سلام
دوست من
تا وقتی تو یه کشور دیگه زندگی نکردین، هیچوقت نگین من با سیستم اون کشور جور در میام، اول اینجا بیاین، یکمی زندگی کنین بعد. به خودتون بگین میرم امتحان کنم ببینم چطوریه زندگی تو کانادا. نگین اره من از سیستم غربی خوشم میاد پس اونجا حتما بهم میسازه همه چی.
و اینکه:
ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که مدل تربیتی و سیستم فکری هممون شبیه همه تقریبا. اکثریت از فکر کردن میترسن، از ریسک کردن میترسن، مردم از "تغییر" میترسن. مردم فقط شنیده ها و دیده ها رو سینه به سینه منتقل میکنن.
یعنی الان اگه من برم تو اینترنت بگم من تو کانادا هر روز با دو تا آدم فضایی سلام علیک میکنم ملت اونو سینه به سینه و نسل به نسل منتقل میکنن به آینده. ولی احدی یه تکون به خودش نمیده که بیاد ببینه واقعا تو کانادا ملت هر روز با آدم فضاییا سلام علیک میکنن؟! ملت همه تئوریسین هستن. همه عشق خارجن و همه در عین حال، "حال" ندارن برای مهاجرت تلاش زیادی بکنن ته تهش هم که مهاجرت میکنن میان میبینن ای وای من! از اول باید بسازن همه چی و دنیاشون سراب میشه و باز ناله میکنن که کانادا جای بدیه چون به ما رفاه و خوشبختی رو مفتی نداد. ملت حال ندارن حتی برای زندگی خودشون برنامه بریزن، دنبال یه مدل هستن که اونو پیاده کنن تو زندگیشون و خوشبخت بشن.
تو این جامعه مادامی که کمیستری نیومده کانادا، میلیاردرای فامیلشونم جرات نمیکنن ریسک کنن و هزار تومنشون رو برای اومدن به کانادا به خطر بندازن.
ولی وقتی کمیستری (خودمو میگم) پاشو گذاشت اینجا ملت همه جمع میکنن میان اینجا. چون یه نفر امتحانشو پس داده برای مهاجرت به کانادا. الان تمام اقوامم که "خارج" نیومدن، تمام اونها، وان بای وان، دارن جمع و جور میکنن بیان "خارج" همه هم کانادا یا امریکا. دوستامم همه و همه دارن میپرسن کمیستری چجوری بیایم کانادا؟! راهشو میگی مام بیایم؟! اکثر همینا منو به شدت قضاوت میکردن قبل از اومدنم. یعنی قبل ویزا گرفتنم همه میگفتن سخته ولش نرو! بی خیال! بشین همینجا کار کن زندگی کن حالشو ببر ویزا نمیگیری ضایع میشی. الان که اومدم، فکر میکنن خارج عالیه. و باید بیان خارج. بیانم میدونم سر ماه پشیمون میشن بازم همه چی میفته گردن من.
برای غالب جامعه ما وضعیت همینه (من به اون عده کاری ندارم که از وقتی چشم به این دنیا باز میکنن "ددی" شون میگه پسرم / دخترم باید بره خارج خرج سفرشم کنار گذاشته، من درباره عموم مردم ایران با سطح مالی و فرهنگی عادی و معمولی صحبت میکنم، با بچه های سفیر و وزیر و اونایی که لامبورگینی زرد دارن و باهاش هر روز مسافرکشی میکنن و خرج زندگیشونو "ازون راه" درمیارن کاری ندارم).
یکی باید پیشرو بشه، بقیه همه میفتن دنبالش.
یکی باید پیشمرگ بشه. مردم جرات ندارن زندگیشونو عوض کنن. مرد فقط سعی میکنن خودشون زندگی رو تغییر ندن و نذارن بقیه هم تغییر بدن به دو دلیل:
1. طرف ممکنه زندگیشو تغییر بده و بدبخت شه و شر بشه بیفته گردن اینا یا در بهترین حالت نگران دوستشون هستن که بیچاره نشه.
2. مردم میترسن یکی بره موفق شه و فردا مامان باباشون بزنن سر اینا که دیدی؟! فلانی رفت خارج موفق شد تو نرفتی بدبخت؟!
من اگه جای شما بودم، هرگز و هرگز و هرگز به حرف کسایی که از ایران خارج نشدن و دارن درباره کانادا حرف میزنن گوش نمیکردم. پدر و مادر و خانواده همیشه دلسوزن، شکی به دلسوزیشون نیست ولی از تغییر میترسن.
و اونا تجربه زندگی در یه کشور دیگه رو ندارن.
من اگه برگردم به گذشته مجددا برای خواسته م میجنگیدم و میومدم اینور، حداقل براش تلاش میکردم حتی اگه عملی نمیشد در نهایت چون:
1. یه روزی از خواب بیدار میشی، و به خودت میگی چرا رفتن به کانادا یا هر کشور دیگه رو امتحان نکردم؟! چرا براش تلاش نکردم؟ شاید توش حس خوشبختی بیشتری داشتم.
و اون روز ممکنه یه روز قبل از مرگ آدم باشه و به نظرم هیچی بدتر ازین نیست که تو یه آرزو رو با خودت سالها حمل کنی بدون اینکه براش تلاش کرده باشی و یه روز بعدشم چشمتو ببندی و بری ازین دنیا و تموم بشی.
2. میام اینور، اگه خوشم نیاد برمیگردم. آدم اگه عرضه داشته باشه همه جا زندگیشو میسازه. ممکنه به سختی بیفتی ممکنه همه زحمتای چندین ساله ت هدر بره، ولی باز میسازی زندگی رو از اول. شاید تو کانادا زندگی بهتری بسازی! از کجا معلوم؟!
برای خواسته هات بجنگ دوست من.
با عشق و علاقه و البته با منطق برای خواسته ات تلاش کن.
دست برندار.
موفق باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)