نقل قول مستقیم نمیکنم چون شاید جو داره به کل کل نزدیک میشه، اما:
اتفاقا من کاملا مخالفم که شما همراه خانوادت برای تحصیل به امریکا بری. البته باز این به هدف هر فردی بستگی داره، یک نفر فقط قصد تحصیل توی آمریکا رو داره، و یک نفر هدفش وقف دادن خودش با اون شرایط و همین طور تحصیله برای من گزینه ی دوم صادقه. پس به قطع شما وقتی با خانواده میری خیلی مسایل رو نمیبینی یا نمیتونی با خیلی مسایل خودت رو وقف بدی. به طبع خانواده ی شما و خانواده ی بنده و هر فردی بخشی از این جامعه هتسند حال با کمی تفاوت در طرز تفکر اما باز بخشی از این جامعه محسوب میشن و اگه شما قصد داری خودت رو با یک جامعه جدید وقف بدی، چه بهتر که هیچ وقت خانوادت رو همراه خودت نبری. بنده 18-19 سالم نیست، اما توی همین سن 1 سال پیش خانوادم نبودم و توی کشوری که بودم مشکلاتی رو پشت سر گذاشتم که واقعا غیر قابل باوره، اما در همین حین تجرباتی رو به دست اوردم که اگر خانوادم همراهم بود هیچ وقت نمیتونستم به دست بیارم، مهم تر از اون شما طرز تفکراتتون به این دیدگاه شرقی هست در حالی که توی خیلی از کشورهای غربی خود فرد باید از 18 سالگی خودش دنبال زندگی خودش بره، و به طبع همین طور که آرش هم گفت این افراد خیلی کمتر به خانواده وابسته هستند، اما ما به دلیل این نیازهایی که همیشه با وجود افرادی چون"خانواده" پرشون میکنیم همیشه خودمون رو وابسته به اون ها میدونیم، در حالی که وابستگی اصلی ما به دلیل نیاز عاطفیمون نیست بلکه در خیلی موارد به خاطر رفع بسیاری از مشکلات ما توسط خانواده است.
اما در مورد اون دوتسمون که گفتم وابسته به ایران هست و چه ربطی به دانشگاه داره؟ اینجا منظور من اهداف یک فرد بود، اون فرد شاید تصمیم به زندگی در یک کشور خارجی نداشته باشه و به محض اینکه PHD شو رفت بیاد ایران و به وطنش خدمت کنه. اما من اهدافم با اون فرد فرق میکنه من قصد زندگی توی اون کشور رو دارم برای یک مدت طولانی پس هرچه سریع تر وارد شدن من به این جامعه و همین طور تنهاتر بودن من توی این مسیله مصادف هست با زودتر روی پای خود ایستادن از هر نوعی در کشور خارجی.
در کل بحث طولانی هست، اما اون موارد آرامش روانی رو خیلی از دوستان از قلم انداختند، شاید برای خیلی ها هم این موضوع خیلی مهم نیست. در هر صورت این ها تنها نظرات بنده بود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)