صفحه 10 از 74 نخستنخست 123456789101112131415161718192060 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 731

موضوع: تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

  1. #91
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedcc نمایش پست ها
    سلام، بله ، دوست مثبت انديشمون راست ميگه زندگي انسان رو افكارش ميسازه ، كلا اگر انسان هدف خود را در زندگي مشخص كند و به رسيدن به آن علاقه داشته باشد حاضر است مشكلات بيشتري را تحمل كند،و براي رسيدن به هدفش برنامه ريزي مي كند و براي خودش تصميم هاي تازه مي گيرد ، و شايد با خودش اين طور فكر كند كه من خدا را دارم و اگر او را دوست داشته باشم او هميشه و همه جا به من كمك خواهد كرد و من تمام سعي خود را براي رسيدن به هدفم مي كنم حتي اگر در بياباني تنها باشم خدا را دارم و به هدفم خواهم رسيد،البته اين تجربه شخصي خودم است كه اگر خوبي كردي خوبي مي بيني شك نكن دوست من ، و بالعكس ، بدان كه همان بدترين انسان هم روحيه لطيفي دارد و اگر به او احترام بگذاري خوشحال مي شود شايد تشكر نكند ولي دوست دارد،بالاخره اگر در هر جاي دنيا هم باشي بايد وخبوبي هاي رسيدن به اهدافت را مرور و بازبيني ذهني كني تا انرژي بگيري . البته قبول دارم جدايي از خانواده براي 90 درصد افراد مشكل است ولي بايد خلاء آن را جايگزين كرد و يك كنار نبايد نشست و غصه خورد.............................
    به نكات خوبي اشاره كرديد. آنچه لازمه موفقيت در مهاجرت است، تغيير برخي از نگرش هاست و مسلما مشخص بودن هدف، برنامه ريزي، اراده و پشتكار ومناجات با پروردگار، كليدهاي دستيابي به اين موفقيت هستند.

  2. #92
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    پس تا اينجا متوجه شديم كه هر چقدر تعدد ارزش هاي فرهنگي در يك محيط و معيارهاي آن بيشتر و متفاوت ترباشد، نوجوان در كسب هويت فرهنگي بيشتر دچار مشكل و اضطراب خواهد شد.
    از طرفي در بسياري از والدين نيز، بحران ارزشي وجود دارد كه اين بحران ناشي از ترديد در برخي از ارزش هاي سنتي و فرهنگ خودي است كه در اثر مهاجرت و عدم جايگزيني با ارزش هاي اجتماعي فرهنگ جديد ايجاد شده است. بنابراين در چنين شرايطي كه نوجوان الگويي براي تطبيق ندارد، سعي مي كند تا از محيط بيرون و دوستانش الگو برداري كند تا بتواند خود را با انتظارات جامعه هماهنگ كند.
    حالا بايد ببينيم ما به عنوان پدر و مادر كه در مرحله اي از دوران زندگي فرزندانمان، از جانب آن ها نيز تصميم به مهاجرت گرفتيم، چه مي توانيم انجام دهيم تا به آن ها در به دست آوردن هويتي ثابت، عميق و مطابق با ارزش هاي اجتماعي، كمك كرده باشيم!!

  3. #93
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    متاسفانه دوست روانشناسي پيدا نشد تا در ارايه راه حل مناسب به ما در اين بخش ياري دهد؛ بنابراين سعي كردم تا در حد اطلاعات خودم راهكار مناسب را در برخورد با فرزندان جهت كمك كردن به آن ها در كسب هويت ايشان، در اينجا بازگو كنم.
    به طور كلي افراد زماني خود را داراي هويت و زندگي معنادار مي دانند كه نيازشان به ثبات و همانندي با اجتماع وبرتري در زمينه هاي خاص به ميزان قابل قبولي تامين شود. يعني اينكه با داشتن احساس ثبات، در عين متمايز بودن از ديگران، با برخي از آن ها همانند بوده و داراي نظام معنايي مشترك و حتي غني تر هم باشد.
    خوشبختانه، بيشتر نوجوانان تا حد زيادي مي توانند تعلق به دو فرهنگ را بپذيرند كه عوامل خانوادگي و عملكرد آن ها نقش بسيار مهمي در اين پذيرش دارد. به عنوان مثال انعطاف پذيري نسبي با فرهنگ حاكم، عدم تحقير فرهنگ خودي و بيگانه شدن با آن به فرزندان اين امكان را مي دهد تا راحت تر به دو فرهنگ احساس تعلق كنند چون در اين شرايط خودشان را مجبور به انتخاب يكي از دو فرهنگ نمي بينند در نتيجه ميان دو فرهنگ آشتي برقرار مي شود.( برخي والدين را مي بينم كه از معرفي كردن خود به عنوان يك ايراني خودداري مي كنند و حتي با فرزندانشان فارسي هم صحبت نمي كنند شايد باعث خنده شود ولي من خانواده هاي ايراني را ديده ام كه با سگشان هم انگليسي حرف مي زنند)
    بحران ارزشي در والدين مي تواند تاثيري مثبت بر فرزندان داشته باشد چراكه ديگر در اين حالت فرهنگ خويش را ايده آل جلوه نمي دهند با اينكه وابستگي هاي فرهنگي اشان را هم انكار نكرده اند. يعني اينكه با به دست آوردن بينش جديد و نگاه انتقادي هنوز احساس تعلق نيز وجود دارد. فقط بايد مراقب بود كه اين احساس و بحران، تاثيري منفي در فرزندان ايجاد نكند به اين صورت كه توقعاتي از آن ها داشته باشيم كه خودمان در عمل به آن ها دچار ترديد شده ايم وبنابراين با دادن پيام هاي متناقض باعث سردرگمي و تشويش آن ها بشويم.
    اجازه بدهيم تا فرزندانمان با اين ترديدها آشنا بشوند و در اين هنگام با آن ها در اين باره صحبت كردم و مسئله را باز كنيم. يادمان باشد كه آن ها هم چيزهايي براي ياد دادن به ما دارند زيرا هنوز ذهنشان محدود به چهارچوب هاي اجتماعي كه همه چيز را از قبل تعيي كرده، نشده است و مي توانند گاهي اوقات نكاتي را ببينند كه از ديد ما پنهان مانده است.
    بيشتر با هم حرف بزنيد تا بدانند در كشمكش هاي ايجاد شده براي رسيدن به موفقيت در سرزمين جديد، هر دوسهيم بوده ايد. والدين از آرزوهايشان و آن چيزهايي كه از دست داده اند و از اميدهايشان سخن بگويند و فرزندان را نيز تشويق كنند تا از اضطرابات و مشكلاتشان جهت همراه شدن با فرهنگ جديد، صحبت كنند.
    و
    حتما در گروه هاي فرهنگي، اجتماعي ايرانيان، متناسب با اعتقاداتشان شركت داشته باشند تا فرزندان احساس تعلق خود را لمس كنند و بتوانند نكاتي مثبت براي تمايز به دست بياورند. ارتباطتان را با بستگان و عزيزان در ايران از طريق تلفن و اينترنت حفظ كنيد و فرزندان را هم در اين كار شريك كنيد و شرايطي فراهم كنيد تا فرزندان هر چند وقت يك بار مدتي را در ايران بگذرانند.

  4. #94
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    دوستان عزيزي خواسته بودند تا مطالب و پيشنهاداتي راجع به روش هاي تطبيق در مهاجرت براي آن دسته كه هنوز پدر و مادر نشده اند، نيز بنويسم. حتما اين كار را خواهم كرد منتهي حدود يك ماه بعد چون در حال حاضر درگير امتحاناتم هستم.
    ممنون و با سپاس

  5. #95
    ApplyAbroad Senior Veteran
    Olympia آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    ارسال‌ها
    890

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    زندگی پر از اتفاقات ریز و درشته که گاهی ذاتا دردناک و آزار دهنده ست ولی گاهی هم به خودی خود ناخوشایند نیست بلکه به خاطر روحیه و شرایط زندگی ما و برداشتی که از رویداد داریم معنی تلخی پیدا میکنه. ترک منزل، تغییر محل زندگی و مهاجرت و شروع به تحصیل در کشوری دیگه یکی از اتفاقاتی هست که تغییرات عمده ای در زندگی فرد ایجاد می کنه. فراز و نشیب هایی که طی مهاجرت به وجود میاد بسته به عوامل مختلف می تونه تبدیل به یه عامل ویران کننده بشه و فشار زیادی به فرد وارد کنه و اون و دچار بیماریها و مشکلات زیاد کنه و یا بر عکس، باعث محکم شدن و خود ساخته شدن فرد بشه.
    دوری و به عبارتی از دست دادن افراد مورد علاقه، فقدان حمایت عاطفی و اجتماعی در محیط جدید، نگرانیهای مالی، عدم آشنایی با فرهنگ، قوانین و آداب رسوم جامعه جدید و موارد دیگه می تونه تبدیل به یک مانع بزرگ برای انطباق و سازگاری با محیط زندگی جدید بشه.

    بعضی از ما دوستانی در خارج از کشور داریم که برای زندگی یا ادامه تحصیل مهاجرت کردن ولی عکس العمل اونها در برابر زندگی جدید یکسان نبوده. همیشه این برای من سوال بوده که چرا بعضی از اونها بعد از مدتی نه چندان طولانی تونستن خودشون و جمع و جور کنن و زندگی عادی برای خودشون درست کنند ولی بعضی های دیگه نتونستن کمر راست کنن و دچار مشکلات مختلفی شدن؟
    شاید بشه با نگاه به زندگی گذشته فرد تا حدی از این ابهام کم کرد. شرایط زندگی از سالهای دور تا قبل از مهاجرت، حمایتی که فرد از افراد مهم زندگیش مثل والدین یا خواهر و برادر بزرگتر می گیره به نظر من می تونه در درجه پختگی فرد در دفاع از خود در مقابل سختیها و مشکلات زندگی خیلی اثر داشته باشه و ...
    چیزی که اینجا لازمه در موردش صحبت کنیم اینه که راه حلهایی اورژانسی پیدا کنیم تا بتونیم از خودمون در صورت قرار گرفتن در چنین شرایطی مراقبت و محافظت کنیم.
    من فکر می کنم با انجام کارهای زیر می تونیم تا حدی در این راه موفق بشیم:

    • کارهای جالب و مفرح انجام بدیم. مثل عضویت در انجمن ها،فعالیتها و کلاسهای فوق برنامه ،گردش و تفریح به همراه دوستان.

    · با کسی که می تونه احساس خوبی به ما بده بدهد صحبت کنیم این فرد می تونه کسی باشه که این مراحل را پشت سر گذاشته است

    • به افرادی نگاه کنیم که شرایطی شبیه به ما دارن و از خودمون بپرسیم : آیا اونها هم مثل من این احساسات رو تجربه می کنند؟ با صحبت با اونها علاوه بر گرفتن همدلی می تونیم راه حلهای خوبی برای غلبه بر احساس دلتنگی خودمون پیدا کنیم.
    • به جنبه های مثبت دوری از خونه فکر کنیم

    .

    • کاری انجام بدیم تا احساس کنیم به خونه نزدیک هستیم. مثلا تماس روزانه و فرستادن ایمیل

  6. #96
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    با عرض پوزش بابت تاخير از دوستاني كه قول من را براي ارايه مطالب و راهكارهاي تطبيق در مهاجرت و حفظ سلامت داشتند، سعي كردم تا حد امكان مطالب كاربردي را جمع آوري كنم كه بتدريج آن ها را عنوان خواهم كرد و پيشاپيش از همراهي همه دوستان و صاحب نظران تشكر مي كنم و مشتاق شنيدن نظراتشان هستم.
    ابتدا يك تعريف كلي و سپس راهكارهايي را براي كنار آمدن، قبل از ترك وطن مطرح مي كنيم و اميدوارم برخي از دوستان مجزا و تدريجي بودن پست ها را حمل بر عمدي اضافه كردن تعداد اون ها نكنند و دليلش را كه فقط كمبود وقت، زمان لازم جهت جمع آوري مطالب و تشويق جهت مشاركت، است از من بپذيرند و به اين سبب به من امتياز منفي ندهند.
    (:

    ویرایش توسط marjanmohajer : June 6th, 2012 در ساعت 10:02 PM

  7. #97
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    مهاجرت پديده‌اي است كه در 4-3 دهه گذشته بسيار رواج پيدا كرده است و متأسفانه يا خوشبختانه هر كدام از اين مهاجرين، از طريقي دلبسته موطن خود مي‌مانند: يكي محل تولدش را دوست دارد، ديگري خانواده يا دوستانش را و حتي کسانی هستند كه به خاطر يك غذاي سنتي يا بستني كودكي يا جواني خود، در غربت اشك مي‌ريزند. روان‌شناسان واژه Homesick يا بيماري خانه را توصيف مناسبي براي اين گروه از افراد مي‌دانند.
    شدت اين غم به حدي است كه فردي پس از 30 يا 40 سال زندگي در كشوري ديگر، همچنان بر سر دوراهي ماندن و برگشتن دست و پا مي‌زند. از سويي مسائل عاطفي او را به اين سمت مي‌كشاند و از سويي ديگر كار و زندگي و رفاه و آرامش محل زندگي او را تشويق به ماندن مي‌كند. بعضي آدم‌ها نيز به دلايلي بيشتر در معرض غم غربتند. مثلا كسي كه طلاق گرفته‌ يا وابستگي عاطفي شديد به خانواده دارد. البته بعضي‌ها هم كمتر غم غربت را تجربه مي‌كنند، مثلا افرادي كه خودشان مهاجرت به كشوري ديگر را انتخاب كرده‌اند و يا كساني كه ماجراجو‌تر هستند و اشتياق بيشتري به تجربه كردن چيزهاي جديد دارند. براي شكستن اين سد پيش از رفتن (يك يا دو ماه قبل) از شيوه تصوير‌سازي‌ ذهني استفاده كنيد:
    چشم‌هايتان را ببنديد و خود را در حال قدم زدن در خيابان‌هاي شهر جديد، غذا خوردن در رستوران با مردمي بيگانه كه دورو برتان نشسته‌اند، خريد كردن از فروشگاه و... ببينيد. مي‌بينيد كه نا‌خود‌آگاه ضربان قلبتان تند و زبانتان خشك مي‌شود. در مرحله بعد خود را در خانه ديگري ببينيد كه داريد تلفني با عزيزانتان حرف مي‌زنيد. اينگونه تصوير‌سازي‌‌هاي ذهني به شما كمك مي‌كند تا با پيش زمينه قبلي مهاجرت كنيد و كمتر از نظر روحي لطمه بخوريد.

  8. #98
    ApplyAbroad Veteran

    تاریخ عضویت
    Jul 2009
    ارسال‌ها
    808

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjanmohajer نمایش پست ها
    مهاجرت پديده‌اي است كه در 4-3 دهه گذشته بسيار رواج پيدا كرده است و متأسفانه يا خوشبختانه هر كدام از اين مهاجرين، از طريقي دلبسته موطن خود مي‌مانند: يكي محل تولدش را دوست دارد، ديگري خانواده يا دوستانش را و حتي کسانی هستند كه به خاطر يك غذاي سنتي يا بستني كودكي يا جواني خود، در غربت اشك مي‌ريزند. روان‌شناسان واژه Homesick يا بيماري خانه را توصيف مناسبي براي اين گروه از افراد مي‌دانند. شدت اين غم به حدي است كه فردي پس از 30 يا 40 سال زندگي در كشوري ديگر، همچنان بر سر دوراهي ماندن و برگشتن دست و پا مي‌زند. از سويي مسائل عاطفي او را به اين سمت مي‌كشاند و از سويي ديگر كار و زندگي و رفاه و آرامش محل زندگي او را تشويق به ماندن مي‌كند. بعضي آدم‌ها نيز به دلايلي بيشتر در معرض غم غربتند. مثلا كسي كه طلاق گرفته‌ يا وابستگي عاطفي شديد به خانواده دارد. البته بعضي‌ها هم كمتر غم غربت را تجربه مي‌كنند، مثلا افرادي كه خودشان مهاجرت به كشوري ديگر را انتخاب كرده‌اند و يا كساني كه ماجراجو‌تر هستند و اشتياق بيشتري به تجربه كردن چيزهاي جديد دارند. براي شكستن اين سد پيش از رفتن (يك يا دو ماه قبل) از شيوه تصوير‌سازي‌ ذهني استفاده كنيد: چشم‌هايتان را ببنديد و خود را در حال قدم زدن در خيابان‌هاي شهر جديد، غذا خوردن در رستوران با مردمي بيگانه كه دورو برتان نشسته‌اند، خريد كردن از فروشگاه و... ببينيد. مي‌بينيد كه نا‌خود‌آگاه ضربان قلبتان تند و زبانتان خشك مي‌شود. در مرحله بعد خود را در خانه ديگري ببينيد كه داريد تلفني با عزيزانتان حرف مي‌زنيد. اينگونه تصوير‌سازي‌‌هاي ذهني به شما كمك مي‌كند تا با پيش زمينه قبلي مهاجرت كنيد و كمتر از نظر روحي لطمه بخوريد.
    به نظرم موردی که گفتید خیلی موثره. من هم بطور کلی واقع گرایی را توصیه می کنم یعنی اینکه انسان تصویر یک بهشت را نباید برای خود مجسم کند و تنها به تصاویر کنسرت گوگوش در تورنتو یا چهارشنبه سوری ایرانیان اکتفا نکند بلکه آن روی سکه و بیشتر ناملایمات را در ذهن خود مجسم کند تا بعدا به اصطلاح شوکه نشود البته اون موارد هم اینجا وجود داره که واقعا کمی سختی های اینجا را تحمل پذیرتر می کنه. اما مورد دیگری هم که گفتید صحیحه یعنی در تمام لحظات حتی وقتی که از موقعیت خوبی هم برخورداری به فکر بازگشت به ایران هستی. خیلی هم جمع کردند رفتن ایران بعد چند سال ولی بسته به شرایط فرد باز برگشتند به کانادا. کاری که بچه ها را نابود می کند. خود ما هم تو ایران بزرگ شدیم پس از دیدن این محیط ها دیگه آدمای سابق نیستیم و باز تو ایران برامون سخته بقول یکی از بچه ها ما اشتباه کردیم اصلا از ایران خارج شدیم. من نزدیک چهار ساله بیرونم ولی همش رویای بازگشت به ایران رو در سر دارم این مسئله بیشتر شدت می گیره که شما تو ایران زندگی خوبی هم داشته باشی.
    افتتاح پرونده: ژوئیه 2005 دمشق
    دریافت ویزا: مارس 2011 ورشو

  9. #99
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    آقا احسان ممنون از اينكه وقت مي ذاريد و نظر و احساستونو به اشتراك مي ذاريد.
    همانطور كه فرموديد وقتي تفاوت فاحشي ميان شرايط فعلي و گذشته وجود داشته باشه اين احساس شديدتره و براي همينه كه يكي از روش هاي كم كردن اين حس، كسب موقعيت اجتماعي مطلوبه. در واقع، به نوعي نوستالژي را يك نوع استعداد در نظر مي گيرند كه در آن فرد داراي حافظه اي قوي تر است.

    نوستالژی یعنی غم غربت، غم و اندوه روزهای گذشته. نوستالژی یعنی به ياد آوردن خاطرات شیرین روزهایی که رفته‏ اند و دیگر برنمی‏ گردند. نوستالژی یعنی قطره اشکی که با دیدن عکسی از گوشه چشمانت جاری می‏ شود يا آهی که با شنیدن آهنگی از سینه‏ ات بیرون می‏ آید.


    اما این حس نوستالژی که این فضا در انسان ایجاد می کند از چیست؟ حتماً بسیار برایتان پیش آمده که وقتی به خاطرات کودکی اندیشیده­ اید حسی از حسرت گذشته شما را فراگرفته در حالی که خوب مي دانيد زمانی که در گذشته بودید به هیچ وجه آن زمان را رویایی یا خواستنی نمی­ دانستید. انسان هر وقت به گذشته نگاه می­ کند احساس می كند چیزی را درگذشته جا گذاشته، شاید علت اين باشد که ما در یاد­آوری گذشته، یا مواجهه با آن در فیلم­ ها و عکس­ ها، تنها رویه­ ای از کار را می­ بینم که زیبایی­ هایی را در خود نهفته دارد. وگرنه مطمئناً مشكلات و استرس هايي كه در آن زمان با آن ها درگير بوديم، هیچ حس نوستالژیکی برایمان ندارد. شاید در برگشت به دوران گذشته تنها قسمت هاي خوب آن جدا و مرور مي شود و این حسی از غربت را در انسان ایجاد می­کند.اما مسئله این جا است كه ما اکنون نیز حسرت آینده را نيز داريم؛ وقتی ٢٠سال دیگر به اکنون برگرديم، با خود از روزگار و كارهايي خواهيم گفت که در زمان خود نسبتاً قابل توجه بود. کاش می­ توانستیم نوستالژی جاري در حال را همین اکنون دریابیم و با این کار حس غربت در آینده را به حس نوشیدن لحظه بدل کنیم و از زیبایی این لحظه با تمام وجود لذت ببریم.



    ویرایش توسط marjanmohajer : June 10th, 2012 در ساعت 03:47 AM

  10. #100
    ApplyAbroad Guru marjanmohajer آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2009
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
    ارسال‌ها
    2,506

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    اجازه بديد كمي توضيح را كامل تر كنم،

    روان‌شناسان می‌گویند غم غربت در ابتدای مهاجرت کاملا طبیعی است اما راه‌هایی وجود دارد که از این غم پیشگیری یا دوره آن را کوتاه‌تر کنیم.
    «غم غربت» یک حس طبیعی تنهایی و سردرگمی در موقعیت غربت است. حالا بعضی‌ها می‌گویند که این غربت کاری به مکان ندارد و آدم از کارهای روزمره که خلاص شد، توی ننوی خانه پدری هم که باشد «غم غربت» می‌آید سراغش. بعضی‌ها حتی معناهای ماوراء‌الطبیعی به این قضیه می‌دهند و آن را ربط می‌دهند به دوری بنی بشر از وطن اصلی‌اش که همانا بهشت باشد.
    بعضی‌ها هم معنا‌های فلسفی به آن می‌دهند و می‌گویند این حیرت و سردرگمی بعد از فراغت از روزمرگی پیش می‌آید،
    غم غربت وقتی سراغ آدم می‌آید که فرد از خانواده یا محیط همیشگی‌اش جدا می‌شود؛ حالا هرچه این جدایی همیشگی‌تر و دورتر باشد، احتمال بیشتری دارد كه غم غربت شدید‌تر بیاید سراغ آدم.

    اگر آن نظر اول - که گفتیم غم غربت را به فراغت از روزمرگی ربط می‌دهد - را با نظر دوم - که غم غربت را به جدایی فیزیکی ربط می‌دهد - ترکیب کنیم نتیجه‌اش این می‌شود که ما زمانی بیشتر احساس غربت می‌کنیم که هم در شهر غریبی زندگی کنیم و هم موقع استراحت‌مان باشد و تقریبا کاری برای انجام نداشته باشیم.
    بعضی آدم‌ها هم هستند که به دلایل پیچیده روانکاوانه بیشتر مستعد غم غربتند. مثلا آدمي‌ که طلاق گرفته‌ یا کسی که در کودکی یک فقدان بزرگ مثل از دست دادن مادر را تجربه کرده‌، ممکن است نگاهش به جهان جور دیگری باشد؛ ممکن است فرض اولیه‌ او این شده باشد که کلا جهان و اهل جهان کمر بسته‌اند که چیزها و کسانی را از او بگیرند.
    حالا که غربت دوباره در شکل یک «از دست دادن» ظاهر می‌شود، فرض اولیه او دوباره تایید می‌شود و خب، معلوم است که از آدم‌های دیگر غمگین‌تر می‌شود و ممکن است حتی غمگینی‌‌اش به افسردگی تبدیل شود.
    بعضی‌ها هم بر عکس، کمتر غم غربت را تجربه می‌کنند؛ مثلا کسانی که خودشان غربت را انتخاب کرده‌اند و به اجبار دیگران یا شرایط مهاجرت نکرده‌اند یا کسانی که کلا شخصیت‌ شان جوری شکل گرفته است که به تجربه‌های تازه اشتیاق بیشتری دارند.
    موارد زیر برای رهایی از غم غربت کمک زیادی می‌کند:
    1- نشانه‌های پیوستگی را با خودتان ببرید
    همان‌طور که میلان کوندرا می‌گوید، هر چیزی می‌تواند نوستالژی شما را زنده کند؛ یک مزه، یک منظره، یک صدا و حتی یک بو. در مورد این آخری یعنی ربط بو و خاطره حتی پای عصب‌شناس‌ها هم به قضیه باز شده است و آنها فهمیده‌اند که به این خاطر بوی گذشته بدجوری خاطره‌ها را تحریک می‌کند که مرکز بویایی و مرکز تشکیل حافظه در مغز همسایه‌اند.
    خودتان از اول نشانه‌هایی همیشگی از خانه را با خودتان داشته باشید.
    آوردن یک قاب عکس، یک مجسمه، یک کتاب قدیمی، یک شیشه عطر، یا یک سفره کوچک از خانه پدری به خوابگاه یا خانه مجردی باعث می‌شود با گذشته احساس پیوستگی کنید، احساس نکنید که یکدفعه جدا افتاده‌اید و لااقل اشیايی فیزیکی شما را به گذشته‌تان وصل ‌کنند.


علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •