آیا مهاجرت به کانادا کار درستی است؟

[hooran]

یکی از دوستان در امتیاز مثبت ارسالی در کامنتشون (با تشکر از ایشون )به جمله آخر مطلب فوق اشاره معترضه داشتند که اون ددیکیشن با آخر مطلب جور در نمیاد .توضیح اینکه اون موقع اونور جوی بودیم حالا اینور جوی هستیم(ارجاع به پست های قبلی دوستان ). تا ندیده باشی قضاوت نمیشه کرد حتی قضاوت دیگران را نمیشه قضاوت کرد. در این چند مدت مطالبی دستگیرم شده که مطرح می کنم : یکم : مهاجرت به کانادا برای هر کسی مقدور نیست و خود کانادا هم این فرصت را برای همه امکانپذیر نکرده است .اونهایی که اقدام به ارسال فرمهای مهاجرت می کنند این فرصت تاریخی را دارند که به هر دلیل از این فرصت بهره بگیرند . دوم: مهاجرت کار بسیار سختی است. کمی دقت لازم است مهاجرت به معنی واقعی آن. مسافرت تفریحی و سیاحتی و سرگرمی نیست یک تغییر بزرگ است . سوم : یکی از دوستان در ذیل امضایش آورده بود Thanks God امضای خوبیه ، به نظر من.

با تشکر از حوصله و وقت ارزشمندی که برای بیان موضوعات عینی بیان فرمودید ، از دیدگاه بنده موضوع شکست را باید از دو منظر : یک اهداف فرد که تعیین کرده و به آنها نرسیده است ،دوم از منظر بیرونی که ملاک قضاوت دیگران است . به نظر می رسد در موضوع مهاجرت افرادی با یک هدف مشخص و یا برنامه مشخص حرکت می کنند این افراد در ساده ترین جوامع هم موفق خواهند بود .چه برسد در جوامعی که برای موفقییت رد کارپت هم پهن می کنند در مقابل افرادی هستند که همینجوری هر چه پیش آید خوش آید و با این طرز فکر که حالا برویم ببینیم چه می شود وجود دارد که به علت سرگردانی در تعیین خواسته ها و به قولی نداشتن ددیکیشن به هدف و چه بسا اصلا نداشتن هدف به شکست می رسند .در مثالهایی که آوردید کثیری از موارد را می توان در همین دسته بی هدف جایگذاری کرد . اهداف مهاجرت ( چه معلوم برای فرد و چه نامعلوم برای وی )اهداف سابجکتیو هستند و چون نمی توان روی میز قضاوت نهادشان باید از کنار آنها گذر کرد،از سویی دیگر این افراد در بهترین شرایط زمانی و مکانی گزاره های شکست را در وجودشان نهفته دارند. بنده سخن کوتاه می کنم و مجددا از تجربیات مفیدتان تشکر می کنم که بیان فرمودید باقی بماند برای مجالی دیگر.

[zini_zinparast]

یکی از دوستان در امتیاز مثبت ارسالی در کامنتشون (با تشکر از ایشون )به جمله آخر مطلب فوق اشاره معترضه داشتند که اون ددیکیشن با آخر مطلب جور در نمیاد .توضیح اینکه اون موقع اونور جوی بودیم حالا اینور جوی هستیم(ارجاع به پست های قبلی دوستان ). تا ندیده باشی قضاوت نمیشه کرد حتی قضاوت دیگران را نمیشه قضاوت کرد. در این چند مدت مطالبی دستگیرم شده که مطرح می کنم : یکم : مهاجرت به کانادا برای هر کسی مقدور نیست و خود کانادا هم این فرصت را برای همه امکانپذیر نکرده است .اونهایی که اقدام به ارسال فرمهای مهاجرت می کنند این فرصت تاریخی را دارند که به هر دلیل از این فرصت بهره بگیرند . دوم: مهاجرت کار بسیار سختی است. کمی دقت لازم است مهاجرت به معنی واقعی آن. مسافرت تفریحی و سیاحتی و سرگرمی نیست یک تغییر بزرگ است . سوم : یکی از دوستان در ذیل امضایش آورده بود Thanks God امضای خوبیه ، به نظر من.

خیلی جالبه!!!
امروز من داشتم به احوال درون خودم نگاه میکردم متوجه شدم که چقدر از اینکه اومدیم اینجا راضی هستم. درسته که هنوز به قول معروف settle down نکردیم اما آرامش خاصی تمام وجودم رو گرفته!!! از سوی دیگه تمام مشکلات پیش رومون رو مثل یه تفریح حس می کنم که باید بگذره حالا چه زود چه دیر. کلا انگار خواب هستم و دارم خواب میبینم. خوابی که تنها چیزی که درش وجود نداره استرس هست!!! چقدر لذتبخش هست. امیدوارم همیشه اینطوری برام باقی بمونه.

دوستانی که اونور آب تشریف دارید فکر نکنید که این مطالب یعنی اینکه اینجا بهشت هست، نه اینطور نیست. همه اینها به خودتون بستگی داره و اینکه چگونه به مشکلات نگاه کنید. شاید هم به خاطر داشتن دوستای خوب و یه حقوق بخور نمیره دانشجویی هست. نمیدونم اما کلا خوبه

[newapplicant]

خیلی جالبه!!!
امروز من داشتم به احوال درون خودم نگاه میکردم متوجه شدم که چقدر از اینکه اومدیم اینجا راضی هستم. درسته که هنوز به قول معروف settle down نکردیم اما آرامش خاصی تمام وجودم رو گرفته!!! از سوی دیگه تمام مشکلات پیش رومون رو مثل یه تفریح حس می کنم که باید بگذره حالا چه زود چه دیر. کلا انگار خواب هستم و دارم خواب میبینم. خوابی که تنها چیزی که درش وجود نداره استرس هست!!! چقدر لذتبخش هست. امیدوارم همیشه اینطوری برام باقی بمونه.

دوستانی که اونور آب تشریف دارید فکر نکنید که این مطالب یعنی اینکه اینجا بهشت هست، نه اینطور نیست. همه اینها به خودتون بستگی داره و اینکه چگونه به مشکلات نگاه کنید. شاید هم به خاطر داشتن دوستای خوب و یه حقوق بخور نمیره دانشجویی هست. نمیدونم اما کلا خوبه

اين حس رضايت منشا اصليش همان حقوق بخور و نميري ( به قول خودتون) هست كه داريد. اكر دنبال كار بوديد و كار بيدا نميشد و هر روز هم حساب را كنترل ميكرديد ميديد دلارها داره ته ميكشه و اصلا هم نميدو نستيد كي كار بيدا ميكنيد ، اون موقع زندكي را حطور ميديد.

[ali.1361]

اتفاقا اول اومدم بگم شاید آسمونش یه رنگ باشه ولی زمینش فرق داره، بعد دیدم اتفاقا آسمونش هم یه رنگ نیست!

دوستاني كه ميگن هيچ جا آسمون ايران نميشه و غيره.. چرا به وطن بر نميگردند؟ اگه بده ترو به خدا خودشون رو اينهمه زجر ندند و زودتر به ميهن عزيز برگردند.

[ghlobe]

اين حس رضايت منشا اصليش همان حقوق بخور و نميري ( به قول خودتون) هست كه داريد. اكر دنبال كار بوديد و كار بيدا نميشد و هر روز هم حساب را كنترل ميكرديد ميديد دلارها داره ته ميكشه و اصلا هم نميدو نستيد كي كار بيدا ميكنيد ، اون موقع زندكي را حطور ميديد.

برعکسش هم هست یعنی اون حس عدم رضایت با پیدا کردن کار به سرعت برطرف میشه. مساله نبود کار فقط مختص کانادا نیست هر جای دنیا بی کار باشید زندگی استرس زا و پرزحمت میشه. بهر حال ماههای اول مهاجرت دوران ترانزیشن است و مشکلات و زحمات زیادی داره.

[zini_zinparast]

اين حس رضايت منشا اصليش همان حقوق بخور و نميري ( به قول خودتون) هست كه داريد. اكر دنبال كار بوديد و كار بيدا نميشد و هر روز هم حساب را كنترل ميكرديد ميديد دلارها داره ته ميكشه و اصلا هم نميدو نستيد كي كار بيدا ميكنيد ، اون موقع زندكي را حطور ميديد.

بله قبلا هم گفتم. اما درآمد تنها شرط لازم نیست به عبارت دیگر شرط لازم هست اما کافی نیست. دوستای خوب (که البته همسر هم جزش میشه) لازمه.
ر کل اگر همین درآمد دانشجویی هم نبود، میرفتیم کار جنرال میکردیم تا یه شغل تخصصی گیرمون بیاد. خوشبختانه کار جنرال گیر آوردن در کلگری سخت نیست

[nima2147]

بله قبلا هم گفتم. اما درآمد تنها شرط لازم نیست به عبارت دیگر شرط لازم هست اما کافی نیست. دوستای خوب (که البته همسر هم جزش میشه) لازمه.
ر کل اگر همین درآمد دانشجویی هم نبود، میرفتیم کار جنرال میکردیم تا یه شغل تخصصی گیرمون بیاد. خوشبختانه کار جنرال گیر آوردن در کلگری سخت نیست

به نظر من کار جنرال همچین رضایتی رو نمیاره!

[zini_zinparast]

به نظر من کار جنرال همچین رضایتی رو نمیاره!

بینید منظورم رضایت شغلی نبود بلکه رضایت از زندگی هست. وگرنه دانشجو بودن هم در اینجا چنان رضایتی نمیاره. مخصوصا اگر فوق لیسانس داشته باشید و دارید دکترا میخونید و میدونید که برای کار تخصصی در آینده این دکترا فقط وقت تلف کردنه

[nima2147]

بینید منظورم رضایت شغلی نبود بلکه رضایت از زندگی هست. وگرنه دانشجو بودن هم در اینجا چنان رضایتی نمیاره. مخصوصا اگر فوق لیسانس داشته باشید و دارید دکترا میخونید و میدونید که برای کار تخصصی در آینده این دکترا فقط وقت تلف کردنه

خب رضایت شغلی و زندگی جدا از هم که نیستند. شما تا از شغلتون راضی نباشید لذتی از زندگیتون نمی برید، شما فرض کن روزی 8 تا 12 ساعت کار جنرال انجام میدی، کار جنرال اینجام کاره ها، بعد میای خونه رمقی برای لذت بردن از زندگی برات نمی مونه. اگه کسی پیدا کردی از کار جنرالش راضی باشه به منم نشون بده! (هر چند بهر حال تا پیدا کردن کار تخصصی چاره ای نیست). مطمئن باش درصد زیادی به همون حقوقتون ربط داره.

[zini_zinparast]

خب رضایت شغلی و زندگی جدا از هم که نیستند. شما تا از شغلتون راضی نباشید لذتی از زندگیتون نمی برید، شما فرض کن روزی 8 تا 12 ساعت کار جنرال انجام میدی، کار جنرال اینجام کاره ها، بعد میای خونه رمقی برای لذت بردن از زندگی برات نمی مونه. اگه کسی پیدا کردی از کار جنرالش راضی باشه به منم نشون بده! (هر چند بهر حال تا پیدا کردن کار تخصصی چاره ای نیست). مطمئن باش درصد زیادی به همون حقوقتون ربط داره.

ببینید رضایت از زندگی یه چیز نسبی هست. برای روشن شدن قضیه تنها کافی هست که به سوالات زیر پاسخ بدید
1- کسی که اینجا کار جنرال داره، اما موقعیت شغلی بهتری در ایران داشت. چرا بر نمیگرده؟
2- چرا خیلیها حاضرند اینجا بیکار باشند اما برنگردند؟
3- چرا برخی ها که بهترین شغل و درامد رو دارند (چه در ایران یا اینجا ) از زندگی خودشون راضی نیستند؟
4- چرا خیلیها (چه در اینجا و چه در ایران) که درآمد پایین و یا شغل سختی دارند از زندگی خودشان احساس رضایت و خوشبختی می کنند؟
جواب همه اینها به دو چیز بر میگرده 1- احساس رضایت و خوشبختی یه احساس نسبی هست. 2- این احساس به در درون انسانها است نه در شغل، یا محل زندگی یا .... البته همه این موارد کمک میکنه برای داشتن چنین حسی اما ....