صفحه 37 از 59 نخستنخست ... 272829303132333435363738394041424344454647 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 361 تا 370 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #361

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط alamdar_313 نمایش پست ها
    خوش به حال شما که والدینتون(حداقل به ظاهر) موافقن و مخالفتی با رفتنتون نمیکنن
    پدر من که هرکاری میکنه که من نرم (از استخدام رسمی دولتی تا خریدن خونه واسم!!) فکر کنم همین روزا بره یک زنم واسم بگیره بلکه پامو گیر کنه اینجا
    واقعا نمیدونم چکار باید بکنم!
    مرسی دوستان.

    واقعا عالیه که اینهمه انگیزه و شوق دارید و مصمم هستید .

    منم والدینم خیلی ناراحتن از رفتنم. ولی خوب امید به برگشتنم دارن. مشکل هم اینجاست که آیا وقتی باید برگردم ایران دکترا گرفتن از اونجا چه تاثیری داره؟؟؟ ممکنه موقع تموم شدن درسم باز هم این شک و تردید ادامه پیدا کنه!!!

  2. #362
    ApplyAbroad Hero ehsan1983 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    رشته و دانشگاه
    Génie des Matériaux-Université du Québec(Material Eng. Msc)
    ارسال‌ها
    1,739

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    متاسفانه ادم های عاطفی مثه خودم در این پروسه بدجور ضربه روحی میخورند......من حالا که دیگه عازمم، صبح ها که میام توی شهر، ارزو میکنم سریع ازینجا برم، اما غروبا دلم میخواد برگردم خونه و شهر و محله خودم!!!!! دچار پاردوکسیسم! شدم
    نتیجه گیری اینکه مجبورم کمی سخت تر باشم و احساساتو کنار بذارم چون اگه اینکارو نکنم در اینده بدجور پشیمون میشم.
    کربلایم آرزوست...

  3. #363
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    ارسال‌ها
    16

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من چون وابستگی به مادرم خیلی زیاده خیلی برام سخته. من الان که اینجام وقتی سرکار هستیم 5 دقیقه یه بار مامانم زنگ می زنم بهم حرف می زنیم فکر کنید برم اونجا چی کار باید بکنم به هفته نرسیده کارم می شه گریه و زاری

  4. #364
    Junior Member sina_shah آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    رشته و دانشگاه
    Manchester University
    ارسال‌ها
    62

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ehsan1983 نمایش پست ها
    متاسفانه ادم های عاطفی مثه خودم در این پروسه بدجور ضربه روحی میخورند......من حالا که دیگه عازمم، صبح ها که میام توی شهر، ارزو میکنم سریع ازینجا برم، اما غروبا دلم میخواد برگردم خونه و شهر و محله خودم!!!!! دچار پاردوکسیسم! شدم
    نتیجه گیری اینکه مجبورم کمی سخت تر باشم و احساساتو کنار بذارم چون اگه اینکارو نکنم در اینده بدجور پشیمون میشم.
    نه میشه رفت نه میشه موند داستانیست این زندگی ما!!!!!


  5. #365

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من فقط و فقط و فقط از یه چیز میترسم. برم و اونجا و بدجور بخوره تو دوقم
    یعنی با همه اون چیزایی که اینجا ازش فراری هستم (شلوغی و دود و ترافیک و بی نظمی و وقت تلف کردن سر کار و خیل عظیم آدمای بی فرهنگ و شاید عقده ای! اونجا هم رو به رو بشم!)

    اینجاست که دیگه باید اینقدر پولدار شم تا یه حزیره ای چیزی بخرم یا هم از الان به فکر مسکونی کردن ماهی، مریخی، چیزی باشم!
    از بدبختی های مملکت من این است که به ورودی ها توجه میکنند نه خروجی ها. گیریم نفر اول المپیاد ، گیریم نفر اول کنکور ، گیریم شاگرد اول دانشگاه ، گیریم .....نتیجه اش چه بود؟ چرا کسی از نتیجه ها سوال نمیکند ، سوال است برای من!

  6. #366
    Member apocalypse2022 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته و دانشگاه
    Finance
    ارسال‌ها
    497

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    دوستان رندگی همینه ... ما همیشه در حال انتخاب و تصمیم گیری هستیم ... مطالبتون رو خوندم دیدم خیلیهامون مثل همیم و نگرانی از آینده مبهم همه رو اذیت میکنه ... شرقی هستیم و احساساتی، به خانواده وابسته هستیم، به همین سرزمین و مردم و آب و خاک که این همه ازش مینالیم و انتقاد داریم وابسته ایم ... کاش اینجوری نبود وراحت میشد گذاشت و گذشت ولی نمیشه.. کاری هم نمیشه کرد .. هر تصمیم ولو خیلی ساده تبعات داره ... باید هزینه - منفعت کنیم که کفه هزینه های تصمیم بیشتر میچربه یا منافعش!! حتی بعضا ممکنه کفه هزینه بچربه اما باز میری و اینجاست که تصمیم برزگ رو گرفتیم ... خیلی از دوستام تو چند سال اخیر رفتن ... اکثریت میگن وضعمون خوبه ولی راست و دروغ الله اعلم اما چیزی که میدونم اینه که من به شخصه تصمیمم رو گذفتم .. با اینکه دهها دلیل برای موندن دارم اما همون یه دلیل که برم به امید آینده بهتر، قبول کردن این ریسک رو آسونتر میکنه .. تو محیطی که برای سوادم برای دانشم و فکرم ارزشی قائل نمیشه موندن جایز نیست ... با اینکه موقعیت کاریم خدا رو شکر خیلی خوبه، تو رندگیم به ثبات رسیدم و میدونم اینجا میتونم با ریسک کمتر ولی تا یه حد معین پیشزفت کنم! با اینکه فکر اینکه پدر ومادر و خاونواده و حتی دوستان شفیقم رو ممکنه سال به سال نبینم از الان اذیتم میکنه اما میدونم که بمونم بعدها و زمانی که دیگه این توانایی و موقعیت الان رو برای رفتن نخواهم داشت خودم رو سرزنش میکنم و مطمئنم خودم رو نمیبخشم ... پس توکل به خدا میرویم .. اینجا که از هیچ شروع کردیم و به خیلی چیزها رسیدیم اونجا هم انشاالله خواهیم توانست ...
    * و من یتوکل علی الله فهو حسبه *

    The problem with the world is that the intelligent people are full of doubt while the stupid one's are full of confidence

  7. #367

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    تو محیطی که برای سوادم برای دانشم و فکرم ارزشی قائل نمیشه موندن جایز نیست ... با اینکه موقعیت کاریم خدا رو شکر خیلی خوبه، تو رندگیم به ثبات رسیدم و میدونم اینجا میتونم با ریسک کمتر ولی تا یه حد معین پیشزفت کنم!
    این قسمت حرف شمارو فقط کسی میفهمه که تو ایران کار کرده باشه! من تقریبا تو هر زمینه ای در ایران کار کردم و اتفاقا 90% دلیل رفتنم همینه!!

    شغلی که من دارم برای خیلی دوستای دیگه ام که از بیرون میبینن آرزو هستش!!!! حتی اونایی که میخوان برن! و اگر خیلی هاشون میتونستن جای من باشن شاید دیگه از رفتن صرف نظر میکردن . منم هرچقدر براشون میگم آواز دوقول از دور خوشه باور نمیکنن!

    واقعا بعضی وقتها سرکار 1000 دور ، دور اتاق میچرخم و عصبی میشم از اینکه اینجا الکی دارم وقتمو هدر میدم. اما خب چون یه پروسه طولانی برای استخدام گذروندم و حقوقشم بد نیست(حداقل 2زار جیبمون باشه موقع رفتن) هنوز دارم تحمل میکنم! گرچه احتمالا آخرین ماهی باشه که سر کار میرم.

    خلاصه اینکه واسه کسی که عاشق کارهای به روز و نو و تکنولوژیک هستش ایران اصلا و ابدا جایی وجود نداره! باور کنید
    از بدبختی های مملکت من این است که به ورودی ها توجه میکنند نه خروجی ها. گیریم نفر اول المپیاد ، گیریم نفر اول کنکور ، گیریم شاگرد اول دانشگاه ، گیریم .....نتیجه اش چه بود؟ چرا کسی از نتیجه ها سوال نمیکند ، سوال است برای من!

  8. #368

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    دلتنگی برای زندگی در جامعه ای که شهروندانش موقع صحبت کردن با هم فقط واسه هم افه و پُز میان، همه خودشون رو در اوج فرهنگ و طرف مقابل رو در پایینترین نقطه ممکن میبینن.

    به این فک کنین که آیا بعد از این همه درس خوندن هیش کی واسه مدرکتون ارزش قائله؟!!! زندگی تو کشوری که دختر یا پسره رئیس شرکتِ فلان و بهمان که دوزار سوادم نداره جای باباش استخدام میشه ولی یه تحصیل کرده برای کار در شرکت های دولتی و معتبر باید پارتی داشته باشه و صلاحیتش ملاک نیست، اگه صلاحیتشم داشته باشه باز باید این موردپارتی رو فراهم کنه. تو این مملکت کلا خلافت حکمرانی میکنه، فک و فامیل همه با هم خونوادگی سر کارن!!!

    دلتنگی واسه اوناییه که وقتی میرن برمیگردن به اونایی که در تلاش رفتن هستن میگن: "اینجا همچین آش دهن سوزی هم نیست، بیخودی نیاین" یکی نیست بهش بگه اگه هیچی نداره پس خودت چرا برنمی گردی؟

    آره معلومه که اونور مدینه فاضله نیست، ولی من وقتی به شرایط تحصیلم ،مخصوصا در دوره فوق لیسانسم که با پروژه درگیر بودم، فک میکنم (واقعا با چه احمق ها و بی سواد هایی سر و کله میزدیم تا یکم کار پروژمون راه بیفته) حاضر نیستم برای ادامه تحصیل و حتی کار کردن اینجا بمونم مگه اینکه دیگه شرایط رفتنم مهیا نشه.

    دلتنگی واسه اونائیه که هدفشون رو نشناختن و بی گدار به آب زدن. و نمیدونن واسه چیه که تصمیم به رفتن گرفتن.

  9. #369
    ApplyAbroad Veteran
    arash-iran آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    رشته و دانشگاه
    Physics
    ارسال‌ها
    1,140

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Blue_Heart نمایش پست ها
    دلتنگی برای زندگی در جامعه ای که شهروندانش موقع صحبت کردن با هم فقط واسه هم افه و پُز میان، همه خودشون رو در اوج فرهنگ و طرف مقابل رو در پایینترین نقطه ممکن میبینن.

    به این فک کنین که آیا بعد از این همه درس خوندن هیش کی واسه مدرکتون ارزش قائله؟!!! زندگی تو کشوری که دختر یا پسره رئیس شرکتِ فلان و بهمان که دوزار سوادم نداره جای باباش استخدام میشه ولی یه تحصیل کرده برای کار در شرکت های دولتی و معتبر باید پارتی داشته باشه و صلاحیتش ملاک نیست، اگه صلاحیتشم داشته باشه باز باید این موردپارتی رو فراهم کنه. تو این مملکت کلا خلافت حکمرانی میکنه، فک و فامیل همه با هم خونوادگی سر کارن!!!

    دلتنگی واسه اوناییه که وقتی میرن برمیگردن به اونایی که در تلاش رفتن هستن میگن: "اینجا همچین آش دهن سوزی هم نیست، بیخودی نیاین" یکی نیست بهش بگه اگه هیچی نداره پس خودت چرا برنمی گردی؟

    آره معلومه که اونور مدینه فاضله نیست، ولی من وقتی به شرایط تحصیلم ،مخصوصا در دوره فوق لیسانسم که با پروژه درگیر بودم، فک میکنم (واقعا با چه احمق ها و بی سواد هایی سر و کله میزدیم تا یکم کار پروژمون راه بیفته) حاضر نیستم برای ادامه تحصیل و حتی کار کردن اینجا بمونم مگه اینکه دیگه شرایط رفتنم مهیا نشه.

    دلتنگی واسه اونائیه که هدفشون رو نشناختن و بی گدار به آب زدن. و نمیدونن واسه چیه که تصمیم به رفتن گرفتن.
    به عنوان کسی که 3 ساله تنهای تنها در خارج از کشور هستم، میخوام بگم که همه چیز اینقدر خطی نیست. یعنی اینجور نیست که شما یه هدف تعیین کنی و از اول تا آخری که اینجا هستی به اون فکر کنی و دلت واسه چیزی تنگ نشه! واقعیت اینه که دست کم 2 سال آخر که ایران بودم، محیط واقعا جهنم شده بود برام، از شرایط دانشگاه، تا رفتار مردم، تا وضعیت سیاسی و اجتماعی مملکت... همه چیز. تا جایی که از دانشگاه انصراف دادم و بعد سربازی با کلی بدبختی از ایران در اومدم.
    آره، اولش که خارج میشی عالیه، واقعا همه چیز برات نو هست و خوب پیش میره. و واقعا هم همین جوریه... رفتار همه باهات خیلی مودبانه هست، همه چیز آروم و سرجاشه، کارت جایی گیر کنه همه سعی می کنن کمکت کنن و ...
    ولی بعد از یه مدتی کم کم می فهمی هرچند اینجا واقعا عالیه واسه پیشرفتت و واقعا داری پیشرفت میکنی، ولی مثه اینکه یه چیزایی رو هم جا گذاشتی توی ایران! یه سری خاطرات، از بچگی بگیر بیا تا بعد... آخرشم به این نتیجه میرسی که کفه ترازو شدیدا به سمت موندن و برنگشتن سنگینی میکنه، هرچند یه سری چیزام واقعا آزارت میده...
    خلاصه اینکه لااقل واسه من اینجوری بوده که بین ایران و اینجا غوطه میخورم یه جورایی تو برزخم. یه قسمت از دلمونو توی ایران جا میذاریم، ولی عقل میگه باید اینجا موند! هرچند این تجربه واسه آدمای مختلف متفاوته.
    از ژرف ترین گودال ها، بلندترین ارتفاعات قله ها بر می خیزد....

  10. #370
    Member Gita آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2010
    رشته و دانشگاه
    Mechanical engineering
    ارسال‌ها
    324

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    پاسخ به این تاپیک : 1) مشکلی به نام دلتنگی :

    از دید من بعد از یه مدت که این طرف موندم تعریف دلتنگی تغییر می کنه و میشه "عادت به دلتنگی" . و این تعریف بسته به میزان شرایط مناسب و نامناسب فعلی ام توی خارج از کشور هم تغییر میکنه. هرچقدر که اینجا همه چیز رو به راه باشه و کارها خوب پیش بره حتی یاد اون طرف هم نمی افتم. وقتی به مشکل و درس زندگی و تجربه میرسه برمی گردم به دوران قبل از خروج از ایران و دلتنگی - از هر نوع اش اعم از خانواده ، دوست ، وطن و...

    2) ...و راه حل ، اصلاً راه حلی وجود داره؟
    یه "سوال" دارم که هر وقت به این مرحله میرسم اونو از خودم می پرسم .
    سوال : فکر کن 20 سال دیگه است و داری به گذشته ات نگاه می کنی. بابت تصمیماتی که گرفتن اونها براساس دلتنگی بوده چه نگاهی داری؟ و جوابم واضحه : اشتباه محض.
    ***You Can Win , If You Want***چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •