شرح مصاحبه – دفتر هنگ کنگ
شرح کامل این مصاحبه به همراه کلیه اطلاعات مورد نیاز برای انجام مصاحبه در هنگ کنگ در این وبلاگ
http://quebec-hongkong.blogfa.com نوشته شده است.
اسم یک نفر پشت بلندگو خونده شد. اما جوابی شنیده نشد و حالا این اسم ما بود که خونده می شد. بلند شدیم و پشت شیشه آقای Reda Chaouqi با عینکی بر چشم، چهره ای جدی و کمی اخمو در را برامون باز کرد. به زحمت کالسکه رو از درها و راهروهای باریک عبور دادیم و با زحمت بیشتری توی یک اتاق خیلی کوچیک جا شدیم. از پنجره اتاق ویکتوریا هاربر، برج اسکای 100 و صدها آسمانخراش هنگ کنگ خودنمایی می کردن. از من خواست که روبروش بشینم و بعد خواست که خودمو معرفی کنم. گفت در کشور محل اقامتت چه کار می کنی و قبل از آمدنت به این کشور در ایران چه می کردی. نگران بودم که اگر بهش بگم که الان دانشجوام و دو ساله که دیگه کار نمی کنم چه جوابی می شنوم. و بعد ازم خواست که مدارک دکتری و فوق لیسانس و ریز نمره ها رو نشون بدم کمی از رشته م پرسید و بعد از همسرم که سطح زبانش رو A1 زده بودیم خواست که خودشو معرفی کنه. پرسید ساعت
چنده و بعد پرسید شما بچه دارید؟ ووزاو دانفان؟ همسرم متوجه کلمه دانفان نشد و دیگه سوییچ کرد روی انگلیسی.
بعد از همسرم پرسید چرا می خوای مهاجرت کنی و همسرم گفت آینده کانادا رو بهتر از ایران و کشوری که الان در اون سکونت داریم متصور هست. بعد از من پرسید چرا می خوای مهاجرت کنی؟ گفتم من سالهای زیادی از عمرم
رو در کلاسهای زبان انگلیسی و فرانسه سپری کردم اما همین طور که می بینید هنوز نمی تونم به خوبی کامیونیکیت کنم. دوست دارم دخترم مثل من نباشه و زبان فرانسه رو مثل زبان مادری صحبت کنه. دوست دارم توی یک جامعه پیشرفته dans une societe developee , avec une culture riche, contemporaine, ouverte sur le monde زندگی کنه مخصوصا فرانسه نوشتم که شما هم از این کلمات استفاده کنین.
خلاصه پرسید مدارک شغلی بده من 3 و نیم سال کار پارت تایم و 6 ماه کار فول تایم با بیمه در زمینه مهندسی عمران داشتم. ماشین حسابشو در آورد و کلی حساب کتاب کرد و من نگران بودم که چرا انقدر سابقه پارت تایم من براش عجیبه و بالاخره جلوی امتیاز 6 از 6 تیک زد. بعد گفت برنامه ت چیه می خوای اونجا چه کار کنی . گفتم اول از همه مدارکمونو ارزیابی می کنیم تا بتونیم به عنوان junior engineer کار کنیم . گفت کی ارزیابی می کنه. گفتم کمیته ارزیابی گفت یعنی چی؟ من نمی فهمم این جا بود که 4 پوشه قطوری که تو این ماهها جمع آوری کرده بودم بالا آوردم بهش نشون دادم و گفتم اوردر مهندسین کبک گفت آهان حالا درست شد بعد زونکن کاری رو به سمتش چرخوندم خودش جاب آفرها رو ورق می زد. من حدود 40 آفر از emploiquebec پرینت کرده بودم و حدود 80 تا از jobboom در واقع جاب بوم رو سال گذشته عضو شده بودم و اونم هر روز واسه من ایمیل کار مرتبط فرستاده بود و من تعدادیش رو پرینت کرده بودم. خونده بودم و با ماژیک هایلایت کرده بودم. بعد در آخر لیست شرکت ها رو که به صورت رندوم از همون سایت آمپلواکبک پرینت کرده بودم بود و در آخر یک شرکت که دقیقا مشابه کار من رو داشت انجام می داد گذاشته بودم و ایمیلی که به اون شرکت زده بودم مبنی بر این که می خوام بیام و در شرکت شما کارآموزی کنم و جواب اونا که نوشته بودن ما الان کارآموز نمی خوایم.
بعد ازم در مورد هزینه زندگی در کبک پرسید. من پوشه چرا کانادا چرا کبک چرا مونترال رو آوردم بیرون. و از ابتدا شروع به ورق زدن کردم. نگاه سنگینش رو روی خودم حس می کردم . من ابتدا اومده بودم و از لحاظ سطح سلامت، امنیت، کیفیت زندگی، اقتصاد و خلاصه هرچی فکر کنید از توی ویکی پیدیا جایگاه کانادا در جهان و رنکینگش رو هایلایت کرده بودم بعد رسیدیم به قسمت هزینه های کبک که از توی سایت دولت کبک در قسمت اکونومی و کاست آو لیوینگ چند تا جدول هست نشونش دادم.
یهو گفت همه اینا رو جمع کن من دلم می سوخت واسه همه سرچهای خونه همه زحمتهایی که کشیده بودم و نمی خواست ببینه حداقل کاری که تونستم بکنم این بود که نقشه گوگل مپ رو نشونش بدم . دو تا نقشه پرینت رفته بودم.
1- محل اسکان موقتم که
هتل lacite بود و بعد دیرکشن زده بودم به بانک و دفتر NAS و دفتر PR گرفتن.
این
نقشه
2- محل اسکان دائم که از بین 50 سرچ خونه ای که پرینت گرفته بودم یکی رو که شرایط ایده آلی داشت به عنوان محل اسکان دائم در نظر گرفته بودم و بعد روی گوگل مپ
دیرکشن زده بودم به
service locaux d’emploi , service de santé, Vendome
station, Biblioteque, ecole notre-dame-de-grace, centre de
benevlolat
سرچ های مدرسه که واسه دخترک تو محله NDG کرده بودم.
خلاصه که هیچ کدومو ندید و ازم خواست همه چیو جمع کنم. ازمون خواست که بگیم حدنصاب قبولی چه عددیه من که یادم رفته بود گفتم 61-62-63 گفت بالاخره چند؟ گفتم 63! گفت بله و شما چند شدید؟ گفتم ماکزیمم 61! بستگی به شما داره. خیلی جدی و بداخلاق گفت من یک آینه بیشتر نیستم پس این حرفو نزن. مانیتورو برگردوند و بالاخره بعد از این همه وقت توی سایتهای مختلف گشتن و خاطرات مصاحبه دیگران رو خوندن ما هم
نمره 69 رو گرفتیم و قبول شدیم. خوشحال بودم و پشت سر هم ازش تشکر کردم. بهش گفتم من هزاران بار این لحظه رو برای خودم تصور کردم در سال گذشته. لبخند زد و گفت خیلی سخت نبود. پریپریشنت عالی بود و دوباره مانیتور رو برگردوند و گفت شما در ساعت 2 و 55 دقیقه روز 16 می 2012 یک بار دیگه به دنیا اومدین و از الان یک کبکی هستین.
فرمهای CSQ رو امضا کرد. به من و همسرم نانفرانکوفون داد و ازمون خواست زبان بخونیم ولی به دخترک 2 سال و نیمه و در خواب ما فرانکوفون داد و گفت دختر شما با همین حالت خوابش برای شما 4 امتیاز داشت!
از همه دوستان اپلای ابراد، کبک فرندز و همه کسانی که در سراسر دنیای مجازی ما رو کمک کردند صمیمانه متشکریم. و حرف دوستان رو تکرار می کنم و می گم. اگر رشته 6 امتیازی هستین و سطح زبان اینترمیدیت دارین خیلی خیلی باید تلاش کنید که در روز مصاحبه رد بشین. پس لبخند بزنید و مطمئن باشید که 50% قضیه که شما هستین و می خواید مهاجرت کنید حله و 50% بقیه رو هم بسپرید به زبان و تجربه کاری وپرینت سرچهاتون.
علاقه مندی ها (Bookmarks)