درود به همگی
من مدیر یک شرکت دولتی و همسرم کارمند همین شرکت هست و از لحاظ امنیت شغلی مشکلی وجود نداره.من سابقه 13 ساله که بیشترش تو همین شرکت هست رو دارم.یک پسر 6 ساله دارم.وضعیت مالیم خیلی معمولی هست.متولد تهران هستم ولی سالهاست بخاطر نوع کارم در شهرستان کوچکی زندگی میکنم و امکانات شهر بزرک اینجا وجود ندارد و همچنین به دلیل فاصله دور ارتباط فامیلی ما خلاصه میشه به هر دو ماه یکبار که تهران میریم.بنطر شما مهاجرت برای خانواده ما میتونه کار درستی باشه؟
من خیلی کنجکاوم بدونم شما بعد این همه سال الان چه حسی نسبت به خاک کانادا دارید. هنوز هم احساس مهاجر بودن و خارجی بودن می کنید؟ آیا احساس می کنید که بر جامعه ای که توش زندگی می کنید تاثیر گذارید؟ آیا به اندازه ی یک کانادایی (غیر مهاجر) جرات و جسارت دارید که در مورد مسایلل جاری کشور نظر بدین و اگر فکر می کنید می تونید به لایه های بالای جامعه برسید و یه تغییر مثبت ایجاد کنید، به راحتی قدم بردارید؟
مرسی.
!One hundred sixty-three thousand sq mi of awesomeness
من اگه جای این دوستمون بودم و با این تجربه های بد و این زمینه ذهنی بدتر، به جای آزار بیشتر خودم سریعا برمیگشتم. زندگی با اینهمه نفرت و عذاب ارزش نداره.
نميدونم چرا بعضي ازين دوستان فروم بهشون برميخوره و آستانه نقد و تحملشون پايينه، من تجربياتمو شير كردم كه كمكي بشه به كساني كه شرايطي شبيه من دارن! من الان سه ماه برگشتم ايران و خوشحالم كه اينجا هستم، و دعوايي با مخهاي فراري! كه به قول خودشون اينجا حروم ميشدن و در اروپا و استراليا هم دووم نيوردن و جا عوض كردن! ندارم، منم اومدم ايران كه جا واسه اين دوستمون گشادتر باشه و بيشتر ترقي كنن! (كافر همه را به كيش خود پندارد) .
بهرحال تجربيات زيادي بود كه بگم ولي فكر ميكنم هنوز بستر بلوغ فكري و تحمل نقدپذيري لازم بوجود نيومده، پس وقتمو غنيمت ميشمارم و ازين فروم خارج ميشم، بهترين داور حرفاي ما زمان خواهد بود و پرداخت هزينه گزاف تجربه...
ما زنده بر آنيم كه آرام نگيريم........ موجيم كه آسودگي ما عدم ماست.( به ياد دوست عزيزمان علي افشاري) و بدرود
افتتاح پرونده: ژوئیه 2005 دمشق
دریافت ویزا: مارس 2011 ورشو
دوست عزیز استدلالهای آبکی اونهاییه که طرف میاد یه چیزی رو هوا میگه و میره و بقیه میمونن واقعا علت چی بوده، جریان چطور بوده و نظایر اون. مثالش در همین فروم مدتی پیش خانومی اومد و گفت حدود 3 4ماهه اومده کانادا و با اینکه یه مصاحبه کاری رفته و مطمئنه اوکی میشه و الانم کار پارت تایم داره و قبلا هم سفری هم به امریکا هم کانادا داشته ولی اینجا اصلا با اونی که تو فکرش بوده نمیخونه و میخواد برگرده!!!
یه کلام نگفته و توضیح نداده چه انتظاری از اینجا داشته، تصورش قبل اومدن چی بوده، با اینکه یه سفر از قبل داشته چرا نتونسته به همین نتیجه ای برسه که الان در همین مدت کم رسیده! جالبیش اینه که به همه توصیه میکرده قبل اقدام قطعی به مهاجرت حتما حتما یه سفر بیان و ببینن... یعنی آبکی تر از این شما دیدین؟
حالا از نظر امثال ماهایی که عمری در ایران مستقل زندگی کردیم، همه جوره به خودمون متکی بودیم، در ایران بسیار موفق بودیم، اینجا هم بسیار موفقیم، و به همه توصیه میکنیم بابا جان سنجیده بیاین. هدفتونو مشخص کنین. آمادگی قبلی داشته باشین. با پس انداز خوب بیاین مخصوصا اگه بچه دارین و نظایر اینها، به نظر شما اینها آبکی هست؟
کسی که همه چیزو با دیدگاه و تفسیر منفی میبینه، کسی که اصلا هدف مشخصی برای مهاجرت نداشته، قبل اومدن فکر میکرده داره به مدینه فاضله مهاجرت میکنه، جایی که انسان اونجا وحود نداره، چرا میگم اینطور فکر میکرده، چون مگه میشه در این کره خاکی انسان وجود داشته باشه و خصایص فرشته مشاهده بشه؟؟؟؟ دوغکی و آبکی بودن قضیه همینجاست برادر من. انسان هر جای این کره خاکی باشه انسانه با تمام نواقص و مشکلاتش منتها فرق این سرزمین ها با کشوری مثل ایران وجود فوانین پیشرفته تر و مهم تر از اون ضمانت اجرایی اونهاست. من و امثال من فرهنگ اینجا و قوانین پیشرفته تر اینجا، اقتصاد منطقی تر اینجا، سیاست منطقی تر اینجا و در کل همه موارد رو در اینجا بهتر و مناسب تر برای زندگی میبینیم و از انتخابمون هم بسیار بسیار خوشحالیم.
نمیخوام بگم اینو ولی شاید به نوعی بشه گفت انتخاب بین بد و بدتر ببینیم موضوع منقطی تر جلوه کنه. البته از نظر شخصی خودم اینجا واقعا خوبه و در حد معقول انتظارات منو برآورده میکنه. دقت کنین گفتم معقول. یعنی آدم آبکی و دوغکی نیستم. یه ادم منظقی اینطوری برداشت میکنه و فکر میکنه نه اینکه از اونور جو زده بشه و آبکی تصمیم به مهاجرت بگیره و از اینور هم با هر مشکلی سرخورده!!!!!
دوست عزیز من و همسرم مثلا جزو مهاجران موفق هستیم چون هر دو کار تخصصی خودمونو داریم و همه جوره راضی هستیم ولی میدونی چه جور فکر میکنیم؟ چون از قبل کاملا با محیط کاری کشورهای پیشرفته که پول مفت نفت ندارن و برای بقای خودشون فقط و فقط سود دهی مد نظرشونه نه ایجاد بنگاه خیریه(البته میدونم در ایران هم هستن از این قسم شرکت ها و بیزنس ها) و ممکنه هر لحظه کارمونو از دست بدیم، با برنامه زندگی میکنیم. یعنی مخصوصا در اوایل مهاجرت دست به ریسک های بزرگ مالی نمیزنیم. هر لحظه فکر این شرایط هستیم و اینطوری هم برنامه ربزی کوتاه مدت برای خودمون داریم هم بلند مدت. موضوع هم مدیریت مالیمونه هم برنامه ریزی ارتقای دانش و اطلاعات کاری و تخصصیمون. خلاصه اینکه با این دیدگاه، شرایط و واقعیت های اینجا رو کاملا میدونیم و پذیرفتیم و اینطوری آمادگی هر مشکلی رو داریم و اصلا یه دفعه سرخورده نمیشیم و به قولی کاخ رویاهامون با هر مشکلی فرو نمیریزه چون اصولا در هیچ موردی رویایی فکر نکردیم و به قول این دوستمون آبکی و دوغکی زندگی نکردیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)