حسین جتان مشکل اینه که تعریف رفاه از دید ما با اینا خیلی فرق میکنه.
کلاً برای 5 میلیون نفر سیستم بیمه رایگان درست کردن و خدمات اجتماعی گذاشتن ، کار سختی نیست. اینجا چون همه حداقل های زندگی رو دارن میگن جامعه مرفه. ولی خودم شاهد هستم که خیلی از مهندس ها و مدیرها اینجا با دوچرخه رفت و آمد میکنن، چون بنزین و انرژی خیلی گرونه. شب ها که خونه های مجاور و نگاه میکنی، بیشتر از یک لامپ روشن تو خونه ها نمیبینی. یعنی کلاً تو تاریکی زندگی میکنم. خنه هاشون اکثراً سرده و با لباس زیاد تو خونه میگردن.
به نظر من اینا رفاه خاصی هم ندارن.
مثلاً برای بیمه و دکتر. به نظر من یکی از مزخرف ترین سیستم های درمانی تو همین دانمارک هست. برای نمونه من خودم نیاز به پزشک متخصص داشتم، وقتی رفتم دکتر خانوادگی با کلی اصرار و التماس نوشت برای پزشک متخصص، بعد از یک هفته یه نامه اومد و توش برای 2 ماه بعد وقت داده بودن که برم بیمارستان پیش دکتر متخصص. یعنی من داشتم از درد و بیماری رنج میبردم و اصلاً برای اینا مهم نبود. آخرش هم اومدم ایران و یک هفته ای همه کارامو کردم.
من بارها شنیدم که خیلی ها به دلیل همین تاخیرها و عدم اهمیت و دادن وقت دکتر با تاخیر ، از شدت بیماری و بروز سرطان ها بدخیم ، مردن. نمونش همسر دوست خودم در همین دانمارک. طرف سرطان داشته، گفتن ما در نزدیک ترین زمان 3 هفته دیکه میتونیم درمان و شروع کنیم. تو همین مدت هم این قدر سرطان رشد میکنه تا بنده خدا به رحمت خدا میره. رفیقم هنوز افسرده شده و بارها میگه کاش خانوممو سریع میبردم ایران !
به نظر من رفاه اینا با تعریف خودشون خوبه بهش عادت کردن. همچین از رفاه هم به نظر من اینجا خبری نیست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)