من 18 سال سابقه حسابداری دارم و لیسانس حسابداری از دانشگاه تهران آیا مکیتونم یه کار در کانادا بعد از 3 و یا 4 ماه گیر بیارم که اموراتم بگذره
من 18 سال سابقه حسابداری دارم و لیسانس حسابداری از دانشگاه تهران آیا مکیتونم یه کار در کانادا بعد از 3 و یا 4 ماه گیر بیارم که اموراتم بگذره
سلام
فارغ از جغرافیا ، هدفتان در زندگی چیست ؟گم کرده تان چیست ؟ چه می جویید؟ دخترتان را ببرید به کانادا که چه بشود ؟ اکنون دورادور یا مستقیما محبت مادر را دارد ، یک دختر خانم 7 ساله از مادرش جدا کنید و به غربت ببریدش ، آیا داشته هایش را از او سلب نمی کنید ؟ آیا چیزی افزونتر از آنچه دارد به ایشان خواهید داد ؟ آیا اکنون در وطن وظایف پدری را بدرستی به جا می آورید ؟ آیا با دلتنگی غربت برای خودتان و دختر خانمتان کنار خواهید آمد ؟ آیا تصمیم گیریتان مستقل است یا واکنشی ؟
اکنون موفقیت خوبی دارید.
هر وقت دیدید دلتون یک چیز میگه و عقلتون یک چیز دیگه ، ببینید خانمتون چی می گوید !!!
امیدوارم از پرسشهای بنده آزرده نشوید! پرسیدید بنده هم جوابی عرض کردم ، البته جواب پرسش ها را بخودتان باید بدهید نه به بنده یا کس دیگر .
موفق باشید.
وقتی صحبت از حفظ وضعیت (status) اقامت دائم می شود یک سری شرایطی دارد که یکی از آنها شرط حضور یا به اصطلاح Residency Obligation هست و میزان آن 720 روز (2 سال) در یک بازه 5 ساله است که می تواند پیوسته یا ناپیوسته باشد. اگر این شرط در کنار دیگر شرایط برآورده شود فرد می تواند وضعیت اقامت دائم خود را حفظ کند و دوباره برای یک دوره 5 ساله دیگر کارت PR بگیرد. برای اقدام برای شهروندی می بایست دست کم 3 سال (1095 روز) در 4 سال اخیر حضور داشته باشد.
از دیگر شرایطی که به غیر از شرط Residency Obligation (یا همان حضور 720 روزه در بازه 5 ساله) برای حفظ وضعیت اقامت دائم لازم است می توان به مواردی همچون زیر پا نگذاشتن حقو*ق بشر، مرتکب نشدن جرمی که حداکثر مدت حبس برای آن در کانادا حداقل ۱۰ سال است، محکوم نشدن به زندان برای مدت 2 سال یا بیشتر در کانادا و عضویت نداشتن در باندهای تبهکار اشاره کرد.
به عبارتی اگر شما 3 سال در کانادا حضور داشته باشید و برای شهروندی تشکیل پرونده دهید ولی چند ماه بعد به واسطه جرمی به 2 سال یا بیشتر زندان محکوم شوید وضعیت اقامت دائم خود را از دست می دهید و در نتیجه پرونده شهروندی شما هم زیر سوال می رود. اگر شما هیچکدام از جرایمی را که در پاراگراف دوم اشاره شد مرتکب نشوید وضعیت اقامت دائمتان حفظ شده و همان حضور 1095 روزه از نظر قانونی برای شهروندی کافی خواهد بود.
حتی شرط حضور هم دارای یک سری تبصره هایی هست مثلا اگر فرد دارای همسری باشد که شهروند کانادا باشد و به همراه همسرش بیرون از کانادا زندگی کند مادامی که به همراه وی زندگی می کند مثل این است که در کانادا حضور دارد. همچنین است برای فردی که در یک شرکت کانادایی ولی خارج از کانادا به صورت واقعی (و نه صوری!) کار کند.
ویرایش توسط M1KE : May 13th, 2013 در ساعت 02:08 AM
افتتاح پرونده: ژوئیه 2005 دمشق
دریافت ویزا: مارس 2011 ورشو
سلام، ۱- جدا کردن فرزند از مادر ناصحیح است و از طرفی زندگی کردن با کودکی که راضی نباشد، زندگی را برای شما هم سخت خواهد کرد.
۲- اگه رابطه نزدیک با فرزندتان دارید از او دور نشوید. ولی اگر دور بودن شما برایش ضربه نیست، شاید رفتن شما امکانی را برای آینده او فراهم کند که در بزرگسالی بتواند در کانادا ادامه تحصیل بدهد( در صورت تمایلش). به شرط آنکه اگر نخواست این راه را انتخاب کند به شما مدیون نشود که شما مسیر زندگیتان را بخاطر او تغییر دادهاید و او استفاده نکرده.
۳- ولی در نهایت من با سوالات دوستمان حوران موافقم.
۴- چه رفتید و چه ماندید پیشنهاد میکنم نقش پدری را تمام و کامل انجام دهید. والد شدن مسئولیتی است که برای ما همیشه در اولویت بالا باید باشد. چون آینده یک انسان که به میل ما به دنیا آمده در دستان ماست.
موفق باشید.
سی آای پی ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹ - فایل ۱ فوریه ۲۰۱۰ - فایل ۲ ژانویه ۲۰۱۱ - ارسال به ورشو ۱۴.دسامبر ۲۰۱۱ - این پروسس ۲۹ فوریه ۲۰۱۲ - مدیکال 9.january. 2014
ریسک بسیار بسیار بزرگی است . کار پیدا کردن و نگه داشتنش توی کانادا کار سختیه در کل هم آش دهانسوزی نیست اگه رک بخوام بگم مخصوصا برای فردی با شرایط سنی وموقعیت شما. اگر این کار رو برای خودتون می کنید که من جای شما بودم با توجه به شرایطی که دارین توی ایران هرگز چنین کاری نمی کردم اگر هم برای دخترتون می خواید مهاجرت کنید و می خواین خودتون رو فدای ایشون کنید که یه بحث دیگست و من چون فرزند ندارم نمی تونم نظر بدم ولی می دونم الزاما مهاجرت به کانادا برای دختر شما نمی تونه شادی و آرامش بیاره و این که همیشه راه برای اومدن به کانادا هست برای دخترتون.
موفق باشید
هرچه که به رفتن نزدیک تر میشه , به جای اینکه شادتر بشم , نگرانتر میشم .
ببینم این حس مال همه است یا من یه چیزیم میشه ؟
البته برای ایجاد استرس بیشتر عرض کنم بد نیست دوستان که هی مدیکال مدیکال میکنن همین امشب زمان خواب خوششان کمی چشمهایشان را ببندند و تصور کنند که الان تو هواپیما هستند و روی باند فرودگاه تهران مهماندار مشغول توضیح مسایل پیش و پا افتاده است . شما همه چیز رو فروختید . همسر در کنار در کار زاری پنهان ناشی از تصور دوری از خواهر و آشنایان و بچه ها با چشم های گرد شده هر دو دسته صندلی شون رو محکم گرفته اند ...
چه حسی داری ؟
NOC:4131
18 Mar 2010
in process29 Feb 2012
درود
من با توجه به اینکه شاید 3-4 ماه بعد تازه برام مدیکال بیاد از اینکه میبینم بالاخره این انتظار داره به سر میاد و روند گروه ما سر وشکلی گرفته هم شاد و هم استرس دارم ولی دو نکته مهم وجود داره-
1-هیچ جا خونه آدم نمیشه پس تا وقتی که به یک کشور خارجی نرفتین و ساکن نشدین حس دور شدن از خونه در ابتدا به هرکسی دست میده ولی بعد از ساکن شدن اون ور آب دیگه برگشتن و زندگی تو ایران براتون سخت میشه
2-در مورد دوری از خانواده اینکه دیگه الان مرزها کوچیک شده، یه زمانی اگه میخواستن از تهران برن مشهد 20 ساعت طول میکشید الان شما 12-14 ساعته میرین اونور دنیا- پس رفت و آمد رو میشه حفظ کردضمنا مگه خواهر برادر اگه تو یک شهر و هر دو متاهل باشن سالی چند بار میرن خونه هم - از قدیم گفتن دوری و دوستی
اگه من در شرایط که شما گفتی قرار بگیرم به بقلی میگم محکم بزنه تو گوشم مطمئن بشم خواب نیستم
کد رشته 8222- سیدنی 2010 Jan - مدیکال: 16/1/2014- تحویل مدارک و آپدیتها 19 فوریه
پاس ريكووست: 25/9/2014
....
مطلب شما من را برد به تمامی کوچه پس کوچه هایی که در آن خاطراتم را نوشته ام ، به زیر درختان کهنسالی که جوانی را در سایه آنها قدم زده ام و شعرهایی که با آهنگ و ترنم نسیم سروده ام و نگاره هایی که بر دیوارهای زندگیم آویخته ام...
همه را باید وانهی زندگیت را در چمدان فشرده کنی و تمامی هر آنچه داشتی را واگذاری و گام بگذاری در مسیر ی که انتهایش ناپیداست ...
باری ، بگذریم ...
بچه که سهل است ، خود من با چشم های گرد شده و دستهای چسبیده به صندلی هواپیما که نه ، چسبیده به دسته های صندلی زندگی می اندیشم در آنسوی این در مرا و دلبند های مرا چه خواهد شد ...
باکی نیست ،باید رفت ،ماندن برای آنکه می تواند برود سخت تر از رفتن است، باید از فراز سختی ها گذر کرد ...
"در دور دست ها صدایی مرا می خواند.."
دوست عزیز پر احساس، دوست دارم احوالت را بعد از آمدن مدیکال که نه ، پای پلکان هواپیما بپرسم ..
سخن بسیار است ، شاید همه دوستان در شرایط یکسان از حال و احوال نباشند ، سخن کوتاه می کنم
من نگران به ره نگاری هستم که در انتظار قدومش زمزمه می کنم :
بود آیا که خرامان زدرم باز آیی
گره از کار فروبسته ما بگشایی
ارادات
توضیح : در انتظار پاس رکوئست
علاقه مندی ها (Bookmarks)