از یه جایی یکی با قیچی زندگی رو برید. قسمت مربوط به گذشته گم شده و پیداش نمیکنم.

- شرایط آدمها انقدر با هم متفاوته که در مورد هر سوالی فقط میتونم سکوت کنم.
دورانی بوده که شرایط روحی خیلی خیلی بدی داشتم ولی از نظر مالی و خانوادگی و ساپورت عاطفی از هرکس دیگه ای وضعیت بهتری داشتم. اصلا قابل مقایسه نیست. هیچ کس با هیچ کس دیگه.

و در آخر :
ای کاش زبانم بهتر بود. ای کاش زبانم بهتر بود. ای کاش زبانم بهتر بود.

[sepidjoon]

آنهایی که رفته اند همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست میکنند تا تنهایی بخورند، فکر میکنند آنهایی که مانده اند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی میخورند و جمعشان جمع است و میگویند و میخندند…

آنهایی که مانده اند در ایران همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست میکنند فکر میکنند آنهایی که رفته اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل میگویند و گل میشنوند و از آن غذاهایی میخورند که توی کتاب های آشپزی عکسش هست…

آنهایی که رفته اند فکر میکنند آنهایی که مانده اند همه اش با هم بیرونند. کافی شاپ، لواسان، بام تهران و درکه میروند .خرید میروند…با هم کیف دنیا را میکنند و آنها را که آن گوشه دنیا تک افتاده اند فراموش کرده اند…

آنهایی که مانده اند فکر میکنند آنهایی که رفته اند همه اش بار و دیسکو میروند و خیلی بهشان خوش میگذرد و آنها را که توی این جهنم گیر افتاده اند فراموش کرده اند…

آنهایی که رفته اند میفهمند که هیچ کدام از آن مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان میخواهد یک چای دم کرده حسابی بخورند…

آنهایی که مانده اند دلشان میخواهد یکبار هم که شده بروند یک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را میخواهند انتخاب کنند…

آنهایی که رفته اند همانطور که توی صف اداره پلیس برای کارت اقامتشان ایستاده اند و میبینند که پلیس با باتوم خارجی ها را هل میدهد فکر میکنند که آن جهنمیکه تویش بودند حداقل کشور خودشان بود…

آنهایی که مانده اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین میکنند فکر میکنند که آنهایی که رفته اند الان مثل آدم های محترم میروند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل میگیرند…

آنهایی که رفته اند ، پای اینترنت دنبال شبکه ۳ و فوتبال با گزارش عادل یا سریالهای ایرانی و اخبارهایی با کلام پارسی و ایرانی هستند…

آن هایی که مانده اند در حسرت دیدن کانالهای ماهواره بدون پارازیت کلافه میشوند و دائم پشت دیش هستند…

آنهایی که رفته اند میخواهند برگردند، آنهایی که مانده اند میخواهند بروند…

آنهایی که رفته اند به کشورشان با حسرت فکر میکنند،
آنهایی که مانده اند از آن طرف ، دنیایی رویایی میسازند…

اما هم آنهایی که رفته اند و هم آنهایی که مانده اند در یک چیز مشترکند:

آنهایی که رفته اند احساس تنهایی میکنند
آنهایی که مانده اند هم احساس تنهایی میکنند

آنها که می‌روند وطن‌فروش نیستند
آن‌هایی که می‌مانند عقب مانده نیستند

آن‌هایی که می‌روند، نمی‌روند آن طرف که مشروب بخورند
آنهایی که می‌مانند، نمانده‌اند که دینشان را حفظ کنند

همه‌ی آنهایی که می‌روند سبز نیستند
همه ی آن‌هایی که می‌مانند پرچم به دست ندارند

آن‌هایی که می‌روند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین می‌شوند. یک هفته مانده می‌گریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود.
و آن‌هایی که می‌مانند، می مانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند…

[zini_zinparast]

با احترام به مطالبتون
همه این مواردی که گفتید برای همه درست نیست.
ما یک ماه مانده به اومدنمون به کانادا بسیار خوشحال بودیم.
اینجا احساس تنهایی نمیکنیم
در حسرت دیدن کانالهای شبکه سه و فارسی زبان هم نیستیم. خیلی به ندرت برنامه فارسی نگاه میکنیم. اگر چه وطن فروش هم نیستیم.
به کشورمون هم اصلا با حسرت نگاه نمیکنیم. چون اونجا کشوری هست که ما در آن جایی نداریم. پس حسرت خوردن کاملا بی معناست. در عوض حسرت میخوریم که چرا زودتر به کانادا نیومدیم!

موقع ورود به کانادا هم پلیس ما رو هل نمیداد و خیلی با احترام با ما برخورد کرد که من واقعا شوکه شدم