صفحه 134 از 178 نخستنخست ... 3484124125126127128129130131132133134135136137138139140141142143144 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,331 تا 1,340 , از مجموع 1772

موضوع: چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

  1. #1331
    Senior Member mdemehri آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    ارسال‌ها
    761

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط alikanosala نمایش پست ها
    تا جایی که من میدونم کار پیدا کردن ربطی به ملیت شما نداره چون همه جای دنیا کارفرماها دنبال نیروی کار ماهر هستند نه ملیت و نژاد ،اگر کارفرمایی نتونه نیروی کار ایده آل خودش رو از داخل آمریکا پیدا کنه با آغوش باز حاضر هست هزینه کنه برای گرفتن ویزای کار و اقامت برای شما،ولی این موضوع بستگی به خیلی عوامل داره بعلاوه شانس شما در پیدا کردن شغل.
    کارفرما شاید به ملیت شما کار نداشته باشه اما اخیرا سیتیزن بودن یا گرین کارت داشتن نقش مهمی رو در اشتغال ایجاد کرده.
    وقتی یکی به سئوالتون جواب می ده از روی وظیفه نیست، از رو لطفه....اینو یاد بگیرید که تشکر کنید.... آفرین!
    از پاسخ به هر گونه سئوال شخصی معذوریم. حتی شما دوست عزیز

  2. #1332
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    ارسال‌ها
    49

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط mdemehri نمایش پست ها
    کارفرما شاید به ملیت شما کار نداشته باشه اما اخیرا سیتیزن بودن یا گرین کارت داشتن نقش مهمی رو در اشتغال ایجاد کرده.
    رشته به رشته. مکان به مکان فرق داره. به طور کلی درست نیست.
    ملیت یا ستیزن بودن یا گرین کارت داشتن خیلی وقتا مهم نیست. چیزی که خیلی مهمه فرهنگ و زبانه...
    اگه کسی مهارت کافی در فیلدش داشته باشه و زبانش خوب باشه و از نظر اجتماعی مثل امریکایی ها رفتار کنه... یعنی آدم weird و awkward نباشه (این چیزیه که مهمه توی امریکا) اونوقت مشکلی نباید باشه...

  3. #1333
    Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    رشته و دانشگاه
    Computer Science M-Tech JNTU Hyderabad India
    ارسال‌ها
    176

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Foxes نمایش پست ها
    رشته به رشته. مکان به مکان فرق داره. به طور کلی درست نیست.
    ملیت یا ستیزن بودن یا گرین کارت داشتن خیلی وقتا مهم نیست. چیزی که خیلی مهمه فرهنگ و زبانه...
    اگه کسی مهارت کافی در فیلدش داشته باشه و زبانش خوب باشه و از نظر اجتماعی مثل امریکایی ها رفتار کنه... یعنی آدم weird و awkward نباشه (این چیزیه که مهمه توی امریکا) اونوقت مشکلی نباید باشه...
    حرف شما صحیح است به شرط اینکه مصاحبه کننده و تصمیم گیرنده آمریکایی باشد.

  4. #1334
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    ارسال‌ها
    14

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    وقتی میپرسید چرا آمریکا، به نظرم یکی از دلایل اصلی که خیلی از دانشجویان ایرانی با وجود مشکلاتی نظیر سال ها دوری از وطن به دلیل ویزای سینگل، آمریکا را به اروپا یا استرالیا و کانادا ارجحیت داده اند بدون شک وجود فرصت های شغلی فراوان و چشم انداز مالی بسیار مطلوب است. اما خیلی از افرادی که در آمریکا مشغول تحصیل ارشد یا دکترا هستند یا قصدش را دارند احتمالا بدلیل سیاست های ضد مهاجرتی جدید حزب حاکم در آمریکا که قطعا نظر کارفرماها را هم تحت تاثیر قرار میدهد، نگران این مساله شده اند.

