قبول دارم که برخی نوشتههای من خیلی طولانیه و خوندن اونها حوصله میخواد، ولی اگه با حوصله نخونید، نتیجههای اینجوری میگیرید. همین چند تا پست بالاتر برای بار چندم گفتم که وقتی جایی اپلای میکنید، به یک فاکتور تنها نگاه نمیکنن و مجموعه پروفایل شما رو ارزیابی میکنن. در مورد بقیه فرضهایی هم که کردید و در پستهای قبلیم توضیح مفصل دادم، شما رو به خوندن با حوصله پستهای قبلیم ارجاع میدم.
دو فرض دیگه هم در نوشته شما هست که شاید به روشنی در پستهای قبلیم در این تاپیک بیان نکردم ولی در پستهایی که در تاپیکهای دیگه نوشتم روشن تر گفتم. منظورم فرضهایی هست که در مورد دانش زبان یا جامعه شناسی من کردید. من زبان خوندن و جامعه شناسی رو درست قبل از رفتن به آمریکا شروع نکردم. اولین کتاب جامعه شناسی رو وقتی دبستان بودم خوندم. یادگیری زبان رو هم از همون موقع شروع کردم. در دورانی که دانشجوی لیسانس مهندسی برق بودم تقریبا همه چیزایی که میخوندم (چه برای پاس کردن درسهای لیسانسم و چه مطالعات شخصیم در حوزههای علوم انسانی) به انگلیسی بود. مطالعه شخصی من در حوزههای مورد علاقه هم در تمام سالهای دانشجویی لیسانس و بعد از اون دوران مهندسی ادامهٔ داشت. غیر از مطالعه شخصی، با دوستان خارجی که از کشورهای مختلف داشتم توی این حوزهها بحث میکردیم (بعضیهاشون اینترنتی، و بعضیهاشون حضوری). درسته در دوره فوق لیسانس یا بعد از اون خیلی چیزهای جدید یاد گرفتم، ولی وقتی رفتم آمریکا با مخ آکبند نرفته بودم که به قول شما: دانش من در حوزه ی جامعه شناسی نسبت به دانشجوهایی که لیسانس همین رشته رو داشتن "خیلی کمتر" بوده.
داشتن مدرک لیسانس در یک رشته (برق، جامعه شناسی یا هر چی) به خودی خود تعیین کننده این نیست که دانش طرف در چه حدی هست. موقعی که مهندس برق بودم، همکارهایی داشتم که سوادشون در حوزه مهندسی برق تعطیل بود، همکارهایی هم داشتم که درک خیلی عمیق از حوزه کاری خودشون داشتن و من کلی ازشون چیز یاد میگرفتم. وقتی رفتم آمریکا برای خوندن فوق لیسانس جامعه شناسی هم همینطور. برخی همکلاسیهای من بودن که چیز زیادی از جامعه شناسی نمیدونستن با اینکه لیسانس این رشته رو گرفته بودن، بعضیها هم بودن که واقعا هر وقت سر کلاس حرف میزدن کلی حال میکردم. توی همون دوره کوتاهی که در کاربندیل بودم برای دکترا، یکی از همکلاسیهای من بود که هر وقت حرف میزد یا مطلبی رو ارائه میداد، من عمیقا احساس احترام میکردم، و برخی همکلاسیهای من که سوادشون در حد اون نبود، احساس حسادت. تازه لیسانسش هم جامعه شناسی نبود و فقط فوقش رو در جامعه شناسی گرفته بود. میخوام بگم صرف مدرک داشتن سواد نمیاره، طول و عمق مطالعه هست که سواد میاره. کسانی هم که به پرونده شما نگاه میکنن و سالیان سال کارشون خوندن این چیزاست، با نگاه کردن به نوشته شما به این نتیجه میرسند که اطلاعات شما عمق داره یا صرفا چیزهایی رو از اینور و اونور حفظ کردید.
در مورد اینکه در دوره تحصیل در آمریکا چکار کردم، در مراحل مختلف تحصیلیم همه جور کاری کردم، ورقه تصحیح کردن، تهیه مطلب برای استاد، و همچنین درس دادن. اینکه فاند رو بتونید حفظ کنید یا نه هم بستگی به کیفیت کارتون داره به اینکه خودتون رو چه جوری نشون بدید. و البته اینکه استادها در مورد شما چی فکر کنن.
یک نکته جالب یادم افتاد. من اون اواخر دوره فوق لیسانس خودم، پرونده پذیرش خودم رو و نظراتی که استادان کمیته پذیرش در مورد من نوشته بودن دیدم. یکی از استادها در مورد اینکه نوشته بودم اولین کتاب جامعه شناسی نوشته فلانی رو وقتی ۱۰ سالم بود خونده بودم، نوشته بود: من که باورم نمیشه این کتاب رو در اون سنّ خونده باشه یا چیز زیادی فهمیده باشه. و در مجموع نظرش منفی بود. همین استاد بعد از اینکه باهاش درس روشهای آماری پیشرفته رو پاس کردم، نظرش کاملا از این رو به اون رو شد. الان که خیلی با هم خودمونی شدیم و بعضی حرفهای خصوصی که در مورد عقایدش به بقیه استادها نمیزنه، به من میگه. چند وقت پیش که توی اتاقش نشسته بودم و داشتیم گپ میزدیم، بهش گفتم هنوز هم باور کردن اینکه من اون کتاب رو در اون سنّ خونده بودم براتون مشکله؟ خندید و گفت، نه الان باورم میشه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)