صفحه 12 از 186 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920212262112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 1855

موضوع: اوضاع واقعی کار و روش‌های سرمایه‌گذاری به روایت دوستان ساکن كانادا

  1. #111

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    از دوستان عزیزalinegad,ghlobe,artin تشکر میکنم که اطلاعات خوبی بمون دادن.اما ای کاش این دوستان در مورد خودشون و شرایطشون بیشتر توضیح میدادن.اگرچه این وضعیت کلی است و شرایط اکثرمون مثه همه.
    دوستان توجه داشته باشن که اکثر ما در ایران از کار ثابت و زندگی نسبتاً خوب و احترام و شخصیت برخورداریم و به خاطر زندگی در یه کشور آزاد و قانونمند و آینده بهتر برای فرزندانمون داریم دل به دریا می زنیم و از همه چی میگذریم.بیان کردن مشکلات اونجا خیلی خوبه و ما رو آماده میکنه. اما مهمتر از اون اینه که به راه حل ها فکر کنیم.مایی که هنوز نرفتیم فرصت فکر کردن دوباره و بررسی بیشتر را داریم.اما دوستانی که اونجا هستند ای کاش کمی هم از راه حلهایی که برای این مشکلات داشتن و نتیجتاً تا حالا دوام آوردن بگن.ممنون
    ویرایش توسط saman_shahin : April 18th, 2011 در ساعت 11:32 AM
    رشته:6 امتیازی تاریخ فایل نامبر(کبک):8مارس2011 تاریخ سی اس کیو:29 آوریل 2013
    فایل فدرال:27 سپتامبر 2013 آپدیت:12 دسامبر 2013 مدیکال: 8 فوریه 2014
    درخواست گذرنامه: 6 ژوئن 2014 لندینگ در مونترال:24 آگوست 2014


  2. #112
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    587

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    سلام به دوستان خودم. من منتظر شدم که کسانی که الان کبک هستند از تجربیات مهاجرین موفق که اونجا هستند هم بنوسند که ننوشتند. من دو سه نفرو میشناسم که مونترال هستند و یکی از دوستان صمیمی که الان ادمونتون هست. میخوام از دوستانی که مونترال هستند شروع کنم که البته یکیشون ایرانیه و اونیکی ایرانی نیست و هردو موفق. من خیلی خلاصه میگم چون واقعا فارسی تایپ کردنم افتضاح هستش!


    دوست ایرانی وقتی که ایران بودند دریکی از شهرهای زیبای شمال زندگی میکردند و لیسانس زبان اینگلیسی و 2 سال پیش مهاجرت کردند به مونترال. اولش به گفته خودش گیج بود تا چند ماه بعد کم کم به کمک دوستانی که اونجا پیدا کرده بود تونست یه کار نبمه وقت تو یه فروشگاه داروهای گیاهی چینی پیدا کنه که کلی هم سخت بود چون یکشنبه ها هم میرفت سر کارنیمه وقت با کار زیاد. بعدش تحقیق کرد و رفت در یه کالج دوره 1 ساله هنر خوند و الان به کمک دوستش که تو کالج باهاش آشنا شده بود و در یک گالری هنری کار میکرد استخدام بشه که توی نمایشگاه ها این گالری هم شرکت فعالی داره. الان بعد از 2 سال رفته سفر خارج از کانادا چون موفق شده بود پول هم پس انداز کنه. ایشون به من گفتند میشه دوره دید حالا به تناسب به رشته ( بعد کار پیدا کرد) علاقه یا ادامه تحصیل داد در دانشگاه. من نتونستم سوال بیشتری بپرسم چون رشتش مهندسی نبود که به من اطلاع دقیقتری بده. حالا اگه از دوستان کسی میتونه بیشتر تحقیق کنه من هم تلاشمو میکنم بیشتر اطلاعات کسب کنم بزارم اینجا.


    و اما اون یکی دوستم که ایرانی نیست الان داره کار میکنه به طوری که بیچاره تو ایمیل هاش به من میگه شب که میرسم خونه حالشو ندارم تیوی ببینم! ایشون مک گیل درس خوندن و چون وقتی تو کشور خودش بوده دانشگاهش اینگلیسی زبان بوده مک گیل ازش آیلتس و جی آر ایی نخواسته. مستر رشته علوم کامپیوتر خونده و تازه 4 ماه رفته سر کار. جالب اینه که مهاجر قسمت فدرال بوده اومده کبک درس خونده و زندگی میکنه فرانسشم والا افتضاح منتظره من برم یادش بدم!!! دیگه خودتون حساب کنید.


    راستی یه دوست لبنانی هم دارم که داره درس میخونه خوب لبنانی ها که میدونید خودتون مثل بلبل فرانسه حرف میزنن اما این خانم اینگلیسیش هم بد نیست لااقل از من بهتره اما به گفته خودش بیشتر بیکار بوده اونجا تا اینکه میره به شهر لول درس بخونه ایشون چند سال تو فرودگاه دبی کار میکرده قبل از مهاجرتش و فقط دیپلم داشته . حالا هم از اینکه داره درس میخونه راضیه راستش رشته ای که داره میخونه از این رشته هایی هست که تاحالا من اسمشو اینجا نشنیدم میپرسم میگم اگه بخواهید.


    اوه اوه یادم رفت بگم که بهترین دوست من که خودش کبکی هست و من با ایشون در اروپا آشنا شدم خودش مشکل کار داشت و یکی از رشته های کمک پزشکی خونده. روز اول که من دیدمش اینگلیسبش خراب بود اما خودش گفت بنا به احتیاج کار مجبور شده اینگلیسی رو بخونه چون اگه اینگلیسی بلد باشی کار بهتر پیدا میکنی تو کبک. یه سال ایشون رفتند استرالیا برای کار با ویزای ورک اند هالیدی بعد از 1 سال برگشت مونترال و بعد از 6 ماه کار پیدا کرد تو این مدت حتی تلفن نداشت چون باید صرفه جویی میکرد چون بیکار بود. فقط با ایمیل با هم در تماس بودیم تا 2 هفته پیش که بهم ایمیل داد و شمارشو داد من هم تنبل هنوز زنگ نزدم بهش.


    ملاحظه میفرمایید کار پیدا کردن برا خود کبکی ها که همونجا به دنیا اومدن و درس و دانشگاه خوندند هم راحت نیست اما نشدنی هم نیست و این دوستم هم راضیه همیشه.


    و اما در مورد اون دوستم که در سن 40 سالگی با یه بچه 8 ساله وارد ونکوور شد و مهندس از دانشگاه شریف. راستش میخوام خلاصش کنم. ایشون کارشو بعد از 7 ماه در یک فروشگاه کیف و کفش مخصوص خانم ها شروع کردند و روزی 8 ساعت باید مدام ایستاده کار میکرد چون تو کانادا اگه مشتری بیاد تو فروشگاه و فروشنده نشسته باشه زشته و توهینه حتما به احترام مشتری باید بایستی! بگذریم این نقل قوله حالا نیدونم تا چه حدی صحت داره. ایشون با مدرک دانشگاه شریف باید کفش پای مشتری میکرد... بعدش دوره ای را در یک کالج ونکوور شروع کرد بعد به خاطر یه سری مشکلات ولش کرد بعد کار پیدا کرد تو یه شرکت نفتی در ادمونتون بعدش بیکار شد تا حالا 9 بار کار پیدا کرده و بی کار شده! 3 بار برگشته ونکوور چون اونجا کار در شرکت های مختلف پیدا کرده. الان هم در ادمونتون هستش و یه خونه هم خریده. میگه مشکله اما هرگز راضی نیست برگرده ایران با تمام مشکلاتی که داره.


    ملاحظه بفرمایید هر جا سختی ها و موفقیت های خودشو داره به خود آدم بر میگرده و تلاش و صبر و اینکه هدف از ترک میهن و مهاجرت چیه؟ موفق باشید و شاد.
    ویرایش توسط jullien : April 18th, 2011 در ساعت 12:46 PM دلیل: اصلاح نگارش و دیکته

  3. #113
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    نقل قول نوشته اصلی توسط slmz نمایش پست ها
    چرا سابقه کار تقلبی می تونم مدتی توی شرکت های اونها کار معمولی داشته باشم . اونها صاحب 3 تا کارخانه بزرگ در تورنتو هستند و توی هر شهر کانادا دفتر دارند . با سابقه کار local اونها میتونم توی رشته خودم دنبال کار بگردم . بعدم چرا اینقدر همه بدبین هستین . من دوستم رفت کانادا پارسال و الان 6 ماهه در یک شرکت مهندسی در رشته خودش با حقوق خوب کار می کنه به نظرم باید خودمون را برای سختی ها حاضر کنیم ولی با بدبینی محض مطمئنا" اتفاق های خوب برامون نمی افتد
    ایده بسیار خوبیه که کار رو در شرکت فامیلهاتون شروع کنید. چرا اصلا با اونها به کار ادامه نمیدید؟ اینکه یک سابقه کار دوسه ماهه همینطوری براتون درست کنند مفید نیست ولی اگر در شرکتهای اونها مشغول بکار بشید شاید آینده شغلی روشنتری داشته باشید و اصلا در همون زمینه کارتون ادامه بدید.

  4. #114
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    587

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghlobe نمایش پست ها
    ایده بسیار خوبیه که کار رو در شرکت فامیلهاتون شروع کنید. چرا اصلا با اونها به کار ادامه نمیدید؟ اینکه یک سابقه کار دوسه ماهه همینطوری براتون درست کنند مفید نیست ولی اگر در شرکتهای اونها مشغول بکار بشید شاید آینده شغلی روشنتری داشته باشید و اصلا در همون زمینه کارتون ادامه بدید.
    این که خیلی خوبه کسیکه 3 تا کارخانه بزرگ در تورونتو داره و در تمام شهرهای کانادا هم افیس داره حتما یه کارمرتبط هم برای شما در این تشکیلات عریض و طویل داره دیگه. هر رشته ای خونده باشید حتی پزشکی هم که خونده باشید به عنوان مثال در قسمت سیکیوریتی و کمکهای اولیه یکی از کارخونه هاشون استخدام میشید چه برسه به اینکه مهندسی برق ، صنایع ، کامپیوتر و غیره خونده باشید. دیگه احتیاج به جور کردن سابق لوکال و این حرف ها هم نیست.

  5. #115

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    ملاحظه بفرمایید هر جا سختی ها و موفقیت های خودشو داره به خود آدم بر میگرده و تلاش و صبر و اینکه هدف از ترک میهن و مهاجرت چیه؟ موفق باشید و شاد.
    یکی از دوستان مهاجرم هروقت ازش میپرسم در مورد مهاجرت میگه: یادت باشه همیشه دلیل مهاجرتت رو جلوی چشمت داشته باشی و یادت باشه اون دلیل اونقدر مهم باشه و دست نیافتنی که بخوای به خاطرش کشورت رو ترک کنی. اگه همیشه اون دلیل جلوی چشمت باشه خیلی راحتتر میتونی با سختی های زندگی در کشور غریب کنار بیای. و همینطور یادت باشه دلیل مهاجرتت قابل دسترس باشه در کشور مقصد.
    من دوستان و اقوام مهاجر زیادی دارم. با خیلی هاشون حرف زدم. همه شون سختی های زیادی کشیده اند اما اونهایی که موفقند اکثرا کسانی هستند که به خاطر دلایل اجتماعی مهاجرت کرده اند یا تحصیلی. به ندرت کسی رو میبینم که به خاطر پیشرفت اقتصادی یا کار بهتر مهاجرت کرده باشه و موفق شده باشه. در نهایت فکر میکنم مهاجرت یک تجربه بی نهایت شخصی است و رویکرد هر شخص و طرز فکرش نسبت به مهاجرته که عکس العمل های اون آدم رو در مقابل سختی های مهاجرت و بیکاری و و و و تعیین میکنه. من فکر میکنم باید به جایی رسیده باشیم که حتا اگر بدونیم در کشور مقصد تا سالها نخواهیم توانست در موقعیت شغلی الان مون باشیم باز هم برامون مهم باشه این هجرت کردن.
    ارسال مدارک :20 نوامبر 2010 .. فایل نامبر کبک: می 2011 ..رشته صفر امتیازی،زبان فرانسه: TEFAQ: B2-C1. ایمیل درخواست مدرک زبان: 19 اکتبر 2012، ایمیل انتظار مصاحبه: 16 فوریه 2013، مصاحبه: 16 می 2013... فایل فدرال: 20 اوت 2013... درخواست مدیکال و نامه آپدیت: اکتبر 2013... ویزا: 4 اپریل 2014

  6. #116
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    حالا که صحبت از ایرانی های موفق شد بد نیست موردی رو اشاره کنم که البته به شرایط ماها مربوط نمیشه ولی دانستنش بد نیست.

