صفحه 48 از 59 نخستنخست ... 383940414243444546474849505152535455565758 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 471 تا 480 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #471

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrjamal62 نمایش پست ها
    سلام
    به مدت حدود دو سال هست که در خارج از کشور به دلیل تحصیل زندگی می کنم و همسرم هم گاه گاهی اون هم شش ماه یک بار همدیگر رو می بینیم. این اواخر مریضی خیلی سختی گرفتم و بعد از درمان و هزینه های زیاد آن، دچار افسردگی و ترس از اینکه دوباره مریض بشم گرفتم. این افسردگی من رو داره خیلی اذیت می کنه و حتی شد که یه دفعه به دلیل اینکه فکر می کردم بیمار هستم شدید، به ایران برگزدم برای معالجه. ولی بیشتر روجی بود تا جسمی. از دکتری من دو سال مونده و می ترسم نتونم دیگه ادامه بدم. اگر کسی تجربه ای داره به من بگه تا از این جالت خارج بشم. مرسی دوستان
    سلام دوست عزیزم؛

    اجازه بدید منم نظرمو خدمتتون بدم دوست عزیزم.

    ای بابا گذشته گذشته اصلا بهش فکر نکن بقول شاعرمون میگه که از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن از فردا که نیومدست فریاد مکن برنامدو گذشته بنیاد مکن، حالی خوش باشو عمر بر باد مکن. حالو دریابت دوست عزیزم. فدای سرت که این مشکلات هزینه برات ایجاد کرده، اگه خواستی من برات بشمرم که این هزینه می تونست برای چه چیزای دیگه باشه که خیلی خیلی بد تر از این باشه. همیشه درنظر داشته باش که شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفت بیرون کند. پس همین الان بورو بگو خدایا شکرت تو مطمعنا بهترین برای من درنظر می گیری و من با فکر بشریم قادر به درک مسائلی که پشت این اتفاق هست نیستم.من می بایست مریض میشدم و این هزینه ها تو این راه می بایست خرج می شد وگرنه وای وای معلوم نبود اون اتفاقات بعدی چی بود. به قول البرت اینشتاین هیچ چیزی مثل چیزای معنوی به آدم آرامش نمی ده. پس اولین کار اینه که اینو باورداشته باشی که والله بالله این بهترین حالت برات بود و اینکه این می بایست برات اتفاق بیوفته و باید همینطوری می شد چون خدا برای من اینطور مقدر دونسته؛ و بدون هیچ شک و تردیدی و با جان و دل بپذیر. اگر هم خواستی یه مثال ساده بزنم برات که اصلا قابل مقایسه با این اتفاق که الان برات افتاده نیست. پس این بهترین حالت بود که برات می بایست اتفاق می افتاد و با تمام وجودت بپذیرش.

    بعدش شما قراره خانم دکتر مملکت ما بشی و به افراد دیگه تو تخصصتون کمک کنید پس اولین مرحله اینه که آموزشدهنده باید خودش نسبت به دیگران با استقامت تر باشه. همه مشکلات دارن اصلا زندگی همینه دیگه. حالا مثلا من همین الان برات زندگی 10 سال آینده رو میگفتم و حتی همش با موفقیت و شادی و خوشحالی همراه بود؛ حالا حاضر میشدی دیگه اصلا زندگی کنی، خوب خوبی زندگی به همینه که فردا معلوم نیست. همیشه به فردایی زیبا فکر کن.
    بعدش برگردم چی خواهر عزیزم، اصلا نگران نباش مشکلاتت تموم شده و الان شما تو مرحله بهبود هستی دیگه، اگه می خواستی برگردی اونم برای یه احوال پرسی پیش خانوادت اون موقعه ای بود که اوایل بود. الان دیگه تموم شده و فقط یه خورده مونده که مثل روز اولت بشی. یه مثال ساده برات می زنم. فرضا شما سرما خوردی و عفونتی و چیزی نداری و یه خورده غذاهای ویتامینه می خوری و حل میشه و رو به بهبود میری، و 1-2 روز اول خوب اگه می خواستی بری پیش پزشک بد نبود که برات یه تقویتی چیزی بنویسه ولی روز سوم دیگه برای چی بری، الان دیگه خوب شدی و فقط یه خورده اون کوفتگی برات مونده و اونم تا چند روز دیگه خوب میشه. الانم حال شما اینطوری، شما اون دوره رو سپری کردی و روز به روز مثل همون روز اولی که اومدی نزدیک میشی. خیالت راحت دوست عزیزم.

    بعدشم افسردگی یعنی چی، این که مریضی نیست اگه بریم معنی علمیشو در بیارم برای یه دانشجوی دور از کشورش. یعنی چی که افسرده شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؛ هرکی بره خارج کشور و کساشو نبینه خوب یه خورده ناراحت و دلتنگ هست دیگه، پس بگو من دلم نسبت به بقیه برای کسام تو ایران بیشتر تنگ شده مثلا بقیه 25درصد دلتنگ میشن من 90درصد دلتنگ شدم. این کلمه و جمله درستی که باید بگی، که اینم نشون میده که شما چه قلب مهربونی داری.

    اگرم اونجا آهنگ چیزی گوش میدی برای الانت بزار کنار، آهنگ مثل چاقوی دولبست!!!!!!!!!!!!

    راستی می دونستی که ورزش درمان همه چییه؟ همه چییا!. از فردا صبح قبل از کلاس درس و کار زودتر پاشو و 1-2-3 بگو و تو هوای دل انگیز صبح شروع کن به نرم نرم دویدن و اگه هم کسی بود و مایل بود باهت بدوه حتما با خودت ببر. مثلا امروز حوصله نداری خوب بگو من باید این کارو بکنم. پس فردا هم همین و پس اون فردا وسایل ردیف کن که آخرش بری و حوصلت بگیره. اولشم حتی 1-2 دقیقه شده بدو بعد آروم آروم 5 دقیقه بعد تا نیم ساعت در عرض 1 ماه. اگه هم هردارویی پزشکا بهت دادن می تونی با این روش اروم آروم به کلی حذف کنی و اصلا نگران نباش این مشکل فعلیت همون جا حل میشه لازم نیست بیای ایران تا حلش کنی، مگه نمی خوای بیای ایران تا حلش کنی، خوب همونجا حلش می کنیم به امید خدا باز چرا اینهمه راهو بیای.

    اگرم باز احساس می کنی نیاز به همفکری بیشتری داری، بهم پیغام خصوصی بده تا اگه هر روز با خونت صحبت می کردی تبدیلش کنم به هفته ای یک بار.

  2. #472

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrjamal62 نمایش پست ها
    سلام
    به مدت حدود دو سال هست که در خارج از کشور به دلیل تحصیل زندگی می کنم و همسرم هم گاه گاهی اون هم شش ماه یک بار همدیگر رو می بینیم. این اواخر مریضی خیلی سختی گرفتم و بعد از درمان و هزینه های زیاد آن، دچار افسردگی و ترس از اینکه دوباره مریض بشم گرفتم. این افسردگی من رو داره خیلی اذیت می کنه و حتی شد که یه دفعه به دلیل اینکه فکر می کردم بیمار هستم شدید، به ایران برگزدم برای معالجه. ولی بیشتر روجی بود تا جسمی. از دکتری من دو سال مونده و می ترسم نتونم دیگه ادامه بدم. اگر کسی تجربه ای داره به من بگه تا از این جالت خارج بشم. مرسی دوستان
    سلام
    راه حل مشکل شما این هست که همسرتون بیان این مدت باشما زندگی کنن
    ديگران را ببخش نه به اين علت كه آنها لياقت بخشش تو را دارند، به اين علت كه تو لياقت آن را داري كه آرامش داشته باشي..... امام علي (ع)

  3. #473
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    ارسال‌ها
    78

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    اگر دانشگاهتون مرکر مشاوره داره مراجعه کنین به طور مرتب. حتما کمکتون میکنن.
    به نظر من مرخصی بگیرین و یه مدت رو پیش خانواده تون بگذرونین. شاید هم همسرتون بتونن مرخصی بگیرن و بیان پیش شما. (من دارم فرض میکنم که همسر شما به هییییچ وجه نمیتونن بیان پیش شما زندگی کنن) مطمئن باشین اگه با خانواده باشین همه این افسردگی ها از بین میره.
    همه ی آپشن ها رو بررسی کینن. اصلا به عقب افتادن درس و اینا فعلا فکر نکنین. سلامتی خیلی مهمتره.

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrjamal62 نمایش پست ها
    سلام
    به مدت حدود دو سال هست که در خارج از کشور به دلیل تحصیل زندگی می کنم و همسرم هم گاه گاهی اون هم شش ماه یک بار همدیگر رو می بینیم. این اواخر مریضی خیلی سختی گرفتم و بعد از درمان و هزینه های زیاد آن، دچار افسردگی و ترس از اینکه دوباره مریض بشم گرفتم. این افسردگی من رو داره خیلی اذیت می کنه و حتی شد که یه دفعه به دلیل اینکه فکر می کردم بیمار هستم شدید، به ایران برگزدم برای معالجه. ولی بیشتر روجی بود تا جسمی. از دکتری من دو سال مونده و می ترسم نتونم دیگه ادامه بدم. اگر کسی تجربه ای داره به من بگه تا از این جالت خارج بشم. مرسی دوستان

  4. #474
    ApplyAbroad Veteran
    Royal2009 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2008
    ارسال‌ها
    979

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    دوستان پیشنهاد های خوبی دادند

    اما مرکز مشاوره، بودن پیش همسرتون و خانواده حتی واسه ده روز، دیدن بیشتر همسرتون .. خیلی کمک می کنه
    ورزش ورزش ورش

    یک روشی که خیلی خوب هست.. هرگز توی خونه زیاد تنها ننشین، برو بیرون، خونه هم که هستی سعی کن تلفنی بادوستان صحبت کنی

    با دوستات منظم برو بیرون
    هر مشکلی که داری اصلا خجالت نکش، حرف بزن با دوستان صمیمیت راجع بهشون... تا خالی بشی

    خلاصه سبک زندگیت رو باید پرانرژی تر و شاد تر کنی
    اگه افکار منفی اومد به ذهنت با افکار مثبت جایگزین کن
    اینجا هم سر بزن بچه ها همه کمک می کنند

    بعدش اینکه واقعا جای تعجب داره اینهمه دور دور همسرت رو می بینی! آخه این چه زندگی هست.. انسان نیاز مند به یک جفت هست که منظم و هر روز کنارش باشه واقعا این مشکل رو جدی جدی حل کنید تا کی می خواید از هم دور باشید.. بعدشم که دکترا تموم شد بازم می خواید همین طوری از هم دور باشید؟!
    اصلا تعجب می کنم از شوهر شما که 6 ماه 6 ماه شما رو تنها می گزاره
    بدون رودربایستی زنگ بزنید که من از این دوری خسته شدم. اصلا این اسمش ازدواج نیست!! شما یک توافق ازدواج امضا کردید و خودتون رو اسیر هم کردید... واقعا تصورش هم نمی شه کرد که دونفر زوج 6 ماه 6 ماه همو نبیند

    در مورد تفکرات بیمار انگارانه هم نوعی تفکرات آزار دهنده وسواسی هست... و زیاد هم در اینترنت راجع بهش سرچ نکن... استرست بیشتر میشه... حتما باید از یک دکتر روانشناس حرفه ای کمک بگیرید


    موفق باشی
    ویرایش توسط Royal2009 : June 3rd, 2015 در ساعت 02:02 PM
    هیچ به فردا نیاندیش!!..فردا اندیشه ای برای خود دارد!!..رنج هر روز برای آن روز کافی است!!..

  5. #475
    Junior Member Setareh1998 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    رشته و دانشگاه
    physics, Sao paulo
    ارسال‌ها
    35

    پیش فرض

    دوستان اگ دلتنگی سخته براتون یه جایی برین که ایرانیای زیادی داره مثه آمریکا ،کانادا ،استرالیاو ...
    اینطوری شما افرادی رو مثه خودتون میبینید کککه این بتون امید میده. ویا حداقل میبینین چ قدر آدم مثه شما این شرایط رو دارت و دارن باهاش کنار میان.
    من به شخصه اوایل اومدنم ب برزیل این احساسو داشتم ک ای کاش ایرانیای بیشتری بودن.
    اینم تجربه من بود امیدوارم خوب بوده باشه.
    با آرزوی موفقیت برای تمام هم وطنانم.

    بعد یه چیز دیگه هم ک هست سعی نکنین با بیرون رفتن خودتونو شاد کنین چون بعداز ی هفته همه چیز عادی میشه ب نظرم تنها راه حل اینه که شما دوستانی اونجا داشته باشین ک بهتون عشق بورزن اگه هم که متاهلین با همسرتون تشریف ببرین که اصلا هیچ مشکلی وجود نداره.

    دوستان من تجربیات زیادی درزمینه دلتنگی و این چیزا دارم اگر میخواین بهم پیام خصوصی یدین تا تجربیاتمو در اختیارتون بگذارم.

    وا ی ی ی ی ی. چه سوال خوبی.
    دوستان من قسم میخورم قبل از اینکه از ایران بیام بیرون که تازه دختر وابیته به خانواده ای هم اصلا نبودم اینایی رو که میگفتن ما غم غربت داریم رو مسخره میکردم و میگفتم همه اینا کشکه ولی حالا. که ۴ سال ی اینور بدم واقعا حرفامو از خدا پس میگیرم.
    اوایلش خییییلی سخته ب خدا فکر میکنین نیست.
    اینو من ب طور جد میگم.
    ویرایش توسط le-ciel : June 9th, 2015 در ساعت 03:18 PM

  6. #476
    Junior Member ftn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    76

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrjamal62 نمایش پست ها
    سلام
    به مدت حدود دو سال هست که در خارج از کشور به دلیل تحصیل زندگی می کنم و همسرم هم گاه گاهی اون هم شش ماه یک بار همدیگر رو می بینیم. این اواخر مریضی خیلی سختی گرفتم و بعد از درمان و هزینه های زیاد آن، دچار افسردگی و ترس از اینکه دوباره مریض بشم گرفتم. این افسردگی من رو داره خیلی اذیت می کنه و حتی شد که یه دفعه به دلیل اینکه فکر می کردم بیمار هستم شدید، به ایران برگزدم برای معالجه. ولی بیشتر روجی بود تا جسمی. از دکتری من دو سال مونده و می ترسم نتونم دیگه ادامه بدم. اگر کسی تجربه ای داره به من بگه تا از این جالت خارج بشم. مرسی دوستان
    سلام،

    دوستان دیگه تجربیاتشون رو گفتن که خیلی عالی بود. منم دوست دارم نظر و تجربیاتی که با سعی و خطا به دستشون آوردم رو بگم:

    1. مهمترین کار و بهترین کار الان بودن کنار همسرتون هست. به نظرم تمام تلاشتون رو بکنید که اسباب این زندگی کنار هم رو فراهم کنید که حتما راههای زیادی هست که خودتون بهتر میدونید. مثلا انتقال. به نظرم این نوع زندگی مشترک شما نه تنها سازنده نیست بلکه مخرب هست. چون فقط شما درگیر تقیدی هستید که هیچ برکت و سودی براتون نداره.
    2. خدا خدا خدا....و همون جمله ی معروف "یاد خدا آرامش بخش دلهاست". ازتون خوااااااااااااااااااااااا اهش میکنم این مورد رو دست کم نگیرید مخصوصا الان که تنها هستید. باور کنید بهترین و ساده ترین و بادوام ترین راه هست و خیر و برکات بیشماری براتون داره و نیازی به مسافرت طولانی، مرخصی تحصیلی، هزینه، وسیله، واسطه، و غیره هم نیست. راههاش رو هم خودتون بهتر میدونید. این رو کسی بهتون میگه که بعد از امتحان کردن خیلی از راهها شخصا بهش رسیده!!!
    3. ورزش ورزش ورزش...از هر نوعی. ورزشهای گروهی، شخصی،...مخصوصا شنا...پیاده روی تند
    4. منم پیشنهادم این هست که موسیقی رو برای مدتی کنار بگذارید. به قول دوستمون kivi واقعا چاقوی دولبه هست در این شرایط روحی..
    5. مینیمم کردن اوقات بیکاری و تنهایی...
    6. قبل از خواب حتما کتاب بخونید، کتابهای خوب و مثبت تا زمانی که پلکهاتون سنگین شه و به خواب برید. چون معمولا فکرهای منفی قبل از خواب به سراغ آدم میان.
    7. البته حتما اگر به روانپزشک مراجعه کردید، با مشاورشون رفته رفته دز داروهاتون رو کم کنید. این داروها فوق العاده اثر مخربی روی حافظه، هوش، عملکرد و نشاط شما خواهند داشت. و شخصا معتقدم که هیچ اثر درمانی هم ندارن، به غیر از اینکه شما رو بی حس میکنن نسبت به وقایع و واقعیت ها، ولی واقعیت اصلی این هست که انسان باید با توکل و استمداد از خدا با حقایق روبرو شه، نه اینکه خودش رو به ندیدن و نشنیدن بزنه!!!. میدونم خیلی از پزشک ها نسبت به این که این داروها عوارض دارن، عکس العمل نشون میدن و کتمان میکنن، ولی من به شدت اعتقاد دارم و در مورد افراد زیادی دیدم که مخرب هستن. ولی اگه امکانش رو دارید جلسات مشاوره با روان شناس داشته باشید.
    8. برای خودتون کارهای کوچکی که خوشحالتون میکنه انجام بدید...خودتون بهتر میدونید.
    9. سریالهای کوتاه کمدی ببینید...حتی کارتون. خنده بر هر درد بی درمان دواست.

    قبول دارم که الان این موارد انجامشون برای شما سخت، یا خیلیییییییییییییی سخت هست، چون شاید حالش رو ندارید، ولی باااااااااااااااااااااااا اااید شروع کنید به انجام دادن تا حااااااااااااااااااال پیدا کنید. سخته، ولی ارزش داره. سخته ولی خیلی خوبه. خودتون رو مجبور کنید، به هر طریقی که شده! با خودتون صحبت کنید و سنگاتون رو وابکنید با خودتون.... اگر خودتون نخواید به خودتون کمک کنید، هیچ کس دیگه ای نمیتونه! یه یا علی بگید و برای ساعات روزانه تون برنامه بریزید، و این موارد رو هم توشون بگنجونید....البته اوایل سخت نگیرید به خودتون...کم کم و به مرور...یکی یکی اضافه کنید و با انجام دادن هر کدوم به خودتون

    سلامت و شاد باشید دوست عزیزم

  7. #477
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    ارسال‌ها
    47

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    به اين فکر کنيد که جايی که ميريد بینهايت بهتون آرامش ميده. چيزی که اينجا نداريد. آرامش و احساس امنيت بالاترين و بهترين احساس ها در زندگيتونه.

  8. #478

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrjamal62 نمایش پست ها
    سلام
    به مدت حدود دو سال هست که در خارج از کشور به دلیل تحصیل زندگی می کنم و همسرم هم گاه گاهی اون هم شش ماه یک بار همدیگر رو می بینیم. این اواخر مریضی خیلی سختی گرفتم و بعد از درمان و هزینه های زیاد آن، دچار افسردگی و ترس از اینکه دوباره مریض بشم گرفتم. این افسردگی من رو داره خیلی اذیت می کنه و حتی شد که یه دفعه به دلیل اینکه فکر می کردم بیمار هستم شدید، به ایران برگزدم برای معالجه. ولی بیشتر روجی بود تا جسمی. از دکتری من دو سال مونده و می ترسم نتونم دیگه ادامه بدم. اگر کسی تجربه ای داره به من بگه تا از این جالت خارج بشم. مرسی دوستان

    خیلی روی این صحبت شما، کامنتها گذاشته شده و مشخصه که اینجا آدم های با دغدغه نوعدوستانه خوشبختانه زیادند.

    دوست عزیز، من یکبار تو زندگیم مساله ای پیش اومد که تا چند قدمی مردن رفتم. اما اون تجربه گذشت و امروز من هنوز هستم، ولی خیلی قویتر از دیروز.
    if you survive this, which I believe you can, then you'll become something else entirely
    Whatever doesn't kill you simply makes you Stranger

  9. #479
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    رشته و دانشگاه
    Chemical Engineering - Azad Uni
    ارسال‌ها
    4

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من نمیتونم آرام بگیرم تا زمانی که به هدفم برسم.
    به نظرم بهتره دوست پیدا کنی!.

  10. #480
    Senior Member MAHAN7 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    ارسال‌ها
    938

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    آدم این تاپیکو میخونه کلا قدر خانواده و دوستاشو و آشناهاشو بیشتر میفهمه و آدم خوبی میشه
    من به شخصه داره گریه میگیره از حرفای بعضی بچه ها ;(
    بچه ها تو ایران هیچ خبری نیست ما که توشیم بهتون میگیم. تو ایران کلا کنسرت تو تهران و بقیه جاها کنسل میشه بگذریم از ... که نمیشه گفت.
    در ضمن بنظرم بهتره به حقوق و شرایط زندگی بعد از دکتری تون هم فکر کنیم.
    پیدا کردن دوستای خارجی و به اصطلاح ساب کالچرا میتونه جذاب باشه بنظرم.

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •