نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: هدف شما برای ادامه تحصیل در خارج از کشور چیست؟

رأی دهندگان
515. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • کسب علم و تخصص

    37 7.18%
  • مهاجرت از ایران

    120 23.30%
  • تجربه یک زندگی مستقل ولی سپس بازگشت به ایران

    4 0.78%
  • آشنایی با جهان پیشرفته و تجربه زندگی متفاوت

    46 8.93%
  • موارد1و3

    40 7.77%
  • موارد3و4

    34 6.60%
  • موارد1و4

    234 45.44%
صفحه 12 از 22 نخستنخست ... 23456789101112131415161718192021 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 111 تا 120 , از مجموع 218

موضوع: چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

  1. #111

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    برای زندگی بهتر

    برم جایی که توش بشه واسه یه هفته بعدتم برنامه ریزی کرد چه برسه واسه زندگیت(نه مثه اینجا که یه اتفاق سیاسی و ... گند بزنه به زندگیت)

    برم جایی که آرامش داشته باشم

    برم جایی که استعدادمو بتونم نشون بدم

    برم جایی که تست زدن بلد نبودم بجاش درس خون بودن مهم باشه

    برم جایی که کرامت انسانی داشته باشم
    .
    .
    .
    .

  2. #112
    Moderator
    nimaK آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    رشته و دانشگاه
    UW-Madison / Ph.D. French Literature
    ارسال‌ها
    906

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    تاپيك در حد بنزه!
    خواستم به Dexoey عزيز هم صميمانه تبريك بگم.ايشالله در همه مراحل زندگي موفق باشند.
    والله ما مي خواستيم برا ليسانس بريم اونور(ايتاليا)كه خب منصرف شديم و ادامه ي پروژه ميفته براي فوق(آلمان)هدف هر كي البته متفاوته.خود بنده مدتها كار فلسفي كردم و تاريخ غرب و بويژه اروپا رو مطالعه كردم و شيفته ي انسانگرايي و فرهنگ غرب (اروپا)هستم.اين يك بخش داستانه...آدم كه نمي خواد فقط درس بخونه؟اينجا تو اين كشور يا بايد فقط درس بخوني يا بايد فقط كار كني!هيچ كي زندگي نمي كنه اصلا...!(البته كار هم كه نيست ديگه!)انقدر آدم برا رفتن دليل داره كه دلايل موندنو بگه بهتره به نظر من!!(حالا بازار كار و سطح دانشگاه و فني مهندسي و ... كه ديگه دوستان همه استادن بماند!)
    ديشب كه نمي دانستم به كدام دردم،گريه كنم،كلي خنديدم!(صادق هدايت)

  3. #113
    Banned
    تاریخ عضویت
    Mar 2011
    ارسال‌ها
    13

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    سلام.
    داستان من اینجوریه که چون به زبان ترکی استانبلی علاقه داشتم و اهنگای ترکی رو همیشه گوش میکردم ! با دوستام رفتیم کلاس ترکی ثبت نام کردیم ! بعد دیدیم که همون اموزشگاه اگهی زده ؛ ایا میدانید دانشگا های ترکیه به افراد ترک زبان تخفیف ویژه میدهد ؟ ؛

    خلاصه من گفتم شاید ما با یه تیر دو نشان زدیم ! یه ترم رفتم کلاسش بعد با خودم گفتم در مورد کشور های دیگه هم تحقیق کنم بد نیست در مورد امریکا سرچ کردم .نمیدونم چرا ولی از بچه گی به امریکا علاقه شدیدی داشتم الان هم دارم ! بعد دیدم که هزینه هاش خیلی زیاده و خانواده من نمیتونن ساپورت کنن !

    نشستم حساب کتاب کردم دیدم اگه تو ترکیه تخفیف بدن شاید بشه یه جوری رفت انجا درس خوند و از انجا رفت اامریکا اخه میشه از دانشگاه های انجا رفت امریکا البته مهمان !


    بعد از یه مدت شنیدیم که رپیس جمهور محترم لطف کردن به ما و رپیس جمهور ترکیه گفتن که شما دارین قوم گرایی میکنین و .... و انها هم کلا تخفیف ها رو برداشتن ! ما موندیم با خودمون ! :دی


    الان هم که دارم تحقیق میکنم ببینم ایا میشه یه جورایی رفت امریکا با هزینه کم یا بدون هزینه !؟‌

  4. #114
    Senior Member vahideabdolazi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    رشته و دانشگاه
    iut
    ارسال‌ها
    741

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    سلام بچه ها! اینو گذاشتم این جا! برای این که به نظرم به درد ماها خیلی خوب می خوره. هم دلداریه و امیدواری می ده و هم درد دلمون هستش.
    امیداورم خوشتن بیاد.

    ارادتمند دوستان



    اتخم مرغي رفته بود اينترويو
    تا مگر کوکو شود يا نيمرو

    تخم مرغي بود با شور و اميد
    خواست تا مرغانه اي باشد مفيد

    فرم استخدام را پر کرده بود
    عکس هم همراه خود آورده بود

    توي مطبخ از براي شرح حال
    پشت هم کردند هي از او سوال:

    - کيستي تو، از کدامين لانه اي؟
    - بوده اي قبلاً در آشپزخانه اي؟

    - کي ز پشت مرغ افتادي برون؟
    - توي ماهيتابه بودي تاکنون؟

    - تجربه داري و فرزي در عمل
    - جاي ديگر کار کردي في المثل؟

    - داغ گشتي توي روغن يا کره؟
    - حل شدي در شنبليله يا تره؟

    - با نمک فلفل بهم خوردي دقيق؟
    - خوب کف کردي شدي کلاً رقيق؟

    - پشت و رويت سرخ شد روي اجاق؟
    - باد کردي از فشار احتراق؟

    تخم مرغ اين حرف ها را که شنيد
    روي وحشت زرده اش هم شد سفيد!

    ژوري اينترويو هم بي مجال
    لحظه‌اي غافل نميشد از سوال:

    - گر "رزومه" داري و "سي.وي" بيار
    - ورنه بيخود آمدي دنبال کار

    - گر نداري توي کارت سابقه
    - ردّ ردّي گرچه باشي نابغه

    گفت لرزان تخم مرغ بينوا
    نيست قانون شما بر من روا

    خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
    صفرکيلومترم و آماده ام

    هرکسي کرده ز يک جائي شروع
    ميکند خورشيدش از يکجا طلوع

    گر نه در جائي خودم را جا کنم
    تجربه پس از کجا پيدا کنم؟

    گر که مرواري نباشد در صدف
    پس چگونه تجربه آرد به کف؟

    گر که در ميدان نرفته کره اسب
    تجربه را پس چه جوري کرده کسب؟

    گفت "شف" با او که: - زر زر کافيه!
    - بيش از اين هم ماندنت علافيه

    ـ تخم مرغ هم اينقدر پر مدعا
    - دست به نطقش را ببين بهر خدا!

    - تجربه اول برو پيدا بکن
    - بعد فکر پخت و پز با ما بکن

    تخم مرغ بينوا با قلب خون
    آمد از آن آشپزخانه برون

    رفت غمگين، صاف پيش مادرش
    تا که گرما گيرد از بال و پرش

    گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
    جزو باند جوجه هاي کوچه کن

    مرغ مادر گفت که: - دير آمدي
    - پس چرا طفلم به تأخير آمدي؟

    - من به تو گفتم بگير اينجا قرار
    - تو خودت عازم شدي دنبال کار

    - مهلت جوجه شدن شد منقضي
    - پس چه شد کوکوپزي، نيمروپزي؟

    تخم مرغ اشکش درآمد پيش مام
    ماجرا را گفت از بهرش تمام

    گفت در نيمروپزي گشتم کنف
    چونکه از من تجربه ميخواست شف

    سابقه يا تجربه با من نبود
    آشپزخانه مرا ريجکت نمود

    موعد جوجه شدن هم که گذشت
    آه مادر بچه ات بيچاره گشت!

    من از آنجا مانده، زينجا رانده ام
    فاتحه بر هستي خود خوانده ام

    رفت فرصت هاي عالي از کفم
    حال ديگر کاملاً بي مصرفم

    پس در اين دنيا به چه چيزي خوشم؟
    ميروم الان خودم را ميکشم!

    گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
    - چند مدت صبر کن بهر خدا

    - صبر کن طفلم بيايد نوبهار
    - باز پيدا ميشود بهر تو کار

    - گرچه اکنون فرصتت سرآمده
    - تو نگو دنيا به آخر آمده

    تخم مرغ آنجا به حال انتظار
    ماند تا از ره بيايد نوبهار

    عيد نوروز، عيد پاک آمد ز راه
    روي هر ميزي بساطي دلبخواه

    شربت و شيريني و قند و نبات
    تخم مرغ رنگ کرده در بساط

    روي ميز خانه‌ي بانو بهار
    يک سبد مرغانه خوش نقش و نگار

    تخم مرغ ما نشسته آن ميان
    ميفروشد فخر بر اطرافيان

    از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
    حرف هاي مادرش آمد به ياد:

    - بهر هرکس در جهان قدقدقدا
    - هست يک جا و مکان قدقدقدا

    - نيست بي مصرف کسي قدقدقدا
    - هست امکان ها بسي قدقدقدا

    - هرکسي بايد بيابد جاي خود
    - تا نهد جاي مناسب پاي خود

    - پس تو هم توي مدار خويش باش
    فارغ از مأيوسي و تشويش باش

    - چون شبيه تخم‌مرغ است اين کره
    - روز و شب گردش کند بي دلهره

    - خود تو هم هستي عزيزم بيضوي
    - در مدار خويش گردش کن قوي

    - زندگي زيباست، زيبايش ببين
    - هم ز پائين، هم ز بالايش ببين

    تخم مرغ ما ز پند مادري
    شادمان لم داد آنجا يکوري

    گفت گر مطبخ به من ميداد کار
    در کجا بودم کنون اي روزگار؟

    گشته بودم جوجه گر روي حساب
    اي بسا که ميشدم جوجه کباب

    پس چه بهتر که بد آوردم زياد
    حال راضي هستم و ممنون و شاد
    هی آقای مجری هیچ وقت با خر درد دل نکنید
    از توصیه های فامیل دور به آقای مجری
    توجه: شرمنده دوستانم، ولی واقعا وقت ندارم زیاد به فروم سر بزنم، اگر جواب ندادم به پیام خصوصی هاتون، معذور دارید من را. با سپاس

  5. #115
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    رشته و دانشگاه
    Electrical engineering
    ارسال‌ها
    0

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    شاید بهتر است گاهی به دوردست ها رفت

  6. #116
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Mar 2010
    رشته و دانشگاه
    PhD Candidate - Chemistry- UTAS
    ارسال‌ها
    40

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    نه پای رفتن، نه جای موندن!

  7. #117
    Moderator
    nimaK آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    رشته و دانشگاه
    UW-Madison / Ph.D. French Literature
    ارسال‌ها
    906

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    داستان ادبي شد!احسنت...!
    همه جاي جهان سراي من است...!
    ديشب كه نمي دانستم به كدام دردم،گريه كنم،كلي خنديدم!(صادق هدايت)

  8. #118
    Member Kingsalar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    رشته و دانشگاه
    PETE/ChE
    ارسال‌ها
    190

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    من تونستم در دوره ی ابتدایی زبان انگلیسی بریتانیایی رو به کمک دایی ایم یاد بگیرم و از اون جا بود که پنجره ای واسم باز شد تا با فرهنگی جدید یعنی فرهنگ استعمار پیر آشنا بشم الانم به جرات می تونم بگم که بریتانیا و ایرلند رو بهتر از ایران خودمون میشناسم و عاشقشم. از بچگی عاشق جغرافیا بودم ( البته الان مهندسی نفت میخونم ) و دوست داشتم در مورد کشور ها و مردومشون اطلاعاتی کسب کنم به نحوی که پایتخت اکثر کشور ها رو قبل از این که به مدرسه به کمک بابام یاد گرفتم. بعد این کار در دوره ی ابتدایی ،هدف یاد گرفتن ایالت های آمریکا و شهر های برزگشون بود( خیلی جالبه که یه کشور چقدر میتونه مهم باشه که یه نفر از ایران بشینه و اسم ایالت های آمریکا و شهرهاشونو یاد بگیره حال اینکه هنوز آمریکایی ها فرق بین آی رن {به قول خودشون } و ایراک رو نمیدونن ). سال اول راهنمایی بودم( سال 81 ) که برای اولین بار با پدیده ای بس عجیب به اسم اینترنت آشنا شدم و اون موقع بود که روز به روز به اطلاعات عمومیم در مورد کشور ها افزوده شد. دو سال بعد وقتی که پسر عموم میخواست واسه کانادا اقدام کنه اطلاعات زیادی در زمینه ی اپلای تونستم گیر بیارم و فهمیدم که میشه از درس به عنوان ابزاری برای رهایی استفاده کرد. تصمیم گرفتم واسه کارشناسی هرجور شده برم انگلستان، اما وقتی فهمیدم شهریه و هزینه هاش رسام آورده دیگه دایورت کردم به سمت کنکور عزیز خودمون و رسیدن به هدفم رو به دوره ارشد موکول کردم. حال ببینیم تا سال بعد که میخوام اپلای کنم چی میشه !!!

    امیدوارم که همگی موفق باشین.
    .One cannot reach Paradise by creating Hell for others

  9. #119

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    دوست دارم جایی باشم که خلوتم حرمت داشته باشه.

  10. #120
    Senior Member vahideabdolazi آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jan 2011
    رشته و دانشگاه
    iut
    ارسال‌ها
    741

    پیش فرض پاسخ : چی شد به فکر اپلای کردن افتادین؟!

    نقل قول نوشته اصلی توسط nimaK نمایش پست ها
    داستان ادبي شد!احسنت...!
    همه جاي جهان سراي من است...!
    به نظر من این فقط یه طور بهونه تراشیه برای این که می خواییم بگیم اشکال نداره داریم فرار می کنیم. برای این که خودمون هم احساس می کنیم که این کار خوب نیست و آدم باید همیشه وطنش ارزش بالاتری واسش داشته باشه. اونم وطن ماها که این همه نیاز داره تا بکوبیم و از نو خیلی حاهاشو بسازیم. وطن ما نیروی متخصص می خواد ولی بچه هاش وقتی می خوان برن اول می کن که بله، ما می خواییم وطن آباد کنیم، بعد که یه کم می افتند تو فرآیند اپلای، می گن میخواییم یه جا بریم کار باشه و زندگی خوب باشه و بعد هم چون به یه دوگانگی ارزشی بین وطن و خارج گیر می کنند، می گن اصلا چه فرقی داره؟! همه جا وطنه! خوب اگه همه جا وطنه و این یه تفکر قرن 21یی هست، چرا فقط ماها اینو می گیم؟! چرا آلمانیه و انگلیسیه و ... اینو نمی گن! اکثرا هم تا ابد هم سعی می کنند که تو وطنشون بمونن؟ مگر به دلایلی. چرا حتی وقتی می ری تو وطنشون، خصوصا اروپایی ها که معروفند، این قدر مثله غریبه ها باهات رفتار می کنن؟ اگه دنیا وطن همه است، چرا این قدر خودشون وطن/نژاد پرستی می کنند؟ پس این یه تفکر غلطه که فقط هم تو ذهن ماها جا گرفته! یا جاش کردند برای این که ماها را راضی کنند که بریم نیروی کار بشیم تو کشورهاشون، و بدتر این که خودمون عقب بیافتیم از صحنه ی رقابت جهانی. تو این هاگیرو واگیر هم که ایران وضعیتش برای زندگی و ... این قدر وخیم شده و امید توی نسلش از بین رفته این واقعا این یه حرفه که فقط می خواد ماها را راضی کنه که بله، همه جای دنیا سرای من است!!! چرا اون موقعی که یکی به فرهنک ایرانی بودن و به قول معروف هخامنشی و ساسانی و ... چیز می گه این قدر رگ گردنتون می زنه بیرون که غلط کردی اینو گفتی، چون این ها پادشاهان لایق "وطن من" بودند، ولی اون موقع که می گه چه فرقی داره ایران یا خارج رگ گردنتون نمی زنه بیرون که کشورت نیاز به سازندگی داره. منم می دونم که با این شرایط ساخت وطن عملا بسیار سخته. ولی این بیش تر از این ناشی می شه که ماها قدرت دسته جمعی خودمون رو نشناخیتم. تقصیری هم نداریم، برای این که هیچ وقت دسته جمعی نبودیم که نسبت به قدرتمون توی اصلاح کردن یقین پیدا کنیم. همش هم تو سری خوردیم، ولی همش هم تقصیر رئیس و روسای نالایقمون نیست. درسته قشری که پتانسیل ساخت وطن دارند کم هستند و اصولا تو کشورهایی پیشرفته با بهترین امکانات دارن کار و زندگی می کنند و حاضر نمی شن بیان ایران، اونم تو این شرایط، ولی همیشه قشری که یک جامعه را متخول می کنند، اندک هستند. مثلا چه قدر ابوعلی سینا تو تاریخ ایران بوده؟ خوب یکی! کم بوده ولی تحول جامعه ها دست همین قشر اندک هست همیشه.
    امیدوارم خود من هم یه روزی از این دوگانگی در بیام که بلاخره وطن یا همه جا؟
    امیدوارم یه روزی بشه که این قشر اندک به اندازه ی کافی هم فکر و متخد بشن که قدرتشون به من هم ثابت کنه که این قشر اندک هم حامعه را متحول می تونند بکنن و هم قدرتشون از یه قشر بزرگ نالایق و نفهم و مقام دار، بیش تر هست.
    ویرایش توسط vahideabdolazi : January 13th, 2012 در ساعت 10:57 AM
    هی آقای مجری هیچ وقت با خر درد دل نکنید
    از توصیه های فامیل دور به آقای مجری
    توجه: شرمنده دوستانم، ولی واقعا وقت ندارم زیاد به فروم سر بزنم، اگر جواب ندادم به پیام خصوصی هاتون، معذور دارید من را. با سپاس

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •