صفحه 12 از 59 نخستنخست ... 2345678910111213141516171819202122 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #111
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Mar 2012
    ارسال‌ها
    15

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    به نظر ميرسه كساني كه ازدانشگاههاي امريكا پذيرش گرفتند نزديك سفرشون ميشه بيشتر احساس دلتنگي ميكنند و اينكه شايد چندسال خونوادشون رو نبينند اذيتشون ميكنه ولي اكثرا از لحظه جداييشون توي فرودگاه بيشتر حس بدي دارند. من هم به خاط همين مسئله از مامانم و خواهرزادم خواستم كه فرودگاه نيان و مراسم خداحافظي رو در خونه به جا آورديم و با خواهر و شوهر خواهرم رفتيم فرودگاه، اينطوري زياد صحنه اش دلخراش نبود واسم

    نقل قول نوشته اصلی توسط behrad3d1 نمایش پست ها
    اما از همه اینها گذشته، از یه چیز خیلی میترسم... شب آخر... توی فرودگاه،‌ چشم های خیس مادر و پدر و برادر... خیلی میترسم ازش... دیر یا زود اتفاق میوفته... سالها درس میخوندیم و وقت نداشتیم با پدر و مادر و خانواده خلوت کنیم... بعدش کار کردیم و فرصت سر خاروندن نداشتیم... حالا هم که .... میریم یه سر دیگه ی دنیا... دور از اونها.... درد سنگینه اما نمیتونی به روت بیاری چون میدونی غم اونها بیشتر میشه... هی خودت رو میزنه به کوچه علی چپ که بابا اسکایپ و اووو و اینا هست دیگه ... اما ته دلت میدونی که ۱۰۰۰ ساعت اسکایپ حرف زدن به یه بار در آغوش گرفتن پدر و مادر نمی ارزه... با دوستانی که گفتند دلتنگی برای خانواده سخت تره موافقم... اما من از همین میترسم... خب خودمون یه جوری باهاش کنار میایم اما پدر و مادری که روز ب روز و لحظه به لحظه با نگاه به هر سمت خونه یاد ما میوفتن چی؟‌

  2. #112
    Member behrad3d1 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    رشته و دانشگاه
    University of Cincinnati
    ارسال‌ها
    338

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط elamatin نمایش پست ها
    به نظر ميرسه كساني كه ازدانشگاههاي امريكا پذيرش گرفتند نزديك سفرشون ميشه بيشتر احساس دلتنگي ميكنند و اينكه شايد چندسال خونوادشون رو نبينند اذيتشون ميكنه ولي اكثرا از لحظه جداييشون توي فرودگاه بيشتر حس بدي دارند. من هم به خاط همين مسئله از مامانم و خواهرزادم خواستم كه فرودگاه نيان و مراسم خداحافظي رو در خونه به جا آورديم و با خواهر و شوهر خواهرم رفتيم فرودگاه، اينطوري زياد صحنه اش دلخراش نبود واسم
    راضی کردن خانواده به نیومدن به فرودگاه مسئله ای پیچیده و بسیار سخت می باشد )
    بله دقیقا... به خصوص دوستانی که ویزای سینگل دارند.
    برای شرکت در پروژه‌ی "شهر من را ببین" این پست را بخونید

    مهاجرگرام
    -۹ سال آمریکا زندگی کردیم حالا داریم از تجربیاتمون میگیم -
    مهاجرگرام در اینستاگرام و یوتیوب

  3. #113
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    ارسال‌ها
    520

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط behrad3d1 نمایش پست ها
    راضی کردن خانواده به نیومدن به فرودگاه مسئله ای پیچیده و بسیار سخت می باشد )
    بله دقیقا... به خصوص دوستانی که ویزای سینگل دارند.
    فرودگاه نیومدنشون مشکلی را حل نمی کنه. خود آدم می دونه اون لحظه که چرخ های هواپیما از رو زمین کنده میشه اونها دارن گریه می کنن. حالا هر کجا که باشن. خونه! فرودگاه! هرجا!

  4. #114
    Global Moderator

    Simon آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2007
    ارسال‌ها
    16,556

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط nt نمایش پست ها
    فرودگاه نیومدنشون مشکلی را حل نمی کنه. خود آدم می دونه اون لحظه که چرخ های هواپیما از رو زمین کنده میشه اونها دارن گریه می کنن. حالا هر کجا که باشن. خونه! فرودگاه! هرجا!
    NT‌جان ترخدا ول كن. نرفته به مرثيه خوني انداختينمون. فكر ماها باشيد كه اينجا رو ميخونيم گاهي به مرز جنون ميرسيم. بنظر من آدم بهش فكر نكنه تا روز فرودگاه. به هر حال اين سرنوشته و قرار نيست همه مثل هم زندگي كنن. من كه هر وقت اينجا رو ميخونم كم مشكل ندارم كه اينم ميشه تريگر كه اشك تو چشمام بشينه حالا نه به داره نه به باره. شماهام كه جور شده بريد به جاي اينهمه حساي غمر افزا يه كم به اين فكر كنيد كه اينروزا براشون مفيد باشيد و از خودتون خاطره هاي خوب به جا بزاريد( تو حياطتون درخت ميوه يا گلهاي تزئيني بكاريد. اگه كارايي بوده از زيرش هميشه در رفتيد اونا رو انجام بديد.مثلا زير زمينتون و بريزيد بيرون تميز كنيد. اگه چيزايي داشتيد كه خواهر برادركوچيكتون چشمشون پشته اونه بهشون ببخشيد .به مادرتون بيش از هميشه محبت كنيد و عشق بورزيد. اون از همه بيشتر رنج خواهد كشيد. خصوصا مادراي ما ايراني ها. بهشون وسيله هاي ارتباطي رو با اينترنت خوب آموزش بدين خصوصا اگر كسي كوچكتر از خودتون در منزل نداريد. كلا كامپيوتر و نرم افزارهاشو با يه وب كم آماده كنيد كه راحت باشن. وسائل اضافه اتون كه زياد جلو چشمه ببخشيد كه آزارشون نده. هديه هم كه ديگه جاي خود رو داره.از روزهاي خوش آينده حرف بزنيد و خلاصه اين چند وقته رو obedientباشيد) خصوصا اونايي كه حسابي بنده خداها رو همه جوره رنجوندين و حالا كه دارين ميرين عابد و زاهد شدين و دلتنگشون. داريم از اين بچه ها اينجا؟ خلاصه خاطرات اين روزها براي هردو طرف ماندگارترينه. از لحظه اي كه جدا شيد زمان براي هر دو متوقف ميشه در اون مكان تا مثلا چندين ده سال ديگه گذرتون به همون فرودگاه بيوفته و همه چي مثل فيلم از جلوي چشمتون رد شه. تمرين كنيد با لبخند جدا شيد تا تو ذهنشون بمونه بعد بريد اونطرف گيت يه دل سير گريه كنيد.شوخي كردم. شادي هميشه همنشينتون باشه.
    اطلاعیه مهم در بخش آمریکا
    اطلاعیه مهم در بخش کانادا

    شبیه ساز آزمون تافل را از کجا دانلود کنیم؟
    از پاسخ دادن به پیام خصوصی یا پیام بازدید کننده ایی که در سطح انجمن قابل مطرح کردن است معذورم.

  5. #115
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    ارسال‌ها
    520

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط simon نمایش پست ها
    NT‌جان ترخدا ول كن. نرفته به مرثيه خوني انداختينمون. فكر ماها باشيد كه اينجا رو ميخونيم گاهي به مرز جنون ميرسيم. بنظر من آدم بهش فكر نكنه تا روز فرودگاه. به هر حال اين سرنوشته و قرار نيست همه مثل هم زندگي كنن. من كه هر وقت اينجا رو ميخونم كم مشكل ندارم كه اينم ميشه تريگر كه اشك تو چشمام بشينه حالا نه به داره نه به باره.
    واقعا؟! من این کارو کردم؟ فکر نمی کردم این همه غم انگیز بنویسم!
    sorry!!!
    عرض کنم خدمت همه دوستان که:
    نق نق های اینجانب در این تاپیک هرگز باعث دلسردی و سستی کسی نشه. همه ما می دونیم که یک روزی باید از خانواده هامون جدا شیم و بریم دنبال سرنوشت خودمون. تا آخر عمرمون که نمیشه زحمتمون گردن پدر مادر باشه. بعد اینکه این چیزی که ما داریم الان می بینیم ظاهر قضیه است. شاید خدا واسمون چیزهای بهتری در نظر گرفته و خیلی زودتر از اونچه که فکرش را می کنیم بتونیم دوباره خانواده و دوستان را ببینیم. ما چه می دونیم سرنوشت برای ما چه خوابی دیده. انشاءالله که خوابش خیره و هم برای خودمون و هم برای خانواده مون مسیری که داریم میریم عاقبت به خیری و سعادتمندی همراه داشته باشه.
    راستی ممنون Simon جان از پیشنهادهات. انشاءالله کار شما هم جور میشه میای.

  6. #116
    Senior Member blur آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    رشته و دانشگاه
    Horticulture-Medicinal Plants (Urmia University)
    ارسال‌ها
    902

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من واقعا وقتی این پست هارو میخونم....علی الاصول شک می کنم که اپلای کنم یا نه...بخصوص که همه از ته دل نوشته میشن! آدم نمیدونه چی کار بکنه وقتی اینارو میخونه خداییش!
    ولی جدی جدی برای همه دوستان و خونواده هاشون آرزوی خوشبختی دارم...انشاالله که پله های ترقی و موفقیت رو چنان برین بالا و چنان انسان های شایسته ای باشین (که حتما هستین) که پدر و مادرتون همیشه سرشونو بالا نگه دارن و به همه بگن این بچه ماست خیلی قشنگه جدا....و اون بنده خداها بیشتر از این چیزی نمیخوان....
    من این شعرو خیلی دوست دارم:
    من شكوفایی گل های امیدم را در رویا ها می بینم،
    و ندایی كه به من می گوید:
    گرچه شب تاریك است
    دل قوی دار
    سحر نزدیك است...
    اگر آهسته از بال اين دره‌ی برهنه بر پنجه‌ی پا بگذريم،
    می‌بينی که همه‌ی چکاوک‌ها با دو چشم بسته می‌خوانند،
    پس بی‌جهت به هر شب تاريک شک مکن!
    گاه با پلک بسته هم می‌توان از پل به چشمه رسيد. س.ع صالحی




  7. #117
    Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    رشته و دانشگاه
    industrial ENG
    ارسال‌ها
    233

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    با سلام به همگی دوستان. ان شاالله آینده روشن هست. شاید ما هم وسیله ای شدیم برای خانواده مان و فامیل که حتی سفری هم بیان پیش ما و حس های خوب جدیدی را تجربه کنن. اما انصافا دوری و دلتنگی سخت هست. اما بیاین باز هم واقع بینانه بریم جلو و سعی کنیم مثبت باشیم. دل همه ما برای خانواده. ایران. ایرانی. خاک وطن. دوستامون. اقواممون و هر چی که اینجا داریم و کلی خاطره های خوبش. کوچه پس کوچه های محله های قدیمی و قشنگش دور هم بودناش و همه همه تنگ میشه. اما ان شاالله از این فرصتی که پیش رو داریم خوب استفاده کنیم. بهبود بدهیم هم خودمان را هم زندگی مان را و هم زندگی اطرافیان را. به امید روزی که آرامش و صلح برقرار بشه همه جا و درهای ایران به جاهای دیگه باز باز باشه و از کشورهای دیگه هم بشه راحت آمد ایران.

  8. #118
    ApplyAbroad Senior Veteran
    le-ciel آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    رشته و دانشگاه
    American Literature
    ارسال‌ها
    859

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    کسی هست که سری اول که رفته بسیار عالی با مقصد کنار اومده باشه و هیچ حس دلتنگی نداشته باشه ولی بعد از یه مدت که میاد ایران، دوباره که برگرده تازه حس دلتنگی پیدا کنه؟! من دارم اینجوری میشم!!!! سری اول اصلا ککم هم نگزید که دارم از خانواده دور میشم و .... ولی الان که اومدم ایران و 2 هفته دیگه باز دارم برمیگردم، حس میکنم بسی سخت میشه شرایط این سری واسم! :|


  9. #119
    Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    رشته و دانشگاه
    industrial ENG
    ارسال‌ها
    233

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    سلام جالبه ایجا انواع حس و حال ها داریم!. حالا یکی از دوستانم جالب بود وقتی رفت اصلا نگرانی نداشت حالا آنجا نگران شده و دلتنگ. شما که دیگه کار و زندگی تان آنجا پا گرفته تا حدی. پس دودلی راه ندین. توکل به خدا. خدایا خودت یک راهی باز کن. آخه سخته انگار آدم بین انتخاب میمانه. اما امیدوارم خانواده تان را هم بتوانین یک روزی ببرید. اما با این وضع هم همه داریم میریم کی قراره بمانه. چی بگم. حرفی نیست. به امید آینده ای روشن.

  10. #120
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    ارسال‌ها
    3,847

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط le-ciel نمایش پست ها
    کسی هست که سری اول که رفته بسیار عالی با مقصد کنار اومده باشه و هیچ حس دلتنگی نداشته باشه ولی بعد از یه مدت که میاد ایران، دوباره که برگرده تازه حس دلتنگی پیدا کنه؟! من دارم اینجوری میشم!!!! سری اول اصلا ککم هم نگزید که دارم از خانواده دور میشم و .... ولی الان که اومدم ایران و 2 هفته دیگه باز دارم برمیگردم، حس میکنم بسی سخت میشه شرایط این سری واسم! :|
    ببینین من خودم الان همش 9 ماهه بیرون از ایرانم ولی روندش این جوری بوده:
    اول اول دم اومدن یه کم ناراحت میشین و دلم تنگ میشه و این حرفا، بعدم که میرین یه کم روزای اول اون جوریه.
    بعدش کم کم عادت می کنین چون همه چیز تازگی داره براتون و دلتون میخواد جو رو بشناسین، با مردم آشنا بشین و این حرفا، سرتون گرم میشه و فراموش می کنین و زندگیتونو میکنین.
    بعدش که میرین ایران، موقع اومدن بیشتر احساس دلتنگی می کنین، چون الان بعد از یه دوره دوری بیشتر قدرشونو و قدر بودن باهاشونو می دونین.
    بعدش که برمی گردین دیار غربت، اولش باز یه کم سخته، چون تازه برگشتین.
    باز یه مدت که بگذره، به خودتون میگین دیگه زندگی من اینجاست، الان که دارم برای آینده ام وقت میذارم و این حرفا و دوباره عادی میشه.
    این چیزی بود که برای من اتفاق افتاده بود! شاید شما هم این طوری باشین.
    کلا همیشه اینطوریه اگه بخواین به گذشته نگاه کنین، دلتنگ میشین، اگه به آینده ی خودتون نگاه کنین، میتونین مشکلات و سختی های دور بودنش رو تحمل کنین. پس سعی کنین خیلی تو گذشته زندگی نکنین و اینکه چه روزای خوبی داشتیم با فلانی و خانواده و دوستا و اینا.
    از من بپرسید . من از اینکه بتونم به کسی کمک کنم خیلی خوشحال میشم .

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •