سلام.. یک سوال داشتم ممنون میشم من رو راهنمایی کنید..اگر کسی با ویزای توریستی یا تحصیلی وارد کانادا بشود و با یک فرد کانادایی ازدواج کند آیا به او او اقامت کانادا داده میشود؟؟
سلام.. یک سوال داشتم ممنون میشم من رو راهنمایی کنید..اگر کسی با ویزای توریستی یا تحصیلی وارد کانادا بشود و با یک فرد کانادایی ازدواج کند آیا به او او اقامت کانادا داده میشود؟؟
میتواند تحت گروه اسپانسرشیپ خانوادگی تقاضای اقامت کند. تاپیکش اینجاست:
http://www.applyabroad.org/forum/sho...86%D8%AF%DB%8C
http://www.un.org/en/events/migrantsday/
"There are 232 million people living outside their country of birth, including myself."
Secretary-General Ban Ki-moon
سلام
ميدوني چرا اين ٥ دليلي كه گفتين به ظاهر درسته؟! عدم شناخت كافي نسبت به واقعيتهاي جامعه كانادا! نياز به زمانه تا متوجه بشين اينها فقط ظاهر كاره! حقيقتهاي پنهان تلخ تر ازين حرفاست! با توجه به عمر انسان. ارزش سختي در غربت با يك فرهنگ و زبون جديد را نداره! ادم وقتي از كانادا خسته ميشه و برميگرده ميبينه خيلي دير شايد به اين نتيجه رسيده! البته اگه شما سنتون زير بيسته به شما توصيه ميشه يا اگه پول زيادي واسه بردن به اونجارو داري ولي در كل بازم ادم پشيمون ميشه مثلي خيليها كه سالها اونجا بودن... بخصوص در سن بالا كه يهو ادم از تنهايي ديونه ميشه، بچه ها سروسامون گرفتن با يك فرهنگ اونجايي و ....
دوست عزیز شما فقط دو سال اینجا زندگی کردید و بنظر میرسه در طول این مدت از نظر پیدا کردن کار و جا افتادن دچار مشکل شدید و این یک بدبینی بیش از حد در ذهنتون ایجاد کرده. مثلا بعضی از مسائلی که اشاره کردید (مثل گرانتر بودن اینجا نسبت به ایران) ناشی از همین مساله بوده است وگرنه به نسبت درآمد اکثر چیزها (منجمله بنزین) اینجا ارزانتر از ایران است. البته طبعا هر فردی یک جایی را برای زندگی میپسندد و جامعه کانادا هم خیلی متفاوت از جامعه ایران است.
همانطور که عرض کردم مشکل اصلی پیدا کردن کار و درآمد مناسب است که برای بسیاری از مهاجران خیلی سخت تر از آن است که در ابتدا تصور میکنند.
دوهفته نبودم؛ چه همه بحث داغ درگرفته!!! میخوام نظر خودمو بگم البته برای نظرات همه دوستان هم احترام قائلم.
من یعنی خانواده ما، هیچکدوممون از اومدن به کانادا پشیمون نیستیم که هیچ، خیلی هم خدا رو بابتش شکر میکنیم. نه اینکه فکر کنید ازلحاظ شرایط زندگی وضع بهتر یا حتی مشابه ایران داریم؛ نه. توی ایران شرایط مالی خیلی خیلی بهتر و کار خصوصی خودمون رو هم داشتیم. اینجا هنوز کار تخصصی خودمونو نداریم، بادرنظر گرفتن سن و سالمون که خیلی هم کم نیست، شاید کمی برامون مهاجرت چالش بیشتری داشته باشه به نسبت جوونترا. ولی احساس بهتری از زندگی داریم. توی همین کار غیر تخصصی که من و همسرم انجام میدیم، پشتکار و دلسوزیمون برای کار، باعث شده که دستمزد بالاتر و جایگاه بالاتری داشته باشیم و نظرمون رو بعنوان یک آدم مطلع بخوان. ولی من توی شونزده سالی که توی ایران کار کردم و دهسالش برای مجموعه های دولتی و نیمه دولتی بود، همین خصوصیت شخصیم باعث شده بود که بعنوان کسی شناخته بشم که میشه همه کارا رو روی سرش ریخت و یک پاپاسی هم بابتش پرداخت نکرد. حالا شما بفرماید کدوم یکی برده داریه؟!
درستی یا نادرستی مهاجرت یک فرمول ریاضی نیست که بشه تعمیمش داد. هرکسی توی شرایط زندگی خودش درموردش میتونه تصمیم بگیره. منم کسی نیستم که بخوام توصیه خاصی به دیگری بکنم، فقط میتونم بگم که اونچه که ما از مهاجرت بدست آوردیم، آرامش بیشتر و استرس کمتر بوده. اگه آینده بهتر برای بچمون رو هم بهش اضافه کنید، میبینید که خدا خیلی دوستمون داشته که بهمون این فرصت رو داده. امیدوارم که دوستان خوبم هم بتونن به اونچه که براشون صلاح هست، هرچه سریعتر دست پیدا کنن.
به سلامتی زندگی ، که اگه خوش بگذره اسمش میشه " خاطره " اگه پدرت دربیاد اسمش میشه " تجربه " !!
دوست عزيز اولا اين حرفا بدبيني نيست، واقعيته ثانيا من بعد از ٦ ماه حمالي در شركت jacobs كه يك شركت معروفيه جذب شدم و كار كردم، اينها حرفاي ادمهايي كه حداقل ده سال كانادا هستن مثل من و شما جديد و ايكسايتد نيستن! اكثر كاناداييها هم قيمت بنزين واسه درامدشون بالا ميدونن و حساب شده استفاده ميكنن.
بهرحال قصد ثابت كردن به شما يا كسيو ندارم، شما هم لطفا تجربيات دو سال ديگتونو حتما شير كن! ...
البته يك نكته مهم اينه كه من اول حرفام زدم اينه كه حرفاي من به درد دوستاي دانشجو كه يكراست ميرن سر كار و مشكل سربازيو كار پيدا كردن در ايران و بي پولي در ايران نكشيدن تجويز نميشه! اتفاقا اونجا به دردشون ميخوره چون نوع دانشگاه ملي و ازاد و پيام نور واسشون فرقي نميكنه، و سريع بدون كنكور تا دكترا هم ميرن! اينقدر دانشگاه رفتن در كانادا راحته كه فكر كن داري مدرسه عوض ميكني حتي لول زبان هم مهم نيست ! بخصوص كه در ايران خيلي موقعيتهاي خوب رو تجربه نكرده باشي، اونجا با يك احترام ظاهري و خنجر از پشت برده داريو اجرا ميكنن، يادمه تو فرهنگ غني فارسي ميگن دوست آن است كه مرا بگرياند دشمن آنست كه مرا بخنداند! حكايت از احترام بظاهريه كه غرور طرفو در نهايت له ميكنن! من ٣ ماه آخر كه لياف شدم مدير سيفوي شده بودم نامردا ظاهرشون با اميگرنتا ١٨٠ درجه متفاوت از پشت سر بود، ه شدت ملت بكبايتينگين!
ولي زمان همه چيز رو مشخص ميكنه، بازم ميگم دوستان احساساتشون ننويسن واقعيتهارو بگن، و مقايسه درست بكنن نه اينكه مثلا طرف تو ايران اينجا با خانمش جايگاه مهندس داشته حالا تنزل به جايگاه فروشندگي كرده ميگه نظرمونو ميخان! پس احترام جايگاهي چي شد؟؟! من يك آبدارچي دارم كه ٦٢ سالشه و حسابدار بوده قبلا، هروز بهش احترام خاص ميزارم چون ميدونم قبلا كسي بوده واسه خودش! ولي الان ميخاد سرشو گرم كنه و اومده آبدارچي شركت من! پس مقايسه لطفا درست انجام بشه...
تمام پست هاتو خوندم......بهت پیشنهاد میکنم سریع خیلی سریع یه بلیط یه طرفه ایران ایر بگیر پاشو بدو بیا همین وطن....
اینجا به حضور شما بیشتر نیازه....البته خیلی خوشحال میشیم که اگه بعد چندسال زندگی مجدد تجربیات و بدی های ایران رو هم بگی!!!!
به نظرم شاید اون دنیا بد نباشه!!
شایدم مریخ!!!!
بابا بیخیال
ایرانی جماعت خارج از ایران، اومدن یه ایرانی اضافه رو به منزله تنگ شدن موقعیتش میبینه....
بعنوان ادمی که سالها توی اروپا و استرالیا زندگی کردم این بهم ثابت شده
کاش یذره لااقل از هندی ها و افغانی ها یاد می گرفتیم
بجای غر زدن و تنها گذاشتن هموطناشون
کنار هم همینجور دارن پیشرفت می کنن...
اما ایرانیا
چرا بارون میاد چرا مترو دیر اومد چرا ماشین ما این رنگه چرا خارجیه زودتر سلام نکرد چرا زمین کجه!!!!
مهاجرت، ظاهرش خیلی سخته اما برای کسایی مثه من و خیلی از دور و بریام که هیچ بند پ ای نداریم و تخصصشون در داخل سوخت میشن، شیرینه
.......................
pray for michael schumacher
دوستان پوزش،به علت گرفتاری بیش از حد نمی تونم پابه پاتون به مباحث برسم . با خوندن چند پست قبلی لازم دیدم نکاتی را بیان کنم ، البته من به اصل عدم قطعیت واقفم و ممکن است کلامی یا نظری از بنده صادر شود که اشتباه باشد . مهاجرت خودش یک هدف است ،یعنی انتقال زندگی از مکانی به مکانی دیگر .البته ممکن است این دو مکان از نظر تاریخی و زمانی با هم فاصله داشته باشند . اگر به این موضوع تعمق کنیم نیازی به گلایه از دشواری ها نخواهد بود .بله بدنیا آمدن در درون یک سیستم پیش ساخته که توش عمه و خاله و دایی و دختر خاله و غیره همه حضور دارند و دور برت قربون صدقه میرند خوبه .ولی با اقدام به مها جرت شما همه اینها را وا می نهید و قصد شروع یک زندگی جدید با مکانیسم های جدید را می کنید . آنان که زندگی را بستری از گلهای سرخ می دانند از خارهای آن همواره گلایه می کنند ( چمله عاریتی است) . نکته بسیار مهم این است که فرد در جامعه خودش از هر جایگاه بالا و والا و مالی و اعتباری و ..... برخوردار باشد وقتی وارد جامعه جدید می شود بعنوان مهاجر نه مسافر ، با چالش بزرگی روبرو می شود و آن این است : فرد در پایین ترین سطح اجتماع قرار می گیرد اگر یک کم ارفاق کنیم در لایه دوم جامعه قرار می گیرد. لایه اول را در جامعه اینجا من اواره های پناهده که امکان بازگشت به میهن شان کم یا ناممکن است را در نظر می گیرم . از این نقطه باید شروع کرد و جلو رفت . این جلو رفتن به دلایلی برای افراذی مقدور و سریع است و برای افرادی سخت و دشوار که گاها باید برگردند به نقطه آغازین . ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)