بی زحمت این حرفایی رو که میزنم یکی بره تو بلاگ آرش خان این حرفامو بهش برسونهقصد داشتم این بار به جای نوشته های همیشگی آرش، یک سری اطلاعات در مورد نحوه ی انعام دادن در آمریکا بگذارم، که روند تاپیک به گونه ای شد که فکر کردم بهتره این بار از وبلاگ آرش یک بخشی رو انتخاب کنم و به اشتراک بگذارم، معمولا عادت ندارم در مورد نوشته های کسی نظر بدم چون باعث میشه برداشت خواننده رو ازش بگیرم و به نوعی برداشت خودم رو به خواننده قالب کنم، اما فقط توی این مورد خاص از دوستان خواهش دارم که به این نوشته ساده نگاه نکنند، هرچند به قلم طنز نوشته شده، اما به نظرم یکی از بهترین نوشته های آرش هست:
مشکلات امریکا زندگی کردن!
آخر امریکا هم شد جا؟ اه اه اه! صد بار به این کتی گفتم که من این چایی های رنگارنگی را که شما می خرید دوست ندارم. من فقط چای مروارید خاکستری دوست دارم. ولی مگر تویگوششان فرو می رود؟ امروز صبح دوباره رفتم آشپزخانه شرکت و دیدم که چایی من تمام شده است و دوباره سفارش نداده اند. رفتم به کتی که مسئول خرید است گفتم و او هم کلی معذرت خواهی کرد و گفت که امروز سفارش می دهد. ولی مگر من مسخره آنها هستم؟ این همه راه را از ایران کوبیده ام و آمده ام اینجا که چه؟ که بروم آشپزخانه و ببینم چایی مروارید خاکستری تمام شده است؟ آخر این هم شد زندگی؟ بعد دوستان فکر می کنند که امریکا مشکل ندارد. هر چقدر هم که من می گویم مشکل دارد قبول نمی کنند. اینجا آقا عیسی هم ندارد و خودتان باید بروید آشپزخانه و چایی و قهوه برای خودتان بریزید. تازه آقا عیسی وقتی چایی میاورد موقع رفتن دو تا هارد دیسک و یک کیبورد هم میگذاشت زیر بغلش که ببرد خانه برای پسرش. خلاصه مشکلات یکی و دو تا نیست. همین دیروز داشتم بر میگشتم خانه دیدم که یک طرف خیابان را بسته اند که چه؟ که اسفالت کنند! باباجان مگر اسفالت قبلی چه ایرادی داشت؟ فقط رنگش کمی پریده بود! اینها این کارها را فقط به خاطر مردم آزاری انجام می دهند. بیست نفر آدم آورده اند و ریخته اند آنجا که خیابان را اسفالت کنند. خوب شاید من دستم درد کند و نتوانم فرمان ماشین را بپیچانم و از آنطرفتر رد شوم. اینقدر آدم بی ملاحظه؟ بعد شما هی بگویید که امریکا بهشت است. اینجا نیستید که این بدبختیهای ما را ببینید.
دیروز عصر با دوستم رفتیم به یک دریاچه ای که در بالای شهر ما است. حدود یک ربع تمام رانندگی کردیم و وقتی رسیدیم به آنجا دیدیم که درب ورودی آن بسته است. یارو به جای اینکه بیاید و دروازه زپرتی چوبی را باز کند با دست اشاره کرد که از در ورودی وارد شویم. آخر آدم از در ورودی وارد می شود؟ اینهمه که می گویند امریکا قانون دارد پس چه شد؟ تازه مردیکه زورش آمد که بیاید بیرون و پنج دلار ورودی را بگیرد و با دست اشاره کرد که برویم تو. دوباره من اصرار کردم که پول بدهم ولی اصلا حرف توی گوشش فرو نمی رفت. هی می گفت آنهایی باید پول بدهند که از صبح تا عصر برای کمپ می آیند نه شما که می خواهید ده دقیقه بمانید. یکی نیست به او بگوید که آخر مرد حسابی به تو چه که من چقدر می خواهم بمانم! چرا اینقدر تبعیض قائل می شوید؟ این است آن دموکراسی که همه جا جار می زنید و می گویید که آی جماعت بیایید که ما دموکراسی داریم؟ وقتی هم که رفتیم تو و از ماشین پیاده شدیم دیدیم که صد تا غاز وحشی آنجا دارند برای خودشان می پلکند. هر کجا که پا گذاشتیم پایمان رفت روی پشکل آنها. لااقل اگر توی ایران بود دو تا از آنها را کباب می کردیم و می خوردیم که تلافی پا گذاشتن روی پشکلشان در بیاید. آخر این هم شد مملکت؟ حالا شما فکر می کنید که ما آمده ایم اینجا و خوش می گذرانیم! دیگر بدبختی های ما را که نمی بینید!
والا از سختیهای اینجا هر چیزی که بگویم باز هم کم گفته ام. شب ها که به خانه می روم یک مشت نامه در پستدانی چپانیده شده است که انتظار ورود من را می کشند. من در ایران که بودم فقط یک بیل می شناختم و آن هم بیل خودمان بود که با آن زمین را می کندیم. ولی در این خراب شده هزار نوع بیل وجود دارد. بیل آب, بیل برق, بیل گاز, بیل تلفن, بیل آشغال, بیل تلویزون, بیل موبایل, بیل درد بی درمان, بیل زهر مار, بیل حناق, بیل بیمه ماشین, بیل بیمه درمانی, بیل قسط ماشین, بیل اجاره یا قسط خانه, بیل کوفت کاری, بیل اینترنت, بیل خریدهایی که با نیش باز انجام داده ام و به فکر پرداختش نبوده ام و خلاصه صدها بیل خراب شده دیگر که اصلا فکرش را هم نمی توانید بکنید! همین طور این پول بی زبان را باید بگذارم توی پاکت و بفرستم هوا. لااقل در ایران اگر می خواستم پول آب و برق را بدهم دو تا توی سر خودم و دو تا هم توی سر کارمند بانک می زدم. کمی با مردم در صف دعوا می کردم و داد و بیداد و عربده می کشیدم تا این پول دادن یک خاصیتی داشته باشد. اینجا من اصلا طرف گیرنده را نمی بینم و کسی هم نیست که دست در گردنش بیندازم و بگویم حالا نمی شود یک مقدارش را ندهم! سالها پیش یک نرم افزار به یک حاجی آقایی فروخته بودم و زمانی که می خواست پول بدهد به من گفت که می دانی آقا آرش, من اصلا دلم نمی آید که دست توی جیبم فرو کنم و به تو پول بدهم. گفتم برای چی حاج آقا؟ گفت آخر وقتی می روم بقالی و پول می دهم, یک چیزی می خرم که توی دستم می آید و لمسش می کنم و وزنی دارد ولی تا حالا هیچوقت برای هوا پول ندادم! من هم یک فلاپی دیسک به دستش دادم و گفتم بیا حاج آقا این هم چیزی که باید برایش پول بدهی. گفت آها حالا این شد یک حرفی!
اصلا بابا جان من را چه به امریکا زندگی کردن؟ من بیچاره فقط آمده بودم اینجا که سه ماه را در امریکا بمانم و برگردم و پزش را به مردم ایران بدهم! از شانس بد من زد و کار گیر آوردم و گفتم به جهنم ضرر چند ماه دیگر هم می مانم و بعد می روم ایران. الآن چهار سال آزگار است که من در پشت این کره خاکی زمین افتاده ام و یک نفر هم نیست که بیاید و به من بگوید که آخر خرت به چند من است! پارسال همش منتظر بودم که بلکه اخراج شوم و لااقل سه ماه به ایران برگردم. بی مروت نشد که نشد! حالا من با این همه عقده پز دادن که در گلویم قلمبه شده است چکار کنم آخر؟! پس من به کی بگویم که ماشین بی ام دابلیوی اکس تری خریده ام! اینجا که اگر توی سر سگ بزنید از ماتحتش بی ام دابلیو بیرون می زند! پس من چکار کنم ای ایهالناس؟! من بیچاره فقط می خواستم سه ماهه به یک آرش امریکایی تبدیل شوم و بعدش بروم ایران و به هر کجایی که می روم مثلا کیفم را در بیاورم و بگویم که اصلا تو میدانی کردیت کارت چیست؟ اصلا تو تا حالا در عمرت کارت ویزا دیده ای؟ ای بابا! می خواستم برگردم ایران و سوار ماشین غراضه ام بشوم و به شمال بروم و برای همه روستاییان از ماجرای امریکا رفتنم صحبت کنم! می خواستم گرین کارتم را بگیرم جلوی صورت سیمین خانم که دامادش توی دوبی کار می کرد تا چشمانش قلمبه از حدقه بزند بیرون! اصلا من را چه به امریکا زندگی کردن! جان خودم من فقط می خواستم یک گرین کارت داشته باشم که به خاطر آن هم که شده ما را آدم حساب کنند و هر کجا که می روم بگویند آقا شما تشریف بیاورید این بالا بنشینید! آخر شما نمی دانید که چه کیفی دارد وقتی مثلا در یک مهمانی بنشینم و پایم را روی پایم بندازم و کمی هم قیافه ام را کج و کوله کنم و بعد در جواب سوال آنها بگویم که خوب امریکا هم مشکلات خاص خودش را دارد و آنطوری هم که شماها فکر می کنید نیست! با این حرف عملا به همه می گویم که شما اندازه پشکل هم نمی فهمید و من چون امریکا بوده ام می دانم که آنجا چه خبر است! خداوکیلی حال نمی دهد؟ حالا این جا حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که آدم بتواند یک دل سیر برایش پز بدهد! اه آخر این هم شد مملکت؟
پز دادن برای شما هم که اصلا به درد نمی خورد. آدم وقتی پز می دهد باید قیافه طرف مقابلش را ببیند که وقتی برق از سرش پرید آدم حال کند. تازه شما بعضی وقت ها حال گیری هم می کنید و مثلا وقتی من پز ماشینم را می دهم شما هم می گویید که الآن دیگر ایران مثل قبل نیست و همه ماشین خوب دارند! بله دیگر, تا ما یک ماشین خوب خریدیم ایران هم طوری شد که همه ماشین خوب دارند! ای بخشکی ای شانس! خوب اینطوری دیگر آدم تمام زحمت پز دادنش به هدر می رود. بابا جان چرا درک نمی کنید؟ من می خواهم پز بدهم! این یک نیاز عاطفی است! می خواهم بروم ایران و بگویم که چطور از هر پنجه من در امریکا صدها هنر می بارد! چرا آخر شما متوجه نیستید؟ من دارم در امریکا یک خانه چهار اطاق خوابه می خرم! بابا جان چاهار اطاق خوابه! چاهار اطاق خوابه! آن هم در امریکا نه در کلاردشت! بابا تلف شدم از بس که پز ندادم. عقده ای شدم. من می خواهم بروم ایران و به خانه بزرگ آقای جلایی بروم و برایش پشت چشم نازک کنم و بگویم که یعنی شما در خانه به این بزرگی یک دستشویی فرنگی هم ندارید؟! می خواهم سرم رابخارانم و به شوهر پرستو بگویم که اتفاقا در امریکا همه این عمله هایی که سر چهارراه دنبال کار می گردند تویوتای کمری دارند! تازه می خواهم پز بدهم که من در امریکا کار فرهنگی هم می کنم و یک وبلاگ دارم که ده هزار نفر بازدید کننده دارد و ب/ی ب/ی سی هم یک هفته تمام داشت فقط در مورد آن حرف می زد! هر کسی هم اگر آدرس آن را خواست می گویم که نوشته های وبلاگ من سنگین است و به درد شما نمی خورد!
اولا شمالی ها روستایی نیستن،عده ای اندکی از افراد که در محیطی زندگی میکنند می شود روستا که متاسفانه جمعیتشون خیلی کم شده و بقیه شهر نشین هستن.فکر نکنم شمال رفته باشی!
دوما اگه زندگی در آمریکا سخته خوب بیا بیرون عزیزم چرا ازش بد گویی میکنی؟
سوما هم فکر نکنم اولین نفری باشی که رفته آمریکا و به هر دلیلی بیاد ایرانو بخواد با دارایش پز بده اگه تو داری مطمئن باش اونایی که اونجان 10 برابرتو دارن پس میخوای به چیت پز بدی؟!
به چیزهایی که بهش رسیدی؟!
اگه فضانورد میشدی خدا میدونست چقدر میخواستی پز بدی!
و این فکر هم نکن رفتی تو آمریکا بقیه کشورها بوق هستن.
در پناه خالق هستی
علاقه مندی ها (Bookmarks)