من 17 آپریل وقت مصاحبه داشتم. برای کنفرانس می خواستم برم. آقای آفیسر خیلی مودب و دوست داشتنی من رو ریجکت کرد. توی کامپیوترش پرونده ی مهاجرت مادرم رو در آورده بود و داشت از اون ازم می پرسید. بعد گفت اسم تو هم توی این پرونده مهاجرت هست. من گفتم نه فکر نمی کنم اسم من باشه چون دایی ام توی آمریکا فقط برای مادرم پرونده رو پر کرده. بعد گفت توی ایران چقدر حقوق می گیری. من گفتم دو میلیون از شرکت می گیرم و یک میلیون هم از تدریس خصوصی. گفت این پول خیلی زیادیه توی ایران. گفتم آره. گفت چطور تویی که جوونی این همه پول در می آری. من گفتم چون شرکت ساختمانی خانوادگی هست. گفت مال پدرته. گفتم نه مال آنکلم هست (منظورم عموم بود). گفت همون آنکلی که براتون درخواست مهاجرت کرده. گفتم نه منظورم از آنکل برادر پدرم هست!!!!!!!!!!!!
بعد پرسید چه تضمینی داری که برگردی ایران. گفتم من کنکور پی اچ دی ایران رو دادم و می خوام پی اچ دی مو توی ایران بخونم که دانشگاه هاش رایگانه. بعد دیگه یکم سکوت برقرار شد. من اومدم خودشیرینی کنم گفتم یه کتاب هم در مورد رشته ام چاپ کردم. گفت آره توی رزومه ت اونو دیدم. بعد گفت اوکی گوریل. بشین روی اون صندلی کناری. من نشستم چند دقیقه بعد اسمم رو صدا زد و بعد یه برگه پرینت داد بهم.. گفت بنا به قانون فلان آمریکا من نمی تونم بهت پذیرش بدم. تا خواستم حرفی بزنم گفت من اینجا قرار نیست به تو توضیحی بدم. برو و اون برگه رو بخون....... (توی برگه نوشته بود اگه آفیسر قانع نشه که شما به کشورتون بر می گردید نمی تونه بهت ویزا بده)...........
بعد هم انگشت نگاری کردن و از اتاق اومدم بیرون. بلافاصله که از اتاق اومدم بیرون یه سرباز خانم اومد و به سمت بیرون هدایتم کرد.....
همین. خطاب به اون دوستانی که می گفتن عشق آباد کنفرانسی ها رو خیلی قبول می کنه و ویزا می ده بگم که 17 آپریل من و دو تا دیگه از دوستان کنفرانسی ریجکت شدیم....
علاقه مندی ها (Bookmarks)