صفحه 11 از 272 نخستنخست ... 2345678910111213141516171819202161111 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 3216

موضوع: مشاهدات و تجربيات شما در آمریکا

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    ارسال‌ها
    9

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ario_80 نمایش پست ها
    در ارتباط با صحبت های آقا آرش عزیز من می خوام چندتا نکته رو ذکر کنم. مواردی رو که ایشون به عنوان ویژگی های جامعه ایران ذکر کردن (تنه زدن، رعایت نکردن نوبت و زدن تو حرف همدیگه و ...) - در عین اینکه قبول دارم متاسفانه بیشتر ایرانی های "امروز" رعایت نمی کنن - اکثر بچه های در حال اپلای متوجه زشت بودنش هستن و داره آزارشون میده. اینها چیزهایی نیستن که بعد از یه مدت زندگی تو امریکا تازه یادبگیری که بد هست و بزاری کنار. حتی من بعضا کسانی رو میشناسم که با ذکر دلایلی مثلا بعد از تنه زدن عذرخواهی نمی کنن ولی همه متوجه زشت بودنش هستن. تو جامعه ما بعضی خونواده ها به بچه هاشون یاد میدن که دروغ بده و باید به حقوق دیگران احترام گذاشت و همزمان تعداد زیادی از خونواده های دیگه دارن آموزش می دن که موفقیت فقط در سایه دروغگویی، لات بازی، خودخواهی و حق کشی بدست میاد. خلاصه اینکه ایرانی ها حداقل به صورت سطحی متوجه هستن که رفتارشون ناصحیح هست ولی خوب راه راست رو انتخاب نمی کنن.

    در مورد آنالیز رفتار دختر خانم ها هم جسارتا باید بگم که با ایشون مخالف هستم. در ایران نمیشه همه خانم ها رو تو یه دسته گذشت و توی امریکا هم همینطور. قبول دارم که در امریکا سطح آزادی خانم ها تو پوشش و برخورد با ایران قابل مقایسه نیست، اما تو همون امریکا شما کافیه با هرکی که از راه رسید و پیشنهاد شام داد برید بیرون تا یه اسم خیلی زشتی روتون بزارن! طبیعت مردهای همه جای دنیا هم این هست که دنبال لذت هستن و تنها نحوه برخورد زن می تونه اینو کنترل کنه و راهش در هیچ کجای دنیا (حتی امریکا) این نیست که خودش و راحت در اختیار مرد بزاره.
    آریوی عزیز, برخی از عادات رفتاری مردم ایران به خاطر شیوه زندگی گروهی و جامعه گرا بودن ایران است. موضوع خوب و بد و یا زشت و زیبا بودن آن نیست بلکه موضوع فقط تفاوت فرهنگی است. اگر یک امریکایی به ایران بیاید و جلوی پدر و مادر ما لنگ هایش را دراز کند این کار در جامعه ما زشت است و او باید در این مورد آموزش داده شود و یا باید به او بگویند که اگر با یک بزرگتر می خواهد از دری وارد و یا خارج شود باید اول به بزرگ تر اجازه عبور دهد. به همین طریق وقتی یک ایرانی هم وارد امریکا می شود باید در مورد عادت های رفتاری رایج در جامعه جدید و تفاوت های فرهنگی آموزش داده شود.

    در رابطه با بخش دوم اشاره من به حمایت قانون از حقوق زنان است اگرنه طبیعی است که در امریکا هم هر زنی خودش را در اختیار هر مردی قرار نمی دهد. ولی موضوع اینجا است که یک خانم برای نشان دادن عدم رضایت خودش مجبور نیست از قوه قهریه استفاده کند و اگر مردی به هر صورتی مزاحمتی برای یک خانم ایجاد کند و مثلا با ماشین در کنار او بوق بزند و یا سمج شود باید مدتی را در زندانهای امریکا آب خنک بنوشد. اگر در محیط کار کوچکترین تماس و یا حتی حرفی که جنبه مزاحمت و یا سوء استفاده داشته باشد زده شود آن فرد اخراج می شود. ولی چون در ایران چنین قوانین سفت و سختی برای حمایت از زنان وجود ندارد و یا اجرا نمی شود خانم ها مجبور هستند که خودشان با نوع رفتارشان از خود دفاع کنند. ولی وقتی که یک خانم ایرانی به امریکا می آید باید خودش را با جامعه جدید تطبیق دهد و عادت های رفتاری خودش را ترک کند. در حال حاضر یک خانم ایرانی که تازه به امریکا می آید وقتی که می خواهد به بقالی سر کوچه برود موهایش را چند طبقه می بندد و زیرکاری و روکاری و بتونه کاری می کند و سرخاب و سفیدآب می زند و سرمه می مالد و ماتیک می کشد ولی سقرمه هایش را در هم می کشد و به مردم اخم می کند. این کار در ایران عادی است ولی در امریکا بسیار نافرم است و مردم را به یاد جادوگرهای بدجنس فیلم های کارتونی می اندازد. البته ناگفته نماند که من منظورم از امریکا لس آنجلس نیست زیرا در آنجا به راحتی می شود به همه عادت های رفتاری ایرانی ادامه داد بدون اینکه مشکلی ایجاد کند!
    ویرایش توسط rs232 : September 27th, 2011 در ساعت 08:38 PM دلیل: غلط املایی!

  2. #2
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    ارسال‌ها
    9

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    با اجازه شهداد عزیز یک متن دیگر را هم از وبلاگم در اینجا اضافه می کنم. از اینکه طولانی است من را ببخشید.

    چند وقتی است که می خواهم در مورد یک مسئله با شما صحبت کنم ولی فرصت آن پیش نیامده بود. شاید الآن که حدود نیم ساعت وقت دارم زمان مناسبی برای این کار باشد. این مسئله به نوعی با مهاجرت هم ارتباط دارد و معمولا کسانی که مهاجرت می کنند و یا قصد مهاجرت دارند در ذهن خودشان با این مسئله کلنجار می روند و آن را به چالش می کشند. دوستانی که جوان تر هستند و یا در سنین نوجوانی به سر می برند نیز گهگاهی با این مسئله دست و پنجه نرم می کنند و معمولا نتیجه افکارشان را فقط به صورت یک سوال ساده مطرح کنند. این سوال ساده این است که هدف ما از زندگی چیست و اصلا برای چه زندگی می کنیم؟ بسیاری از تازه مهاجران نیز پس از مدتی امورات خودشان را دوباره بررسی می کنند و متوجه می شوند که در قبال بدست آوردن امکانات جدیدی که مهاجرت در اختیارشان گذاشته است چیزهای دیگری مثل نزدیکی به اقوام و دوستان قدیمی خود را از دست داده اند . سپس آنها سعی می کنند که دست آوردهای خود را با از دست داده های خود بسنجند و ببینند که آیا ارزش کافی دارد یا خیر. ولی برای این کار نیاز دارند که مقیاس خود را برای سنجیدن ارزش مهاجرت مشخص کنند و این مقیاس چیزی نیست جز هدف آنها از زندگی کردن.

    قبل از این که این مسئله را با یکدیگر بررسی کنیم اجازه دهید که یک نکته را مشخص کنم و آن نکته این است که نباید بررسی فلسفه وجودی و باورهای مربوط به آن را با پوچی حاصل از افسردگی روانی قاطی کرد. از دست دادن انگیزه زندگی و تمایل به خودکشی یکی از عوامل افسردگی است که باید با دارو و روان درمانی توسط یک پزشک معالجه شود و رابطه مستقیمی به جهان بینی فرد مورد نظر ندارد زیرا انگیزه زندگی یک فرآیند فیزیکی و حیاتی است که در تمام موجودات زنده وجود دارد. یک کرم خاکی برای ادامه بقای خود نیازی به جهان بینی و فلسفه ندارد زیرا انگیزه زندگی در وجود او نهادینه شده است. بنابراین اگر به هر علتی یک فرد احساس پوچی کند و یا اینکه انگیزه لازم را برای زندگی نداشته باشد بهتر است که با یک پزشک خوب مشورت کنید تا اگر دچار افسردگی شده است آن را درمان کنند. از طرف دیگر نیز شرایط سخت مهاجرت و تحولات درونی یک فرد مهاجر شرایط مساعدی را برای بروز بیماری افسردگی به وجود می آورد و اگر مهاجران عزیز آن را نادیده و یا دست کم بگیرند ممکن است که هرگز نتوانند به شرایط عادی زندگی بازگردند و از زندگی خود لذت ببرند. معمولا این دسته از مهاجران به علت عدم رضایت و لذت از زندگی همواره به فکر بازگشت به وطن هستند و وقتی که به وطن بر می گردند شرایط آنجا را مطلوب نمی بینند و دوباره به فکر بازگشتن به امریکا هستند و وقتی که بازگشتند دوباره دلشان برای وطن تنگ می شود و این حلقه تا ابد ادامه پیدا می کند مگر اینکه آنها مورد درمان پزشکی قرار بگیرند.

    ولی اگر انگیزه زندگی در انسان پای برجا باشد سوال کردن در مورد زندگی و بررسی اهداف شخصی می تواند بسیار مفید و کارساز باشد و هر کسی به تناسب علایق شخصی و توانایی های خود می تواند هدف های زندگی خود را مشخص کرده و برای آنها برنامه ریزی کند. اگر به عنوان مثال هدف اصلی شما از زندگی این است که بیخ ریش پدر و مادر خود بمانید و در کنار آنها زندگی کنید و از بودن در کنار آنها لذت ببرید طبیعی است که دیگر نمی توانید به فکر مهاجرت باشید زیرا شما نمی توانید به هر کجایی که می روید پدر و مادر و دیگر بستگان خود را به دنبال خودتان بکشانید و بسیار آسان تر این است که شما در کنار آنها بمانید. یا اگر هدف شما از زندگی این است که به صنعت و حرفه پدرتان بپردازید و یا به کسب او ادامه دهید طبیعی است که مهاجرت در برنامه زندگی شما کمرنگ می شود و اگر به این کار اقدام کنید ممکن است که دچار مشکلات جدی شوید. پس به نظر من قبل از اینکه کسی به فکر مهاجرت بیفتد باید اهداف واقعی خودش را در زندگی پیدا کند. هدف های واقعی بسیار ساده هستند و نباید اجازه داد که هدف های کلیشه ای و دهن پر کن شما را گمراه کنند. مثلا اهداف مدنی و اجتماعی بسیار ارزشمند هستند ولی ممکن است که هدف اولیه و شخصی شما نباشد و اگر بر آن پایه مهاجرت کنید تازه پس از مهاجرت پی به اشتباه خود ببرید و دریابید که مثلا دوری از عمه برای شما از هر گونه فرآیند سیاسی و اجتماعی پر رنگ تر و تحمل آن برای شما بسیار دشوار بوده است.

    هدف از زندگی چیزی است که ما به نسبت توانایی های خودمان مشخص می کنیم و معمولا طوری تنظیم می شود که ما در مجموع از زندگی خودمان لذت بیشتری ببریم و درد و رنج کمتری را تحمل کنیم. هدف از زندگی با چرا ها و علت ها سنخیت چندانی ندارد و این سوال که چرا ما زندگی می کنیم و یا علت زنده بودن ما چیست از بیخ و بن مورد دارد و حتی می تواند که نشانه هایی از افسرگی روانی باشد. اگر کسی از من بپرسد که چرا زندگی می کنی خیلی ساده می گویم که زندگی می کنم که زندگی کرده باشم و یا اینکه می گویم زندگی می کنم چون از زندگی لذت می برم. لذت بردن از زندگی مثل غذا خوردن و آشامیدن آب است و برای انجام دادن این کارها ما هیچ نیازی به دانستن علت آنها نداریم. برای یک انسان هدف از مهاجرت نیز می تواند بسیار ساده باشد. این هدف این است که مثلا من برای زندگی کردن درد و رنج و سختی کمتری را تحمل کنم و لذت بیشتری ببرم. من تاکنون به این هدف خود رسیده ام و لذت بیشتری از زندگی خود می برم ولی اگر زمانی درد و رنج زندگی در امریکا بیشتر از لذت آن شود ممکن است که دوباره به این فکر بیفتم که چگونه می توانم شرایط زندگی را بهبود بخشم. البته شرایط اجتماعی و سیاسی یک جامعه هم در نهایت به درد و رنج و یا لذت یک فرد ختم می شود و مثلا اگر یک روز که از خانه بیرون می رویم یک ضربه مهرورزانه به مغزمان بخورد و یا به ما بگویند که اجازه ندارید در پیتزا فروشی ماءالشعیر غربی را بخورید و یا اگر ببینیم که شرایط اقتصادی بستگانمان وخیم است بر رنج هایمان اضافه می شود و از لذایذ زندگی ما می کاهد و چون ممکن است که مجموع فامیل و خانواده و دوستان ما نتوانند این رنج پدید آمده در ما را از بین ببرند, از آن لحظه انگیزه مهاجرت در ما شکل می گیرد. این انگیزه به این معنی است که ما حاضر می شویم ارتباط با تمام فک و فامیل و دوستان خودمان را به خاطر یک لیوان ماءالشعیر در پیتزا فروشی و یا پوشیدن شلوار کوتاه در خیابان و یا آزادانه حرف زدن در مورد باورهایمان از دست بدهم. یک فرد مهاجر همیشه باید آگاه باشد که چه چیزهایی را قرار است که در قبال به دست آوردن چه چیزهایی بفروشد و قبل از این که اقدام به مهاجرت کند ارزش هر کدام از آنها را با مقیاس اهداف خود در زندگی بسنجد.
    ویرایش توسط rs232 : September 28th, 2011 در ساعت 12:52 AM دلیل: فاصله زیاد بین پاراگراف ها

  3. #3
    ApplyAbroad Veteran
    ShahdaD آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    ارسال‌ها
    1,083

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    خواهش میکنم آرش جان. مطالب اخیر وبلاگتو که خوندم متوجه شدم که شما هم دچار سردرگمی در تصمیم برای آیندت شدی. شاید خیلی به هم نزدیک نباشه اما من حس میکنم منم و خیلی ها به این حس دچار میشن، من همیشه آرزوی زندگی و تحصیل توی یک کشور درجه 1 رو داشتم، اما حالا که تا حدود زیادی دارم به هدفم نزدیک میشم این سوال در ذهنم پیش اومده، آیا راه درستی رو انتخاب کردم؟ ایا ایران بهتر نیست؟ اگه برم چه چیزهایی رو از دست میدم؟ قبلا اگه ازم میپرسیدن 100% میگفتم نمیخوام اینجا باشم و حاضرم مبالغ زیادی خرج کنم که توی یک دانشگاه درجه 1 درس بخونم، اما حالا به شک افتادم که ارزشش رو داره؟ چیزی که شکی توش نیست و من نمیدونم چرا به این حالت دچار شدم، احساس میکنم انسان وقتی به هدفش خیلی نزدیک میشه یا به دستش میاره نسبت بهش دلسرد میشه در نتیجه به نظر من باید هدف های جدید رو خیلی سریع مشخص کرد. از دکتر نادری پرسیدند که شما هم دلسرد میشی ایشون گفت من اجازه نمیدم به این مرحله برسم و سعی میکنم هر 5 سال یک بار کارمو عوض کنم که هدف های جدیدتری داشته باشم و چالش های جدیدتری. به نظرم الان وقتش رسیده که شما هم تغییراتی رو ایجاد کنی.
    موفق باشی.
    ویرایش توسط ShahdaD : September 28th, 2011 در ساعت 07:51 PM

  4. #4

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahdad نمایش پست ها
    خواهش میکنم آرش جان. مطالب اخیر وبلاگتو که خوندم متوجه شدم که شما هم دچار سردرگمی در تصمیم برای آیندت شدی. شاید خیلی به هم نزدیک نباشه اما من حس میکنم منم و خیلی ها به این حس دچار میشن، من همیشه آرزوی زندگی و تحصیل توی یک کشور درجه 1 رو داشتم، اما حالا که تا حدود زیادی دارم به هدفم نزدیک میشم این سوال در ذهنم پیش اومده، آیا راه درستی رو انتخاب کردم؟ ایا ایران بهتر نیست؟ اگه برم چه چیزهایی رو از دست میدم؟ قبلا اگه ازم میپرسیدن 100% میگفتم نمیخوام اینجا باشم و حاضرم مبالغ زیادی خرج کنم که توی یک دانشگاه درجه 1 درس بخونم، اما حالا به شک افتادم که ارزشش رو داره؟ چیزی که شکی توش نیست و من نمیدونم چرا به این حالت دچار شدم، احساس میکنم انسان وقتی به هدفش خیلی نزدیک میشه یا به دستش میاره نسبت بهش دلسرد میشه در نتیجه به نظر من باید هدف های جدید رو خیلی سریع مشخص کرد. از دکتر نادری پرسیدند که شما هم دلسرد میشی ایشون گفت من اجازه نمیدم به این مرحله برسم و سعی میکنم هر 5 سال یک بار کارمو عوض کنم که هدف های جدیدتری داشته باشم و چالش های جدیدتری. به نظرم الان وقتش رسیده که شما هم تغییراتی رو ایجاد کنی.
    موفق باشی.
    الان که وی پی ان هم دیگه جواب نمیده و بسلامتی داریم به سمت "اینترنت ملی" پیش میریم، بازم فکر می کنی موندن گزینه مناسبی هست؟ شما می تونی بدون اینترنت زندگی کنی؟ ما که از خیلی چیزا محرومیم، یه اینترنت و داشتیم که اونم ... مساله اینجاست که خیلی از ماها برای برخوردار شدن از ابتدایی ترین حقوق انسانی میخوایم ترک وطن کنیم و به نظر من وقت واسه فکر کردن به مسائل مهم تر زیاد هست!

  5. #5
    ApplyAbroad Veteran
    ShahdaD آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    ارسال‌ها
    1,083

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ario_80 نمایش پست ها
    الان که وی پی ان هم دیگه جواب نمیده و بسلامتی داریم به سمت "اینترنت ملی" پیش میریم، بازم فکر می کنی موندن گزینه مناسبی هست؟ شما می تونی بدون اینترنت زندگی کنی؟ ما که از خیلی چیزا محرومیم، یه اینترنت و داشتیم که اونم ... مساله اینجاست که خیلی از ماها برای برخوردار شدن از ابتدایی ترین حقوق انسانی میخوایم ترک وطن کنیم و به نظر من وقت واسه فکر کردن به مسائل مهم تر زیاد هست!
    اون شک هایی که در موردش صحبت کردم، گاها به سراغ من میاد و وقتی مسائلی این چنینی پیش میاد که کم هم نیست اون شک خیلی سریع از بین میره. شاید این موضوع زمانی خیلی خودنمایی میکنه که توی خیابان ها یمرم و جوان های هم سن و سال خودم رو میبینم و مصمم تر میشم که از کشور خارج بشم. اما همیشه این سوال برام پیش میاد که این هزینه ای که میکنم ایا ارزشش رو داره و ایا راحت میتونم این هزینه رو برگردونم؟ در واقع من به نوعی کیفیت دانشگاه های یاران رو مورد قبول قرار میدم و با خودم استنباط میکنم که شاید این هزینه رو بشه برای مقاطع بالاتر کرد، اما بعد که خوب نگاه میکنم میبینم شاید خیلی از جوان ها توی اران بی سواد هستند و در واقع دانشی توی دانشگاه های ما ارایه نمیشه( به کسی برنخوره) و چه بهتر که بتونی از همون اول و پایه خودت رو با نظام دانشگاه هی اونور وقف بدی و با بورس گرفتن و درس خوندن هزینه ی تحصیلیت رو پایین ببری.

  6. #6

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahdad نمایش پست ها
    اون شک هایی که در موردش صحبت کردم، گاها به سراغ من میاد و وقتی مسائلی این چنینی پیش میاد که کم هم نیست اون شک خیلی سریع از بین میره. شاید این موضوع زمانی خیلی خودنمایی میکنه که توی خیابان ها یمرم و جوان های هم سن و سال خودم رو میبینم و مصمم تر میشم که از کشور خارج بشم. اما همیشه این سوال برام پیش میاد که این هزینه ای که میکنم ایا ارزشش رو داره و ایا راحت میتونم این هزینه رو برگردونم؟ در واقع من به نوعی کیفیت دانشگاه های یاران رو مورد قبول قرار میدم و با خودم استنباط میکنم که شاید این هزینه رو بشه برای مقاطع بالاتر کرد، اما بعد که خوب نگاه میکنم میبینم شاید خیلی از جوان ها توی اران بی سواد هستند و در واقع دانشی توی دانشگاه های ما ارایه نمیشه( به کسی برنخوره) و چه بهتر که بتونی از همون اول و پایه خودت رو با نظام دانشگاه هی اونور وقف بدی و با بورس گرفتن و درس خوندن هزینه ی تحصیلیت رو پایین ببری.
    یادمه یه دوستی از یکی از استادای شریفی نقل می کرد که زمانی از کشور برید که هر روز صبح که از خواب بیدار شدید، نسبت به همه چیز و همه کس احساس تنفر داشته باشید! حالا من نمی گم به این شوری ولی هر بار که پام و از خونه میزارم بیرون تا لحظه ای که بر می گردم تمام وجودم متشنج هست. از خیابون نمیشه با خیال آسوده رد شد از بس که راننده ها هواتو دارن. حتی تو پیاده رو امنیت نداری از دست موتور سوارا. وقتی پلیس می بینی به جای اینکه احساس امنیت کنی می ترسی ازش. وقتی مجبور می شی دکتر بری، خدا خدا می کنی که نسخه عوضی ننویسه و بیچارت کنه یا یه دردی برات نتراشه و سرکیست کنه. به هرکس ادب می کنی با بی ادبی جوابت رو میده. به هر کس احترام میزاری خودش و می گیره. فروشنده ها همه ازت طلبکارن و بهت اجازه نمیدن جنسی رو که واسش میخوای پول بدی خوب وارسی کنی. همسایه ها از حق همسایگی فقط فضولی و ماشینی که جلوی در خونت پارکت می کنن یا آشغالی که یواشکی میزارن و بلدن. خدا نکنه یه وقت کارت به دادگستری و دادگاه بکشه! خدا نکنه یه مالی ازت به سرقت بره! خدا نکنه حقت و بخورن! خدا میدونه دستت به هیچ کجا بند نیست.

    تو دانشگاه همه کاری انجام میشه بجز پژوهش. یادم میاد روز اول دانشگاه از یه سال بالایی پرسیدم پتانسیل تحقیق اینجا چطوره، همچین زد زیر خنده و متلک بارم کرد که خدا می دونه. با کلی زحمت و هزینه و وقت کار پژوهشیم و به سرانجام رسوند و دادم به یه استاد ظاهرا محترم که نظرش و بگه، سری بعد که دیدمش یه چکیده انگلیسی داد دستم (که اسمشم اولش بود) و گفت بیا اینم مقاله مشترک ما که فرستادمش فلان جا! از یه استاد محترم دیگه که کلی باهاش کار کرده بودم ریکامند خواستم همچین زیرآبم و زد که تا بخودم اومدم چند جا ریجکتم کردن. کاری رو که من سال ها پیش تنها و با کلی بدبختی شروع کرده بودم به جایی رسید که حالا دولت بودجه میلیاردی بهش اختصاص داده و سراسری شده ولی نه اسمی از من توش هست و نه هیچ سهمی. اولین سخنرانی تو این زمینه رو هم کسی انجام داد که چند تا از مقاله های منو خلاصه کرده بود! یه بار که رفته بودم تا از یه آقایی عالی رتبه کمک بخوام واسه توسعه کارم و بهش گفتم آقا من پذیرش دارم ولی موندم که کار کنم، بدون اینکه بگه گلاب به روت، مستقیم بهم گفت "شما خیلی خ.ر.ی که موندی!".

    خاطره هایی دارم که هرکدومش و بیاد میارم اشک از چشمام سرازیر میشه. واقعا نمی دونم چه جای شکی واسه یه ادم اهل تحقیق باقی می مونه که بخواد به موندن فکر کنه. ما ادعامون میشه که فرهنگ داریم و از طرفی داریم درباره فرهنگ امریکایی هم اینجا صحبت می کنیم. بخدا اینا اصلا بحث فرهنگی نیست. تو کشور ما اصول اولیه انسانی رعایت نمیشه (از طرف اکثریت مردم). ما اول باید برسیم به مرحله ای که بمون بگن انسان بعد بیام خودمون و با بقیه مقایسه کنیم.

  7. #7

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahdad نمایش پست ها
    اون شک هایی که در موردش صحبت کردم، گاها به سراغ من میاد و وقتی مسائلی این چنینی پیش میاد که کم هم نیست اون شک خیلی سریع از بین میره. شاید این موضوع زمانی خیلی خودنمایی میکنه که توی خیابان ها یمرم و جوان های هم سن و سال خودم رو میبینم و مصمم تر میشم که از کشور خارج بشم. اما همیشه این سوال برام پیش میاد که این هزینه ای که میکنم ایا ارزشش رو داره و ایا راحت میتونم این هزینه رو برگردونم؟ در واقع من به نوعی کیفیت دانشگاه های یاران رو مورد قبول قرار میدم و با خودم استنباط میکنم که شاید این هزینه رو بشه برای مقاطع بالاتر کرد، اما بعد که خوب نگاه میکنم میبینم شاید خیلی از جوان ها توی اران بی سواد هستند و در واقع دانشی توی دانشگاه های ما ارایه نمیشه( به کسی برنخوره) و چه بهتر که بتونی از همون اول و پایه خودت رو با نظام دانشگاه هی اونور وقف بدی و با بورس گرفتن و درس خوندن هزینه ی تحصیلیت رو پایین ببری.
    تو این که بهتره برای مقاطع بالا هزینه کرد شک نکنید و به نظر من اصلا برای لیسانس ارزش نداره اونهمه هزینه کردن
    بهتره ادم لیسانس رو تو ایران بگیره به رزومه خوب درست کنه و برای فوق بره اگرم بتونه با فاند بره که خیلی بهتره و ادم اونهمه استرس که ایا درسته این همه هزینه کردن رو نداره. اینکه اکثر جوون ها سواد دارن یا نه کاری به شما نداره و به نظرمن اگه کسی خودش دنبال پیشرفت باشه میتونه نمونش یکی از بچه های فروم که از پیام نور خودشو رسونده به یکی از دانشگاه های خوب امریکا فاند هم گرفته.
    این کاملا به خودتون بستگی داره.

  8. #8

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    از الان چک کنید قیمت ها رو شاید بتونید الان معقول تر بگیرید inn هم یه نوع اقامت گاهه که هتل نیست قیمت هاش هم ازون تره کیفیت خوبی هم داره تو یاهو قسمت تراول به راحتی میتونید قیمت ها رو چک کنید

  9. #9
    ApplyAbroad Veteran
    ShahdaD آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    ارسال‌ها
    1,083

    پیش فرض پاسخ : نوشته های یک 2 ملیتی درباره ی آمریکا

    نقل قول نوشته اصلی توسط dental.persian نمایش پست ها
    از الان چک کنید قیمت ها رو شاید بتونید الان معقول تر بگیرید inn هم یه نوع اقامت گاهه که هتل نیست قیمت هاش هم ازون تره کیفیت خوبی هم داره تو یاهو قسمت تراول به راحتی میتونید قیمت ها رو چک کنید
    مرسی، من مشکلی با inn ها یا b&b ندارم اتفاقا به نظرم خیلی خوبند چون نه خیلی مجللند نه خیلی بد مثل مسافرخونه های ایران یک چیز متعادل با قیمت مناسب.

  10. #10
    ApplyAbroad Veteran
    ShahdaD آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    ارسال‌ها
    1,083

    پیش فرض آداب گفتو در امریکا

    امروز یک بخش از نوشته های آرش در مورد آداب گفتگو در آمریکا رو اینجا قرار میدم که برای خودم خیلی مفید بود، امیدوارم برای بقیه دوستان هم مفید باشه. ضمن تشکر از آرش به خاطر قرار دادن این تجربیات مفید.

    موضوعی که میخواهم برایتان بگویم مسئله مهمی است که وقتی به امریکا میرسید حتما بدردتان خواهد خورد.
    گفتگو کردن در امریکا یک موضوع مشخص و تعریف شده است و قوانینی دارد که شاید برای ما کمی عجیب باشد. من سعی میکنم بخشی از آن را برایتان شرح دهم.

    1- اگر دو نفر در حال صحبت کردن باشند و شما از مقابلشان عبور کنید هیچوقت صحبتشان را برای سلام و علیک کردن با شما قطع نمیکنند. و شما هم نیازی نیست که سلام کنید و فقط میتوانید بگویید Hi there و رد شوید.

    2- امریکاییها فقط به فردی که با او صحبت میکنند نگاه میکنند و اگر شما یک ساعت هم کنار آن دو بایستید به شما نگاه نمیکنند. بنابراین سعی نکنید خودتان را بزور وارد یک گفتگوی دو نفره کنید.

    3- اگر همراه یک فرد دیگری هستید و با یک امریکایی برخورد میکنید حتما همراهتان را معرفی کنید مخصوصا اگر ایرانی است. زیرا اگر معرفی نکنید طرف امریکایی حتی به او نگاه هم نخواهد کرد و همراهتان مخصوصا اگر ایرانی باشد ناراحت میشود. اگر همراهتان امریکایی است نیازی ندارید که حتما معرفی کنید چون در هرحال آن دو به این فرهنگ آشنا هستند.

    4- شما هیچوقت نباید پابرهنه به وسط صحبت دو امریکایی بدوید و اگر کار ضروری دارید باید اول سوال کنید که میتوانید لحظه ای صحبتشان را قطع کنید و سپس کار ضروریتان را بگویید.
    5- بعضی از سیاهپوستان عادت دارند که موقع صحبت کردن به شما نگاه نکنند و حتی پشتشان را به شما بکنند. شما هم میتوانید همین کار را بکنید. ولی سفید پوستها حتما موقع صحبت کردن به چشمهای شما نگاه میکنند و شما هم باید همین کار را بکنید.

    6- وقتی با شما صحبت میکنند باید نگاه و حواستان به آنها باشد و اگر مثلا وسط صحبتش داد بزنید اکبر زیر اون گاز رو خاموش کن و یا به بچه تان بگویید اینقدر وول نخور ذلیل مرده آنها ناراحت میشوند و صحبتشان را قطع میکنند.

    7- تا جایی که میتوانید سعی کنید آهسته و شمرده صحبت کنید و پس از اتمام حرف طرف مقابل شروع به صحبت کنید. در مکالمه تلفنی هم سعی کنید هوار نکشید. البته در زمان قدیم که صدا بسیار ضعیف از تلفن شنیده میشد همه مجبور بودند داد بزنند تا صدایشان شنیده شود و این عادت از آن زمان در برخی از ایرانیان مانده است.

    8- سعی کنید موقع مکالمه دست و پایتان را زیاد تکان ندهید و مخصوصا با سر و گوشتان بازی نکنید چون آنها عادت ندارند و حواسشان پرت میشود. در ضمن موقع صحبت کردن با دکمه های لباس طرف هم ور نروید.

    9- فاصله دو فردی که گفتگو میکنند هم حداقل باید به اندازه طول یک دست باشد. مگر اینکه روابط استراتژیک میان آن دو فرد باشد.

    10- دفعه اولی که در روز کسی را میبینید باید بگویید hi و در دفعات بعدی بگویید hey. معمولا بیشتر مردها بجای حال و احوال میگویند What's up man? و شما هم میتوانید جواب دهید
    Not much bro ولی خانمها قشنگ حال و احوال میکنند و شما هم باید حال آنها را بپرسد. البته احوالپرسی با gey ها هم آداب خودش را دارد و باید مثل خانمها با آنها سلام و احوالپرسی کنید. بیشتر آنها حتی از اینکه حالشان را پرسیده اید از شما تشکر هم میکنند.

    11- یادگیری اسم مخاطبتان خیلی مهم است و شما در دیدارهای خودتان گهگاهی باید اسم آنها را بزبان بیاورید. گرچه اولش برایتان خیلی سخت است که اسمهای امریکایی را حفظ کنید.

    این چیزهایی بود که من یادم آمد ولی اگر باز هم چیزی یادم آمد برایتان مینویسم . امیدوارم بدردتان بخورد.

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •