من توی این چند سال که پستهای شما رو خودندم، یه چیز رو در شما تحسین کردم:
صداقت شما که صادقانه نظر خوتون رو بیان میکنین و هیچوقت حتی محافظه کارانه صحبت نمیکنین و هر وقت گله دارین یا از یه چیزی راضی یا ناراحتین میاین مستقیم بیانش میکنین. و طرف مقابل رو از اومدن به امریکا دلسرد نمیکنه چون دلیلش رو هم ذکر میکنین، یعنی وقتی دلیلو آدم میشنوه میگه اکی من با این قضیه مشکل دارم / ندارم پس میرم امریکا / نمیرم.
جرات میخواد آدم نظر مثبت یا منفیش رو درباره یه چیزی بیان کنه و پاشم واسه.
من کانادا هستم، کانادا هم همینجوریه. به سرد بودن اینا ربط نداره، نمیدونم امریکاییا چجورین ولی توی کانادا هیمشه سعی میکنن با احتیاط رفتار کنن، خیلی conservative هستن. از بچگی همینو به اینا یاد دادن. من تا بحال هشت تا هم خونه ای کانادایی داشتم (خونه دانشجوییه و همه میان و میرن) و از undergrad تا دکترای فلسفه فیزیک با کلی جوایز رنگارنگ و قابل اعتماد داشتم. همهتا یه حدی یه مدلن. تکرارین. وقتی باهاشون گرم میگیری و صمیمی میشی دلیلشو میگن.
از بچگی توی مدرسه هاشون به اینا یاد میدن که مطلقااااااااااااا درباره جنسیت یه آدم (دختر/پسر، دو جنسه، هم جنس گرا) حرف نزنن و سوال نپرسن.
دومیش نژاد هست. اینا ممکنه در درونشون نژادپرست باشن، وقتی با تو صمیمی هستن پشت همهههه عالم غیبت کنن، ولی هرگز ازین حریم خصوصی بیرون نمیره.
سومی همینه که پا نذارن به حریم خصوصی بقیه و کلا سعی کنن بی تفاوت باشن. حتی اگه یه سلام دادن باشه.
ولی اگه مطمئن بشن تو بی ازاری، شادی، کالچرشونو میدونی، عصبی نیستی. حتی شده الکی ظاهرا اروم هستی و خیالشون راحت باشه ازت، میان جلو، دوست میشن، صمیمی میشن. بعد از خودت میپرسن؛ از مسائل ریز زندگیت حتی، اینو قبلا کاربر مهراد هم درباره آمریکا بهم گفته بود.
یعنی منو همکارم درباره خصوصی ترین مسائل هم ممکنه صحبت کنیم، روزی دو بار همو بغل کنیم، سینما بریم، بیرون بریم، سر و کله هم بزنیم، تو همه عکسا در حال کشیدن موی هم باشیم، واسه هر دلیل بی دلیلی ذوق کنیم و جیغ بزنیم و عکس بگیریم، روز ولنتاین برام شکلات اورده بود که ولنتاینت مبارک کمیستری! اونجا من فهمیدم که تبریک ولنتاین فقط برای زوج ها نیست و دوستای دختر آدمم میتونن تبریک بگن به ادم!! ولی سخته سلام کنن به هم. ولی اگه تو رو بشناسن و ببینن ذوق میکنی بهت سلام کنن یا سلام کنی جواب بدن، سلام میکنن!
کلا سلام و اینا برای اینا زیاد مهم نیست.
استثنا توشون هست ولی میدن بهت اون چیزی که میخوای رو. زمان میبره. روی رابطه باید کار کرد. تو ایران راحت میشه دوست شد، اینجا نه.
در عوض استحکام روابط هم اینجا بالاتره. تو ایران ممکنه یکی رفیق فابریکت باشه ولی تو رو به دوزار بفروشه یا موقع سختی دستتو نگیره، اینجام ممکنه ازینا پیدا بشه (من ندیدم) ولی اگر روزی بین این کاناداییا یا المانیا دوست واقعی پیدا کنی محال هست که دستتو ول کنن. خیلی احتمالش کم هست.
بعدم اینا سختشونه حتی استانشونو عوض کنن.
سختشونه دوست پیدا کنن از تنبلی و هم به خاطر صمیمیتی که دارن با همون دوستای های اسکول و ابتداییشون ممکنه دوست باشن.
یه بار هم خونه ایم (دوست شدیم با هم) بهم گفت کمیستری! جف و جو و جک میرن رستوران غذاهای دریایی، مام بریم باهاشون، دعوتمون کردن. بهش گفتم عالی! فقط یه سوالی کدوم رستوران، تو تجربه داشتی اونجا بری؟ هزینه ش چقدره؟ گفت حدود سی و پنج دلار میشه ماکزیمم، گفتم یا حضرت رقیه! 35 دلار؟! (فکر کن پول چند وعده غذایی منه، مینیمم هشت وعده غذایی، مینیمم!) گفت من کمکت میکنم! من سی دلارشو میدم که همون یه وعده غذایی حساب بشه. دقت کنین، میتونست بگه 35 رو میدم. ولی اینا هیچوقت غرور کسی رو نمیکشنن اونم به خاطر مسئله ناچیزی به اسم پول. خواست من غرورم حفظ بشه و بگم بله خودم دادم پول وعده غذاییمو. گفتم نه مرسی، بذار برم بشینم حساب کتاب کنم، الان برمیگردم. خلاصه رفتیم! بیست دلارم (با tip) صورتحساب من پولش نشد، ولی حواسش بود که اگه من یه لحظه در تفکر عمیقی فرو رفتم که وای خدا چرا گرون تموم شد بپره وسط حساب کنه. یا مثلا من از بچگی توی فانتزیام بود که برم مراسم پرام های اسکول
دوستم (یه دوست دیگه م) یادمه تا فهمید! فوری گفت کمیستری! مراسم پرام دختر عمومه! پاشو بیا! پرسیدم یا خدا کی هست؟ گفت فردا (همین امروز بهش گفته بودم) اونو نتونستم برم، مراسم پرام خواهرشم دعوتم کرد! که برم ببینم اونا رو، که فانتزی یه دونه دختر ایرانی به حقیقت بپیونده.
دغدغه چجوری برگردم به خونه که هزینه بر نشه رو هم حل کرد!
دوست پسرم تو رو میرسونه کمیستری!
اینا سیستمشون ساده تره. دلاشون پاک تره. تو ممکنه به یه ایرانی فانتزیاتو بگی، نه تنها کمکت نکنه که برسی بهشون، بلکه ازش به عنوان نقطه ضعفت هم استفاده کنه.
یه مسئله دیگه که هست اینه که (خطاب به علی اقا) شما توی کانادا هستین، امیر امریکاس.
امریکایی توی کانادا تا حدی غریبه حساب میشه.
ولی توی امریکا توی کشور خودش و ایالت خودشه. امیر هم اگه کانادا بود و دوست امریکایی پیدا میکرد شاید خیلی دوست میشدن.
من ایرانیای دیگه رو هم توی کانادا دیدم که با امریکاییا دوست هستن.
تو دانشگاه ما هم امریکاییا خیلی friendly هستن.
جفتمون تو کشوری به جز کشور خودمونیم. یه دلیلش اینه.
من اولین دوستایی که پیدا کردم المانیا بودن و هلندیا و یه پسر برزیلی (یه اکیپ 5 نفره بودیم و من با دختره صمیمی بودم) ولی ممکنه توی خود المان اولین دوستم المانی نباشه. توی هلند ممکنه بهترین دوستم هلندی نباشه و یه هندی باشه. اینجام زمان سپری شد تا دوست کانادایی پیدا کردم که صمیمی بشم.
اینا رو دقت کنیم.
ولی در کل
اینجا تا وقتی به تعویض چیزی/کسی نیاز جدی نداشته باشن، عوضش نمیکنن. تا وقتی مطمئن نشن طرفی که اشنا میشن خطر نداره و ادمیه که باهاش میتونن به اسونی تعامل کنن با کسی دوست نمیشن.
سر درد نکرده رو دسمال نمیبندن این چیزی هست که توی این یه سال و نیم ثابت شده به من.
ولی اگه دوستیتون ثابت بشه بهشون، براتون ریسک میکنن و میان جلو. من اینو دوست دارم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)