صفحه 9 از 59 نخستنخست 12345678910111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #81
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    ارسال‌ها
    3,847

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط behnaz_usa نمایش پست ها
    سلام دوستان. کسانی که رقته اند امکانش هست راجع به احساسشون بعد از ویزا گرفتن تا بازه رفتن بنویسن. من به شخصه فقط امیدوارم تصمیم درستی گرفته باشم. اینکه واقعا در عمل آدم تصمیمش عملی میشه حسی هست در نوع خودش و اینکه با دلتنگی هم همراه هست. اگه دوستان از تجربه شان بعد از ویزا گرفتن تا لحظه رفتن بنویسن ممنون میشم.
    همه همین جوری ان! ولی به هر حال شما انتخابتون رو کردین و براش کلی وقت گذاشتین، سرمایه گذاشتین. پس حالا که شروع کردین با قاطعیت ادامه بدین. الان فقط به فکر جمع کردن وسایل سفرتون باشین که چیزی جا نمونه (مخصوصا از کتابا و جزواتی که میخواین ببرین و همچنین مدارک و ترجمه هاشون و چیزایی که مربوط به دانشگاه میشه مثل عکس و این حرفا)، حتما هم یه لیست تهیه کنین که بعدا بتونین چک کنین، آخه این زمان یه مقدار استرس آدم بالاست واسه رفتن، و ممکنه همش به فکر این باشین که برم همه ی فک و فامیلو ببینم که دیگه معلوم نیست کی بیام، برای همین ممکنه یه سری کارا یادتون بره، پس همه چیزو یادداشت کنین که بتونین چک کنین.
    نگران هم نباشین. همه چیز براتون عادی میشه، آدم موجود انعطاف پذیریه! ما که آمریکا نرفتیم، آلمانیم ولی با وجود مردم یخ و سرد آلمان (!!) بازم خیلی سریع به شرایط عادت کردیم. پس اصلا نگران این نباشین که وای قراره چی بشه؟ چه جوری میخوام زندگی کنم؟ فلانی رو نبینم چی میشه؟ دلم واسه کی تنگ میشه یا واسه کی تنگ نمی شه! به همه چی عادت میکنین. الانم عصر تکنولوژیه هر روز پای چت و اووو و فیس بوک از حال همه خبر دارین و همه رو می بینین، پس الکی نگران نباشین.
    از من بپرسید . من از اینکه بتونم به کسی کمک کنم خیلی خوشحال میشم .

  2. #82
    Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    رشته و دانشگاه
    industrial ENG
    ارسال‌ها
    233

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    سلام. ممنون از وقتی که گذاشتین. حرفاتون کاملا درست هست. اما برام جالب هست قبل از رفتن در دورانی که آدم داره تلاش میکنه هر مانعی را با انگیزه و شور زیاد می خواهد کنار بزنه که کارهای رفتنش جور بشه اما لحظه ای که ویزا را در پاسش میبینه یک لحظه میگه آیا ارزشش را داره؟ آیا این همانی هست که واقعا برام مهم بوده؟ میدانین دیگه به این رسیدم چه با رفتن چه با نرفتن خوشبختی تو دل آدم هست. آدم بایستی بتوانه خوب زندگی کنه و نکته مهمی که وجود داره حداقل برای خودم اینه که هر لحظه شاکر باشم یاد بگیرم که همان چیزهائی را که دارم شکرشان را بکنم و بگم حالا برای بهتر شدن تغییر میدم بازهم و پیش میرم. حالا توکل به خدا. امیدوارم تصمیم درستی باشه و اینکه در آینده بتوانم تمام جنبه های زندگی ام را خوب پیش ببرم. میدانم اولاش هم آنجا سخت هست امیدوارم به اندازه کافی قوی باشم. مرسی از حرفاتون. با آرزوی آینده ای روشن برای ایران و ایرانی.

    نقل قول نوشته اصلی توسط especial نمایش پست ها
    همه همین جوری ان! ولی به هر حال شما انتخابتون رو کردین و براش کلی وقت گذاشتین، سرمایه گذاشتین. پس حالا که شروع کردین با قاطعیت ادامه بدین. الان فقط به فکر جمع کردن وسایل سفرتون باشین که چیزی جا نمونه (مخصوصا از کتابا و جزواتی که میخواین ببرین و همچنین مدارک و ترجمه هاشون و چیزایی که مربوط به دانشگاه میشه مثل عکس و این حرفا)، حتما هم یه لیست تهیه کنین که بعدا بتونین چک کنین، آخه این زمان یه مقدار استرس آدم بالاست واسه رفتن، و ممکنه همش به فکر این باشین که برم همه ی فک و فامیلو ببینم که دیگه معلوم نیست کی بیام، برای همین ممکنه یه سری کارا یادتون بره، پس همه چیزو یادداشت کنین که بتونین چک کنین.
    نگران هم نباشین. همه چیز براتون عادی میشه، آدم موجود انعطاف پذیریه! ما که آمریکا نرفتیم، آلمانیم ولی با وجود مردم یخ و سرد آلمان (!!) بازم خیلی سریع به شرایط عادت کردیم. پس اصلا نگران این نباشین که وای قراره چی بشه؟ چه جوری میخوام زندگی کنم؟ فلانی رو نبینم چی میشه؟ دلم واسه کی تنگ میشه یا واسه کی تنگ نمی شه! به همه چی عادت میکنین. الانم عصر تکنولوژیه هر روز پای چت و اووو و فیس بوک از حال همه خبر دارین و همه رو می بینین، پس الکی نگران نباشین.

  3. #83
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    ارسال‌ها
    520

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    سلام
    راستش من هم هر روز به این فکر می کنم که آیا تصمیم درستی گرفتم؟ به قول بهناز از وقتی ویزامو دیدم این طوری شدم. گاهی به خودم لعنت می فرستم می گم بابا آبت نبود نونت نبود! داشتی راحت زندگی تو می کردی. آخه می خوای کجا بری آلاخون والاخون کنی خودت را. از طرفی اینگار افتادم تو جریانی که دیگه راه برگشتی نیست. قبل از اینکه تو مسیر اپلای بیافتم خوب کسی ازم انتظاری نداشت. ولی الان احساس ای کیو سان بهم دست داده که مامانش بهش گفته بود تا یک استاد بزرگ نشده حق نداره برگرده پیش مادرش! یعنی نمی تونم حتی به خودم بگم اگر رفتم و نتونستم بر می گردم. اینگار چاره ای نیست باید هم برم هم بتونم. خلاصه اگه می شد نرم نمی رفتم. یک جورایی اینگار حس می کنم جا زدم. ولی چاره ای نیست دیگه. باید رفت!
    توکل بر خدا. همه جا سختی هست. گاهی چاره ای نیست که فقط خودت باشی و خدای خودت. البته همین خدا هم کم کسی نیستا. یعنی اگه خدا را داشته باشیم انشاءالله که حله.

  4. #84
    Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    رشته و دانشگاه
    industrial ENG
    ارسال‌ها
    233

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    اینکه اینجا آدم پست های بقیه را میخوانه و حس و حال بقیه را هم میبینه و میبینه حس هائی که داره طبیعی هست خوبه. اما خوب حالا که کارا ردیف شده و یک طورائی انگار آن آرزوئی که مدت زیادی آدم دنبالش بوده داره جدی جدی واقعی میشه اگه یک لحظه فکر کنه کجا داره میره و نره واقعیتش بعدا نمیگه به خودش که چرا حداقل تجربه نکرد؟ حداقل میرفت و میدید . درسته که کنار عزیزانش بودن واقعا مهمه اما خوب واقعیت اینه که آنها هم زندگی خودشان را دارند آدم تا کی میتوانه برای اینکه از آنها دور نباشه این ریسک را نکنه؟ بحث این هست که تغییر به هر حال ریسک داره و واقعا دلم می خواهد آدم بتوانه آرامش را تو خودش حفظ کنه و توکل کنه. نمیدانم بعضی وقتی حس میکنم خوش بحال کسانی که ازدواج کردن و الان با یک همراه خوب با هم میرند . نمیدانم اما دلم می خواهد آدم محکم باشه و باز هم تلاشش را ادامه بده و به این برسه که زندگی جریان داره و ریسک کنه برای تغییر های بهتر.
    واقعا از ته دلم امیدوارم این تصمیم تصمیم درستی باشه و فردای دیگر که یک روزی از همین روزها و یک لحظه ای از همین لحظه ها هست آدم بگه کار درستی کردم در آن شرایط. توکل به خدا. دیگه یک جاهائی بایستی پیش رفت. امیدوارم آدم وقتی بره آنجا کلی خوشحال تر باشه و راضی تر از خودش. رضایت درونی و احساس خوشبختی واقعا مهم هست و این چیزی هست که آدم اگه بتوانه هر لحظه داشته باشه با خودش دیگه دلش پر از امید و با نگاهی پر از امید به آینده ای روشن نگاه میکنه و پیش میره. به نظرم این حس رضایت را حتی با پول نمیشه خرید. پول رفاه میاره اما خوب اینکه آدم راضی باشه از خودش و حس مفید بودن داشته باشه هم واقعا مهمه و یک جورائی این اصل هست.

    امیدوارم آینده برای همه مان روشن باشه و این شک ها از دلمان کنار بره و به یقین و ایمان به هدف هامون تبدیل بشه و شاکر باشیم برای تمام خوبی ها و هدف هائی که محقق شدند و به نتیجه خوب میرسند.

  5. #85
    Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    رشته و دانشگاه
    industrial ENG
    ارسال‌ها
    233

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    دوست عزیز امیدوارم ایمانمون به هدفمون بیشتر بشه و تو دل آدم آرامش بیشتری بیاد. همین که آدم بتوانه توکل کنه کلی هست. موفق و شاد باشین. امیدوارم خودم هم ایمانم به هدفی که پی اش بودم بیشتر بشه و بیشتر و بیشتر شاکر باشم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط nt نمایش پست ها
    سلام
    راستش من هم هر روز به این فکر می کنم که آیا تصمیم درستی گرفتم؟ به قول بهناز از وقتی ویزامو دیدم این طوری شدم. گاهی به خودم لعنت می فرستم می گم بابا آبت نبود نونت نبود! داشتی راحت زندگی تو می کردی. آخه می خوای کجا بری آلاخون والاخون کنی خودت را. از طرفی اینگار افتادم تو جریانی که دیگه راه برگشتی نیست. قبل از اینکه تو مسیر اپلای بیافتم خوب کسی ازم انتظاری نداشت. ولی الان احساس ای کیو سان بهم دست داده که مامانش بهش گفته بود تا یک استاد بزرگ نشده حق نداره برگرده پیش مادرش! یعنی نمی تونم حتی به خودم بگم اگر رفتم و نتونستم بر می گردم. اینگار چاره ای نیست باید هم برم هم بتونم. خلاصه اگه می شد نرم نمی رفتم. یک جورایی اینگار حس می کنم جا زدم. ولی چاره ای نیست دیگه. باید رفت!
    توکل بر خدا. همه جا سختی هست. گاهی چاره ای نیست که فقط خودت باشی و خدای خودت. البته همین خدا هم کم کسی نیستا. یعنی اگه خدا را داشته باشیم انشاءالله که حله.

  6. #86
    ApplyAbroad Veteran
    arash-iran آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    رشته و دانشگاه
    Physics
    ارسال‌ها
    1,140

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط behnaz_usa نمایش پست ها
    دوست عزیز امیدوارم ایمانمون به هدفمون بیشتر بشه و تو دل آدم آرامش بیشتری بیاد. همین که آدم بتوانه توکل کنه کلی هست. موفق و شاد باشین. امیدوارم خودم هم ایمانم به هدفی که پی اش بودم بیشتر بشه و بیشتر و بیشتر شاکر باشم.
    فقط میتونم بگم حستون کاملا طبیعیه، و حالا شبی که پرواز دارید این حس بیشتر هم میشه. برسید اینجا میبینید ارزششو داشته و فکر نمی کنم اونقدرا باعث دردسرتون بشه. من که تونستم خیلی زود باهاش کنار بیام.
    از ژرف ترین گودال ها، بلندترین ارتفاعات قله ها بر می خیزد....

  7. #87

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من هم مشابه بهناز و ان تی حس میکنم شاید بهتر بود که میموندم! شاید به نظر بعضیها مسخره بیاد اما وقتی که ویزام رو گرفتم و داشتم از سفارت میومدم بیرون گارد دم در سفارت با تعجب ازم پرسید که ویزا بهت ندادن یعنی تا این حد من قیافه درهم داشتم. امیدوارم که بگذره این حس.
    well begun is half done

  8. #88
    Board Member
    rashdy_chem آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    رشته و دانشگاه
    Physical Chemistry, University of Illinois at Chicago
    ارسال‌ها
    2,068

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط nt نمایش پست ها
    سلام
    راستش من هم هر روز به این فکر می کنم که آیا تصمیم درستی گرفتم؟ به قول بهناز از وقتی ویزامو دیدم این طوری شدم. گاهی به خودم لعنت می فرستم می گم بابا آبت نبود نونت نبود! داشتی راحت زندگی تو می کردی. آخه می خوای کجا بری آلاخون والاخون کنی خودت را. از طرفی اینگار افتادم تو جریانی که دیگه راه برگشتی نیست. قبل از اینکه تو مسیر اپلای بیافتم خوب کسی ازم انتظاری نداشت. ولی الان احساس ای کیو سان بهم دست داده که مامانش بهش گفته بود تا یک استاد بزرگ نشده حق نداره برگرده پیش مادرش! یعنی نمی تونم حتی به خودم بگم اگر رفتم و نتونستم بر می گردم. اینگار چاره ای نیست باید هم برم هم بتونم. خلاصه اگه می شد نرم نمی رفتم. یک جورایی اینگار حس می کنم جا زدم. ولی چاره ای نیست دیگه. باید رفت!
    توکل بر خدا. همه جا سختی هست. گاهی چاره ای نیست که فقط خودت باشی و خدای خودت. البته همین خدا هم کم کسی نیستا. یعنی اگه خدا را داشته باشیم انشاءالله که حله.
    دلتنگی ....
    الان برام عادی شده ولی 6 ماه پیش داشت خفم میکرد !! بعداز ماکزیمم یکسال دلتنگی میشه بخشی از وجودت ... باهاش از خواب پا میشی با همونم شبا میخوابی ... ولی اذیتت نمیکنه دیگه ... به شدت بهش عادت میکنی ... پس نگران نباش هممون اینجوری هستیم

    از پستهات حدس میزنم داری میای شیکاگو ... اگه حدسم درسته باید بهت بگم دلت برای ایرانی و فارسی تنگ نمی شه اینقدر برنامه و جشن و مسافرت هست اینجا که به زور باید لابلاش وقت واسه درس پیدا کنی ))


    به آینده فکر کن ... به آزادی... به نظم ...به زیبایی ... به حقوق انسانی ... ... به چیزایی که داری بدست میاری و اونجا نداری ....

    اگه اینجا احتیاج به کمک داشتی واسم پیغام بذار

    *** دوستان خواهش دارم با گزارش پست های خلاف به مدیران در برقراری نظم و اجرای قوانین فروم کمک کنید ***

  9. #89
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2007
    ارسال‌ها
    520

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    سلام
    خیلی ممنون از همه بابت دلداری و چه خوبه که می بینم خیلی ها حس منو دارن و این دلتنگی ها فقط واسه من نیست و امیدوارم من هم زود بهش عادت کنم. rashidy_chem من دارم میرم آیووا. ولی از port شیکاگو وارد خواهم شد. اما شیکاگو نمی مونم.
    راستش آدم وقتی دنبال اپلای و رفتن به یک کشور دیگه می ره، در کنار آرزوهاش برای رسیدن به یک موقعیت بهتر علمی، به همون فاکتورهای نظم و آزادی و حقوق انسانی و ... هم فکر می کنه و همین چیزا میشه یک انگیزه قوی واسه چندین سال تلاشش برای گرفتن پذیرش و ویزا. اما تا موقع رفتن میشه تمام این فاکتورها از نظرش می رن کنار و فقط خونواده میاد جلوی چشم آدم. واقعیت اینه که ما اینگار با رفتن از کشورمون هیچ چیزی را از دست نمی دیم الا خانواده ولی ناگهان به این نتیجه می رسیم که چیزی که داریم از دست می دیم در مقابل چیزی که داریم به دست میاریم باز هم بزرگه و اینگار با خودمون می گیم معامله خوبی نکردیم. جالب اینجاست! اگر ویزامون را همین الان بگیرن ازمون دوباره میریم می زنیم تو سر و مغزمون واسه اپلای و ویزا. برای اینکه یک جوری تو مملکت خودمون هم خوردیم به تهش! از شغلمون راضی نیستیم از تحصیلمون راضی نیستیم. و از خیلی چیزای دیگه. می خوام بگم دانشجوی ایرانی اینگار نه راه پیش داره و نه پس. نه اینجا واسش جای زندگیه نه جای دیگه. خلاصش اینکه اونوقت که ما را آفریدن بی سرزمین آفریدن. از اولش تکلیفمون با خاک زمین مشخص نبود!

  10. #90
    ApplyAbroad Superstar pimi810 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    2,396

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    During this spring, I leaved the country for about 4 times, but at the end of each journey, when I approached the entrance gate , I deeply got depressed!

    I believe that if you were in a good condition in Iran (from your own view) you would not start applying and experiencing torrent
    of problems in order to leave the country
    What I can tell you my friends is that humans are very forgetful; as soon as you leave the country (even before leaving, during final days), you may forget all bad things happened to you and boosted you to make such decision, so a part of this homesickness is blindness!

    Since 3 years ago, I, myself, have been writing down all reasons which led me into making this decision, and each time I review them, my motivation for doing so rapidly increases!
    !One hundred sixty-three thousand sq mi of awesomeness

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •