صفحه 52 از 59 نخستنخست ... 2424344454647484950515253545556575859 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 511 تا 520 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #511
    Member micropsy آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    رشته و دانشگاه
    PhD Student, Clinical Psychology, NY
    ارسال‌ها
    150

    پیش فرض

    درود به همه دوستان

    این چیزی که میگم بهتون براساس تجربه زندگی چندین ساله خودم تو کانادا و انگلستان و اینکه ی روانشناس هستم رو براتون می گم.
    خوب قطع یقین کندن از محیطی که حداقل 10 سال گذشته رو درش بودیم و رفتن به مکانی جدید اونم برای کسی که سابقه ی چنین چیزی رو نداره کمی نه و زیادی سخته. اما این باین معنا نیست که نمیشه و نباید رفت و بمونیم بهتره تا اینکه بریم و افسرده شیم و یا دچار اضطراب و وابستگی بشیم.
    همیشه از نظر منطقی وقتی تصمیمی می گیرید بیایید یک لیست رو ایجاد کنید که درش دو چیز باشه (1) مزایای این کار و (2) معایب این کار ... اما نه صبر کنید... بیایید این لیست رو کمی بهتر کنیم، لیست رو نمره بندی کنیم به طور مثال از میزان مفید بودن خیلی زیاد به خیلی کم و عمومی و از میزان خیلی بد بودن تا معمولی دسته بندی کنیم مثلا خیلی مفید و عالی 5 نمره، مفید 4 نمره، متوسط 3 نمره ، وضعیت مشابه در دو محیط جدید 2 نمره و عمومی هست و نمیتونه تفاوتی حتی در حد اپسیلون داشته باشه 1 نمره برای هر دو حالت ایجاد کنیم... بعد بسنجیم ببینیم این تصمیم چقد برامون مفید هست مثلا من خودم زمانی که به کانادا رفتم این لیست رو به این شیوه چیدم:
    یادگیری زبان انگلیسی 5 نمره
    فرهنگ آزاد و زندگی در جامعه دمکراسی دار 5 نمره
    آزادی و حتی اینترنت پر سرعت 2 نمره
    امکان آشنایی با دوستان و اقوام و ملیت های جدید 4 نمره
    دسترسی به امکانات رفاهی و اجتماعی 4 نمره

    و در بخش مضرات هم اینارو نوشتم:
    نبود دوستان و کمبود وقت برای تفریح و دوستی و خیابون گردی 2
    مشکل عدم آشنایی کامل با زبان انگلیسی در آن زمان 3
    دلتنگی 4
    و درنهایت به نتیجه ی 20 به 5 رسیدم و انتخاب رو بر کانادا متمرکز کردم...

    شما هم بیایید با منطقی درست و با تصمیم گیری درست راه رو طی کنید. من از همین بچه های فروم می شناسم که زمانی میگفت من برم ترکیه زندگی کنم کلامو هوا می کنم و سور و شادی و ... شانس بورس شد رفت ایتالیا و شاید باورتون نشه سه ماه بعد با افسردگی مفرط برگشت!!!!

    آنچه مسلم است تا به اینجا که رسیده اید قطعا از لحاظ عقلانی و تجربی بلوغ کامل رسیدید و هرآنچه از این ببعد کسب می کنید تجربه هست، در انتخابتون دقت کنید، جستجو کنید، بپرسید(حتی اگر هزاران بار شده و از هزاران کس) و به خودتون بقبولونید که واقعا در آینده شما چه اتفاقاتی رخ خواهد داد اگر تصمیم درست باشه و چه مشکلاتی در صورت عدم تصمیم درست.

    نمونه زندگی خودم: من بخاطر کار بابام یکسالی در کانادا زندگی کردم، بریتیش کلمبیا و ونکوور با اون همه خوبی هاش، واقعا دو ماه اول دپرس بودم... نه دوستی،نه آشنایی،هر لحظه دل برای خیابون گردی تو تهران و اصفهان و کجا و کجا و کج تنگ می شد، ترس از دزدیده شدن،ترس از قانون شکنی،ترس از همه چی بر زندگیم حاکم بود؛بعد از ماه اول بود که کم کم سعی کردم خودمو تطبیق بدم،خوب من مدرسه نداشتم و قرار بود برای کنکور برگردم ایران و همین... حتی حس درس خوندن رو هم نداشتم، اما کم کم اومدم بیرون و شروع کردم به گشتن و دیدن و ....اولین جایی که رفتم پارک ملکه الیزابت بود که واقعا برام سخت بود، انگار به قول روانشناسی فوبیای مکان های و اجتماع رو هم داشتم... اما برای من کم کم عادی شد به طوری که واقعا نمیخواستم برگردم و ...

    مسلم همه دلمون برای ایران تنگ میشه،حتی با دلی پر از نفرت یا هرچی مشابه اما خوب به این فکر کنیم که چی پیش می آید که اگر بمانیم... آیا بازار کار درستی در انتظار ماست اینجا؟؟؟ آیا محیط پیشرفتی کرده است؟ نمونه تهران واقعا چه پیشرفتی داشته است؟؟؟؟؟ اصفهان چطور و .. و ...

    پس بیاییم با خودمون رو راس باشیم. بنطرم اگر اون لیست رو ساختید و امیتاز بالا رو هرجا گرفتید همون رو انتخاب کنید...

    ی پیشنهاد هم دارم برای دوستانی که می خوان چند روش خوب برای دوری از غم غربت و ... داشته باشن، ی سری یه این لینک بزنید
    http://www.gooverseas.com/blog/ways-...ickness-abroad
    چیزای جالبی درش هست که می تونه دید شما رو بخوبی تغییر بده خصوصا مورد 1 که واقعا راه جالبی هست، خصوصا دوستانی که مدتی زودتر از شروع درسا میرن کشور جدید...این مورد واقعا جذابه براتون
    ویرایش توسط le-ciel : September 10th, 2015 در ساعت 09:46 AM
    too much busy...

  2. #512
    Local Moderator

    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    ارسال‌ها
    2,885

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    سلام خدمت همه‌ی دوستان عزیز،

    با توجه به علاقه‌ی دوستان به این موضوع، فعالیت در این تاپیک با حذف چند پست پایانی مجددا از سر گرفته شد.

    فقط لطفا به عنوان تاپیک توجه داشته باشید!
    "
    مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟"

    به منظور حفظ نظم تاپیک، پست‌هایی که نامرتبط با موضوع باشند به ناچار، بلافاصله و بدون اطلاع‌رسانی حذف خواهند شد.


    از توجه شما سپاس‌گزارم

  3. #513
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    ارسال‌ها
    55

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    دوستان سلام
    من حدود یه ماه هست که اومدم امریکا. قبلا هم تجربه زندگی خارجو نداشتم. تو این یه ماه خیلی بهم سخت گذشته و روز به روزم داره سخت تر میشه. از یه طرف اشنا نبودن با محیط جدید و کارایی که باید انجام بدم. از طرفی درسا و ریسرچ که خیلی واسه من سختن. از طرفی دلتنگی و تنهایی تمام انرژیمو گرفته. اینقد حجم درسا و کارا زیاد هست که فرصت پیدا کردن دوست هم نداشتم. و از طرفی از همه چیزو همه کس هم می ترسم چه ایرانی چه خارجی. استرس اینکه نتونم از پس درسا هم بر بیام از یه طرف دیگه عذابم میده. خلاصه خیلی کم اوردم و نمی دونم چیکار کنم.
    فقط وقتی منطقی فکر می کنم می بینم اگه تو ایران بودم الان بیکار بودم.

  4. #514
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    ارسال‌ها
    1,522

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان سلام
    من حدود یه ماه هست که اومدم امریکا. قبلا هم تجربه زندگی خارجو نداشتم. تو این یه ماه خیلی بهم سخت گذشته و روز به روزم داره سخت تر میشه. از یه طرف اشنا نبودن با محیط جدید و کارایی که باید انجام بدم. از طرفی درسا و ریسرچ که خیلی واسه من سختن. از طرفی دلتنگی و تنهایی تمام انرژیمو گرفته. اینقد حجم درسا و کارا زیاد هست که فرصت پیدا کردن دوست هم نداشتم. و از طرفی از همه چیزو همه کس هم می ترسم چه ایرانی چه خارجی. استرس اینکه نتونم از پس درسا هم بر بیام از یه طرف دیگه عذابم میده. خلاصه خیلی کم اوردم و نمی دونم چیکار کنم.
    فقط وقتی منطقی فکر می کنم می بینم اگه تو ایران بودم الان بیکار بودم.
    سلام دوست عزیز می تونید از طریق اسکایپ و ... تماسهای تصویری طولانی تری با خانوادتون داشته باشید. فکر می کنم خانم هستید . به نظرم پیشنهاد بدی نباشه که هر چند وقت یکبار سعی کنید یک غذای خارجی ساده با دستورهای اونجا درست کنید. به نظرم سرگرمی خوبی باید باشه همچنین فکر کنید ببینید در ایران چه کارهایی رو در اوقات فراغتتون تنهایی انجام می دادین و سرتون رو گرم می کرد ، انجام اون کارها رو بیشتر کنید.
    همچنین همیشه در نظر داشته باشید که این دوره موقتی هست ولی به نتیجهاش می ارزه وقتی که اینطوری فکر کنید مطمینا بهتر می تونید این دوره رو تحمل کنید

  5. #515
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    ارسال‌ها
    55

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من معمولا با اسکایپ تماس می گیرم ولی اینجا چندتا مساله عذابم میده:
    اولی استرس و فشار درس و ریسرچ( من تو ایران دانشجوی خوبی بودم ولی اینجا استادی که باهاش کار می کنم ادم بزرگی هست و کارای سختی ازم میخواد)
    دوم وقت نمی کنم کار جانبی انجام بدم خیلی دوست داشتم برم ورزش و لی اینقد خسته میشم که نمی تونم!
    سوم تنهایی. باور کنین گاهی دلم میخواد فقط یه نفر باشه باهاش حرف بزنم!
    چهارم :ترس.( راستش اولین تجربه من از اینجا شکه کننده بود . من قبل اینکه بیام با یه نفر که فامیل بودیم نامزد بودم و در واقع اپلای کردم که بیام پیش ایشون. وقتی اومدم ایشون رابطه رو به هم زد! .) من کلا حس منفی زیادی دارم الان و از همه خصوصا ایرانی ها می ترسم.

  6. #516
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان سلام
    من حدود یه ماه هست که اومدم امریکا. قبلا هم تجربه زندگی خارجو نداشتم. تو این یه ماه خیلی بهم سخت گذشته و روز به روزم داره سخت تر میشه. از یه طرف اشنا نبودن با محیط جدید و کارایی که باید انجام بدم. از طرفی درسا و ریسرچ که خیلی واسه من سختن. از طرفی دلتنگی و تنهایی تمام انرژیمو گرفته. اینقد حجم درسا و کارا زیاد هست که فرصت پیدا کردن دوست هم نداشتم. و از طرفی از همه چیزو همه کس هم می ترسم چه ایرانی چه خارجی. استرس اینکه نتونم از پس درسا هم بر بیام از یه طرف دیگه عذابم میده. خلاصه خیلی کم اوردم و نمی دونم چیکار کنم.
    فقط وقتی منطقی فکر می کنم می بینم اگه تو ایران بودم الان بیکار بودم.
    سلام به دوست عزیزم،
    تا شش ماه این حس ها و این مسائل رو خواهید داشت، محیط جدیده ها! و از خودتون نباید انتظار داشته باشید که همه چی مثل خونه پیش بره. دقت کنید که زمینو یه نیم دور زدین!!! از آب و هوا بگیر تا جنس سنگ فرش خیابونا!!! عوض شده! آدما و مسائل این قبیلی بماند... مطمئن باشین چند ماه که بگذره همچین به محیط جدید عادت میکنین... و بعدش به خودتون میگین کاش روزای اولمو سخت نمیگذروندم... ضمنا، ما دخترا قطعا احساساتی تر و حساس تر هستیم... پس دلتنگی برامون طبیعیه (برای همه آدما طبیعیه حس دلتنگی، گریه، بغض و...)، ولی خانوما بهتر عادت میکنن... مطمئن باشین عمر این روزهای سخت کوتاهه. میگذره... به چند ماه دیگه فکر کنین که عادت کردین و قدر همین روزای اولو هم بدونین... مطمئن باشین یه کم که اوضاع عادی بشه و روال کار دستتون بیاد، هم به ورزش میرسین، هم به دوست پیدا کردن، هم به گردش.... فقط باید یکمی صبور باشین و امیدوار...
    موفق باشی دوست من

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    من معمولا با اسکایپ تماس می گیرم ولی اینجا چندتا مساله عذابم میده:
    اولی استرس و فشار درس و ریسرچ( من تو ایران دانشجوی خوبی بودم ولی اینجا استادی که باهاش کار می کنم ادم بزرگی هست و کارای سختی ازم میخواد)
    دوم وقت نمی کنم کار جانبی انجام بدم خیلی دوست داشتم برم ورزش و لی اینقد خسته میشم که نمی تونم!
    سوم تنهایی. باور کنین گاهی دلم میخواد فقط یه نفر باشه باهاش حرف بزنم!
    چهارم :ترس.( راستش اولین تجربه من از اینجا شکه کننده بود . من قبل اینکه بیام با یه نفر که فامیل بودیم نامزد بودم و در واقع اپلای کردم که بیام پیش ایشون. وقتی اومدم ایشون رابطه رو به هم زد! .) من کلا حس منفی زیادی دارم الان و از همه خصوصا ایرانی ها می ترسم.
    سلامی دوباره!
    من اینو میگم، الان صد نفر میان میگن دید chemistrymaste به ایرانیا منفیه، فلان و... ولی هر قدر بیشتر بگذره، کلا به این نتیجه میرسین که برای داشتن زندگی عادی تر و در واقع زندگی رو به پیشرفت، تا میتونین باید از هم وطنان کمتر کمک بگیرید، نه که ایرانیا عزیز ما آدمای بدی باشن، نه! آخه مسئله اینه که هر قدر بیشتر به هم وطنا نزدیکتر بشین تو غربت، فرصت عادت کردن به محیط جدید و آدمای جدیدو از دست میدین. نمیگم دوری کنین (گرچه درباره خصوصیات ایرانیای خارج از ایران میشه چندین جلد کتاب سه چهار هزار صفحه ای هم نوشت!) ولی کلا، لازمه که برای سازش بهتر با محیط و برای کمتر تداعی شدن ایران عزیز ما تو ذهن ما که مسلما چون عاشق وطن هستیم دلتنگی ما رو به اوج میرسونه این مسئله، یه مدتی بیشتر سعی کنین رو خودتون و رو محیط جدید وقت بذارین. منظورم اینه: فعلا یه فکر پیدا کردن دوست ایرانی نباشین! اصلا تا دو ماه به فکر پیدا کردن دوست نباشین! سعی کنین دو سه نفر پیدا کنین که چند تا کارو (مثلا خریدهای جزئی) با اونا انجام بدین. اول بذار به محیط عادت کنین. بعد دوست پیدا کنین.
    اوایلتا پنج شش ماه آدم نمیدونه چی به چیه! حالا شما الان خودتونو سرزنش میکنین که چرا تو این یه ماه برنامه ورزشم منظم نشده و دوست پیدا نکردم!!! منم ازین فکرا میکردم!!! عزیزم فقط لحظه های الانتو داری خراب میکنی با این سرزنشها! بذار زمان بگذره! شما اول باید دستت بیا که اصلا پروژه ات درباره چیه! به محیط عادت کنی، بعد همه چی منظم میشه! حیفه عمر آدمیه که با ناراحتی و غصه خوردن درباره اینکه چرا تو این یه ماه ورزش نکردم! یا دوست پیدا نکردم سپری بشه. یکمی که بگذره و برنامه دستتون بیاد همه چی درست میشه و هر کاری رو به موقع انجام میدین.
    موفق باشید عزیزم
    ویرایش توسط le-ciel : September 23rd, 2015 در ساعت 09:51 PM دلیل: ادغام


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  7. #517
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    ارسال‌ها
    832

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    من معمولا با اسکایپ تماس می گیرم ولی اینجا چندتا مساله عذابم میده:
    اولی استرس و فشار درس و ریسرچ( من تو ایران دانشجوی خوبی بودم ولی اینجا استادی که باهاش کار می کنم ادم بزرگی هست و کارای سختی ازم میخواد)
    دوم وقت نمی کنم کار جانبی انجام بدم خیلی دوست داشتم برم ورزش و لی اینقد خسته میشم که نمی تونم!
    سوم تنهایی. باور کنین گاهی دلم میخواد فقط یه نفر باشه باهاش حرف بزنم!
    چهارم :ترس.( راستش اولین تجربه من از اینجا شکه کننده بود . من قبل اینکه بیام با یه نفر که فامیل بودیم نامزد بودم و در واقع اپلای کردم که بیام پیش ایشون. وقتی اومدم ایشون رابطه رو به هم زد! .) من کلا حس منفی زیادی دارم الان و از همه خصوصا ایرانی ها می ترسم.
    دوست عزیز برای برخی رشته ها سال اول خیلی سال پر استرسی هست٬ و دوری از خانواده هم این فشار را مضاعف میکنه. به نظر من شما برای اینکه فشار و استرس را پایین بیارید بهتره برنامه ریزی داشته باشید مثلا امروز چه کارهایی براتون الویت دارد بر اساس الویت انجام بدید. بعد هم به خودتون اطمینان داشته باشید ٬ شما تنها نیستید و خیلی ها دیگه هم در شرایط مشابه شما هستن٬ نباید بذارید فشار و استرس شما را کلافه کنه. در طول روز هم میتونید کارهایی که استرس را از شما کم میکنه انجام بدید٬‌مثلا غذا پختن٬ مثلا خرید رفتن٬‌مثلا تماشای برنامه مورد علاقه که هم وقت زیادی از شما نمیگیره هم استرس را کاهش میده (مثل برنامه خندوانه از یوتوپ)
    اگر بتونید دوست ایرانی خوب پیدا کنید هم بهتون کمک میکنه اما چون خیلی سخت میشه دوست خوب پیدا کرد با دانشجوهای دیگه سعی کنید دوست بشید من خودم تجربه خوبی از دوستی با چینی ها داشتم٬ مهربونن و مثلا تو homework هم مشکلی داشته باشید میتونید ازشون بپرسید. خود امریکایی به ندرت friendly هست٬ ولی بازم میشه پیدا کرد. موفق باشید
    امضا نامرئی

  8. #518
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    ارسال‌ها
    55

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    از همه دوستان که جواب دادند سپاسگزارم.
    من فکر می کنم تو این مدت همه احساسات از غم و شادی را داشتم. بعضی وقتا از اینکه اومدم خوشحالم بعضی وقتا شدیدا احساس تنهایی و غم می کنم. فکر می کنم اصلا پایدار نیستم. قبل اینکه بیام هدفم این بود که بیام اینجا با یه کی ازدواج کنم و این جا زندگی خوبی داشته باشم درس بخونم شغل داشته باشم می دونستم اینجا کار و درس سخت تر از ایران هست ولی فکر اینکه تکلیف مسیر زندگیم معلوم میشه خیلی بهم انگیزه میداد. الان که اومدم اصلا تکلیفی معلوم نیس. خیلی باید تلاش کنم که تو درسا موفق باشم و بازم تنهام خیلی تنهاتر از وقتی که ایران بودم.
    خلاصه اینکه دوستان حواستون باشه با چه هدفی و به چه امیدی دارین میاین اینجا. به هیچ وجه رو کسی غیر خودتون و خدا حساب نکنین.
    فکر می کنم صرفا نارضایتی از ایران و امید به بهبود زندگی واسه تنها اینجا موندن کافی نیست حداقل من یکی به خودم میگم این همه تنهایی و دوری و سختی می ارزه؟ من خیلی از اینکه خانوادمو تنها گذاشتم اومدم خصوصا اینکه پدر مادرم پیرن، عذاب وجدان دارم...
    شاید من زیادی عجولم!

  9. #519
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    ارسال‌ها
    1,522

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    از همه دوستان که جواب دادند سپاسگزارم.
    من فکر می کنم تو این مدت همه احساسات از غم و شادی را داشتم. بعضی وقتا از اینکه اومدم خوشحالم بعضی وقتا شدیدا احساس تنهایی و غم می کنم. فکر می کنم اصلا پایدار نیستم. قبل اینکه بیام هدفم این بود که بیام اینجا با یه کی ازدواج کنم و این جا زندگی خوبی داشته باشم درس بخونم شغل داشته باشم می دونستم اینجا کار و درس سخت تر از ایران هست ولی فکر اینکه تکلیف مسیر زندگیم معلوم میشه خیلی بهم انگیزه میداد. الان که اومدم اصلا تکلیفی معلوم نیس. خیلی باید تلاش کنم که تو درسا موفق باشم و بازم تنهام خیلی تنهاتر از وقتی که ایران بودم.
    خلاصه اینکه دوستان حواستون باشه با چه هدفی و به چه امیدی دارین میاین اینجا. به هیچ وجه رو کسی غیر خودتون و خدا حساب نکنین.
    فکر می کنم صرفا نارضایتی از ایران و امید به بهبود زندگی واسه تنها اینجا موندن کافی نیست حداقل من یکی به خودم میگم این همه تنهایی و دوری و سختی می ارزه؟ من خیلی از اینکه خانوادمو تنها گذاشتم اومدم خصوصا اینکه پدر مادرم پیرن، عذاب وجدان دارم...
    شاید من زیادی عجولم!
    دوست عزیز این هدفی بوده که انتخاب کردید و به نظرم هدف خوبی هست . این رو در نظر داشته باشید که ادم وقتی که هدفی رو انتخاب می کنه در راه رسیدن بهش باید سختیهاش رو هم به جون بخره . ولی از نظر انتخابتون مطمین باشید که انتخابتون خوب بوده و این رو هم در نظر داشته باشید که ممکنه خیلی ها دوست داشته باشن که جایگاه شما رو داشته باشند . اگر اینطوری فکر کنید مطمین باشید که ارادتون برای رسیدن به هدفتون محکمتر می شه. به هر حال شما اگر می خواستید با نامزدتون هم ازدواج کنید و خودتون به قصد درس خوندن نرفته بودید باز هم از خانوادتون دور می شدید یا چه بسا توی ایران هم ازدواج می کردید ولی سرنوشت شما رو در شهری دیگر دور از پدر و مادر قرار می داد. به نظر من فعلا از موقعیتی که براتون پیش اومده در جهت ساختن اینده ای بهتر استفاده کنید . الان اولش هست مطمین باشید که با گذشت زمان بیشتر به شرایط جدید عادت می کنید و تحمل دوری براتون راحت تر می شه.
    موفق باشید

  10. #520
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    از همه دوستان که جواب دادند سپاسگزارم.
    من فکر می کنم تو این مدت همه احساسات از غم و شادی را داشتم. بعضی وقتا از اینکه اومدم خوشحالم بعضی وقتا شدیدا احساس تنهایی و غم می کنم. فکر می کنم اصلا پایدار نیستم. قبل اینکه بیام هدفم این بود که بیام اینجا با یه کی ازدواج کنم و این جا زندگی خوبی داشته باشم درس بخونم شغل داشته باشم می دونستم اینجا کار و درس سخت تر از ایران هست ولی فکر اینکه تکلیف مسیر زندگیم معلوم میشه خیلی بهم انگیزه میداد. الان که اومدم اصلا تکلیفی معلوم نیس. خیلی باید تلاش کنم که تو درسا موفق باشم و بازم تنهام خیلی تنهاتر از وقتی که ایران بودم.
    خلاصه اینکه دوستان حواستون باشه با چه هدفی و به چه امیدی دارین میاین اینجا. به هیچ وجه رو کسی غیر خودتون و خدا حساب نکنین.
    فکر می کنم صرفا نارضایتی از ایران و امید به بهبود زندگی واسه تنها اینجا موندن کافی نیست حداقل من یکی به خودم میگم این همه تنهایی و دوری و سختی می ارزه؟ من خیلی از اینکه خانوادمو تنها گذاشتم اومدم خصوصا اینکه پدر مادرم پیرن، عذاب وجدان دارم...
    شاید من زیادی عجولم!
    سلام به دوست عزیزم،
    احساسات شما رو خیلی خیلی خیلی خوب و واضح درک میکنم... و به شما حق میدم که همه این حس ها و حتی بدتر ازون رو داشته باشید. میدونید، مسئله اینه که شما فقط با موضوع تحصیل روبرو نیستید، به مسائل عاطفی برخورد کردین و اونها بی سرانجام یا بهتره بگم دارای سرانجام ناخوشایند برای شما بودن. این مهم ترین علت ناراحتی شما میتونه باشه. و اتفاقا کم مسئله ای هم نیستا!!! فکر نکنید شما خدای ناکرده ضعیف هستید! اتفاقا خیلی قوی هم هستید. پس تا همینجا، من خودم بهت میگم آفرین! تا اینجا خوب دووم آوردین شما. و متاسفم برای اون آقایی که نماینده مملکت ما تو غربت هست و با یه دختر خانم تازه وارد و غریب چنین رفتاری داشته (بنده نه خودمو در اون حد میبینم که تو روابط شما دخالتی کنم، نه اینکه به من ربط داره، نه قصد نقد کردن اون آقا رو دارم، فقط میخوام بگم به عنوان یه "انسان" رفتار جالبی نداشته، کاش قبل رفتن شما به اونجا بهتون اعلام میکرد، یا حداقل میموند و شش ماه بعد با دلایل کافی یگفت ما به هم نمیخوریم. نه که در جا دو هفته بعد از ورود شما به اونجا!!! خلاصه اگه جایی نقد یا توهین! یا هرچی، ازم دیدیدن، منو ببخشین. قصدم این نیست). پس این خودش یه مسئله خیلی بزرگ و پیچیده بوده، که شما خوب تونستید باهاش کنار بیاین و طبیعیه که تا مدتی ناراحت خواهید موند. اما مطمئن باش، که بعد از دو ماه (نهایتش سه ماه!) همچین یادتون میره این مسئله، که بعدها یکی از پیش پا افتاده ترین مسائل زندگیتون میشه! اینو به عنوان یه دختر بهتون میگم و تجربه و علم روانشناسی هم اینو نشون داده که خانما اول خیلی ناراحت میشن، بعد دو سه ماه دیگه کلا فراموش میکنن. سعی کنین این مدت رو به خودتون سخت نگیرین و کمتر فکر کنین. بعدها افسوس خواهید خورد که چرا به خاطر این مسئله خودتونو اذیت کردین.
    درباره محیط: معمولا یکی دو هفته اول (بعضیا میگن تا شش ماه اول) ورود شما به یه کشور جدید، کلا گل و بلبله!!!! دلتنگی هستا! ولی همینکه آدم میره محیط جدید، کلی عکس میگیره، کلی جای جدید میره، دوستاش بهش میگن خوشبحالت! کلا اینا حس خوبیه. اینکه تو یکی دو هفته اول شما حس میکردین چقدر همه چی عالیه و بعدش دچار تزلزل در افکار و اهداف شدین، میخوام بگم طبیعیه.
    ببین دوست عزیزم، محیط جدیده. زمان میبره که شما عادت کنین. نباید انتظار داشته باشید که دو ماهه به یه قاره جدید عادت کنید. "زمان" نیازه! "زمان! یکم صبور باشید.
    درباره دلتنگی، بحث جدا شدن از پدر و مادر، به عنوان یه دختر، دارم اعلام میکنم، که منم مثل شما هستم. بزرگترین دغدغه ام تو زندگیم،خوشبختی و شادی و سلامتی خانواده ام و هرکسی که دوسش دارم هست. و همین علاقه شدید دخترا به خانواده شون یا عشقشون خودش بعدها به ضرر خودمون تموم میشه!!!! ناراحتی شما مشکلی رو حل نمیکنه. فقط پدر ومادرتون میشینن غصه میخورن. سعی کنین از ناراحتیتون چیزی بهشون نگین. به جاش درستونو خوب بخونین که مایه افتخارشون بشین. اونا شما رو برای موفق شدن فرستادن اونجا. سارا جان، میخوام بدونین، که حس هاتو تا حد زیادی درک میکنم و فکر نکن فقط برای شما این احساسات ناراحت کننده هست. و این دلیل بر ضعیف بودن یا عجول بودن شما نیست! اتفاقا این نشون میده شما چقدر با احساس هستید و باید خیلی مراقب باشید که لطمه نخورید. ضمنا، من همیشه میگم، همین که آدم پدر و مادر داره، خانواده داره، خودش جای شکر داره. شما همیشه خدا رو شکر کن که اونا سلامت هستن. همچین زمان زود میگذره و همشونو میبینی دوباره به امید خدا...
    ببخشید دیگه! کلی سخنرانی کردم! فقط میخواستم بدونین که نباید خودتونو سرزنش کنین. سعی کنین تو محیط جدید سرگرمی پیدا کنین. ایشالا کارای دانشگاه یکم جلو بره، دیگه شمام با خیال راحت تر یرین دنبال سرگرمی هاتون...
    موفق باشید دوست عزیزم.
    ویرایش توسط chemistrymaste : September 26th, 2015 در ساعت 12:08 PM


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •