ببخشید، اسم دوستمون khomar_x رو اشتباه نوشتم.
ببخشید، اسم دوستمون khomar_x رو اشتباه نوشتم.
در جواب دوست گرامی Shokri و همدرد عزیز وقدیمی Saeid باید بگم که آقا جان شما که با این حرفا دارید صورت مسئله رو پاک میکنید. من دارم میگم شماها فکر میکنید که این اپلای کردنا و پذیرش گرفتن ها و زندگی تو غرب به عنوان یه گزینه برای انتخاب اصلاً می ارزه اونم برای یه عمر؟ منظور من اینه که الان کدوم راه بهتره که انتخاب کنیم، رفتن یا موندن؟ و بعد شما دارید میگید میریم اونجا و بعداً میفهمیم. در حقیقت شما با این تفاسیر رفتن رو قبل از همه این بحث ها انتخاب کردید. بچه ها یعنی شما میگید هیچ معیاری، ملاکی، هدف روشنی، برنامه ای، چیزی نمیتونه برای من نوعی وجود داشته باشه تا قبل رفتنم بتونم موقعیتم رو سبک سنگین کنم که آیا اون جایی که میخوام برم برام آینده داره یا نه!؟ یعنی منم باید خودمو بسپارم دست باد و برم جلو و بگم هرچه پیش آید خوش آید!؟ اصلاً حرفای شما قبول. خوب من میگم که آیا شما نگران این نیستید که به همین ترتیب جلو برید و بعد یه عمر (نه یکی دو سال) بفهمید که راهی که رفتید اشتباه بوده و شما رو ارضاء نکرده و به هدفاتون نرسونده؟ اونموقع آیا راه برگشتی برای جبران این عمر رفته هست ؟! بهرحال من آرزو میکنم که هیچکدوم از ماها هیچوقت به این عاقبت گرفتار نشیم وگرنه اونموقع هستش که آدم میفهمه پیشگیری از شرایط بوجود آمده چقدر بهتر و راحتتر از درمان اون بوده ولی کم دقت از کنار اون گذشته!
یه چیز دیگه ای هم که در این تاپیک گریزهایی بهش زده شد (و البته تا حدودی هم بحث رو منحرف کرده) جایگزینی اروپا به جای امریکا است. اروپا و امریکاش خیلی فرقی نداره. منظورم اینه که تمام مواردی که گفته شد، به غیر از سختی آمد وشد امریکا-ایران، کم و بیش در مورد هر دوی اروپا و امریکا صادق است (البته امریکا خداییش یه چیز دیگه است!). تازه شما چند نفر رو میشناسید که رفتن اروپا و هر سال یا هر وقت که بخوان دارن برمیگردن ایران که اینو یه مزیت بزرگ میدونید؟ به نظر من افرادی که میرن اروپا هم اینقدر سرگرم زندگی و پیشرفت کردنشون میشن که خیلی فرصت نمیکنن که زیاد بیان ایران .البته این فقط یه نظره! تو صحت و سقمش ایرانیهای اروپاییه فروم باید نظر بدن نه منه ایرانیه نیمه امریکایی (در حال کلیر شدن).
Mahmoox عزیز من با شما همسال هستم و دقیقاً مشابه شما داغدیده کلیرنس. شرایط من خیلی شبیه شماست و فکر میکنم بهتر از هر کس دیگه ای شما رو درک میکنم. واقعیتش به نوشته های شما خیلی فکر کردم. تو این بازه زمانی که شما ازش حرف زدی، همونطور که گفتی شاید برای شما فرصت بازگشت باشه و با رفتن به امریکا یا اروپا بتونی اون فرصت های قبلی از دست رفته رو بدست بیاری. این یه روی سکه است. ولی به نظرت اگه رفتی و بعدها فهمیدی همه محاسباتت خدای ناکرده اشتباه بوده بازم فرصت بازگشت داری!؟ اصلاً دقیقاً مشکل همینه.
دوستان من نمیگم که کسی پیش گویی کنه و مطمئن بگه که آیا رفتن میتونه در آینده های دور به نفع من یا شما باشه یا نه! نه. من میگم بیاید آیندمون رو با کمک هم پیش بینی کنیم. من میگم ماها رو چه آیتم هایی میتونیم عقلانی تصمیم بگیریم و با خیال راحت و با یه دورنمای روشن تو ذهنمون بریم اونور?! به قولی دیگه اصلاً فکر کن رفتی اونور و داری برای زندگیت تا آخر عمرت برنامه ریزی میکنی. برنامه ات چیه ؟ تهش چی میشه؟ فکر میکنی اینطوری به اهدافت تو زندگی میرسی؟ فکر کردی که چیا رو ممکنه از دست بدی؟
دوستان با تمام این صحبت هایی که کردم از همتون تشکر میکنم و بذارید یه واقعیتی رو اعتراف بکنم. من از وقتی که دارم نظرات شما رو میخونم دارم بیشتر به رفتنم مصمم میشم (با توجه به شرایط شخصیم) با اینکه شاید تا حالا به نظر میرسید خلاف اینه. اینم که میبینید اینقدر دارم چرا چرا میکنم برای اینه که تا حالا با همین جواب های شما به این چراها، چیزهای زیادی برام روشنتر شد. واقعاً از همتون ممنونم و امیدوارم شماها هم از این بحث ها استفاده کرده باشید.
ویرایش توسط khomar_x : September 15th, 2010 در ساعت 11:57 PM
فقر گرسنگی نیست. چيزي"نداشتن"است ولي آن چیزپول نيست. فقرگردی است كه بركتابهای فروش نرفته كتابفروشي مينشيند،كتيبه3000ساله ای است كه رويش يادگاري نوشته اند، فقرشب"بي غذا"سر كردن نيست. روز"بي انديشه"سركردن است- دکترشریعتی
من قبرسم و می تونستم مالزی بوده باشم
فاصله قبرس به ایران نزدیک تر هست.
من از این موضوع استفاده کردم و تابحال چهار بار مسیر بین ایران و قبرس را زمینی رفتم. کشتی، اتوبوس و قطار.
بهار امسال موقع سال تحویل، مادر و خواهر و خاله و دختر خاله ام هم زمینی اومدن تا خوابگاه من.
فقط همین تابستان سال گذشته بود که وقتی تلفن زدم ایران و گفتم از بلیط اوپن هواپیما استفاده نمی کنم و قراره زمینی بیام، پشت تن همه لرزید.... کمتر از سه روز بعد ایران بودم و همه می گفتن: از سفر مارکو پولویی برگشتی!
اجازه بدید یکبار با هواپیما برم فرانسه، به مجردی که مهر ورود در فرانسه خورد توی پاسپورتم، یک مسیر زمینی زیگ زاگ را برای برگشتن به ایران انتخاب می کنم.
هنوز دوستان می پرسند: زمینی ارزون تره؟ (= خوب همه لارا کرافت نیستن، و ماجراجویی ها خلاصه شده در بازی های استراتژیک!)
>تازه شما چند نفر رو میشناسید
نیازی به شناختن نیست، اگه بری دنبال شناخت آدم ها می بینی اکثرا بوغن (بلا نسبت شما)
البته قبرس ظاهر اروپا است ولی در واقع خیلی هم اروپایی نیست. یک چیزی تو مایه های ترکیه است (مثلا آلبانی هم اورپا است)،و آن را نمیتوان به کشورهای اورپایی با سطح استاندارد بالای زندگی تعمیم داد ،زمانی که شما یک ویزای یک کشور اورپایی درست و حسابی داشته باشید به همراه پول کافی آنوقت هر سال که هیچ ، بین هرترم هم میتوانی بیایی ایران.مشکل مالی را باید مده نظر داشت.
روزگار است، آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد. چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد. "قائم مقام فراهانی"
Khomar:
حتی اگه قرار باشه از تهران بری شیراز زندگی کنی و از ملتی که اونجاند- یا میخواند برند یا زندگی کردند و یا در اینده خواهند رفت مشورت بخوای-هیچکسی نمی تونه درست شما رو encourage or discourage کنه با اینکه همه از یک آیین -فرهنگ و زبان و هستند در اون شهر دیگه وا مصیبتا اگه بحث ایران و امریکا باشه-هیچ دو آدمی مثل هم نیستند حتی من و برادر تقریبا دو قلو ام که زیر یک سقف بودیم- مسئله رفتن یا موندن خیلی پیچیده هست و بخصوص مسئله امریکا اینجور نیست که یکی بگه 1-2-3 من فردا رفتم امریکا!! بنظر من خودت رو یک دله کن و توصیه ای که به بچه ها میشه در دوران کلیرنس اینه که دیگه فکر نکنند برند یا نه...خیلی باحاله که در دوران کلیرنس بطور طبیعی یهو ملت خودشون رو تازه مردد میبینند-منم همین طور بودم اما بچه هایی که اینجا بودند توصیه کردند اصلا دیگه فکر نکنم که مبادا پشیمون بشم و بترسم.
شما مبنا رو بر اومدن بگذار-بیا و ببین چگونه هست- اگه واسه درس بخوای بیایی که بعید میدونم پشیمون بشی-بعدش اگه بد بود برگرد-یه موقع میبینی که اصلا شما مال اینجا نیستی-خب بر میگردی.............و اما اگه کارت بشه و نیایی-همیشه تا اخر عمرت در روبروی این سوال هستی که نکنه اگه رفته بودم الان اوضام بهتر بود-شایدم نباشه ها- اما اون سوال ذهنت رو سوراخ میکنه همیشه-
اما فعلا امور زندگیت تو ایران رو پارالل ادامه بده و چیزی رو از دست نده-پل ها رو پشت سر خودت خراب نکن تا اطلاع ثانوی
Khomar_x عزیز، راجع به روی دیگه ی سکه که گفتی حرف می زنم: "به نظرت اگه رفتی و بعدها فهمیدی همه محاسباتت خدای ناکرده اشتباه بوده بازم فرصت بازگشت داری!؟" اگه بعدها فهمیدم که همه ی محاسباتم اشتباه بوده، این رو هم به خاطر میارم که در گذشته (الان فعلی) همه ی محاسبات رو انجام داده بودم و با توجه به دانسته ها و تجربیاتم، به این شهود رسیده بودم که کار درست، رفتنه. پس در آینده نباید خودم رو سرزنش کنم، چون در زمان تصمیم گیری (الانی که ما توشیم) درک من از زندگی این بوده.
اتفاقاً خیلی خوبه که الان روش بحث می کنیم. این بحثا قطعیت من رو هم بیشتر کرده. تا این زمان از عمرم برای من اینطور بوده: به ازای تلاش هام، نتیجه ای نگرفتم و می دونم که اون ور، خوشبختانه این طور نیست. این موضوع رو بذارید کنار سرکوب همیشگی آرمان ها. فکر می کنم واضحه که کدوم کفه ی ترازو سنگین تره.
بیریشه، ولی چنان به جا سُتوار
کهش خود به تَبَر کَنی ز جای، اِلاّک.
چون گردوی پیرِ ریشه در اعماق
می نعره زند که از من است این خاک.
سلام
یه چیزی رو بگم که خیلی به نظر خودم جالبه و به نظرم به اونهایی کمک می کنه که فکر می کنند اگه برن امریکا و نتونند اونجا زیاد بمونند و در نهایت بعد از چند سال برگردند، خیلی چیزها رو از دست دادن و اگر این چند سال رو اینجا کار می کردند، خیلی پیشرفت می کردند.
1. من تو یه شرکت نسبتاً خوب کار می کردم (البته قبل از اینکه قلابی کلیر شم و استعفا بدم) که با شرکت های خارجی خیلی ارتباط داشت. خیلی هم مشاوران خارجی میومدند و می رفتند. همه پرسنل هم فارغ التحصیل دانشگاه های خوب بودند و انگلیسی بلد بودند (2 تاشون هم مثل من داشتند اپلای می کردند). اما یه نفر بود از U of Toronto یه MBA داشت. چند سال هم تو کانادا کار کرده بود. البته ادم توانایی بود اما تو شرکت هیچ کس رو حرفش حرف نمی زد. تا بهش می گفتی مثلاً بالای چشمت ابرو، می گفت چی میگی بچه، من تو امریکای شمالی تو فلان شرکت کار کردم. تو تازه اولین بارته که خارجی دیدی! من که فکر می کردم زبانم خوبه تازه فهمیدم که نمی تونم با یه خارجی 10 دقیقه گپ بزنم!
2. من کسی رو میشناسم که تو یه شرکت نسبتاً دولتی مخابراتی داره ماهی بالای 10 میلیون حقوق میگیره، چرا؟ اقا یه زمانی تو AT&T کار میکرده. حالا چیکار، خدا عالمه! مدیرای هم سطحش نهایتاً 5 تا میگیرن تازه با کلی حرف و حدیث. ولی اصلاً حقوق این بنده خدا رو تو ایین نامه و این چیزا نبردن و هیئت مدیره هم نگفته اصلاً ما مجاز نیستیم به کسی این قدر حقوق بدیم، چرا؟ اسم امریکا و AT&T :دی البته خود این بنده خدا هم کارش درسته، نه که بگم هیچ چی حالیش نیست. بالاخره AT&T ابدارچیش رو هم رو حساب و کتاب استخدام میکنه!
نتیجه گیری: تو ایران قحط الرجاله، اگه تو رشته خودت چهار تا کار الکی هم تو خارج انجام داده باشی و 2 تا اصطلاح خارجکی بگی که کسی بلد نیست، تو ایران می پرستنت (پرستش می کنند). پس اصلاً نترسید که با پنج شش سال تو ایران نبودن چیزی رو از دست می دید (از لحاظ کاری)
اولا بستگی به رشته تون داره که با توجه به شرایط شما ،آمریکا تو مکانیک حرف اول و میزنه ولی شرایط رفاهی و فرهنگی اروپا با آمریکا قابل قیاس نیست . دو راهی پیچیدهای اهل ریسک
تایپیک فوقالعاده اییه
من با خوندن این تایپیک بیشتر در مورد تصمیمی که برای اپلای گرفتم مصمم شدم.به نظر من هر کسی که خودشو در مسیر این چنینی قرار میده باید اهداف و معیار های خودشو بالانس کنه.ببینه آیا واقعا افکار و ایده هایی که برای خودش در آینده تصور کرده با رفتن به آمریکا جامه ی عمل به خودشون خواهند پوشید یا در ایران.
باید انسان بشینه با خودش خلوت کنه ببینه آیا واقعا در حد ریسکی که داره انجام میده هست یا نه...هدف از رفتن به آمریکا چیه؟ دوست عزیز khomar اگه شما به این فکر میکنین که اونجا به احیا و پرورش فرهنگ ایرانی بپردازین این نوید رو میدم که از زندگیتون راضی نخواهین بود...از تعداد کلمه ی "ایران" که به کار میبرین حدث میزنم فرد عاطفی و وابسته ای باشین.
به نظر من زندگی در آمریکا و تربیت صحیح فرزند در آمریکا که از دغدغه های بزرگ شما به شمار میاد کار دشواری نیست...تمام خوانواده های آمریکایی دختراشون شبا رو با دوس پسراشون سر نمیکنن.همه ی خانواده ها حریم عفت و کرامت خودشون و پایمال نکردن.همه ی آمریکایی ها غرق در فساد و تباهی نیستن و و و خیلی از رذائلی که ماها به وفور میتونیم تو همین ایران خودمون هم مشاهده کنیم.
تربیت فرزندان کاملا بستگی به نحوه ی نگرش پدر و مادر به شیوه ی تربیتی داره.
در این مورد هم بگم که زیاد خودتونو مقید به اصل و نسب و ایرانی بودن و همسر ایرانی و فرزند ایرانشناس و دفن در خاک ایران نکنید.وطن شما همونجاییه که توش خوشبخت باشین.حالا چه با همسری به نام ثریا و چه با همسری به نام جسیکا...!حالا جایی مثل ایران که خوشبخت نیستیم اسمشو چی بزاریم؟البته خوشبحتی و رضایت درونی هم امری نسبیه ولی من فکر میکنم انسان همونی میشه که بهش فکر میکنه.
این که شما از الان به فکر تربیت فرزندانتون هستین نشون میده که به فکر خوشبختیشون هستین.من شخصا قسمتی از برنامه ی تحصیل در خارج و گرفتن اقامت دائم به خاطر به جا گذاشتن نسلی موفق هست.شاید با این کار تا حدودی ماها خودمونو قربانی زمان کرده باشیم و کلی از زمانمون رو صرف پیدا کردن موقعیت اجتماعی در یه جامعه ای مثل آمریکایی کنیم(که من اینطور فکر نمیکنم و میشه به راحتی باهاشون انس گرفت) ولی در عوض فرزندانمون به سعادت خواند رسید.اونجا یاد میگیرن خدا دوست باشن تا مسلمان.اونجا یاد میگیرن انسان دوست باشن تا نژاد دوست.اونجا یاد میگیرن عاشق باشن تا هوسباز. در مورد خودتون هم فکر کنید.
من همینو میگم که بدون ریسک نمیشه زندگی رو دگرگون کرد.
البته بهتره تعریف ریسک رو درک کنیم.پریدن از طبقه ی چهارم یک ساختمان در تاریکی شب ریسک نیست و پیشواز مرگه.
پرحرفی بنده رو ببخشید
علاقه مندی ها (Bookmarks)