    در این زمینه دوستانی که امسال از دانشگاه های آمریکا فارغ التحصیل شدن و به دنبال کار بودند، و گرین کارت ندارند، میتوانند راهنمایی کنند که شرایط چگونه بوده است. برای مثال وضعیت پیدا کردن شغل برای یک دانشجوی ارشد علوم کامپیوتر در مقایسه با سال های پیش چگونه شده است؟

  5. #1335
    Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    رشته و دانشگاه
    Computer Science M-Tech JNTU Hyderabad India
    ارسال‌ها
    176

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط lou نمایش پست ها
    وقتی میپرسید چرا آمریکا، به نظرم یکی از دلایل اصلی که خیلی از دانشجویان ایرانی با وجود مشکلاتی نظیر سال ها دوری از وطن به دلیل ویزای سینگل، آمریکا را به اروپا یا استرالیا و کانادا ارجحیت داده اند بدون شک وجود فرصت های شغلی فراوان و چشم انداز مالی بسیار مطلوب است. اما خیلی از افرادی که در آمریکا مشغول تحصیل ارشد یا دکترا هستند یا قصدش را دارند احتمالا بدلیل سیاست های ضد مهاجرتی جدید حزب حاکم در آمریکا که قطعا نظر کارفرماها را هم تحت تاثیر قرار میدهد، نگران این مساله شده اند.

    در این زمینه دوستانی که امسال از دانشگاه های آمریکا فارغ التحصیل شدن و به دنبال کار بودند، و گرین کارت ندارند، میتوانند راهنمایی کنند که شرایط چگونه بوده است. برای مثال وضعیت پیدا کردن شغل برای یک دانشجوی ارشد علوم کامپیوتر در مقایسه با سال های پیش چگونه شده است؟
    خود من گرین کارت دارم، رشته Computer Science رنج گسترده ای از مشاغل را در بر می گیرد، برخی رشته ها خصوصا بعضی از فیلدهای برنامه نویسی بسیار مورد تقاضا هستند و به نظر من تو اون فیلدها شانس پیدا کردن کار بیشتره.

  6. #1336
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    May 2018
    ارسال‌ها
    8

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.

  7. #1337
    Senior Member KavehKaveh آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    رشته و دانشگاه
    MBA - University of Toronto
    ارسال‌ها
    901

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    حاجی بیخیال!
    یه مستر ۲ ساله رو بگیر بعد کار میگیری توی یه شهر بزرگ و خلاص!!
    فاز منفی نده، من احتمال میدم یا درس و نمره های خیلی جالب نیستن یا یکمی safe zone رو از دست دادی. در کل چالش خوبی توش هستی و بهش به عنوان فرصت نگاه کن. هر روز صبح که پا میشی فاز مثبت بده و حس کسی رو بگیر که میخواد بجنگه. بابا ۷۰۰ روز بیشتر نیس ، یه تقویم بردار و هر روز خط بزن... چشم بهم بزنی خلاص میشه و قسمت شیرین زندگی شروع میشه.
    الکی لبخند بزن، نم نم روحیه ات بهتر میشه.
    این رو از کسی بشنو که کمتر از ۲ هفته تا ورشکستگی کامل تو غربت فاصله داشت. برات فاز مثبت و زندگیِ سبز برنداشتم - حقیقتا راه چاره اش همینه که گفتم!
    تازه تصمیم گرفتین -کانادا- اپلای کنین؟ دوست دارین ببینین رشته شما در کدوم دانشگاه های -کانادا- ارائه میشه؟
    1. این پست برای شروع
    2. این سایت برای جستجو بین تمام دانشگاه ها

  8. #1338

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    شما اینطور به قضیه نگاه کنید که توی همین شهر کوچکی که هستید آدمهایی هستند که از زندگیشون لذت میبرن،شما باید وارد کامیونیتی هایی بشید خارج از محیط دانشگاه مثل گروههای که دسته جمعی فعالیت میکنند، تیم های ورزشی ، کلیساها و هرجای دیگری که بتونید داخلش آدمهای جدید ببینید و دوستهای تازه پیدا کنید، اگر مشکل زبان انگلیسی نداشته باشید یافتن دوستان تازه کار سختی نیست.

  9. #1339
    Member DrABP آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    رشته و دانشگاه
    PhD Student & Reseach Assistant @ Utah State University - Structural Engineering
    ارسال‌ها
    137

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    شما اگه هدف خیلی مشخص و دقیقی نداشته باشین این حس و حالها به سراغتون میاد. چه هدف و انگیزه ای داشتین از اینکه به قول خودتون کار و زندگی رو به راه خودتون رو ول کردین؟ البته نظر منم اینه که مسیر اپلای بیشتر برای کسی خوبه که نخواد همه چیز رو ول کنه و از صفر شروع کنه دوباره. مثل خودم که ایران تمام وقت سرباز بودم و عملا صفر بودم و زندگیم قفل شده بود بنابراین چه بهتر که در آمریکا از صفر شروع کنم.

    به نظر من تا شما تکلیف خودتون رو با خودتون مشخص نکنین و ندونین برای چی اپلای کردین و از اپلای و آمریکا اومدن چی میخواستین حتی اگه به قول دوستمون شهر بزرگ هم برید باز هم در نهایت این حس و حال سراغتون میاد. من تجربه لس آنجلس رو هم داشتم که حتی تو خود آمریکا هم یه دنیای دیگه محسوب میشه و شهری هست جدا از بقیه شهرها. میخوام بگم حتی جذابیتهای پرشمار لس آنجلس هم بالاخره عادی میشه. در اون لحظه باز شما میمونید و این افکار که چرا همه چیزمو ول کردم خودمو آلاخون والاخون کردم اومدم آمریکا. جواب این سوال آزاردهنده هم فقط برمیگرده به هدفتون.

    بنابراین پیشنهاد من اینه که بشینید دلتون رو صاف کنید و روراست با خودتون سنگهاتون رو وا بکنید که چرا اومدید.

    من شخصا هیچوقت دلم رو صابون نزده بودم که دیگه برم آمریکا آآآآآآآآی چه خبره و دیگه هر شب عشق و حال و تفریحه و همه چی مثل فیلمهای هالیوودیه. کاملا با چشم باز میدونستم زندگی دانشجوی دکتری تو آمریکا یعنی چی. بنابراین الان هم که اومدم نه تو ذوقم خورده نه شوکه شدم. در عوض سعی میکنم از این چالش و ماجراجویی نهایت لذت رو ببرم و در نهایت باعث افتخار عزیزانم بشم که تو ایران چشم انتظار شنیدن خبر موفقیت و پیشرفتم هستن. اینم بگم که ویزای منم سینگله و بدون اغراق بگم موقع دل کندن نهایی از شهر و خانواده و عزیزان، اگه خدا نگهم نداشته بود سکته کرده بودم. ولی همه اون لحظات واقعا وحشتناک گذشت و الان تنها توی اتاقم در یک شهر کوچیک هستم و فقط دارم به این فکر میکنم که حالا که بعد از 2-3 سال زحمت به اینجا رسیدم چطور از این فرصت بهترین بهره رو ببرم و لبخند به لب عزیزانم بیارم.

    این حرفهاتون در مورد خودکشی و غیره هم والا بعیده از شما که تحصیلکرده هستین. پس اون بدبخت مادرمرده ای که توی حلبی آباد داره زندگی میکنه و به معنای واقعی کلمه نون نداره شب بخوره چکار کنه؟؟؟
    اینقدر ناشکری نکنید. توی ذهنتون جهنم درست نکنید از موقعیتی که توش قرار گرفتید. مستر که چشم بهم بزنید تموم شده رفته و بعدشم انشالا میرید سر کار و چه بهتر در یک شهر بزرگ.

    بعدشم در نهایت عذر میخوام اگه واقعا فکر میکنید در ایران خوشبخت بودید خب خیلی راحت برگردید، کسی که شمشیر نذاشته بالای گردنتون به زور نگهتون داره. ولی فقط قبل از خرید بلیط، یه دور اخبار روز ایران رو بخونید!

    دیگه اینکه شما توی خونه نشینید. سعی کنید خودتون رو قاطی گروه ها و بچه های دیگه بکنید. مطمئن باشید وضعتون بهتر میشه. یادتون هم باشه همه این سختیهایی که میکشید در نهایت دو روز دیگه از شما فرد خیلی قوی تری میسازه.

    و پیشنهاد آخر، عبادت کنید! من نمیدونم به چی اعتقاد دارید، اما سعی کنید سیمتون رو به همون وصل کنید. میخواد خدای یکتا باشه یا انرژی کیهانی یا هر چی که بهش معتقد هستین.
    We March to Victory. Or We March to Defeat. But We Go Forward; Only Forward
    ---King Stannis Baratheon---

  10. #1340

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    سلام
    دوستان گفتنی ها را گفتند و چیزی برای گفتن نیست. اما این ماجرای شما مرا یاد یک داستانی می اندازد. داستان زوج جوانی که مسافتهای درازی را می روند تا به ایستگاه قطاری برسند که به سمت سرزمین خوشبختی ها میرود اما این قطار هر چند سال یکبار از آن ایستگاه می گذرد. پس آن زوج جوان مجبور می شوند که یک چند سالی را در شهر دور افتاده ای که ایستگاه قطار در آن قرار دارد، به سربرند. رنج بسیار می کشند کار پیدا می کنند و با مردم آشنا می شوند و....بعد از چند سال که در آن شهر کوچک جا افتاده و زندگی خوبی هم دارند. آن قطار می آید اما دیگر آن زوج جوان تمایلی برای رفتن ندارند چرا که در آن شهر فهمیده اند زندگی بدون رنج معنایی ندارد. حالا این حکایت شما و بسیاری دیگر است که پیش از آمدن به امریکا و مهاجرت یک تصویر ایده آل که در آن اثری از هیچ رنج و غمی نیست ساخته اید و خب نتیجه اش این شده سرخوردگی و مدام در حسرت گذشته به سر بردن. بهتر است سعی کنید در "حال" زندگی کنید. مطمئن باشید اگر ایران می ماندید و به امریکا نمی رفتید و آفر پذیرشتان را رد می کردید الان در حسرت همین موقعیت فعلی تان آه می کشیدید. سعی کنید از این انزوای درونی به در بیایید جوانی به سن و سال نیست به دل است. سعی کنید زندگی تان را محدود در بعد زمان نکنید. فقط در "حال" زندگی کنید و لذت ببرید. زمانی در طول روز را به عبادت یا مراقبه بگذرانید و تنها مثبت بیاندیشید چرا که قانون جذب قوی ترین قانون است. هر چه بیشتر مثبت بیاندیشی اتفاقات مثبت بیشتری برایت رخ می دهد.
    بهتر است هر وقت که افکار منفی و خاطرات گذشته به ذهنتان هجوم آوردند به پیاده روی بروید به پارکی جایی سر صحبت با دیگران باز کنید و از این افکار منفی تا می توانید خود را دور کنید. در ضمن خیلی ها بودند و هستند که بعد از اتمام تحصیل به کشور برگشتند و موقعیت خوب شغلی دارند و بعد از تجربه زندگی در امریکا، بازهم توانستند با استانداردهای زندگی در ایران خود را مطابقت دهند پس شما هم می توانید.

موضوعات مشابه

  1. قبرس یا مالزی؟
    توسط dexoey در انجمن تحصیل در قبرس
    پاسخ: 115
    آخرين نوشته: November 30th, 2017, 04:22 PM
  2. نوشتن SOP و نداشتن مقاله و سابقه کار پژوهشی؟
    توسط mSky در انجمن Statement of Purpose - SoP
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: March 7th, 2015, 11:49 PM
  3. چقدر قبل از زمانی که می خوای بری باید درخواست ویزا کنی؟
    توسط داوود در انجمن انتخاب سفارت و گرفتن وقت مصاحبه
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: September 29th, 2008, 08:13 AM
  4. پاسخ: 9
    آخرين نوشته: August 15th, 2008, 11:36 PM

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •