سلام دوستان
من به یه مهمونی دعوت شدم با همسرم برای christmas eve از شام. صاحبخونه که یه آقای مجرد انگلیسی است گفته ساعت 12 شب درخت کریسمس روشن می شه و کادوها باز می شه. حالا من نمی دونم که ما باید به کی کادو بدیم؟ تا جایی که می دونم باید یه کادو (مثلا شراب، شکلات و ...) با خودمون برای صاحبخونه ببریم چون ما رو دعوت کرده، ولی برای کادوی کریسمس نمی دونم که آیا اون به ما کادو می ده یا ما باید به اون کادو بدیم یا هردوش؟! شاید مسخره به نظر بیاد سوالم ولی واقعا نمی دونستم. اینم یکی از مشکلات فرهنگی اینجاست که همه ملیتها می دونن چه کار کنن جز ما ایرانیها متاسفانه!
ممنون می شم جواب بدید.
بچه ها من یه سوالی برام پیش اومده
من dog phobia دارم یعنی کلا خیلی از سگ می ترسم خیلی (البته ریشه در childhood داره که یه سگ تو یه باغ می پره به ما )
من کلا سگ ببینم از هر نوع از puppy گرفته تا از اون مدلهای Rex که دیگه هیچی !!!
می خوام بدونم اینجا که نوشته شده بود سگ خونه احترامش واجبه من باید چیکار کنم مثلا اگه تو کوچه ای خیابونی اومد نزدیکم (از قضا هر جا می رم می آن دور و ورم چون منم شروع به جیغ! زدن و فرار می کنم حیوونی ها فکر می کنن می خوام بازی کنم باهاشون)
می شه لطفا منو راهنمایی کنین ؟
مهمه واسم eh?
چو با تخت منبر برابر کنند / همه نام بوبکر و عمر کنند/
والا من خودم هم یه آدم شدیدن Cat Person هستم و حتی این سگای فسقلی اگه از محندودهی یه متر بیشتر بهم نزدیک بشن امکان غش کردنم فراوونه!!!... ولی اصولن هر جا رفتم سگ ولگرد ندیدم... سگهایی هم که با صاحبشون بیرون هستن همهشون قلاده دارن و اگر دیدن داره میاد طرفتون 2-3 قدم بری عقب صاحبش خودش میفهمه میترسی و قاعدتن سگشو میکشه کنار! چون همونجا هم خیلیا هستن که ممکنه از سگ بترسن یا بدشون بیاد یا حتی بهش آلرژی داشته باشن... ربطی هم به احترام سگ خونه نداره!
خوشبختانه آدمهای سگداری که به پست من خوردن تا حالا شعورشون بالا بوده
ایشالا واسه شما هم همینطوره
همینطوری که هدی جون گفتن، خود صاحب سگ وظیفه داره که مراقب حیوونش باشه. درسته که حیوانات اینجا از حقوق بالایی برخوردارن، ولی حق آدما از حیوونا کمتر نیست که! همیشه صاحب هاپوی مربوطه، حواسش هست که سگش کسی رو نترسونه یا نزدیک نشه؛ مگه اینکه احساس کنه طرف مقابل از نوازش کردن یا بازی کردن با هاپوخان خوشش میاد. توی آپارتمان ما خیلیا هاپو دارن. ولی هروقت سوار آسانسور میشن، خودشون جلوش می ایستن که سگه بطرف کسی حرکت نکنه. اما اگه کسی واقعا از حضور هاپوشون ناراحت باشه، اصلا سوار آسانسور نمیشن تا آسانسور بعدی بیاد یا اینکه طرف پیاده بشه.
کلا این روال، توی همسایگی ما جاریه. از بقیه جاها خبر ندارم.
به سلامتی زندگی ، که اگه خوش بگذره اسمش میشه " خاطره " اگه پدرت دربیاد اسمش میشه " تجربه " !!
من با اینکه کانادا نبوده و نیستم اما مطالبی بنظرم رسید که اگه احیانا اشتباه بود دوستان تصحیح کنن:
منم مثل شما از سگ میترسم، نمیدونم اما احتمالا اونجا مثل آدما، سگها هم نسبت به اینجا بهتر باشن! کلا توصیه میکنم بیشتر نگران آدمایی که دور و برتون هستن باشید تا سگها! چون سگ هر بلایی هم سرتون بیاره دیر یا زود خوب میشه اما ممکنه ضربه ای از یک آدم بخورید که جبران ناپذیر باشه... و همونطوری که سما جون هم اشاره کردن بالاخره آدم از سگ مهمتره مخصوصا خانوما و رعایت میکنن پیش شما، چون من یه بار شنیدم میگن اونجا اول خانوما و بچه ها مهمن بعد حیوانات و آخر سر آقایون!!
زمانی آلبرت اینشتین چنین اظهار داشت: ((در جوانی، رویای من این بود که جغرافی دان شوم. اما هنگام کار در دفتر ثبت اختراعات،عمیقا در خصوص این مساله فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که رشته ای بسیار دشوار است و با بی میلی بسوی فیزیک رفتم)).
Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true
علاقه مندی ها (Bookmarks)