    بعضی دوستان ممکنه اطلاع نداشته باشند که شرکت معروف و مغازه های زنجیره ای future shop کانادا که بزرگترین توزیع کننده تجهیزات الکترونیک و کامپیوتر در سراسر کاناداست توسط یک ایرانی - حسن خسروشاهی - پایه ریزی شد. خانواده ایشان قبل از انقلاب صاحب مجتمع صنعتی بهشهر (صنایع غذائی و روغن) بودند. ایشان بعد از مهاجرت به کانادا در اوایل دهه 80 شرکت future shop رو در ونکوور تاسیس کرد و با قدرت بازاریابی و مدیریت فوق العاده قوی این شرکت رو از صفر به صورت غول تجارت کامپیوتر و الکترونیک کانادا درآورد. در سال 1999 ایشون شرکت رو به کمپانی best buy امریکا به مبلغی نزدیک 500 میلیون دلار فروخت و الان هم از سرمایه داران بسیار متنفذ ونکوور به شمار می آید. اسم ایشان همواره در لیست صد نفر ثروتمند اول کانادا هست.

    البته ایشون لابد سرمایه خانوادگی رو برای شروع کارش داشت ولی خوب معدود سرمایه داران ایرانی در کانادا اینقدر موفق از سرمایه اولیه شون استفاده کرده اند.

  7. #117
    Member alinejad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    رشته و دانشگاه
    Electronic Engineer- Tehran
    ارسال‌ها
    123

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghlobe نمایش پست ها
    حالا که صحبت از ایرانی های موفق شد بد نیست موردی رو اشاره کنم که البته به شرایط ماها مربوط نمیشه ولی دانستنش بد نیست.

    بعضی دوستان ممکنه اطلاع نداشته باشند که شرکت معروف و مغازه های زنجیره ای future shop کانادا که بزرگترین توزیع کننده تجهیزات الکترونیک و کامپیوتر در سراسر کاناداست توسط یک ایرانی - حسن خسروشاهی - پایه ریزی شد. خانواده ایشان قبل از انقلاب صاحب مجتمع صنعتی بهشهر (صنایع غذائی و روغن) بودند. ایشان بعد از مهاجرت به کانادا در اوایل دهه 80 شرکت future shop رو در ونکوور تاسیس کرد و با قدرت بازاریابی و مدیریت فوق العاده قوی این شرکت رو از صفر به صورت غول تجارت کامپیوتر و الکترونیک کانادا درآورد. در سال 1999 ایشون شرکت رو به کمپانی best buy امریکا به مبلغی نزدیک 500 میلیون دلار فروخت و الان هم از سرمایه داران بسیار متنفذ ونکوور به شمار می آید. اسم ایشان همواره در لیست صد نفر ثروتمند اول کانادا هست.

    البته ایشون لابد سرمایه خانوادگی رو برای شروع کارش داشت ولی خوب معدود سرمایه داران ایرانی در کانادا اینقدر موفق از سرمایه اولیه شون استفاده کرده اند.
    - سلام دوباره ؛
    والا ما اینجا نمیخوایم از آدمهای استثنایی و یاثروتمند حرف بزنیم :
    ما فرض رو بر این گرفتیم که همه یه رشته ای خوندن ، یه سابقه ای دارن و پولی نزدیک به 20000 تا 30000 دلار آوردن :
    1) اگه کبک رو و اگر مونترال رو انتخاب کنن باید یا 2 زبانه باشن و یا فرانسه Perfect باشن ، در غیر اینصورت شرکت در کلاسهای زبان فرانسه که 3 ترم هست خودش 1 سال طول میکشه که تازه با این 1 سال میتونید به سوالات ابتدای داخل فروشگاه برای خرید پاسخ بدید ( واقع بینانه اساتید کبکی یادگیری فرانسه را 3 تا 5 سال بسته به Media و Communication شما تخمین میزنند )
    2) در طی تحصیل شما درگیر یادگیری بوده و اصلا" نمیشه به کار در تخصص تان امید داشته باشید .. اگر شانس بیاورید و " آشنا" داشته باشید در کافه تریا شنبه -یکشنبه کار میکنید که البته شهر زیبا مونترال بعلت جاذبه تحصیلی ، از لحاظ کار پارت تایم اشباع است !
    3) اگر شهر های کوچک دیگر کبک رابرگزیند ، شما یا نابغه اید یا احتمالا" فرانسوی هستید !
    4) کلا" کبک طبق آمار 2011 ( اول سال) در رتبه 9 از 11 استان قرار گرفته است و امروزه کلی به دولت فدرال بدهی و مقروض است
    5) درست است که مونترال دوزبانه است ( آری اگر شما خریدی داشته باشید و اگر نتوانید فرانسه صحبت کنید ، با انگلیسی مشکلات حل میشود ) اما برای کارکردن " فرانسه" زبان اصلی و انگلیسی Advantage میباشد !
    6) پس شما 1-2 معطل یاد گیری زبان هستید و 1 سال هم دنبال کار ! یعنی تا سیتیزنی !

    ******* راهکار********
    1) حتما" وحتما" " متاهل" بیاید . نفر اول زبان یا مدرک کانادایی بخواند . نفر دوم کارجنرال کند وسابقه بدست آورد ! (نفر دوم حتما" کفش ایمنی از ایران خریداری کرده وهمراه بیاورد)جدا از مسایل روحی مسایل اقتصادیتان حل میشود . بعد از پایان تحصیل ، نقش ها عوض شود
    2)برای 2 سال اول خانه خود را در قسمت غربی مونترال تهیه کند ! ( 1- اجاره کمتر 2- نزدیک به اندک کارخانه های موجود در مونترال)
    3) نق نزند ! همه ملیت های موجود در کانادا مهندس ودکتر بوده اند و اکنون به ناچار در انبار کار میکنند ! البته 2 زبان Perfect هم دارد که شما 2 سال برای رسیدن به وقت لازم داری!
    4) رزومه " روزانه" تهیه کند ! برای هر موقعیت کاری از کار در کافه تریا تا مدیر پروژه - رزومه متناسب و Cover letter بنویسد!
    5) اینجا به شما کم کم یاد میدهند که در نوشتن رزومه از کلمات " لیسانس " و فو لیسانس استفاده نکنید . از دید اینا کسی لیسانس است که اینجا یا آمریکا درس خوانده باشد !
    6) به قول دوستمان " از ایرانی " دوری کند و به ساختن جامعه کبکی و کانادایی بپردازد .
    7) زیاد هم دنبال کار تخصصی نباشد که احتمال Fire شدن کوتاه مدت زیاد است ! ( البته شرایط همه یکسان نیست)
    8) مثل سایرین از کار کردن سرپا و بلند کردن بار لذت ببرد . ( توقع پایین تر شود !)
    __ تمام بحث هاب گفته شده کم کم در طی 3 تا 6 ماه اول ، تجربه ای شما خواهد شد که بهتر است الان با آن کنار بیایید . در مورد سایر استانها ، دوستان 1-3 ساله ورود شرایط یکسان دارند . ( مگر شرایط networking که در ایران و تمام دنیا اینگونه است)
    8) ادامه دارد...
    ویرایش توسط alinejad : April 18th, 2011 در ساعت 09:48 PM

  8. #118
    Member alinejad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    رشته و دانشگاه
    Electronic Engineer- Tehran
    ارسال‌ها
    123

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    به ویدئو زیر نگاه کنید : برا فرانستون هم خوبه حتما" با ***** شکن یا VPN هم شده ببینید ، راجع به مشکلات کاری مهاجرین و راسیسم هستند !)
    http://www.youtube.com/watch?v=WvDjl...embedded#at=96
    http://www.youtube.com/watch?v=4zaUA...embedded#at=21
    http://www.youtube.com/watch?v=Fsti-...eature=related
    http://www.youtube.com/watch?v=g-Hft...eature=related
    http://www.youtube.com/watch?v=9IR6C...eature=related

    در مورد فیلم اول نظر رو ببینید :
    Sortez un peu de Montreal, apprenez l'anglais et allez à l'Ouest, il y a plus d'opportunité et l'environnement est plus ouvert!

    Je suis basé à Winnipeg, s'il y a des professionnels de l'agriculture, je suis pret à aider. Bon courage tout le monde et c'est un bon reportage!
    ویرایش توسط alinejad : April 19th, 2011 در ساعت 01:27 AM

  9. #119
    Junior Member simushga آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2008
    ارسال‌ها
    15

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    من کل نوشته‌های این موضوع را تا اینجا خوندم. به نظرم اینکه "ما چه چیز می تونیم به جامعه جدید اضافه کنیم، خیلی‌ نکته مفیدی بود."

    کار کردن هر جایی‌ که باشی‌ سختی‌های خاص خودش رو داره و وقتی‌ در جامعه‌ای هستی‌ که با ساز و کارش آشنا نیستی‌، این سختی به مراتب بیشتر می‌شه.

    من با صحبت‌های ghlobe کاملا موافق ام.

    نوشته بودن از فرصت درس خوندن می‌شه برای آشنا شدن با محیط جدید، یافتن لینک‌های کاری‌ و ایجاد فرصت‌های جدید استفاده کرد. به علاوه اینکه وقتی‌ دانشجو هستی‌ انگار تو incubator هستی تا بتونی‌ بعد از مدتی‌ وارد جامعه بشی‌.

    من هشت ماهِ که ونکوور زندگی می کنم و هنوز شناختم از محیط پخته نیست. اما نکته ای که تو ذهنم در مورد کانادا برجسته است اینه که "مردم مالیات می دهتد." این تو ذهن من تعبیرش اینه که اگر تو این جامعه زندگی می کنم می تونم خرح ِ زندگی خودم را دربیارم و بعلاوه سهم ام را از هزینه های اداره شهری که توش زندگی می کنم بدم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghlobe نمایش پست ها
    بطور کلی برای همه دوستانی که با مدارک لیسانس و بالاتر به کانادا مهاجرت می کنند توصیه اکید بنده اینست که یک فوق لیسانس دیگر را در کانادا شروع کنند. هم یک مدرک کانادائی می گیرید، هم دوسالی وقت خواهید داشت که بازار کار را آشنا بشوید و زبان را بیشتر تقویت کنید، و هم در این مدت اگر فاندینگ بگیرید هزینه یک زندگی ساده را برایتان تامین میکند تا زمانی که کار مناسب پیدا کنید.

    حتی اگر امکان تحصیل مقاطع بالاتر برایتان نیست، یک دوره تخصصی کاری در یک کالج بگذرانید.

    نقل قول نوشته اصلی توسط ghlobe نمایش پست ها
    من یک نکته دیگر رو هم صراحتا خدمت دوستانی که بعنوان مهاجر اقدام میکنند عرض کنم و امیدوارم صراحت این سخن باعث آزردگی نشود. بهرحال حقیقت بهتر از هرچیزی است.

    قبل از این بیائید و بعد از وضعیت خراب شکایت کنید خودتون بسنجید که چه مزیت و توانمندی جدیدی رو برای جامعه جدیدتون دارید میارید، و بعد انتظار موفقیت داشته باشید. اگر زبان بنده خراب است، دانش فنی ام پائین یا قدیمی یا غیر مرتبط به تکنولوژی مدرن که اینجا استفاده میشود، مدرک دانشگاهیم با معدل نازل و از دانشگاه الکی، سرمایه مالی هم ندارم، مثل چینی ها و هندی ها هم سخت کوش و بی ادعا نیستم، ماشالله در فرهنگ تنبل و پرمدعای ایرانی هم که بزرگ شده ام، اگر همه یا بعضی از این موارد صدق میکند، چرا باید انتظار داشته باشم که جامعه مقصد بنده را روی سرش بگذارد و حلواحلوا کند؟ چه چیز ارزشمندی قصد دارم به کانادا اضافه کنم که اونها براش ارزش قائل بشوند؟ این موضوع را برای خودتان خوب ارزیابی کنید قبل از اینکه چمدانها را ببندید و عازم شوید.

    مطمئنا در جواب میفرمائید که اگر نمیخواستند چرا من رو گزینش کردند. اول اینکه اونها بر اساس مدارک و ادعاهای ما گزینش میکنند و همونطور که همه میدونیم ماشالله همه مون متخصص شده ایم در تهیه مدارک بی پایه و بی بنیاد. بخش پذیرش دانشگاههای همین فروم را ملاحظه کنید. پر از از پست هائی که طرف میگه بنده میخوام برای پذیرش یک مقاله جور کنم، کمکم کنین شش ماهه مقاله ISI بنویسم!! هیچکس هم برنمیگرده بگه آخه برادر من اون مقاله الکی که شما شش ماهه با کمک یکی بنویسی که سابقه پژوهش نیست. کلاهبرداریه. اگر با اون مقاله بهت پذیرش دادند و رفتی و مثل بلانسبت ... تو گل موندی در کار سنگین پژوهشی، استاد و دانشگاه رو سرزنش میکنی که چرا به من پذیرش دادند یا خودتو که سعی کردی با یک کار سطحی و قلابی خودتو صاحب تخصص و دانشمند جا بزنی؟ این از این.

    بعدش هم اینکه خوب یا بد، گزینش اونها صرفا یعنی در مسابقه گرفتن اجازه ورود شما برنده شدید. یک چیزی مثل گرین کارت لاتاری. بنده هم موافقم که دولت کانادا واقعا نامردی میکند که مهاجرین رو میاورد اینجا ول میکند بدون هیچ پشتیبانی، ولی متاسفانه این واقعیت موجود است. روی هیچ کمک دولتی حساب نکنید. مثال افریقائی در تهران رو که زدم رو در ذهن داشته باشید و فقط اگر مطمئنید میتونید گلیمتون رو در یک کشور غریب از آب بیرون بکشید اینجا بیائید.

  10. #120
    Banned
    تاریخ عضویت
    Nov 2009
    رشته و دانشگاه
    اکانت فعلا غیرفعال است.
    ارسال‌ها
    1,595

    پیش فرض پاسخ : اوضاع واقعی کار درکبک ( به روایت دوستان ساکن کبک ) !

    دوستان عزیز
    اول اینکه خوب مطالب بخونید و فکر کنید و تو نظر دادن احترام بقیه را حفظ کنید
    من پستهارو که میخوندم نگرانی دوستانی که تو ایران هستند دیدم و اینکه درخواست شده از ایرانیهای موفق بگیم
    به چند دلیله

    -دلداری: هرچند خودتون بهتر میدونید صحبت از جناب خسروشاهی مشکلات واقعی اینجا حل نمیکنه
    تو هزاران مهاجر تعداد انگشت شماری میشن خسروشاهی یعنی درصد بگیریم چقدر ادم اینطور موفق داریم؟
    در ضمن بعضی آدمها حتی اگر بروند کره مریخ هم پول میسازند کانادا جای خود دارد
    اگر جز این دسته هستید فرقی نمیکند کجا میرید!
    متاسفانه من جز این دسته نبودم تا حالا , بهتره کسانیکه فکر میکنند تو این دسته جا دارند از راه و روش موفقیت بگویند.

    -***** کردن مشکلات:ما دوست داریم فقط چیزهایی را ببینیم که میخواهیم ببینیم و دوست داریم ببینیم
    پس ناخودآگاه از شنیدن این حقایق تلخ فرار میکنیم

    -استرس:بعد اینهمه فشار کاری و زندگی تو ایران و تلاش برای مهاجرت و مصاحبه و... الان فقط دوست داریم همه بگن بابا داری میری بهشت! یا حداقل بشنوید اینجا از ایران خیلی بهتره زودتر بیایید(البته شما بهتر میدونید بهشتی در کار نیست فقط به امید زندگی بهتر برای خود و فرزندان میایید)

    ترس از شکست:کسی که اقدام کرده و کلی هزینه کرده و تصمیم قطعی گرفته که بیاد کلی ذوق و شوق داره و مدتها تو انتظار اینروز بوده اصلا براش شنیدن اخبار خوشایند نیست

    حالا دوستان خودتان تصمیم بگیرید دوست دارید اخبار واقعی و گاهی تلخ و گاهی امیدوارکننده بشنوید یا فقط اخباری که تصمیم شما را تایید کند و با دادن امیدهای واهی از مسیر منحرفتان کند؟


    اگر جز دسته اول هستید ادامه مطالب بخوانید

    ***دوستان گفتند راه حل چیه

    اگر یه نگاهی به همون پست های اول بندازید از دل مشکلات را حل ها را پیدا میکردید.
    من به شخصه با دادن راه حل مخالفم و فقط به بیان امکانات و زمینه های رشد و مشکلاتی که یه مهاجر تازه وارد داره میپردازم پیدا کردن راه حل با خودتون چون هیچکس بهتر از خودتون نسبت به خود شناخت و آگاهی ندارید.

    سوم اینکه از تجربه خودتان بگید
    من جز دسته ای از مهاجران بودم که از لحظه اقدام برای مهاجرت تا لحظه گرفتن ویزا حدود 7 ماه زمان داشتم واقعا وقت کمی بود
    از روزی که رسیدم شروع به جستجوی کار و کسب اطلاعات و شبکه سازی کردم اتفاقا تو هفته سوم ورودم هم یه کار نیمه وقت تو داروخانه پیدا کردم که بخاطر تداخل با کلاسهام به هفته ای یکروز کاهشش دادم.
    وقتی رسیدم فهمیدم واقعا هیچی فرانسه بلد نیستم و انگلیسیم هم بخاطر فورس تو یادگیری فرانسه برای مصاحبه واقعا ضعیف شده بود
    تو کلاسها شرکت کردم(از سطح دوم)و برای دانشگاه اقدام کردم و مدارکم پذیرفته شد و شماره دانشجویی و... هم صادر شد و چون مدارکم از کشورهای فرانکوفن نبود دادن امتحان فرانسه برام اجباری شد که باید برای رشته های پزشکی حداقل 850 از 990 میآوردم

    متاسفانه با اینکه میدونستم تو این سطح نیستم ولی اشتباه عجیبم تو زدن یکی از تستها و جا انداختن یه تست! (البته اون آخرها بود فکر کنم 10 تا رو خراب کرد)باعث کاهش امتیازم شدحدود 600 گرفتم و سطح انشا هم 1 شدم یعنی افتضاح البته اولین بارم بود که این کلمه انشا تو فرانسه میدیدم و هیچوقت روش کار نکرده بودم.
    قسمت خوب تجربه من داشتن فرصت دوباره برای دادن امتحانه که الان دارم کلاسهای انشا رو میرم(بحث انشا فرانسه یکی از عجیبترین چیزهایی که مخیله یک انسان نمیگنجد!)
    هنوز هم در حال فرستادن رزومه و جستجو و شبکه سازی هستم اما من هدف اولم تحصیله اما با نگاه به بازار کار بخاطر همین مدام جستجو میکنم.

    ولی از نزدیک تلاشهای آقای علینژاد برای یافتن کار دیدم واقعا تحسینش میکنم,آدم با استعداد و کاری بسیار با تلاش و انگیزه است من تمام صحبتهاشو دنبال میکنم چون میدونم تو آینده فرد موفقی میشه و تجربیاتش بدردم میخوره.

    نکته بعدی که دوست داشتم بگم از دل دوستی با افراد بیکار ایرانی به قول دوستان و به قول من جویای کار و متخصص کلی اطلاعات و فرصتهای شغلی درمیاد
    خودتون از جامعه ایرانی دور نکنید و علاوه بر بدست آوردن اطلاعات اونها ,بتونید با صحبت با یک هم زبون آرامش پیدا کنید
    تو اینجا قدر هم زبون میفهمید.

    من هروقت این جمله میشنوم با ایرانیها دوستی نکنید مانع پیشرفتون میشه
    (حالا چه بیکار چه با کار چه هرچی)و... واقعا ناراحت میشم
    چند بار اینو از دهان ایرانیهای مونترال شنیدم هربار افسوس خوردم چرا؟؟؟

    آخه این چه بدبختی ما ایرانیها داریم!!!! واقعا باید برای این فرهنگ گریست وقتی میبینم چطور چینی و عربها و هندی ها و... هوای همو دارند بعد چطور میخواهیم کمونیوتی بسازیم؟؟؟؟

    اگر قرار باشه همه اینطور فکر کنند که فقط با آدمهایی که تو شغل و منصبی هستند مراوده داشته باشند دوست عزیز گلوب شما هم اون موقع نمیرفتی سرکار.

    مگه نه اینکه پل های موفقیت از تجربیات شکست ها ساخته میشود,چه اشکال دارم از تجربیات ناموفق هموطنم بهره ببرم

    روزیکه من رسیدم چند ایرانی که هنوز روح فداکاری و کمک به هم در انها زنده بود بعد از کارشون از وقت استراحتشون زدند راه و چاه زندگی اینجا یادم دادند اتفاقا یکیشون از همین بچه های اپلای ابروده

    واقعا مگه ما تو این فرهنگ بزرگ نشدیم که بنی آدم اعضای یکدیگرند
    (هربار با این کیبورد ویرچوال تایپ میکنم واقعا سرد درد و چشم درد میگیرم اما هربار احساس میکنم هنوز هستم هنوز میتوانم دردهایم فراموش میشود!)
    ویرایش توسط Artin Raad : April 19th, 2011 در ساعت 03:30 AM

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •