صفحه 18 از 20 نخستنخست ... 891011121314151617181920 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 180 , از مجموع 195

موضوع: شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

  1. #171
    Senior Member majjiid آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    ارسال‌ها
    506

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط DrABP نمایش پست ها
    سلام. من حس میکنم به شدت به تجربه و راهنمایی بچه هایی که روزهای آخر حضور در ایران رو گذروندن و الان خارج از کشور هستن نیاز دارم.
    .
    .
    .
    .
    خلاصه دوستان عزیزم خیلی حرف تو دلمه ولی بیشتر از این دیگه اطاله کلام میشه. همین پست رو هم امیدوارم حوصله کنین و بخونین. با این حس و حالم چیکار کنم؟ چقدر از این حس و حال طبیعیه؟ چطور برشون غلبه کنم؟ نکنه این حس و حال ادامه پیدا کنه و خدای نکرده اونجا فرضا افسرده بشم؟

    خیلی نیاز به کمک دارم، خیلی زیاد. متتظرتونم.
    قربانت.
    من معمولا فقط در مورد فرایند اپلای پست میگذارم. و تو فروم هایی از تیپ های دیگه معمولا دوست ندارم پست بگذارم. ولی چون روی صحبتتون با کسانی بود که تازه از ایران خارج شدن و همین طور مادر محترمی دارید که شبیه مادر خودم با بیماری های عدیده ایی دست به گریبان بودن و رنج سنیمون هم مثل هم بود، گفتم یه 2 خطی براتون بنویسم.
    اول از همه تبریک میگم بخاطر پذیرشتون و مهمتر از اون بابت عشق و وفاداریتون نسبت به خانواده محترم.
    یک مقدارش طبیعی هست ولی یه مقدار بقیه ش نه. ولی از طرفی من بیشترین چیزی که از پست شما دیدم این بود که شما سوال خاصی نداری، داری خودت جواب خودت رو میدی و با خودت مناظره میکنی. این رفتارت رو دوست داشتم. نشون میده آدم قویی هستی. یعنی برابر خودت می ایستی و پاسخ ضعف هات رو میدی.
    چرا دروغ، ابتدای کار براتون سخت خواهد بود. در ضمن اینکه خوندن یه مقطع سخت، اون هم به زبان غیر مادری به این داستان اضافه میشه.
    در نهایت نظر من با نیمچه عقلی که دارم، این هست که یک: وقتی مادر محترم صحبتی میکنن و میگن تشریف ببرید و اینجوری خوشحال میشن، شما دیگه دوبیتی نیا و فقط بگو چشم.
    دوم اینکه به خودت فرصت بده. اینجا مفاهیم عشق و وفاداری معانی انتزاعی تری برات پیدا میکنن. اون هایی رو که همیشه مثل کوه هایی پشت خودت میدیدی، بعد از مدتی اینجا بودن، مثل قله هایی میبینی که پشت و جلو نمیشناسن و نه شمال و جنوب و شرق و غرب. بعد مثل یه عقربه قطب نما که انگار تسخیرش کرده باشن که به هر طرف که بچرخونیش، اشاره ش باز فقط به یک سمت هست. تو هم وقتی اینور میای، بعد از یه مدت که بخودت بیای، میبینی تو هم گریزی از قله های زندگیت (مادر، خواهر...) نداری. هرجا که باشی و به هر طرف که سر بچرخونی اونا باهاتن. پس به خودت فرصت بده. با سفر مفاهیم انتزاعی تری از عشق، وفاداری و مفاهیم انتزاعی تری از بسیاری دیگر از وجوه زندگیت در انتظارت خواهند بود. مهاجرت، حتی در حد 2 یا 3 سال هم، به رشدت کمک میکنه.
    ولی باید پایداری و ایستاده گی از خودت نشون بدی، بخصوص ابتدای کار که همه جور حالات روحی مختلفی رو تجربه میکنی. ولی در اون لحظات فقط به خودت فرصت بده.
    موفق باشی عزیزم.
    مرده گان اين سال عاشق‌ترين زنده گان بوده‌اند.

  2. #172
    ApplyAbroad Veteran
    Royal2009 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2008
    ارسال‌ها
    979

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط majjiid نمایش پست ها
    قربانت.
    من معمولا فقط در مورد فرایند اپلای پست میگذارم. و تو فروم هایی از تیپ های دیگه معمولا دوست ندارم پست بگذارم. ولی چون روی صحبتتون با کسانی بود که تازه از ایران خارج شدن و همین طور مادر محترمی دارید که شبیه مادر خودم با بیماری های عدیده ایی دست به گریبان بودن و رنج سنیمون هم مثل هم بود، گفتم یه 2 خطی براتون بنویسم.
    اول از همه تبریک میگم بخاطر پذیرشتون و مهمتر از اون بابت عشق و وفاداریتون نسبت به خانواده محترم.
    یک مقدارش طبیعی هست ولی یه مقدار بقیه ش نه. ولی از طرفی من بیشترین چیزی که از پست شما دیدم این بود که شما سوال خاصی نداری، داری خودت جواب خودت رو میدی و با خودت مناظره میکنی. این رفتارت رو دوست داشتم. نشون میده آدم قویی هستی. یعنی برابر خودت می ایستی و پاسخ ضعف هات رو میدی.
    چرا دروغ، ابتدای کار براتون سخت خواهد بود. در ضمن اینکه خوندن یه مقطع سخت، اون هم به زبان غیر مادری به این داستان اضافه میشه.
    در نهایت نظر من با نیمچه عقلی که دارم، این هست که یک: وقتی مادر محترم صحبتی میکنن و میگن تشریف ببرید و اینجوری خوشحال میشن، شما دیگه دوبیتی نیا و فقط بگو چشم.
    دوم اینکه به خودت فرصت بده. اینجا مفاهیم عشق و وفاداری معانی انتزاعی تری برات پیدا میکنن. اون هایی رو که همیشه مثل کوه هایی پشت خودت میدیدی، بعد از مدتی اینجا بودن، مثل قله هایی میبینی که پشت و جلو نمیشناسن و نه شمال و جنوب و شرق و غرب. بعد مثل یه عقربه قطب نما که انگار تسخیرش کرده باشن که به هر طرف که بچرخونیش، اشاره ش باز فقط به یک سمت هست. تو هم وقتی اینور میای، بعد از یه مدت که بخودت بیای، میبینی تو هم گریزی از قله های زندگیت (مادر، خواهر...) نداری. هرجا که باشی و به هر طرف که سر بچرخونی اونا باهاتن. پس به خودت فرصت بده. با سفر مفاهیم انتزاعی تری از عشق، وفاداری و مفاهیم انتزاعی تری از بسیاری دیگر از وجوه زندگیت در انتظارت خواهند بود. مهاجرت، حتی در حد 2 یا 3 سال هم، به رشدت کمک میکنه.
    ولی باید پایداری و ایستاده گی از خودت نشون بدی، بخصوص ابتدای کار که همه جور حالات روحی مختلفی رو تجربه میکنی. ولی در اون لحظات فقط به خودت فرصت بده.
    موفق باشی عزیزم.
    بنظر بنده..
    این موضوعات بشدت فلسفی هستند و اصلا با مثبت اندیشی قابل حل نیست اینجور مواقع از یک روش من درآوری که بنده مخترعش هستم استفاده باید کرد..

    منتها قبلش یک مقدمه کوتاه
    چیزی که همه بهش رسیدن یا میرسن دیر یا زود اینه که این دنیا دو زار اررش نداره.. این خونه این ماشین این پول این مدرک این هم 3430430 مقاله.. اخرش که چی؟

    دیگه اون دوره هم گزشته من علم رو جابه جا کنم.. اینقدر آدم و دواطلب بیکار ریختن توی دنیا که بخان کشفیات بزرگ علمی انجام بدن پس غصه پیشرفت علم هم نخوریم...
    خارج هم همچین خبری نیست. علم کجا بود همه دنبال پولند....پول نداشته باشی شب باید وسط خیابون بخوابی حتی اگه عالم باشی..
    پس با این مقدمه:
    به نظر بنده: سه ماه بروند ایشون..فقط سه ماه .. به قول قدیمی ها بروند چوبی به اب بزنند اگرفلانی عمق آب زیاد بود و اهلش نبودی که همون روز نود بلیط بگیر مستقیم برگرد زیر سایه پدر و مادر و یک زندگی متوسط واسه خودت شکل بده... حرف این و اون هم بیخیال...

    اگر دیدی نه واقعا اهلش هستی عمق اب هم در حدیه بتونی شنا کنی.. تا اخرش برو...

    ولی از الان حواست باشه.. کل شهر و فک وفامیل رو پر نکنی که من دارم میرم بعد دیگه خواستی برگردی همه اذیت کنن چی شد چی شد... هرکی گفت کجا میری بگو یک دوره اموزشی سه ماهه هست میرم بر میگردم.. اگرم موندگار شدی بگو تبدیلش کردم به دکترا ووو...


    خلاصه بهترین کار بنظر بنده یک فرصت سه ماهه هست ..روز نودم تصمیم کبری رو بگیر.


    خوش باشی
    هیچ به فردا نیاندیش!!..فردا اندیشه ای برای خود دارد!!..رنج هر روز برای آن روز کافی است!!..

  3. #173
    Senior Member majjiid آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    ارسال‌ها
    506

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط Royal2009 نمایش پست ها
    بنظر بنده..
    این موضوعات بشدت فلسفی هستند و اصلا با مثبت اندیشی قابل حل نیست اینجور مواقع از یک روش من درآوری که بنده مخترعش هستم استفاده باید کرد..

    منتها قبلش یک مقدمه کوتاه
    چیزی که همه بهش رسیدن یا میرسن دیر یا زود اینه که این دنیا دو زار اررش نداره.. این خونه این ماشین این پول این مدرک این هم 3430430 مقاله.. اخرش که چی؟

    دیگه اون دوره هم گزشته من علم رو جابه جا کنم.. اینقدر آدم و دواطلب بیکار ریختن توی دنیا که بخان کشفیات بزرگ علمی انجام بدن پس غصه پیشرفت علم هم نخوریم...
    خارج هم همچین خبری نیست. علم کجا بود همه دنبال پولند....پول نداشته باشی شب باید وسط خیابون بخوابی حتی اگه عالم باشی..
    پس با این مقدمه:
    به نظر بنده: سه ماه بروند ایشون..فقط سه ماه .. به قول قدیمی ها بروند چوبی به اب بزنند اگرفلانی عمق آب زیاد بود و اهلش نبودی که همون روز نود بلیط بگیر مستقیم برگرد زیر سایه پدر و مادر و یک زندگی متوسط واسه خودت شکل بده... حرف این و اون هم بیخیال...

    اگر دیدی نه واقعا اهلش هستی عمق اب هم در حدیه بتونی شنا کنی.. تا اخرش برو...

    ولی از الان حواست باشه.. کل شهر و فک وفامیل رو پر نکنی که من دارم میرم بعد دیگه خواستی برگردی همه اذیت کنن چی شد چی شد... هرکی گفت کجا میری بگو یک دوره اموزشی سه ماهه هست میرم بر میگردم.. اگرم موندگار شدی بگو تبدیلش کردم به دکترا ووو...


    خلاصه بهترین کار بنظر بنده یک فرصت سه ماهه هست ..روز نودم تصمیم کبری رو بگیر.


    خوش باشی
    من اصلا متوجه شما نشدم، که آیا شما جواب پست من رو دادید یا دوستمون رو!
    بهر حال باید بگم نه دوستمون فلسفه بافی کرد و نه بنده. ایشون فقط از احساس قلبیش گفت و من درکشون کردم و در پاسخ، با ارجاع به احساس خودم پاسخشون رو دادم.
    براچی دنیا 2زار نمی ارزه! من واقعا ازین طرز فکر بیزارم. انقدر این طرز فکر آزار دهنده بود که یکی از دلایل خروج من از ایران همین تفکرهای غالبی بود که از کودکی در ذهن معصوم ما فرو کردن.
    البته دنیای تصویر شده واقعا هم 2زار نمی ارزه. یعنی اگر کسی بخواد بخاطر خونه و ماشین و تعداد مقاله زندگی کنه. یا بدتر از همه، اگر کسی بخواد بخاطر بقیه زندگی کنه. یعنی من دروغ بافی بکنم و بدتر از همه خودم رو سانسور بکنم، بخاطر فکری که بقیه ممکنه بعدها در مورد من بکنن!؟
    از اساس این طرز تفکر ها در چهار چوب نگرش من به زندگی به هیچ عنوان وارد نیست.
    و البته که این صحبت ها نه در چهار چوب موضوع بحث هایی بود که دوستمون بهش اشاره داشت!
    مرده گان اين سال عاشق‌ترين زنده گان بوده‌اند.

  4. #174
    ApplyAbroad Veteran
    Royal2009 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2008
    ارسال‌ها
    979

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط majjiid نمایش پست ها
    من اصلا متوجه شما نشدم، که آیا شما جواب پست من رو دادید یا دوستمون رو!
    بهر حال باید بگم نه دوستمون فلسفه بافی کرد و نه بنده. ایشون فقط از احساس قلبیش گفت و من درکشون کردم و در پاسخ، با ارجاع به احساس خودم پاسخشون رو دادم.
    براچی دنیا 2زار نمی ارزه! من واقعا ازین طرز فکر بیزارم. انقدر این طرز فکر آزار دهنده بود که یکی از دلایل خروج من از ایران همین تفکرهای غالبی بود که از کودکی در ذهن معصوم ما فرو کردن.
    البته دنیای تصویر شده واقعا هم 2زار نمی ارزه. یعنی اگر کسی بخواد بخاطر خونه و ماشین و تعداد مقاله زندگی کنه. یا بدتر از همه، اگر کسی بخواد بخاطر بقیه زندگی کنه. یعنی من دروغ بافی بکنم و بدتر از همه خودم رو سانسور بکنم، بخاطر فکری که بقیه ممکنه بعدها در مورد من بکنن!؟
    از اساس این طرز تفکر ها در چهار چوب نگرش من به زندگی به هیچ عنوان وارد نیست.
    و البته که این صحبت ها نه در چهار چوب موضوع بحث هایی بود که دوستمون بهش اشاره داشت!
    درود،
    پاسخ اون دوستمون بود بیشتر.

    بهرحال، اتفاقا اصل ماجرا همینه: هر انسانی در یک لحظه از زندگی می رسد که از خودش می پرسه آخرش که چی؟ و جواب شما به این سوال کیفیت ومسیر را از زندگی از اون به بعد رو تعیین می کنه. از مریم میرزاخانی و استیو جابز که یک نفر که در سن ما مهاجرت میکنه بشه بعید می دونم بهتربشه جایگاه کاری و اجتماعیش. جفتشون الان قرین رحمت شدن این اساس زندگی هست .دوست من هم شش ماه پیش در خارج فوت شد اینه اصل داستان دنیا ..( منظور این که با این تفکر هر تصمیمی واسه انسان ساده خواهد بود واقعا)

    من فک می کنم راهکار سه ماهه پیشنهاد خوبی هست برای کسانی که مردد هستند و اگر برگشتن و بی خیال شدن غصه گذشته رو نمی خوره که آی اینهمه زحمت این همه تلاشو.


    با توجه به این مهم که زندگی کردن در ایران کنار خانواده، آب وهوای خوب، غذاهای خوشمزه،نداشتن مشکل زبان، کنار دوستان و... خیلی هم خوبه... اگرم نخواستن برگردن بعد از سه ماه که بازم موفق باشن.


    ارادت...
    هیچ به فردا نیاندیش!!..فردا اندیشه ای برای خود دارد!!..رنج هر روز برای آن روز کافی است!!..

  5. #175
    Senior Member majjiid آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2013
    ارسال‌ها
    506

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط Royal2009 نمایش پست ها
    درود،
    پاسخ اون دوستمون بود بیشتر.

    بهرحال، اتفاقا اصل ماجرا همینه: هر انسانی در یک لحظه از زندگی می رسد که از خودش می پرسه آخرش که چی؟ و جواب شما به این سوال کیفیت ومسیر را از زندگی از اون به بعد رو تعیین می کنه. از مریم میرزاخانی و استیو جابز که یک نفر که در سن ما مهاجرت میکنه بشه بعید می دونم بهتربشه جایگاه کاری و اجتماعیش. جفتشون الان قرین رحمت شدن این اساس زندگی هست .دوست من هم شش ماه پیش در خارج فوت شد اینه اصل داستان دنیا ..( منظور این که با این تفکر هر تصمیمی واسه انسان ساده خواهد بود واقعا)

    من فک می کنم راهکار سه ماهه پیشنهاد خوبی هست برای کسانی که مردد هستند و اگر برگشتن و بی خیال شدن غصه گذشته رو نمی خوره که آی اینهمه زحمت این همه تلاشو.


    با توجه به این مهم که زندگی کردن در ایران کنار خانواده، آب وهوای خوب، غذاهای خوشمزه،نداشتن مشکل زبان، کنار دوستان و... خیلی هم خوبه... اگرم نخواستن برگردن بعد از سه ماه که بازم موفق باشن.


    ارادت...
    دوست عزیزم من الان کاملا متوجه حرف شما هستم.
    نظرتون محترم هست ولی من موافق نیستم. من میگم ما باید شاهین ترازو رو جایی بین خودمون و سایه خودمون نگه داریم. چون اگر بخوایم اون بیرون نگهش داریم، یک نفرمون میشه قادر متعال و یکیمون محکوم به قعر دوزخ. و این بزرگترین خیانتی بود که بشر به خودش کرد.
    من مریم میرزاخانی رو دوست دارم، فقط بخاطر تلاش هاش، نه بخاطر اسمش یا به خاطر مدال فیلدزش. مطمئنم هستم خودش برای مدال فیلدز اونطوری تلاش نمیکرده. تلاش میکرده چون عاشق بوده.
    بله مرگ رو که نمیشه انکار کرد، ولی موضوع این هست که ایشون یک عمر زیبا زندگی کرده و به این صورت اثرش رو گذاشته. خوب ایشون فوت کرده باشن. چه ربطی داره. خودش زیبایی رو چشیده و مهمتر از اون، زیبایی رو به دنیا تلقین کرده. برای آینده گان. برای نوع انسان. و همونطور که گفتم، فقط بخاطر تلاشهاش و ایمانش و عشقش، نه بخاطر دستاوردهاش، مدالش یا اسمش.
    پس ما هم اگر شاقول رو جای درست بگیریم، یعنی جایی میان درون خودمون و حسابمون با خودمون صاف باشه. بعد دیگه آخرش نمیگیم آخرش که چی! اثرات کوچیک کوچیک گذاشتیم. شادی های کوچیک کوچیک رو چشیدیم و شادی هامون رو به هستی تلقین کردیم. برای آینده گان. برای کسانی مثل من و تو. برای انسان. به نظرم همین کافیه. اونموقع شما هم دیگه با مریم میرزاخانی تفاوتی نداری.
    عذر خواهی میکنم. ممکنه فرصت نکنم پیام بگذارم. از معاشرت با شما استفاده بردم.
    موفق باشی دوست من.
    مرده گان اين سال عاشق‌ترين زنده گان بوده‌اند.

  6. #176
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    ارسال‌ها
    14

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    سلام دوستان
    ایا یک فرد درونگرا و‌ تاحدی افسرده میتونه در بخش اکادمیک اسکاندیناوی موفق بشه .‌این شخص‌فکر میکنه چون اونجا فرهنگ‌ درونگرایی وجود داره‌ بهتر از ایران میتونه موفق‌بشه .

  7. #177
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط sadegh90 نمایش پست ها
    سلام دوستان
    ایا یک فرد درونگرا و‌ تاحدی افسرده میتونه در بخش اکادمیک اسکاندیناوی موفق بشه .‌این شخص‌فکر میکنه چون اونجا فرهنگ‌ درونگرایی وجود داره‌ بهتر از ایران میتونه موفق‌بشه .
    ازین جهت که بسیار درون گرا هست و کلا کاری به کسی نداره، شاید بله.
    ولی یادتون نره ادم وقتی از کشور خارج میشه بسیار شرایطش عوض میشه.
    ممکنه تمام عمرت فکر کنی که ادم مثلا درون گرایی هستی و اینجا بیای و ببینی نه شرایط کشور و محیط از تو این رو ساخته (مخصوصا دخترا). من چندین سال قبل فکر میکردم که یه شغلی مثل معلمی و یا کارمند شدن و هر روز ساعت سه بعد از ظهر خونه رفتن و ازدواج کردن و 5 تا بچه اوردن حتما مناسب ترین زندگی برای منه. الان فقط خدا رو شکر میکنم که هیچ کدوم این اتفاقها برای من نیفتاده.
    مسئله ی بعدی شرایط اب و هوایی اسکاندیناوی و شب های طولانیش در زمستان، و اخلاق و خصوصیات خاصی هست که به اونجا حاکم هست که دوستان اسکاندیناوی بهتر میتونن توضیح بدن.
    اگه این ادم تا به حال از کنار پدر و مادرش کنار نرفته یا اگه رفته اخر هر هفته خونه بوده، من توصیه نمیکنم که همچین هجرت بزرگی رو اغاز کنه.
    اگه هم اغاز کنه باید و باید بدونه که راه متفاوتی در پیش داره.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  8. #178
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    ارسال‌ها
    14

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    ازین جهت که بسیار درون گرا هست و کلا کاری به کسی نداره، شاید بله.
    ولی یادتون نره ادم وقتی از کشور خارج میشه بسیار شرایطش عوض میشه.
    ممکنه تمام عمرت فکر کنی که ادم مثلا درون گرایی هستی و اینجا بیای و ببینی نه شرایط کشور و محیط از تو این رو ساخته (مخصوصا دخترا). من چندین سال قبل فکر میکردم که یه شغلی مثل معلمی و یا کارمند شدن و هر روز ساعت سه بعد از ظهر خونه رفتن و ازدواج کردن و 5 تا بچه اوردن حتما مناسب ترین زندگی برای منه. الان فقط خدا رو شکر میکنم که هیچ کدوم این اتفاقها برای من نیفتاده.
    مسئله ی بعدی شرایط اب و هوایی اسکاندیناوی و شب های طولانیش در زمستان، و اخلاق و خصوصیات خاصی هست که به اونجا حاکم هست که دوستان اسکاندیناوی بهتر میتونن توضیح بدن.
    اگه این ادم تا به حال از کنار پدر و مادرش کنار نرفته یا اگه رفته اخر هر هفته خونه بوده، من توصیه نمیکنم که همچین هجرت بزرگی رو اغاز کنه.
    اگه هم اغاز کنه باید و باید بدونه که راه متفاوتی در پیش داره.
    نه جدا زندگی کرده و از اون لحاظ مشکلی نداره . اما میخواد بدونه که تو ایران موفقتره یا اونجا. تا حالا از اینکه بد قضاوت میشه نادیده گرفته میشه و حتی با وجود اینکه کاریو بلده بخاطر ارتباط ضعیفش کنار گذاشته میشه . طوری که چند بار باهام دردودل میکرد که چند بار بهش گفتن واقعا تحصیلکرده ای یا مدرکت رو خریدی. جالبه این شخص تو محیط اکادمیک خیلی خیلی خوب عمل میکنه . اما بقیه جاها لنگ میزنه . در واقع اروم و ساکته و با وجدان و دل رحمه. چیزی که تو جامعه ما به بی عرضگی و زبون نداشتن تعبیر میشه . فکر میکنم افسردگیش از بابت همینه.

  9. #179

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط sadegh90 نمایش پست ها
    سلام دوستان
    ایا یک فرد درونگرا و‌ تاحدی افسرده میتونه در بخش اکادمیک اسکاندیناوی موفق بشه .‌این شخص‌فکر میکنه چون اونجا فرهنگ‌ درونگرایی وجود داره‌ بهتر از ایران میتونه موفق‌بشه .
    پاسخ خیلی خیلی دیر دارم میدم ولی شاید یه روزی یک نفر بخونه :/

    زندگی در اروپا یک مزیت بسیار سنگینش اینه ک شما دسترسی به سواح زیبای اسپانیا و ایتالیا رو دارین اونم با ماشین خودتون! در عرض ۶ ساعت رانندگی در جاده های سوییس تا ایتالیا و ... و بلعکس ک روحتون رو زنده میکنه.
    من اون بالا بالاها زندگی نکردم ولی جندتاییشون رو دیدم کله شون خیلی داغه و بقیه اروپایی ها رو گاو حساب میکنن (ببخشید بابت صراحت کلام). این نیست ک با شما نژادپرست برخورد کننها!‌اصلا و ابدا بسیار مودب هستن
    ولی بسیار با خودشون میپرن. البته این بحث تو ایران هم هست ک مثلا تو با یکی دیگه حال نمیکنی و میگی شهرستانی و ... .

    توصیه م برای کسایی ک دپرس هستن ورزش ورزش و موسیقی و خرید ماشین برای رانندگی.
    به قول امیر تتلو بزنم ... جاده رو با موزیک. بخصوص جادههای اروپا!

    امریکا خوبه من نمیدونم شما کجاشید ولی کلا در همه جاهای جهان بهتر جایی ک پر جمعیت تره و گرم تره برای زندگی برید.

    ورزش فراموش نشه!

  10. #180

    پیش فرض پاسخ : شوك فرهنگي / غم غربت - راهكارهاي آن

    نقل قول نوشته اصلی توسط arshia2020 نمایش پست ها
    پاسخ خیلی خیلی دیر دارم میدم ولی شاید یه روزی یک نفر بخونه :/

    زندگی در اروپا یک مزیت بسیار سنگینش اینه ک شما دسترسی به سواح زیبای اسپانیا و ایتالیا رو دارین اونم با ماشین خودتون! در عرض ۶ ساعت رانندگی در جاده های سوییس تا ایتالیا و ... و بلعکس ک روحتون رو زنده میکنه.
    من اون بالا بالاها زندگی نکردم ولی جندتاییشون رو دیدم کله شون خیلی داغه و بقیه اروپایی ها رو گاو حساب میکنن (ببخشید بابت صراحت کلام). این نیست ک با شما نژادپرست برخورد کننها!‌اصلا و ابدا بسیار مودب هستن
    ولی بسیار با خودشون میپرن. البته این بحث تو ایران هم هست ک مثلا تو با یکی دیگه حال نمیکنی و میگی شهرستانی و ... .

    توصیه م برای کسایی ک دپرس هستن ورزش ورزش و موسیقی و خرید ماشین برای رانندگی.
    به قول امیر تتلو بزنم ... جاده رو با موزیک. بخصوص جادههای اروپا!

    امریکا خوبه من نمیدونم شما کجاشید ولی کلا در همه جاهای جهان بهتر جایی ک پر جمعیت تره و گرم تره برای زندگی برید.

    ورزش فراموش نشه!

    من جای سرد را بیشتر دوست دارم، و تا حالا ماشینی جز این نروندم:



    در جای گرم، مردم بیشتر خوشحال هستند، این باعث میشه ما اکثر مواقع پایین تر از میانگین خوشحالی قرار بگیریم و فک کنیم ی چیزیمون میشه. جای سرد همه داغونن، باسه همین نگا می کنی میبینی خودت خیلی داغون داغون هم نیستی.
    برای خواندن مقاله به چه گوش دهیم Link

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •