دوست عزیز، شما ملبورن هم بیای باز هم همین وضع الانت توی امریکا رو داری. من الان توی ملبورن زندگی می کنم. به شدت گرونه، خیلی خیلی خیلی بزرگه جوری که با قطار بخوای از این طرف شهر بری اونور شهر یه ساعت طول میکشه. دوتا دانشگاه تاپ ملبورن و استرالیا هم که دانشگاه های ملبورن و موناش هستن هم دانشگاه سخت گیری هستن و بچه ها معمولا تا شب دانشگاه می مونن. حتی هم خونه ای من که توی دانشگاه ملبورن هست مجبوره که غذای یه هفته اش رو یه جا بپزه، توی یخچال دپو کنه و ببره دانشگاه چون واقعا نمیرسه. حتی خودم منم با اینکه سه ماهه اومدم اینجا مجبورم که همین کار رو بکنم و معمولا آخر هفته ها هم دپارتمانمون پره دانشجوهای دکتری هست. اصلا شما وقت نمی کنی که بری شهر رو بگردی. فقط هزینه زندگی توی شهر بزرگ رو میدی. همه توی اتاق هاشون هستن و دارن کاراشون رو انجام میدن. همین الان هم که ویکند هست من مجبور شدم بیام آفیس واسه اینکه کلی کار انجام نداده دارم. فشار کاری توی دکتری در استرالیا قابل مقایسه با امریکا نیست چون شما باید حداکثر توی سه سال و نیم کارتون رو تحویل بدین وگرنه باید از جیب خرج کنین. یعنی کاری که یه دانشجوی امریکایی توی 4 تا 5 سال باید انجام بده رو شما باید توی سه سال و نیم انجام بدین اونم با کیفیت دانشجوی امریکایی یا اروپایی تا به یه جایی برسین. کم نداشتیم که توی همین دانشگاه ملبورن نتونستن ادامه بدن و دکتری رو ول کردن. کم نداریم بچه هایی که ماهی سه چهار شب رو توی آفیس یا آزمایشگاه میخوابن.
برای کار هم بازار کار آمریکا برای مهندسی ها خیلی خیلی بهتر هست تا استرالیا چون اینجا کشوری هست که بیشتر خدماتیه نه تولیدی. من کسایی رو اینجا میشناسم که اقامت گرفتن ولی هنوز کار ندارن و با تدریس دارن خرج زن و بچه شون رو میدن. شما کار امریکا رو دوست دارین در مقابل سختی گرفتن گرین کارت یا آسونتر بودن اقامت گرفتن استرالیا ولی کار سخت برای مهندسی ها و بچه های علوم؟
ضمنا، شما ببین هدفت از اومدن به خارج چیه؟ درس خوندن یا کار کردن همراه با کیف کردن و تفریح؟ این دوتا از زمین تا آسمون با هم فرق دارن. شما بخوای درس بخونی برات فرقی نداره که استرالیا باشی، اروپا یا امریکا. توی روستا باشی یا یه شهری ملبورن یا سیدنی. چون شهر شما توی آفیس و دانشگاه شما خلاصه میشه. خلاصه اینکه اصلا چرا ایران رو با اون همه امکاناتی که داشتی ول کردی اومدی اینجا. واقعا خوب نیست اینو بگم ولی بعضی ها فقط به خاطر مشروب و بار و دیسکو و یه آزادی جزئی اپلای می کنن و بعدش هم که می بینن نه بابا خیلی هم از این خبرا نیست و مجبورن انقده کار کنن حتی وقت واسه خوردن یه لیوان مشروب هم نداشته باشن افسرده میشن.
اینکه همش به اینکه چه چیزایی رو با رفتن به امریکا از دست دادین فکر کنین که چیزی رو عوض نمی کنه. من خودم خورد و خوراک و امکاناتم، البته نه درآمدم، توی ایران خیلی بهتر از اینجا بود چون اینجا چیزایی که خیلی بهشون علاقه دارم اینجا یا پیدا نمیشه یا اینکه خیلی گرونه. نمیگم خانواده ام یا خودم پولدار بودیم. اصلا و ابدا ولی اینجا حتی خانواده ات هم توی ایران پولدار بوده باشن باید از امکانات صفر شروع کنی. دو سه سال بی ماشینی رو تجربه کنی. عین سال اولی های دانشگاه زندگی خوابگاهی یا مجردی رو تجربه کنی. این یه قانونه که با یه تصمیم یه چیزایی رو از دست میدین و یه چیزایی رو به دست میارین. مهاجرت مثل ازدواج می مونه. دل و جرات میخواد. مهاجرت عین ازدواج بلوغ فکر می خواد. باید بچه بازی رو بزاری کنار وگرنه به مشکل می خوری و طلاق میگیری و برمیگردی ایران که تازه اونم علاوه بر سرکوفت یه عالمه آدم بعد از یه مدت از پشیمونی افسرده نشی جای شکر داره. همونجوری که توی ازدواج شما دیگه آزادی های زندگی مجردیتون رو ندارین و مجبورین که خودتون رو با زندگی و برنامه یه نفر دیگه تطبیق بدین، مهاجرت هم تقریبا یه چیزی شبیه به این هست. باید خودت رو تطبیق بدی و بدون هدف نری جلو وگرنه خیلی خیلی زود به پوچی می رسی.
اگه روزمه من رو ببینین از اروپا هم پذیرش داشتم با پول بیشتر و وضعیت اقامت گرفتن بهتر و نزدیک تر به ایران. ولی ردش کردم چون بعد چهار سال توی اون دانشگاه به مشکل می خوردم کسی نبود که انقدر قوی باشه تا کمکم کنه یه پله بیام بالاتر توی زندگیم.
من ویزای مالتیپل دارم و سه ماهه اینجام ولی تا حداقل یه سال دیگه نمی تونم ایران برم چون اگه برم حسابی عقب می افتم. نه اینکه دلم واسه ایران و خانواده و دوستام تنگ نشده ها. اصلا. اتفاقا اگه می تونستم همین واسه فردا بلیط میخریدم. من حتی دلم واسه دیدن یه فوتبال پخش زنده تنگ شده ولی چیزی که هست اینه که گذشته رو نمیشه عوض کرد. یه انتخاب کردم با کلی فکر و انگیزه و دلیلی برای پشیمونی وجود نداره.
من یه جورایی شما رو درک می کنم که شاید ویزای سینگل بهتون فشار بیاره، شاید زندگی مجردی فشار بیاره بهتون ولی با تمامی احترامی که به شما و بقیه قائل هستم، واقعیتش این هست که دیگه باید از بغل مامانی و بابایی بیایم توی زندگی واقعی و ببینیم که دنیا دست کیه. این حرف رو همیشه به خودم هم میزنم. شاید ما ایرانی ها یه ذره بد عادت شدیم و بد تربیتمون کردن که اینقدر وابسته به خانواده شدیم ولی این فرصتی که توی امریکا هستین بهترین زمان برای ساختن خودتون هست تا ببینید چند مرده حلاجین. چقده جنم دارین. چقده می تونین از پس مشکلاتون بر بیاین.
حالا به بحث شما خیلی ربطی نداره ولی متاسفانه ماها توی ایران بیشتر دنبال یه زندگی اینستاگرامی هستیم. یعنی اینکه که زندگی بعضی هارو میبینیم توی اینستاگرام که همش یا توی مهمونی و سفرن یا جنگل هستن یا هیچهایک می کنن و ادعا هم دارن که خیلی خیلی زحمت کشیدن تا به اینجا رسیدن و از عنفوان جوانی کار کردن تا تونستن ویلای شمال و خونه شخصی و ماشین شاسی بلند آفرود و کمد پر از کفش های و لباس های ورزشی و غیر ورزشی برند و .... رو برای خودشون توی 35 تا 40 سالگی فراهم کنن
، چیزی که از نظر خود من جک خوبیه و دروغ قشنگیه یا حداقل اینکه همه واقعیت نیست، و دوست داریم که خودمون هم همون زندگی رو هم داشته باشیم. ولی این چیزی که من اینجا دیدم و تجربه شخصیم توی ایران بهم اثبات کرده که زندگی اینجا کاملا متفاوت با سبک زندگی حالی به هولی ایرانی هاست. اینجا، یعنی کشورهای پیشرفته، اصلا و مطلقا از این خبرا نیست. ددی و مامی بعد 18 سالگیت برات یه پنی هم خرج نمی کنه چه برسه برات مغازه و خونه و ماشین بگیره. شاید واسه عروسیت یه ذره کمک کنه ولی بعد 18 سالگیت باید از مک دونالد و کی اف سی شروع کنی به کار کردن و زندگی کردن توی خونه مجردی با بقیه. شما اینجا، توی استرالیا، نمی تونی خیلی پولدار بشی چون پول زیادی دربیاری چنان مالیاتی ازت میگیرن تا نگو و نپرس. اینجا همه به هم نزدیکه وضعیت زندگیشون. برخلاف ایران که معلوم نیست کی به کیه و طرف چجوری یه دفعه اینقدر پول درآورده.
من به همه میگم که ایران بهترین جا واسه پول درآوردنه مفته. توی ایران پول داشته باشی پولدارتر میشی چون رقابتی نیست و انحصاره. اینجا به شدت رقابت رو تجربه می کنی. تخصص داشته باشی فوقش اوضاع مالیت بهتر بشه ولی عالی نمیشه مخصوصا این روزا. اینجا دقیقا برعکسه. پول داشته باشی و تخصص نداشته باشی دو سه سال دیگه اون پول رو هم نداری. تخصص داشته باشی پول نداشته باشی بعد یه مدت زندگی خوبی داری. واسه همین هست که یه نفر مثل من نشسته توی آفیسش توی ملبورن و هدفش رو گذاشته روی اینکه کاری که بهش دادن رو به بهترین نحو انجام بده. چون اگه کارت رو بهترین نحو انجام بدی می تونی از همین استرالیا هم بری اروپا یا از امریکا بیای استرالیا. تخصص داشته باشی همه طالبت میشن. کارت خوب باشی آفر زیادی میگیری.
من وقتی که میبینم کسی زیادی داره خوش بینانه به خارج اومدن نگاه می کنه بهش واقعیت رو میگم که اینجوری ها هم که فکر می کنه نیست و نباید انتظار داشته باشه که بیاد واسه عشق و حال. خیلی ها موضع میگیرن و بهم میگن که بدبین هستم و شاید از قصد میگم این حرفارو تا طرف رو منصرف کنم ولی واقعیت اینه که شما از جایی که متعلق به شماست و 30-40 سال از زندگیتون رو اونجا ساختین دارین میاین یه جایی که باید از نزدیک صفر شروع کنین که مال شما هم نیست. اینکه اینجا بهشت مطلقه و ایران جهنمی که باید ازش فرار کرد یه فکری هست که کاملا پوچه و خیلی از ماهارو بیچاره کرده. اینجا فقط ثبات داره و شایسته سالاری بیشتری توش حاکم هست. کسی که از ایران میره امریکا، اروپا، استرالیا یا کانادا باید تفکر تهرانی و شهرستانی رو بزاره کنار چون دیگه اینا مفهوم خودشون رو اینجا از دست میدن. باید چهارچوب های ذهنی تون رو عوض کنین تا بتونین دووم بیارین وگرنه ملبورن رو هم بعدا ازش فرار می کنین. عین یکی از دوستای من که عین امریکا بود، الان اینجاست و تصمیم داره دوباره دانشگاهش رو عوض کنه و بره یه دانشگاه دیگه توی یه شهر دیگه چون فکر می کنه که اونجا براش بهتره.
و نکته آخر اینکه، اون روزی رو ببینین که دارین داستان زندگیتون رو به خانومتون، بچه ها، نوه هاتون یا حتی پدر مادر یا دوستاتون تعریف میکنین؟ فکر می کنین چه داستانی بگین بیشتر بهتون افتخار می کنن؟ فرار از مشکلات یا جنگیدن باهاشون؟ من که فیلم جنگی رو بیشتر ترجیح میدم و ندیدم که کسی فیلم فرار کردن یه نفر رو از مشکلات ساخته باشه.
البته امیدوارم که نظراتم شما و بقیه رو ناراحت نکرده باشه ولی اینها چیزایی هستن که واقعا لازمه قبل از رفتن از یه کشور به کشور دیگه باید دونست و در موردش فکر کرد. و امیدوارم که موفق باشین.
علاقه مندی ها (Bookmarks)