صفحه 138 از 178 نخستنخست ... 3888128129130131132133134135136137138139140141142143144145146147148 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,371 تا 1,380 , از مجموع 1772

موضوع: چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

  1. #1371

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    خیلی اتفاقی یاد یه کاربرای سایت افتادم اومدم ببینم هنوز زندس یا نه که این پستارو دیدم.

    داداچ حقا که چ*ناله نزد ایرانیان است و بس.

    شرایط شما تقریبا 99% مثله منه. سنتم گویا یه کوچولو کمتر از منه... من تو شهر بزرگم البته ولی جایی نمیرم که بگم حالا فرق خاصی برام داره فقط هزینه خونه وحشتناکه. دندون رو جیگر بزار درستو بخون سخت کار کن و برو سر کار به زودی می بینی که آمریکا چه بهشتیه. من هنوز به اون بهشت saranaimi نرسیدم ولی همین که یه جایی مثل Biogen با من یه مصاحبه الکی کرده که تازه به جاییم ختم نشده هرجا میرم میگم فلان جا من اینترویو گرفتم در حالی که تو ایران..... ... بگذریم. شما تو ایران خوشی زیر دلت زده بوده .... دیگه نزار دهنم واز بشه. اگه اکانت قدیمی داشتی هم باهاش pm بده نداشتی هم بازم pm بهم حال و احوال کنیم دلت واشه.

  2. #1372
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    ارسال‌ها
    49

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    یه واقعیتی ک وجود داره اینه که اکثر کسایی که از ایران میزنن بیرون، مخصوصا میرن امریکا، از قشر متوسط به بالای جامعه ایران هستند. البته هیچوقت این حرفو قبول نمیکنن، همه میگن که از فقرای ایران بودن. ولی نه ۹۹٪ از پولدارای ایرانن. به هر حال این قشر خیلی سختی میکشن توی غربت. چون همه چیزو باید از صفر شروع کنن.
    ولی واسه کسی که از قشر فقیر ایرانه مهاجرت به امریکا خیلی خوب میشه واسش. منظورم کسایی که واقعا توی ایران حتا ندارن بخورن. یا حتی نمیتونن یک اتاق اجاره کنن.
    ولی متاسفانه اون قشر کمتر میتونن از ایران بزنن بیرون.
    نظر من اینه که اگر الان توی ایران جای معمولی واسه زندگی داری، فرض به اینکه بچه تهرانیو داری انقلاب به بالا زندگی میکنی، یه آب باریکه ای واست هست که اموراتتو بگذرونی، دوست و رفیقو خانوادت کنارتن، یا دوستدختر\دوستپسر، نامزد، یا کسیو داری که دوسش داری. الکی اینارو ریسک نکن. من پیشنهاد میکنم که سعی کن کمتر به مادیات فکر کنی و سعی کنی چیزایی که داریو قدرشو بیشتر بدونی.
    کلا اگر چیزی واسه باختن نداری، حتما بزن بیرون از ایران.

    راجع به اقامت امریکا هم یه نظری دارم:
    من برعکس فکر میکنم که اقامت امریکا (منظورم اقامت قانونی برای زندگی کردنه) خیلی آسونه. چرا این فکرو میکنم؟
    ۱- اول اینکه کسی که تازه وارد امریکا میشه با کسی که امریکا به دنیا امده و سیتیذنه از نظر قانونی زندگیشون فرق چندانی هم نداره. فرقش توی یه سری چیزاست مثله رای دادن، کار نظامی کردن، و ... . که معموولا سیتیذناشم به این چیزا اهمیت نمیدن. منظورم اینه که حالا رای دادن یا ندادن مساله مهمی واسه کسی که امده امریکا نیست.
    ۲- شما تا وقتی که توی دانشگاه درس میخونی، ویزات هیچ مشکلی نداره. (بگیم حالا مثلا ۵ سال طول میکشه تا فارغ بشی از دانشگاه)
    ۳- بعد شما ۱ تا ۳ سال بستگی به رشتت میتونی با همان ویزا کار کنی. (بگیم حالا مثلا ۱ سال واسه رشته شما)
    حالا اگر کار پیدا کنی، بهت ویزای کار میدن که میتونی ویزاشو تا ۷ سال داشته باشی.
    اگر هم کار نتونی پیدا کنی که اصلا چرا باید بخوای امریکا بمونی؟ اون موقع دیگه ایران و امریکا نداره که... حتی اگه سیتیزن هم باشی ولی کار نداشته باشی امریکا ماندن فایده ای نداره. امریکا مثل اروپا یا اسکاندیناوی نیست که دولت همه سیتیزناشو زیر بال و پرش بگیره و کمک کنه.
    خوب حالا میگیم که رشته مهندسی خوندی و مهارت کافی داری و کار پیدا میکنی. و همچنین فرض کنیم که کارفرما واسه گرین کارت توی ۷ سال واست اقدام نمیکنه (که احتمالش کمه). خوب میتونی دوباره برگردی دانشگاه. منظورم اینه که میتونی به راحتی توی امریکا به صورت قانونی بمونی و زندگی عادی مثل بقیه داشته باشی.

    البته اینو قبول دارم که با این شرایط از امریکا نمیتونی خارج بشی. که البته واسه کسی که از قشر کم درامده هیچوقت به فکر مسافرت خارج از امریکا نمیافته.
    این حساب سرانگشتی که من الان کردم: ۵+۱+۷ = میشه ۱۳ سال. یعنی یکی وارد امریکا میشه با ویزای دانشجویی، از یه جای خیلی متفاوت مثل ایران هم امده، زبانشم خوب نیست، فرهنگ و طرز فکر متفاوتیم داره، ولی حداقل ۱۳ سالو میتونه گارانتی بدونه واسه موندنش توی امریکا. یا حداقل تا وقتی که دانشجویه.
    حالا اینم میدونیم که معمولا ایرانیا فاند میگیرن. یعنی مجانی درس میخونن.
    خداییش اگه کلاتو قاضی کنی پیش خودت، میبینی که همچین بدم نیست. به قول خارجیا دیل خوبیه.

  3. #1373
    ApplyAbroad Veteran
    Radian آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته و دانشگاه
    Arizona State University
    ارسال‌ها
    1,221

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Foxes نمایش پست ها
    یه واقعیتی ک وجود داره اینه که اکثر کسایی که از ایران میزنن بیرون، مخصوصا میرن امریکا، از قشر متوسط به بالای جامعه ایران هستند. البته هیچوقت این حرفو قبول نمیکنن، همه میگن که از فقرای ایران بودن. ولی نه ۹۹٪ از پولدارای ایرانن. به هر حال این قشر خیلی سختی میکشن توی غربت. چون همه چیزو باید از صفر شروع کنن.
    ولی واسه کسی که از قشر فقیر ایرانه مهاجرت به امریکا خیلی خوب میشه واسش. منظورم کسایی که واقعا توی ایران حتا ندارن بخورن. یا حتی نمیتونن یک اتاق اجاره کنن.
    ولی متاسفانه اون قشر کمتر میتونن از ایران بزنن بیرون.
    نظر من اینه که اگر الان توی ایران جای معمولی واسه زندگی داری، فرض به اینکه بچه تهرانیو داری انقلاب به بالا زندگی میکنی، یه آب باریکه ای واست هست که اموراتتو بگذرونی، دوست و رفیقو خانوادت کنارتن، یا دوستدختر\دوستپسر، نامزد، یا کسیو داری که دوسش داری. الکی اینارو ریسک نکن. من پیشنهاد میکنم که سعی کن کمتر به مادیات فکر کنی و سعی کنی چیزایی که داریو قدرشو بیشتر بدونی.
    کلا اگر چیزی واسه باختن نداری، حتما بزن بیرون از ایران.

    راجع به اقامت امریکا هم یه نظری دارم:
    من برعکس فکر میکنم که اقامت امریکا (منظورم اقامت قانونی برای زندگی کردنه) خیلی آسونه. چرا این فکرو میکنم؟
    ۱- اول اینکه کسی که تازه وارد امریکا میشه با کسی که امریکا به دنیا امده و سیتیذنه از نظر قانونی زندگیشون فرق چندانی هم نداره. فرقش توی یه سری چیزاست مثله رای دادن، کار نظامی کردن، و ... . که معموولا سیتیذناشم به این چیزا اهمیت نمیدن. منظورم اینه که حالا رای دادن یا ندادن مساله مهمی واسه کسی که امده امریکا نیست.
    ۲- شما تا وقتی که توی دانشگاه درس میخونی، ویزات هیچ مشکلی نداره. (بگیم حالا مثلا ۵ سال طول میکشه تا فارغ بشی از دانشگاه)
    ۳- بعد شما ۱ تا ۳ سال بستگی به رشتت میتونی با همان ویزا کار کنی. (بگیم حالا مثلا ۱ سال واسه رشته شما)
    حالا اگر کار پیدا کنی، بهت ویزای کار میدن که میتونی ویزاشو تا ۷ سال داشته باشی.
    اگر هم کار نتونی پیدا کنی که اصلا چرا باید بخوای امریکا بمونی؟ اون موقع دیگه ایران و امریکا نداره که... حتی اگه سیتیزن هم باشی ولی کار نداشته باشی امریکا ماندن فایده ای نداره. امریکا مثل اروپا یا اسکاندیناوی نیست که دولت همه سیتیزناشو زیر بال و پرش بگیره و کمک کنه.
    خوب حالا میگیم که رشته مهندسی خوندی و مهارت کافی داری و کار پیدا میکنی. و همچنین فرض کنیم که کارفرما واسه گرین کارت توی ۷ سال واست اقدام نمیکنه (که احتمالش کمه). خوب میتونی دوباره برگردی دانشگاه. منظورم اینه که میتونی به راحتی توی امریکا به صورت قانونی بمونی و زندگی عادی مثل بقیه داشته باشی.

    البته اینو قبول دارم که با این شرایط از امریکا نمیتونی خارج بشی. که البته واسه کسی که از قشر کم درامده هیچوقت به فکر مسافرت خارج از امریکا نمیافته.
    این حساب سرانگشتی که من الان کردم: ۵+۱+۷ = میشه ۱۳ سال. یعنی یکی وارد امریکا میشه با ویزای دانشجویی، از یه جای خیلی متفاوت مثل ایران هم امده، زبانشم خوب نیست، فرهنگ و طرز فکر متفاوتیم داره، ولی حداقل ۱۳ سالو میتونه گارانتی بدونه واسه موندنش توی امریکا. یا حداقل تا وقتی که دانشجویه.
    حالا اینم میدونیم که معمولا ایرانیا فاند میگیرن. یعنی مجانی درس میخونن.
    خداییش اگه کلاتو قاضی کنی پیش خودت، میبینی که همچین بدم نیست. به قول خارجیا دیل خوبیه.
    البته اینا همه با این فرضه که خدای نکرده دست و قوانین گرین کارت نزنن که اگر بزنن واویلا میشه برای ماها. یکی از مواهبی که گرین کارت (بر خلاف ویزای کار) داره که هر کشوری سهمیه داره. برای همین هندی ها باید بالای ۱۰ سال باید توی صف بمونن تا بتونن گرین کارتشون رو بگیرن در حالی که بقیه نیاز به صف ندارن (گرچه سال ۲۰۱۶ که من منتظر بودم دو ماه آخر سال سهمیه پر شد و دو ماه هیچ گرین کارتی صادر نشد). حالا اگر این سهمیه بندی رو بردارن برای ما خیلی بد میشه و احتمالا مدت زمان گرفتن گرین کارت بیشتر میشه.

    خدارو شکر این قوانین دست مجلسه و دولت کاریش نمیتونه بکنه. این عزیزان هندی گند زدن به همه چی.

    در کل ولی من با حساب کتاب شما موافق نیستم. یه نفر توی آلمان ۷ سال بعد از ورود به صورت دانشجو میتونه پاس المانی بگیره. ولی در امریکا مدت زمان قبل از گرفتن گرین کارت هیچ سابقه ای برای سیتزتن بودن حساب نمیشه و ۵ سال بعد از گرفتن گرین کارت میتونی برای پاس درخواست بدی. NOT A GOOD DEAL ...
    Arizona State University / Alumnus, Class of 2015 / Materials Science & Solid State Electronics, PhD
    دریچه ای به زندگی در آمریکا : اینستاگرام

  4. #1374
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    ارسال‌ها
    69

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط david_87 نمایش پست ها
    سلام،

    قصد دارم تجربه شخصی خودم رو به اشتراک بگذارم که بعدا کسی اشتباه منو مرتکب نشه. من برای ادامه تحصیل ارشد با فاند کامل از آمریکا در یک رشته خوب پذیرش گرفتم و با ویزای سینگل وارد این کشور شدم، در یک شهر کوچک ساکن هستم و خداروشکر پول دانشجویی که میگیرم هم کفاف میده. شاید از دید یک نفر که ایرانه شرایطم خیلی خوش به نظر بیاد: آمریکا، رشته خوب، فاند کامل. اما در واقعیت امر این تجربه برای من کاملا متفاوته. بذارید از خودم بگم. بنده قبل از اینکه وارد این کشور بشم کار و زندگی روبراهی داشتم. هنوز خوشبختانه یا بدبختانه مجرد بودم و از زندگی لذت میبردم. در شهر بزرگ سکونت داشتم و از مشکلاتم در زندگی فقط شاید بشه ترس از آّینده کشور (از نظر جنگ و خشکسالی) یا قیمت بالای مسکن در نقاط خیلی خوب شهر رو مثال زد. بقیه مشکلاتم درونی بود و هیچ انتظاری نباید داشت که این گونه مسائل با رفتن حل بشن که تازه در عمل بدتر هم میشن.

    میخوام براتون بگم که با اومدن به اینجا چی نصیب من شده. دوست ندارم کسی مشابه من به سرش بیاد. اول از همه اینجا خیلی خیلی تنها شدم. به خاطر مساله ویزا نه من میتونم برگردم وطن و نه خانواده میتونن بیان با قانون جدید. در عمل خانوادم، دوست هام چه پسر و چه دختر رو از دست دادم. مدت هاست هیچ رابطه ای نداشتم. آدم های دور و برم در محیط دانشگاهی همه سن و سالشون کمتر از منه و نمتونم باهاشون ارتباطی برقرار کنم. انقدر جایی که هستم کوچیک و بدون امکاناته که عملا هیچ تفریحی خارج از خونه ندارم جز گاهی اوقات مسافرت های داخلی که با اینکه کاملا دانشجویی میرم بازم خیلی پرخرج تموم میشن. همین مسافرت ها، تنها لحظاتی هستن که ناراحتی هام رو یادم میره. بقیه زندگیم فقط تنهایی و افسوس گذشته است. چندین بار تصمیم گرفتم برگردم ایران ولی دیگه نه کاری دارم و نه اعتباری. از طرفی وقتی در یک کشور با استانداردهای آمریکا زندگی کنی دیگه برات قابل تصور نیست دوباره در یک کشور با محدودیت های ایران باشی. عملا از زندگی گذشته فقط افسوسش به یادگار مونده. خیلی وقته یادم رفته شادی چی بود، اون لذتی که کنار خانواده یا دوستان داشتم چی بود، اون زندگی پر جنب و جوش، ترافیک و قرارهای شبانه و ... همه از دست رفته و در مقابلش یک زندگی دانشجویی کاملا بی رنگ و بو، پر از تنهایی و محدودیت هایی تحمیلی (به خاطر تفاوت های قوانین، ایرانی بودن، و غیر مقیم بودن) در یک کشور پیشرفته و مرفه نصیبم شده. خیلی حرف که شما زندگی، آشنایان، کار و رفاهی که در وطنتون داشتید رو از دست بدید و به هوای یک زندگی خوب در یک کشور پیشرفته زحمت اپلای کردن رو به جون بخرید و بعد بفهمید به جایی میرسید که دیگه حتی تکرار یک لحظه از خاطرات گذشته صد برابر از این زندگی الانتون می ارزه. اما همه این رنج ها لابد به این قیمته که آخرش اینجا اقامت گرفت. دقیقا این جا اون نقطه ایه که خیلی دردآوره. فکرشو بکنید این همه هزینه روحی و جسمی کردید و آخرین سال های جوونی رو حروم کردید که بیاید نهایتش کار و اقامت بگیرید ولی اصلا هیچ تضمینی در این زمینه نیست، حتی اگر نمره هاتون عالی شده باشه یا حتی اگر واجد تمامی شرایط کار باشید. چرا چون هوای رویه و منش دولت فعلی مخالفت با مهاجرته. هر زمان ممکنه قوانین جدیدی وضع بشه. مثلا دوره OPT کمتر بشه، یا اونقدر سختگیری ها زیاد بشه که تمامی شرکت ها منصرف بشن از اینکه نیروی کار بدون اقامت یا شهروندی بگیرند یا اونقدر کم بشوند که در برابر رقابت زیاد شانس یک نفر خیلی کمتر بشه. کما اینکه همین الانم همینجورا شده. تازه حتی کار گیر اوردن هم هیچ تضمینی نمیکنه که بشه گرین کارت یا حداقل ویزای کار گرفت. پس در عمل چی نصیب من شده، جز از دست دادن زندگی گذشته و بسیاری از خوشی هایی که داشتم، جز سختی های درس و زندگی دانشجویی و تنهایی و افسردگی در حال و نهایتا یک آینده کاملا رو هوا و مبتنی بر احتمالات.

    دوستانی که زندگی خوب و رفاه دارید، سنی ازتون گذشته و شاغلید، شما چه اگه به تحصیل علاقه دارید، چه فقط قصدتون مهاجرته (که کاملا با شرایط فعلی و آتی ایران قابل درکه) میتونید به خیلی کشورهای خوب دیگه برید. حتی اگه قصد دارید آمریکا برید هم حداقل شهرهای بزرگ و پرجمعیت رو انتخاب کنید و امیدوارم ویزاتون هم مالتی بشه. در ضمن به هیچ عنوان پل های پشت سر رو خراب نکنید چون ممکنه کار به جایی برسه که هزار بار افسوس گذشته رو بخورید. من الان در شرایطی هستم که دیگه انگیزه ای برای زنده موندن ندارم و دلم میخواد زندگیم زودتر تموم شه. خیلی تفاوت هست بین خوشبختی که در ایران داشتم و اندوهی که امروز هست که باعث شده این اواخر هر روز به خودکشی فکر کنم. امیدوارم سرنوشت هیچ فرد تحصیل کرده ای مثل من نشه.
    سلام دوست عزیز

    تجربه شخصی تون را خوندم و دقیقا حس 2 سال و نیم پیش خودم ثانیه به ثانیه برام تداعی شد.
    من اگر اینجا چیزی می نویسم چون فکر می کنم این تجربه من باید به درد دیگری هم بخوره. دوست ندارم حتی دشمنم هم اون سختی که من از لحاظ روحی متحمل شدم را تجربه کنه.
    و این را هم بگم که نوشتن واقعیت واقعا جسارت و شجاعت می خواد و از این بابت بهتون تبریک می گم. چون شما با وواقعیت زندگی دانشجویی در امریکا مواجه شدید و عنوانش کردید.

    نمی دونم اگر این مطالب را بنویسم شما در شرایطی هستید که حوصلتون بشه بخونید یا نه.
    اما من هم 2 سال پیش توی فروم غم غربت/شوک فرهنگی تجربه شخصی خودم را نوشتم.

    اگر بخوام توضیح بدم که چی بودم و چی شدم شاید خیلی طولانی بشه.
    اما اول کار هم این را بگم که چه من چه دوستای دیگه اگر نظری می نویسن همه از دیدگاه خودشون هست و شما باید طبق مدل شخصیتی خودتون پردازشش کنید و نتیجه بگیرید.

    من خیلی خیلی شرایط مشابه به شما را داشتم. زندگی توی یه شهر بزرگ توی ایران با یه خانواده فوق العاده گرم و صمیمی با دوستای خوب و یه کار متناسب، درآمد قابل قبول، تفریح هایی که دوست داشتم و خلاصه اینکه همه چیز خوب و عالی. و شرایط امریکا هم مشابه شما، فول فاند رشته خوب اما توی یه شهر کوچیک و کسالت آور.

    من همیشه هدف دکترا خوندن را داشتم و از طرفی واقعا دوست داشتم امریکا را ببینم. چون شما از 100 نفر که بپرسی 99 نفرشون تعریف می کنند از امریکا.
    امریکایی که اونا می گن و من و شما توی فیلم ها دیدیم خلاصه میشه توی 3 4 شهر از جمله نیویورک و لس آنجلس و ....
    به خوبی می تونم بگم شرایط توی 90 درصد شهرها و ایالت های امریکا قابل مقایسه نیست با ذهنیت ما.
    بعضی ها اومدن و گفتن خب حتما باید بری شهر بزرگ زندگی کنی.
    یکی باید بگه خوب مرد مومن، دانشجوی ایرانی که دنبال فاند هست و حالا نخبه در حد مریم میرزاخانی هم نیست انتخاب هاش محدود و محدود میشه
    و از طرفی اصلا اکثر دانشگاه ها هم توی شهرهای کوچیک و بی آب و علف هستن.

    مگر چندتا دانشگاه توی مرکز شهر نیویورک، بوستون، واشنگن
    ....... هست
    اصلا همون نیویورک هم که بری. اون هم از یه طرف دیگه، شاید شلوغی و ترافیک و این چیزاش شبیه تهران باشه
    اما عمیقا که نگاه کنی به مردم به برج های سر به فلک کشیده به موجی از آدم که تو را با خودش میبره، به مترو پیچیده و کهنه به همه اینها و باز به خودت برگردی غربت را بیشتر احساس می کنی

    به هر حال بماند

    شاید فکر کنید اگر برید اروپا، استرالیا یا هر جای دیگه شرایط بهتر باشه. درسته من در نگاه اول باهاتون موافقم نه دنگ و فنگ های ویزا و گرین کارت و این چیزا را داره، هم اینکه نزدیکه و ....
    اما باید این حقیقت را قبول کنید که هر جا برید آسمون همین رنگه، به هر حال غربت هست
    درسته نزدیکیه ولی فکر نمی کنم کسی که دانشجوی دکتری باشه بیشتر از سالی یکبار بتونه بره و بیاد
    فقط این حسش خوبه که حس زندانی ها بهت دست نمیده
    اما اروپا هم مشکلات خودش را داره شاید به مراتب بیشتر از امریکا

    اگر بخوام خیلی با جزئیات صحبت کنم کار به درازا می کشه.
    فقط همین را بهتون بگم که من هم تا این مرحله شما پیش اومدم و حتی کمی بیشتر که دیگه به خواب و خوراکم لطمه وارد شد.
    تصمیم گرفتم برگردم چون دیدم نه تنها خوشحال نیستم از وضع موجود بلکه متنفرم از خودم از امریکا و از هر چیزی که به امریکا مربوط میشه
    من هم نمرات عالی داشتم استادم به معنای واقعی انسان بود و .....
    اما دیگه یک روز تصمیمم را گرفتم خونه ای که به اسم بهترین خونه منطقه بود گرفته بودم و با ذوق و شوق تجهیزش کرده بودم را درش بستم و کلید را دادم به هم خونه ایم و برگشتم.
    حتی به انتقالی گرفتن هم فکر نکردم.
    برگشتم و از اون موقع خیلی خیلی تحقیق کردم در مورد این فرآیندی که بر من گذشت
    الان از اون رفتن و برگشتن آمریکام به عنوان بهترین تجربه زندگیم یاد می کنم.
    اگر دنیا به عقب برگرده هم باز همین کار را می کنم هم رفتنم هم برگشتنم.

    چون خیلی چیزا به من یاد داد که شاید باید 15 سال می گذشت تا بهش می رسیدم

    از همون موقع هم دوباره اپلای کردن و رفتن هستم و موقعیت هایی هم دارم
    اما من به شما می گم که غربت غربته چه از تهران پاشی بری بندرعباس زندگی کنی
    چه از ایران پاشی بری قطب شمال

    شما باید از لحاظ روحی با خودت کنار بیای، که ببینی چقدر بودن توی ایران برات می ارزه چقدر اونجا،
    لحظه ای هم فکر نکن عمیق و طولانی مدت
    شما هم شجاع هستی که تا این مرحله اومدی هم قوی

    در حال حاضر شاید همه حرفا برات شعاری به نظر بیاد
    حرف همه را گوش کن اما با توجه به شرایط خودت تصمیم بگیر
    بهترین مشاورها هم بهت نمی گن چی درسته چی غلط

    شما زیر این وزنه 200 کیلویی رفتی ( نه هیچ کس دیگه) ببین اگر آسیب نمی بینی ( از لحاظ روحی و جسمی) با تمام قدرت جسم و ذهنت از جا بکنش
    اگر می بینی ادامه بدی و بلندش کنی تاندون پات پاره می شه و 2 3 سال خونه نشین می شی بزارش کنار.
    هر وقت دیدی اشتباه کردی برگرد و نترس
    مردم هر کس به دلیلی به موندن ادامه میدن
    دلیل شما شاید با اونا فرق کنه پس مسیرت هم فرق می کنه.

    اما اگر فکر می کنی هدفت درسته مسیرت غلط عوضش کن، برو استرالیا یا هر جا که فکر می کنی خوشحال تری
    اگر فکر می کنی هم که هدف به اندازه کافی بهت انگیزه نمیده پس فقط داره خستت می کنه

    من هییییچ نظری نمیدم که شما در مورد یکی از مهمترین تصمیمیات زندگی تون چیکار کنید
    من رفتم و برگشتم اما الان شرایط رفتنم ده برابر سری قبل سخت تر شده اما باز می خوام تلاش کنم و برم
    چون شرایط همه با هم فرق می کنه.

    این را توی پرانتز بگم که یک صدم درصد حرف مردم براتون مهم نباشه. منظورم اونایی که سرزنش گر و ملامت گر هستند. فقط و فقط و فقط برای خودتون هدفتون آیندتون فکر کنید و تصمیم بگیرید. حرف من و امثال من هم شاید در حد نظر و تجربه شخصی باشه

    اما امیدوارم بهترین تصمصم را بگیرید و در هر حال سلامت و شاد به معنای واقعی باشید
    ویرایش توسط sasa86 : May 20th, 2018 در ساعت 10:41 AM

  5. #1375
    ApplyAbroad Veteran
    Radian آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2009
    رشته و دانشگاه
    Arizona State University
    ارسال‌ها
    1,221

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sasa86 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    تجربه شخصی تون را خوندم و دقیقا حس 2 سال و نیم پیش خودم ثانیه به ثانیه برام تداعی شد.
    من اگر اینجا چیزی می نویسم چون فکر می کنم این تجربه من باید به درد دیگری هم بخوره. دوست ندارم حتی دشمنم هم اون سختی که من از لحاظ روحی متحمل شدم را تجربه کنه.
    و این را هم بگم که نوشتن واقعیت واقعا جسارت و شجاعت می خواد و از این بابت بهتون تبریک می گم. چون شما با وواقعیت زندگی دانشجویی در امریکا مواجه شدید و عنوانش کردید.

    نمی دونم اگر این مطالب را بنویسم شما در شرایطی هستید که حوصلتون بشه بخونید یا نه.
    اما من هم 2 سال پیش توی فروم غم غربت/شوک فرهنگی تجربه شخصی خودم را نوشتم.

    اگر بخوام توضیح بدم که چی بودم و چی شدم شاید خیلی طولانی بشه.
    اما اول کار هم این را بگم که چه من چه دوستای دیگه اگر نظری می نویسن همه از دیدگاه خودشون هست و شما باید طبق مدل شخصیتی خودتون پردازشش کنید و نتیجه بگیرید.

    من خیلی خیلی شرایط مشابه به شما را داشتم. زندگی توی یه شهر بزرگ توی ایران با یه خانواده فوق العاده گرم و صمیمی با دوستای خوب و یه کار متناسب، درآمد قابل قبول، تفریح هایی که دوست داشتم و خلاصه اینکه همه چیز خوب و عالی. و شرایط امریکا هم مشابه شما، فول فاند رشته خوب اما توی یه شهر کوچیک و کسالت آور.

    من همیشه هدف دکترا خوندن را داشتم و از طرفی واقعا دوست داشتم امریکا را ببینم. چون شما از 100 نفر که بپرسی 99 نفرشون تعریف می کنند از امریکا.
    امریکایی که اونا می گن و من و شما توی فیلم ها دیدیم خلاصه میشه توی 3 4 شهر از جمله نیویورک و لس آنجلس و ....
    به خوبی می تونم بگم شرایط توی 90 درصد شهرها و ایالت های امریکا قابل مقایسه نیست با ذهنیت ما.
    بعضی ها اومدن و گفتن خب حتما باید بری شهر بزرگ زندگی کنی.
    یکی باید بگه خوب مرد مومن، دانشجوی ایرانی که دنبال فاند هست و حالا نخبه در حد مریم میرزاخانی هم نیست انتخاب هاش محدود و محدود میشه
    و از طرفی اصلا اکثر دانشگاه ها هم توی شهرهای کوچیک و بی آب و علف هستن.

    مگر چندتا دانشگاه توی مرکز شهر نیویورک، بوستون، واشنگن
    ....... هست
    اصلا همون نیویورک هم که بری. اون هم از یه طرف دیگه، شاید شلوغی و ترافیک و این چیزاش شبیه تهران باشه
    اما عمیقا که نگاه کنی به مردم به برج های سر به فلک کشیده به موجی از آدم که تو را با خودش میبره، به مترو پیچیده و کهنه به همه اینها و باز به خودت برگردی غربت را بیشتر احساس می کنی

    به هر حال بماند

    شاید فکر کنید اگر برید اروپا، استرالیا یا هر جای دیگه شرایط بهتر باشه. درسته من در نگاه اول باهاتون موافقم نه دنگ و فنگ های ویزا و گرین کارت و این چیزا را داره، هم اینکه نزدیکه و ....
    اما باید این حقیقت را قبول کنید که هر جا برید آسمون همین رنگه، به هر حال غربت هست
    درسته نزدیکیه ولی فکر نمی کنم کسی که دانشجوی دکتری باشه بیشتر از سالی یکبار بتونه بره و بیاد
    فقط این حسش خوبه که حس زندانی ها بهت دست نمیده
    اما اروپا هم مشکلات خودش را داره شاید به مراتب بیشتر از امریکا

    اگر بخوام خیلی با جزئیات صحبت کنم کار به درازا می کشه.
    فقط همین را بهتون بگم که من هم تا این مرحله شما پیش اومدم و حتی کمی بیشتر که دیگه به خواب و خوراکم لطمه وارد شد.
    تصمیم گرفتم برگردم چون دیدم نه تنها خوشحال نیستم از وضع موجود بلکه متنفرم از خودم از امریکا و از هر چیزی که به امریکا مربوط میشه
    من هم نمرات عالی داشتم استادم به معنای واقعی انسان بود و .....
    اما دیگه یک روز تصمیمم را گرفتم خونه ای که به اسم بهترین خونه منطقه بود گرفته بودم و با ذوق و شوق تجهیزش کرده بودم را درش بستم و کلید را دادم به هم خونه ایم و برگشتم.
    حتی به انتقالی گرفتن هم فکر نکردم.
    برگشتم و از اون موقع خیلی خیلی تحقیق کردم در مورد این فرآیندی که بر من گذشت
    الان از اون رفتن و برگشتن آمریکام به عنوان بهترین تجربه زندگیم یاد می کنم.
    اگر دنیا به عقب برگرده هم باز همین کار را می کنم هم رفتنم هم برگشتنم.

    چون خیلی چیزا به من یاد داد که شاید باید 15 سال می گذشت تا بهش می رسیدم

    از همون موقع هم دوباره اپلای کردن و رفتن هستم و موقعیت هایی هم دارم
    اما من به شما می گم که غربت غربته چه از تهران پاشی بری بندرعباس زندگی کنی
    چه از ایران پاشی بری قطب شمال

    شما باید از لحاظ روحی با خودت کنار بیای، که ببینی چقدر بودن توی ایران برات می ارزه چقدر اونجا،
    لحظه ای هم فکر نکن عمیق و طولانی مدت
    شما هم شجاع هستی که تا این مرحله اومدی هم قوی

    در حال حاضر شاید همه حرفا برات شعاری به نظر بیاد
    حرف همه را گوش کن اما با توجه به شرایط خودت تصمیم بگیر
    بهترین مشاورها هم بهت نمی گن چی درسته چی غلط
    من برای ماموریت کاری زیاد به اروپا سفر داشتم توی ۲ سال گذشته (آلمان بلژیک هلند چک فرانسه و ... ). کلا محیط این کشور ها خیلی به ایران نزدیک تره و مردم خیلی شاد تر از اینجا هستن.

    به شوخی یه بار به کسی میگفتم که این شهر ها مثل تهران خارجی هستن. در حالیکه آمریکا کلا یک مدل دیگست (البته من از امریکا فقط فینیکس و لس انجلس زندگی کردم)
    Arizona State University / Alumnus, Class of 2015 / Materials Science & Solid State Electronics, PhD
    دریچه ای به زندگی در آمریکا : اینستاگرام

  6. #1376
    Member
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    رشته و دانشگاه
    urban desgin
    ارسال‌ها
    425

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    هدف هیپاکس سخت نشون دادن شرایط اینجا نیست.
    من یه دوست بسیار عزیزی دارم اینجا که مال اروپای شرقی هست و بیست سال قبل توی کشورش معلم بوده و بعدشم روانشناس میشه.
    ایشون وقتی اینجا اومد رسید وضعیتش شد منفی شصت. شروع کرد به انجام کار جنرال اونم برای چندین سال (ده سال) الان آدم درست و حسابی ای شده و من خودم یکی از بزرگترین افتخارات توی کانادام افتخار دوستی با ایشون هست. ولی وقتی زندگیش رو برام تعریف کرد قشنگ متوجه شدم چرا میگه منفی شصت. تو وقتی مهاجرت میکنی، توی ایران رئیس شرکت داروپخشم که باشی اینجا در حد یه دختر 18 هستی که پریروز مراسم پرام های سکولش بود و الان میخواد بره دانشگاه یا کالج. بی تجربه محسوب میشی و تحصیلاتتم ناشناخته هست که از کجای ایران گرفتی چون نمیشناسنت. تازه اون دختر بلانده ممکنه به خاطر کالچرش از 14 تا 17 سالگی کار کرده باشه و سابقه کار باشه، رئیس شرکت داروپخش اونم نداره توی کانادا
    تو اگه 4 تا فوق و دکترا داشته باشی باز اینجا که میای در بهترین حالت صفر میشی.
    اگه وضع مالیت خوب باشه خب مجبور نیستی خیلی سختی بکشی ولی بلاخره برای وارد شدن به محیط کاری و جامعه بایددددد از صفر شروع کنی.
    اینجا با همون فوق لیسانس بیای، چون سابقه کار نداری، از ساعتی ده یازده دلار دستمزدت شروع میشه.
    ده دلار هیچی نیست.
    من اوضاع ایران رو قبول دارم که سخته. میفهمم شما چی میگین. خودم اون روزها رو تجربه کردم و کامل میفهمم شما رو.
    ولی هیچوقت اینجوری آدم نباید نگاه کنه که اگه توی ایران شکوفا نمیشی باید بیای اینجا چون حتما شکوفا میشی.
    اینجا به قول هیپاکس شایسته سالاریش بیشتره ولی پرفکت نیست. اینجام تبعیض داره، حق کشی داره، زورگفتن داره، شدتش از ایران کمتره. اتفاقا توی جامعه سالم تر وقتی حق کسی رو بخورن خیلی بیشتر زورش میاد تا ایران که هرکی هرکیه. سرم اومده که میگم.
    اینجا به استعدادت دوزار بها نمیدن اگه کالچر و زبان جامعه رو بلد نباشی. اگه چیزی برای ارائه نداشته باشی.
    بعدم شما در نظر بگیر که وقتی مهاجرت میکنی، خودت میسوزی. و نسل بعدی که با جامعه هماهنگ هست از مزایای مهاجرت استفاده میکنی. اینکه خارج بهشت هست (البته که نیست) برای وقتی هست که شما مینیمم 6 هفت سال اینجا هستی و زندگیت شکل گرفته. توی نسل اول هنوز سرمایه ایران مهم هست.

    اینجا شرایط مالی برای کسی که داره کارشو شروع میکنه توی یه جایی مثل ونکوور و تورنتو واقعا دشواره (من دارم میرم سمت منیتوبا و شهرهای کوچیک و جاهایی که هزینه شروع زندگی کمتر هست). دقیقا به سختی ایران هست. ولی وقتی شما پی ار میگیرین یا سیتیزن میشین شرایط بهتر میشه. یعنی مادامی که شما دانشجو هستین و یا دنبال کارین هیچی عوض نمیشه. همون شرایط ایرانه.
    هدف هیپاکس اینه که بهش بگه آسمون همه جا یه رنگه و استرالیا هم مشکلات خودشو داره
    آره بین درس خوندن توی کانادا و سوریه فعلی خیلی تفاوته.
    ولی تفاوت کانادا و استرالیا و امریکا برای کسی که مهاجره و ویزای تحصیلی داره واقعا زیاد نیست
    برای هیپاکس hipax: اینکه نوشتی کسی که میاد اینجا باید تهرانی شهرستانی رو کنار بذاره و... من باهات موافقم. ولی هنوز یه عده رو میشناسم تو کانادا که چندین ساله اینجان و هنوزم به شهرستانیا به چشم inferior نگاه میکنن و وقتی میخوان کسی رو تحقیر کنن بهش میگن تو ترکی؟ یا از بقیه شهرها اسم میبرن. ولی سر جاشون هم نشستن (پول ددی) و فعلا توی کانادا هستن. منظورم اینه که تربیت و عادت ترک نمیشه. مخفی میشه. مثل این افراد که این مدل نوین نژادپرستی رو خودشون مخفی میکنن و قادر به زندگی توی کانادا هستن، ولی از بین نمیره. کلا تربیت و ده پانزده سال اول زندگی چیزی هست که تا آخر عمر با آدم میمونه.
    من نقل قول شما رو اینجا ندیده بودم تا جوابت رو بدم.ولی الان میدم.اول اینکه تناقض زیاده تو حرفات بعدش به این چنتا سوال اول خوب فک بکن پسرم و جواب بده
    1-ایا هیچ کسی با مدارک ایران برای کار در کانادا و امریکا نیومده؟
    2-ایا کسی با لیسانس و ارشد ایران پذیرش نگرفته و موفق نشده؟
    3ایا شما فک میکنی با این اوضاع ایران و دلار7 تومان جایی برای شکوفایی می مونه؟
    4-چنتا دانشمند ایرانی رو میخوای برات مثال بزنم که با استعدادشون در خارج همه رو متعجب کردن؟
    5-ایا ما دهه شصتی ها اینجا نسوختیم؟ که حالا اونجا بسوزیم و یا نه
    6-تهرانی که تو میگی نصفش ترکه چشمات رو خوب باز بکن .تو منکر این هستی؟و کی میگه برا تحقیر میگن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    در اخر هم خودت رفتی میگی سخته .خوب باشه مرد برا سختی ساخته شده

  7. #1377

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    سلام
    دوستان بسته به جایگاهی که در آن قرار دارند ، هر کدام نظرات جالب و متنوعی را ارائه دادند که می شود از آن به یک نتیجه گیری کلی رسید.
    اینکه از اول ببینیم با توجه به شرایط فعلیمان برای چه می خواهیم به امریکا مهاجرت کنیم؟
    -اگر شرایط فعلی ما نسبتا خوب است و وضع مالی متوسط روبه بالایی داریم و کار و دوست و خانواده و.. همه چیز در بهترین وضعیت ممکن است آنگاه مهاجرت به امریکا با هدف رسیدن به رفاه مالی، چندان معقول به نظر نمی رسد.
    -اگر شرایط فعلی ما خوب است (مانند مورد بالا) ولی ما بسیار علاقه مند و شیفته به پژوهش و دانش و....باشیم و رزومه پژوهشی بسیار خوبی هم داشته باشیم و دوست داشته باشیم بعنوان یک پژوهشگر کار کنیم اما در ایران هیچ کس اهمیتی به آن ندهد، مهاجرت بهترین گزینه است.
    -اگر شرایط مالی خوبی نداریم و از فردایمان مطمئن نیستیم مهاجرت می تواند یک گزینه ی خوب باشد.
    - اگر شرایط بدی در ایران نداریم اما چون دوستانمان پذیرش گرفته اند و یا مهاجرت کرده اند پس ما هم باید اپلای کنیم جایی و از ایران مهاجرت کنیم (هم چشمی ) مهاجرت برای شخص ما بدترین گزینه است.

    اما در کنار اینها باید نگاهمان را بهبود بخشیم و سطحی نگر نیاشیم. یعنی فکر نکنیم تا پایمان رسید به امریکا دیگر همه چیز اوکی هست و اصلا سختی ای نیست و همه ی توجهات به سمت ما هست و همه حیرت زده در نبوغ ما ...
    بسیار مطالعه کنیم (اگر اهلش نیستیم از امروز شروع کنیم) چرا که مطالعه ما را از برداشتهای سطحی بر حذر می دارد اینکه بگوییم دوست ما رفت امریکا با مدرک دیپلم و الان رییس فلان شرکت است و همه متحیر از نبوغش ..و بعد تصور کنیم ما هم اگر برویم آنجا با توجه به مدرک تحصیلیمان رییس بزرگترین کمپانی ها خواهیم شد، خیلی برداشت سطحی است که متاسفانه بسیار دیده می شود. هر جایی خوبی و بدی خودش را دارد. ایران و امریکا هم همینطور اما اگر هدف کاملا روشن باشد و بدانیم با مهاجرت، در قبال از دست دادن شرایط فعلی قرار است به چه برسیم خیلی از مشکلات حل خواهد شد.

    پیروز باشید.

  8. #1378
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته و دانشگاه
    Sharif University of Technology
    ارسال‌ها
    67

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    سلام
    من کل این تاپیک رو خوندم.نظرات همه مورد احترام هست.از تجربه چند ساله خودم در کار اکادمیک و اپلای وهم محیط کاری ایران فقط میتونم یه چیزی رو بگم:
    اگه ادم سخت کوشی هستین،میخاین بر اساس تواناییتون پیشرفت کنید و زیاد به پولدار شدن فکر نمیکنید یا دنبال مرزهای علم هستید،واقعا مهاجرت و الالخصوص امریکا خیلی خوبه.
    ولی اگه اهل دروغ،پیچیدن و خلاصه مذمومات هستید ویا اهل کار کردن زیاد نیستید و هدفتون پول هست،واقعا همینجا بمونید.
    این رو من خودم خیلی طول کشید تا با پوست و گوشتم درک کنم.

  9. #1379
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    ارسال‌ها
    49

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    من فکر میکنم هدف همه ما داشتن زندگی بهتر و شاد و خوشحال بودنه. من چند روز پیش برای اولین بار یک سری از پستهای اینجارو خوندم. خیلی ناراحت شدم و چند روزه که توی فکرمه.
    من تاحالا نمیدونستم که یک سری از ایرانیا این قدر سختی میکشن. شاید من خیلی خوش شانس بودم و تا این حد سختی تجربه نکردم.
    میخوام بگم که یعنی زندگی این نیست که همش سختی بکشیم. مهم اینه که آدم شاد باشه... میدونم که اینجا همه اهل علم و دانشن، ولی اگه تحصیلات تکمیلی توی امریکا دپرس میکنه، پس چرا باید ادامه بدین؟ امریکا خیلی چیزای متفاوت داره که میتونه جالب باشه. از درس و دانش بزنین بیرون یه خورده مثل مردم عادی یکم زندگی کنین. برو دنبال اون چیزی که خوشحالت میکنه.
    شما حتی اگه افتادی الان توی یک شهر کوچیک توی کانزاس، بازهم جا واسه تفریح هست. البته تفریحاش متفاوته... باید نسبت به همه چیز ذهن باز داشته باشی...
    میدونم که توی فرهنگ ما اگه مثلا یه مرتبه بگیم که این دکترا خوندن سخته، من استفا میدم و میرم فقط میگردم ... اونوقت همه خانواده و دوستان یه بازنده میدوننت. میگن این همه رفت اونجا ولی جنم نداشت. استعدادشو سوزوند. و دیگه اون احترامی که بهت میذارن متفاوته نسبت به احترامی که به یک دکتر میذارن. ولی من میگم اهمیت ندیم به این چیزا وکاریو کنیم که خوشحالمون میکنه. ول کنیم این فرهنگمونو...
    من ترجیح میدم که یک کارگر خوشحال، یا یک سرایدار خوشحال، یا یک راننده تاکسی خوشحال باشم (منظورم شغلهایی که توی فرهنگ ما ایرانیا خیلی پست و سطح پایینه) تا اینکه یک استاد دانشگاه آیوی لیگ ولی غمگین و کسل کننده و بیحال باشم.
    خلاصه
    من اینو قبول ندارم که باید سختیو همش تحمل کرد... اونایی که اون پستهارو اینجا نوشتن و نالانن، مسیرتو عوض کن، نمیدونم چیکار کنی ولی یک فکری بکن... فقط نذار کسی یا چیزی روی تصمیمت اثر بذاره...
    YOU ARE A ROCK STAR!!!

  10. #1380
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    4,779

    پیش فرض پاسخ : چرا آمریکا؟هدف؟اخرش که چی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Foxes نمایش پست ها
    من فکر میکنم هدف همه ما داشتن زندگی بهتر و شاد و خوشحال بودنه. من چند روز پیش برای اولین بار یک سری از پستهای اینجارو خوندم. خیلی ناراحت شدم و چند روزه که توی فکرمه.
    من تاحالا نمیدونستم که یک سری از ایرانیا این قدر سختی میکشن. شاید من خیلی خوش شانس بودم و تا این حد سختی تجربه نکردم.
    میخوام بگم که یعنی زندگی این نیست که همش سختی بکشیم. مهم اینه که آدم شاد باشه... میدونم که اینجا همه اهل علم و دانشن، ولی اگه تحصیلات تکمیلی توی امریکا دپرس میکنه، پس چرا باید ادامه بدین؟ امریکا خیلی چیزای متفاوت داره که میتونه جالب باشه. از درس و دانش بزنین بیرون یه خورده مثل مردم عادی یکم زندگی کنین. برو دنبال اون چیزی که خوشحالت میکنه.
    شما حتی اگه افتادی الان توی یک شهر کوچیک توی کانزاس، بازهم جا واسه تفریح هست. البته تفریحاش متفاوته... باید نسبت به همه چیز ذهن باز داشته باشی...
    میدونم که توی فرهنگ ما اگه مثلا یه مرتبه بگیم که این دکترا خوندن سخته، من استفا میدم و میرم فقط میگردم ... اونوقت همه خانواده و دوستان یه بازنده میدوننت. میگن این همه رفت اونجا ولی جنم نداشت. استعدادشو سوزوند. و دیگه اون احترامی که بهت میذارن متفاوته نسبت به احترامی که به یک دکتر میذارن. ولی من میگم اهمیت ندیم به این چیزا وکاریو کنیم که خوشحالمون میکنه. ول کنیم این فرهنگمونو...
    من ترجیح میدم که یک کارگر خوشحال، یا یک سرایدار خوشحال، یا یک راننده تاکسی خوشحال باشم (منظورم شغلهایی که توی فرهنگ ما ایرانیا خیلی پست و سطح پایینه) تا اینکه یک استاد دانشگاه آیوی لیگ ولی غمگین و کسل کننده و بیحال باشم.
    خلاصه
    من اینو قبول ندارم که باید سختیو همش تحمل کرد... اونایی که اون پستهارو اینجا نوشتن و نالانن، مسیرتو عوض کن، نمیدونم چیکار کنی ولی یک فکری بکن... فقط نذار کسی یا چیزی روی تصمیمت اثر بذاره...
    YOU ARE A ROCK STAR!!!

    شاید ادامه می دن و مجبورن ادامه بدن چون کل حضورشون در آمریکا بند به همون ویزای تحصیلی هست وگرنه بله همه بلدن کمتر به خودشون زحمت بدن و برن یک کار ساده بکنن.
    ویرایش توسط uxmal09 : May 22nd, 2018 در ساعت 10:18 PM
    Solitary trees, if they grow at all, grow strong.

موضوعات مشابه

  1. قبرس یا مالزی؟
    توسط dexoey در انجمن تحصیل در قبرس
    پاسخ: 115
    آخرين نوشته: November 30th, 2017, 04:22 PM
  2. نوشتن SOP و نداشتن مقاله و سابقه کار پژوهشی؟
    توسط mSky در انجمن Statement of Purpose - SoP
    پاسخ: 11
    آخرين نوشته: March 7th, 2015, 11:49 PM
  3. چقدر قبل از زمانی که می خوای بری باید درخواست ویزا کنی؟
    توسط داوود در انجمن انتخاب سفارت و گرفتن وقت مصاحبه
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: September 29th, 2008, 08:13 AM
  4. پاسخ: 9
    آخرين نوشته: August 15th, 2008, 11:36 PM

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •