راه، همان است که تو میروی.
سلام دوستان.
با این اوصاف برای پیدا کردن کار باید طرحی نو در انداخت. به نظر شما کسی که چندین زبان بدونه(3 زبان) و یه مستر زبان خارجی داشته باشه، باید چه رشته ای رو در آمریکا و از چه مقطعی شروع کنه؟
آیا باید از کالج شروع کنه یا از دانشگاه پذیرش بگیره؟ (30 سال به بالا)
ممنون میشم راهنمایی کنید
دوستان یه سوال دارم خیلی مهمه واسم ممنون میشم نظر بدبد: بعد اتمام تحصیل در امریکا....هدفتون کار هست یا هیئت علمی؟ کدوم یکی بهتره؟ در آمده کدوم بیشتره؟ کدوم راحتتره؟ کدوم موقعیت بهتری و پیشرفت بهتری رو واسه آدم ایجاد میکنه؟ واسه کار کردن رنک دانشگاه مهمه یا موقعیت اون منطقه....مرسی
I love you USA
سلام دوستان میخاستم بدونم برا کسانی که مدرک امریکایی یا کانادایی دارن در مقطع (فول لیسانس و دکترا) در ضمینه های : مهندسی کامپیوتر - ویدیو گیم - حقوق (همون وکالت یا قاضی) - مهندسی برق از نظر پیدا کردن کار - درامد و.... توضیح بدین؟
کلا میشه بگید پر در امد ترین شغل ها در امریکا چیه؟
ممنون
من هر دو کار رو انجام داده ام و بنظر من از نظر جذابیت و اهمیت کار و امکان پیشرفت کارهای صنعتی/بیزینس یک سر و گزدن و شانه و کمر بالاتر از کارهای آکادمیک هستند. تفاوتهاش بنظر من که بطرف صنعت بایاس هستم (!) بصورت زیره (البته من برای مهندسی میگم - رشته های دیگه ممکنه فرق کنه):
1)برای کار آکادمیک دکترا لازم دارید. کار غیر آکادمیک معمولا دکترا نمیخواد (به استثنای مراکز پژوهشی خیلی بالا).
2) حقوق ابتدای کار آکادمیک بالاتره ولی رشد حقوق در کارهای صنعتی و بیزینس سریعتره (یعنی بعد از مثلا 10-15 سال در کار ممکنه بیشتر از یک استاد دانشگاه دربیاورید).
3) کار غیر آکادمیک واقعی تر و جذاب تر و محیط کاری و افراد بسیار عقلانی تر و حرفه ای تر هستند. کار کردن با استادهای دانشگاه بسیار مشکله و محیطهای آکادمیک از نظر حسادت و تنگ نظری و سنگ جلوی پای همدیگر انداختن بسیار معروفند. در محیطهای بیزینس و صنعت این قبیل چیزها حداقل علنی نیست.
4) سطح کار صتعت و بیزینس از نظر خلاقیت و نوآوری واقعی و مفید (و نه مقاله های صدتا یک کیلو) خیلی بالاتر از محیط آکادمیک است. در عوض کار آکادمیک بخصوص تدریس معمولاروتین تر ولی سنگین تر است.
5) با وجود همه این معایب، کار آکادمیک یک مزیت اساسی داره: آینده شغلی کار آکادمیک مطمئن تره یعنی وقتی tenure بگیرید دیگر امکان از دست دادن کار نیست و تا بازنشستگی حقوق بالاتون تضمینه. آینده شغلی کار صنعتی همیشه در خطره. هر چند سال یکبار باید از یک شرکت به شرکت دیگری بروید و ممکنه شرکتتون ورشکست بشه یا تعدیل نیرو کنه و غیره.
این نکته را هم بعنوان اشاره بگم که از بین دانشجوهای برجسته شریف و تهران که برای ادامه تحصیل خارج رفتند، درصد کمتری از شاگرد اولهاشون استاد دانشگاه شدند و عده بیشتری بخصوص نخبه ها جذب صنعت هستند. البته موارد استثنا هم هست مثل وحید تارخ در هاروارد و علی حاجی میری درcaltech و حمید جعفرخانی در UCI، ولی بطور کلی بیشتر اون رتبه اول های کنکور رو الآن در صنعت میتونید پیدا کنید.
ممنون قلوبه عزیز
واقعا هم همینطوریه....همونطوری که میدونین در امریکا و کانادا خیلی روتین هیت که با مدرک دکترا و یا حتی پست دکترا سر کار میرن..... فردی مثل دکتر نادری افتخار علمی ایران هم مثالی از این دسته است ......سوال من اینه.....در اونجا....دانشجویان دانشگاهای قوی معمولا کجا میرن؟سر کار یا دانشگاه؟ یعنی میخوام بدونم اونجا کدوم یکی رو بورسه؟ مسلما یه تعدادی میرن مار و یه تعدای هم دانشگاه....اما اونجا کدوم رو بیشتر ترجیح میدن؟ مثلا خوب تو ایران دانشگاه رو همه ترجیح میدن
ممنون میشم اگه تو این مورد هم کمک کنید و دلیلتونم بیان کنید. مرسی
I love you USA
شما بچه های شریف رو که از استنفورد فارغ التحصیل شده اند اگر بگردید هر دو نوع رو میبینید منتهی باز هم صنعت بیشترند. کلا شما باشید ترجیح میدید برید توی صنعت و آخرین تکنولوزی روز رو طراحی و تولید کنید یا توی دانشگاه به دانشجوها درس مبانی الکترونیک بدید و مقاله های دانشجوهای فوق لیسانستون رو تصحیح کنید؟ به سلیقه بستگی داره. ولی واقعیت اینه که شرکتهای بزرگ از نظر امکانات و موقعیتهای یادگیری و تجهیزات پژوهشی و نظیر اون خیلی از دانشگاهها قوی ترند حتی بهترین دانشگاههای امریکا. مثلا فکر میکنید امکانات شرکتی مثل سیسکو یا آی بی ام از دانشگاههائی مثل ام آی تی و استنفورد کمتره؟ مطمئنا اینطور نیست. در مورد کار آکادمیک باز هم این ثبات شغلی یه که مهمترین عامل مثبت تلقی میشه. حتی آی بی ام هم ممکنه یک روز تعدیل نیرو کنه یا ورشکست شه ولی یک دانشگاه هیچ وقت ورشکست نمیشه حتی اگر بودجه اش کم بشه.
خواستم نعره زنان راه بیابان رو پیش بگیرم که گفتم بمونم و سوالم رو پست کنم!!!
یه سوالی در همین مورد ذهن من رو مشغول کرده. شما بارها گفتین که تو خارج آدم به توانایی های خودش محدود میشه. من می خوام توانایی های یه فارغ التحصیل کانادایی native رو با توانایی های یه ایرانی که به کانادا اومده مقایسه کنید. فرض کنیم هر دو فوق برق دارند و می خوان وارد صنعت بشوند و طرف ایرانی فقط دوره فوق رو مشترک با همون فرد کانادایی تو یه دانشگاه خوب کانادا گذرونده (لیسانسش مثلا" دانشگاه تهران بوده). فرض کنیم به لحاظ بهره هوشی و نمرات درسی تو یه سطح باشند.
نمی دونم خوب پرسیدم یا نه منظورم فرای نمرات درسی و آشنایی به ریاضیات و مدار و .... ست. (عطف به اون پست شما که گفتین فارغ التحصیل پایین ترین دانشگاه کانادا رو به یه شریفی تاپ ترجیح می دید اگه کارفرما باشید)
!One hundred sixty-three thousand sq mi of awesomeness
من رشتم ساخت و تولید و کاملا عملی....در تائید حرفای شما دوست عزیز هم باید بگم که صنعت اونجا مثل کشور ما نیست که کاما مرده باشه و نهایت کارشون مهندسی معکوس باشه!! باید گفت که درصد زیادی از تولید علم امریکا در صنایع اون اتفاق می افته به لحاظ امکانات وافری که اونجا هست....بعنوان مثال شاید در فیلد من در دانشگاه یک استاد یک lab داشته باشه با چند تا دستگاه و چند تا استاد دیگه اما در صنعت هم تعداد researcher ها رق داره هم facilitiies ها...همچنین نباید فراموش کرد که همه این اساتید پروزه هاشونو دارن از صنعت میگیرن مثلا از NASA ...پس از یه نظر هم میشه گفت که اساتید اگرتدریس رو در نظر نگیریم بنوعی دارن واسه صنعت کار میکنن...........
در مورد اینکه کار جای پیشرفته و اونجا با سرعت بیشتری میشه ترقی کرد باید بگم که کاملااااااااااا موافقم و حتی اگه مصاحبه دکتر نادری رو نگاه کنید میگه که من 5٪ اون علمی رو که دارم رو تو دانشگاه یاد گرفتم...بقیش رو خارج از دانشگاه (و به لحاظ اینکه محیط کاریش ایجاب میکرد) یاد گرفته که خیلی خیلی چیز شگفت انگیزی ست...
I love you USA
سریع این پست رو بزنیم و برگردیم سر کارمون که تعدیل نشیم!
بله همونطور که فرمودین تردیدی نیست که در ریاضی و حل معادله و طرح مدار و غیره فارغ التحصیل شریف سر و گردن بالاتر از کانادائیه است. ولی در نهایت برای یک شرکت مهمتر از توانمندی فنی اینه که این طرف چقدر میتونه با بقیه کار کنه، چقدر منظمه، و بقیه این چیزهائی که اینجا کلا بهش soft skill میگن.
مشکل صرفا دانشگاههای ما نیست بلکه کل نظام آموزش ایرانه. در کانادا بچه ها از سن کودکستان یاد میگیرند چطور بهم احترام بگذارند. از سال اول دبستان باید در کلاس presentation بدن. از همون سالهای دوم و سوم باید پروژه های درسی تیمی انجام بدن. در سالهای دبیرستان هر سال تعداد ساعت مشخصی رو باید فعالیتهای داوطلبانه (خیرخواهانه) انجام بدن. برای هر کارشون هدف و برنامه دارن. بچه های هشت نه ساله یک تیم فوتبال محلی میخواهند درست کنند با هم از اهل محل و کسبه پول جمع میکنند برای پشتیبانی یا کیک و لیموناد میفروسند و نظیر اون. از سن ده دوازده سالگی تابستونها کار میکنند و یادمیگیرند روی پای خودشون بایستند. در ایران هم هستند جوانهای زیادی که این مهارتها رو دارند ولی اونها رو از سیستم آموزشی ایران یاد نگرفته اند.
نتیجه اینه که یک فارغ التحصیل مقطع لیسانس دانشگاه کانادا یک فرد بالغ و عاقل روشن بین و کاملا آماده ورود به بازار کارست و بچگی ها و غرولندها و لجبازی ها رو کاملا کنار گذاشته. تجربه اجتماعی خوبی داره، با اصول کار گروهی کاملا آشناست و حس مسئولیت پذیری اش بحدی هست که شما بفرستیدش دورترین نقطه دنیا و انتطار داشته باشید در حد توانائی کارش رو درست انجام بده. واقعا خود ماها اینجوری بودیم؟ چندین و چند نفر از دوستانم از دانشگاههای تاپ ایران اینجا کار هم در صنعت گرفتند و از روز اول درگیری با رئیس و همکاران و ایرادگرفتن که همه اینجا بیسوادن و من بهتر از همه میفهمم و چرا کار اینجوری که من میخوام انجام نمیشه و چه و چه. اصلا نظم و دیسیپلین کاری نداشتند. البته همه هم اینطور نیستند ولی این موارد کم هم نیست. بخصوص توجه کنید که در بین مهاجرین رقابت برای کارهای فنی با چینی هاست (که فوق العاده سخت کوش و منظم هستند) و هندیها (که بسیار متواضع و بی ادعا هستند و ریاضی شون هم از ایرانیها بهتره!) خوب طبیعی یه که کار رو برای ما ایرانی ها مشکل میکنه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)