صفحه 70 از 74 نخستنخست ... 20606162636465666768697071727374 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 691 تا 700 , از مجموع 731

موضوع: تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

  1. #691
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    رشته و دانشگاه
    Business- CBS
    ارسال‌ها
    750

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    سلام
    می خوام یک موضوعبی کلی رو مطرح کنم.. فقط هم خاص این تاپیک نیست، قبلا هم در 2 تا تاپیک دیکه این مساله رو گفتم اما گوش شنوا در انها ندیدم امیدوارم اینجا ببینم.

    لطفا به این مساله توجه داشته باشید که حداکثر کاری که ما می تونیم بکنیم بیان نطرات و تجربیات شخصی و برداشتهای شخصی خودمون هست.. انقدر با اطمینان از فرهنگ و موقعیت و ... کشورهای دیگه صحبت کردن واقعا برای دانشجویان دکتری یا افرادی که در حال اپلای در این سطح هستند، برای من یکی واقعا باور نکردنی است. چطوری مثلا شخصی که در یک شهر کوچیک یا جمعیت زیر 50 هزار نفر زندگی می کنه انقدر راحت تجربیات خودش رو به کل جامعه 200 ملیونی امریکا نسبت می ده؟! یا راحت در مورد اداب و فرهنگ رایج در اروپا و استرالیا و همه جاهای دنیا اظهار نظر می تونه بکنه و استدلالش هم اینه که من کتاب خوندم در این موردها یا شنیدم!!
    حتی در همون ایران خودمون هم تا نمی رفتی در یک شهر زندگی کنی، نمی تونستی واقعا فرهنگ و وضعیت اجتماعی اون شهر رو درک کنی چه برسه برای کشورهای دیگه! مذاهب دیگه ، یا شهرهای دیگه در کشورهای دیگه! برای نمونه من هر سال 2 بار می رفتم مشهد تا کنکور که مشهد قیول شدم، اون 4 سالی که مشهد زندگی کردم، تمام تصوراتم و برداشتهام از مشهد کاملا عوض شد، بعنی شهری که سالی 2 بار می رفتم با انچه که در آن زندگی کردم از زمین تا اسمون تفاوت داشت و تازه با چهره و فرهنگ اصلی مردم انجا بعد از زندگی در انجا اشنا شدم.

    انقدر کلی نظر دادن و بعد هم از نظرات دفاع کردن غیر علمی و غیر منطقی به نظرتون نیست؟

    مثلا در رابطه با سوال آقای شهروز در مورد پوشش لیاس در استرالیا ، حداکثر من می تونم بگم در ایالت WA چون هر 5 تا دانشگاه مادر رو رفتم و از نزدیک دیدم، پوشش بسیار ساده در حد بلوز و شلوار و شلورارک ( کوناه و بلند )و دامن ، خیلی خیلی معمولی بدون آرایش ( فقط ایرانیها ارایش می کنند!!). بدون مدل موهای عجیب و غریب هست.. حتی به خودم اجازه نمی دم در مورد دانشگاههای ایالتهای شرقی و جنوبی اظهار نظر کنم چون ندیدم.

    یک کم منطقی تر عمل کنیم حاصل گفتگو ها فکر کنم بهتر بشه.

    همین دو ساعت پیش بعد از کنفرانس یا یکی از استاد دانشگاه waterlo کانادا و یکی از اساتید دانشگاه سیدنی حرف زدیم ، هر دو تاشون گفتن که تمام دانسته هاشون در مورد ابران در همون مکالمه با من عوض شد، کلا یک چیز دیگه فکر می کردند و الان یک چیز دیگه فهمیدن. این موضوع رو گفتم تا یاداوری کنم که همه ما می دونیم تصور مردم کشورهای دیگه اکثرا در مورد ما و فرهنگ ما و کشور ما اشتباه است، پس جرا فکر نمی کنیم ممکنه تصورات ما و برادشتهای ما هم در مورد کشورهای دیگه اشتباه و نادرست باشه؟!
    ویرایش توسط farveh : December 7th, 2012 در ساعت 03:10 PM

  2. #692
    Member moein749 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    رشته و دانشگاه
    ارشد مهندسي سيستمهاي انرژي
    ارسال‌ها
    173

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    مهرداد عزیز:
    در مورد پاراگراف اول که حرفی ندارم چون با شما هم نظرم و امیدوارم روزی برسد که هیچکدام از این مشکلات را نداشته باشیم، فقط بگم که این مساله مختص اروپا نیست و در بعضی از کشورهای اسلامی نیز داره نمود پیدا میکنه، مثلا در مصر، لبنان، یا همین ایران.

    در مورد پاراگراف 3 و 4 : درسته یک یا دو عامل نیست و عوامل مختلفی در این مورد دخیل است، تازه غم غربت هم روش باشه که دیگر هیچ! ببینید غم غربت رو که تقریبا همه دارن و از این حیث همه با هم برابرند ولی این خلا را که تقریبا خلا احساسی عاطفی هست، تا حدی (نه خیلی زیاد) باید با مسائل دیگر پر شود، یادمه خودتون تو یک پست گفتید که من اصلا احساس غربت نمیکنم(دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم همینو گفتید بازم اگه اشتباه میکنم اصلاح بفرمایید) نه که آدم دلش واسه خانوادش تنگ نشه، نه ولی خب آشنایی با فرهنگ تازه زبان تازه شهر تازه، متر کردن خیابان(از صحبت های خودتان است در مورد قبرس!) تازه کار کردن هم هست، باعث میشه آدم در جامعه مثلا فرانسه قاطی بشه و به اون صورت خودشو تنها نبینه که بره دنبال گروه های افراطی، یعنی دوستان در محیط جدید خلا پایگاه اجتماعی رو پر میکنند. البته افرادی هم هستند که در جامعه قاطی نمیشن و میشن تنها و اونوقت که به خیلی از چیزا رو میارن، خب در پست قبل هم گفتم آدمی که فکر بکند و عاقل باشد خب مسلم بدانید که هیچ وقت این کار رو نمیکنه. پس از نظر من کسی که خودش، خودشو ایزوله کنه بله این خطر افراطی گری در کمین اوست. در ضمن من اصلا صحبتم در مورد اسلام یا دین های توحیدی نیست و اگر دقت کنید معمولا گفتم: دین، آیین یا مذهب.
    در مورد اون کاریکاتور هم که فرمودید، از نظر من توهین به هر دینی از از طرف هرکسی محکوم است. در ضمن اقدام اون مجله فرانسوی در مورد چاپ مجدد کاریکاتورهای توهین آمیز در زمان انتشار اون فیلم فقط از یک انسان عقده ای و متعصب برمی آید، نه از یک آدم عاقل خواهان آرامش.
    در مورد پاراگراف آخر هم! منم همون حرف شما رو زدم. مزاحمت برای دیگران از هر نوعی چه دینی چه غیر دینی و از طرف هر طیفی از جامعه کار نادرستی است و مسلما پلیس برخورد می کند.
    هيچوقت براي فعاليتي كه عاشقش هستيد، منتظر تحسين ديگران نباشيد و از چرنديات ديگران هم ناراحنت نشيد... اين افراد ممكن نزديكترين افراد خانواده باشند... خودتان باشيد

  3. #693
    ApplyAbroad Guru Mehrad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    رشته و دانشگاه
    Sociology, MA / Electrical Engineering, BSc
    ارسال‌ها
    4,355

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    می‌بخشید چند مورد رو توضیح بدم. جمعیت آمریکا ۳۰۰ میلیون نفره. جمعیت شهری که من در اون زندگی‌ می‌کنم ۵۰۰،۰۰۰ نفره و در فاصله نزدیکی‌ از شهر‌های بالای ۱ میلیون نفره. اون یکی‌ دوستمون هم که در مورد پوشش دانشجو‌ها نظر داد، در یک شهر کوچک زیر ۵۰۰۰۰ نفره زندگی‌ نمیکنه. اون دانشجوی آلمانی که باهاش صحبت می‌کردم هم از شهر زیر ۵۰۰۰۰ نفری نیومده بود. به هر حال بدیهیه که برای نظر دادن در مورد جامعه آماری نمیشه رفت با ۱۰۰ درصد جامعه آماری مصاحبه کرد یا کّل اونها رو مشاهده کرد. نمونه برداری انجام میشه و بر مبنای اون تحلیل انجام میشه. هر چی‌ که دامنه و گستره نمونه برداری بیشتر باشه، "قابلیت اطمینان" نمونه برداری بیشتر میشه. من در دو تا دانشگاه پر جمعیت آمریکا دانشجو بودم و درس دادم. تعداد زیادی از دانشگاه‌های کوچک و بزرگ آمریکا رو در ایالت‌های مختلف رفتم توی دانشگاه چرخیدم. قبول دارم که تعداد دانشگاه‌هایی‌ که من نچرخیدم خیلی‌ بیشتره ولی‌ به هر حال همین نمونه آماری "قابلیت اطمینان کافی‌" برای اظهار نظر ایجاد میکنه. اون دوستمون که در UAB دانشجو هست، به طور دقیق تعریف شلختگی رو توضیح داد. خود من هم می‌تونستم جزئیات خیلی‌ بیشتری بنویسم ولی‌ به توضیحات اون دوستمون اکتفا کردم. حالا اینکه اون نوع پوشش یا اینکه دانشجو از توی رختخواب بیاد بیرون و با همون سر و وضع بیاد سر کلاس یا سر کلاس سفره پهن کنه غذا بخوره، شلختگی هست یا نیست به تعریف شلختگی بستگی داره. کلمه‌ای هم که به کار بردم "نورم" بود نه ۱۰۰ درصد دانشجویان آمریکا. بله در همون دانشگاه‌های آمریکا با اون "نورم" پوشش، دانشجویانی هم هستن که هر روز با کت شلوار و کراوات و کفش واکس خورده میان سر کلاس، ولی‌ داریم از "نورم" صحبت می‌کنیم. به علاوه اظهار نظر کردن در مورد "نورم" پوشش دانشجویان آمریکا به معنی‌ زیر سوال بردن کّل فرهنگ یک کشور نیست (حالا جمعیتش ۲۰۰ میلیون باشه یا ۳۰۰ میلیون). در مورد استرالیا هم نه در مورد دانشجو هاش نظر دادم نه در مورد کّل فرهنگش. راحت گفتم نمی‌دونم.

    در ضمن اینکه من چی‌ فکر می‌کنم یا خوشم میاد یا نمیاد یا ذهنیت من چی‌ هست، "غیر علمی‌" بودن یا "غیر منطقی‌" بودن نظر رو تعیین نمیکنه. منابع مستند وجود داره که حد اکثر میشه در مورد متدولوژی تحقیق صحبت کرد نه اینکه بدون بحث ماهوی در مورد هیچ کدوم اونها یا شواهد عینی (مثلا عملکرد پلیس آمریکا) گفت من که فکر نمیکنم اینجوری باشه. من یک مورد رو که بیشتر بحث ایجاد کرد، براش رفرنس دادم (که حاصل یک پروژه تحقیقاتی‌ چند ساله در دانشگاه شیکاگو هست). مطالعه من در اون بحث هم فقط به همون یک کتاب محدود نمیشه. هیچ کدوم این منابع رو هم نه ۱۰۰ درصد قبول دارم نه ۱۰۰ درصد رد می‌کنم. مورد به مورد میشه بحث کرد. البته هر کسی‌ آزاده نظر خودش رو داشته باشه.
    (and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
    لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.

  4. #694
    Member moein749 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    رشته و دانشگاه
    ارشد مهندسي سيستمهاي انرژي
    ارسال‌ها
    173

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط farveh نمایش پست ها
    ...

    لطفا به این مساله توجه داشته باشید که حداکثر کاری که ما می تونیم بکنیم بیان نطرات و تجربیات شخصی و برداشتهای شخصی خودمون هست.. انقدر با اطمینان از فرهنگ و موقعیت و ... کشورهای دیگه صحبت کردن واقعا برای دانشجویان دکتری یا افرادی که در حال اپلای در این سطح هستند، برای من یکی واقعا باور نکردنی است. چطوری مثلا شخصی که در یک شهر کوچیک یا جمعیت زیر 50 هزار نفر زندگی می کنه انقدر راحت تجربیات خودش رو به کل جامعه 200 ملیونی امریکا نسبت می ده؟! یا راحت در مورد اداب و فرهنگ رایج در اروپا و استرالیا و همه جاهای دنیا اظهار نظر می تونه بکنه و استدلالش هم اینه که من کتاب خوندم در این موردها یا شنیدم!!
    حتی در همون ایران خودمون هم تا نمی رفتی در یک شهر زندگی کنی، نمی تونستی واقعا فرهنگ و وضعیت اجتماعی اون شهر رو درک کنی چه برسه برای کشورهای دیگه! مذاهب دیگه ، یا شهرهای دیگه در کشورهای دیگه! برای نمونه من هر سال 2 بار می رفتم مشهد تا کنکور که مشهد قیول شدم، اون 4 سالی که مشهد زندگی کردم، تمام تصوراتم و برداشتهام از مشهد کاملا عوض شد، بعنی شهری که سالی 2 بار می رفتم با انچه که در آن زندگی کردم از زمین تا اسمون تفاوت داشت و تازه با چهره و فرهنگ اصلی مردم انجا بعد از زندگی در انجا اشنا شدم.

    انقدر کلی نظر دادن و بعد هم از نظرات دفاع کردن غیر علمی و غیر منطقی به نظرتون نیست؟
    معمولا یک جامعه آماری در نظر گرفته میشه و بر مبنای اون نظر میدن، معمولا هرکسی در مورد جایی که زندگی کرده گفته نه اون کشور. ولی در حالت کلی با حرفتون موافقم. راستی شما قبل اینکه مشهد، چی در مورد آدماش فکر میکردین؟ تصورتون بعد از زندگی در مشهد بهتر شد یا بدتر؟
    هيچوقت براي فعاليتي كه عاشقش هستيد، منتظر تحسين ديگران نباشيد و از چرنديات ديگران هم ناراحنت نشيد... اين افراد ممكن نزديكترين افراد خانواده باشند... خودتان باشيد

  5. #695
    ApplyAbroad Guru Mehrad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    رشته و دانشگاه
    Sociology, MA / Electrical Engineering, BSc
    ارسال‌ها
    4,355

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    اینکه من گفتم از همون روز‌های اول در آمریکا احساس غریبگی نمیکردم، منحصر به آمریکا نیست. من هیچ کشوری رو کشور غریبه نمی‌دونم، مگه اینکه کسایی‌ اصرار داشته باشن غریبه بودن من رو به من اثبات کنن. من اصلا به مرز‌های جغرافیایی اعتقاد ندارم. فرهنگ من هم در قورمه سبزی و نون سنگک تعریف نمیشه که وقتی‌ رفتم یک کشور دیگه که این‌ها نبود بهم احساس غربت دست بده. همین که چیز‌هایی‌ که برای من مهم هست هر جای دنیا پیدا بشه، برای من کافیه (که توی پست‌های قبلیم توضیح دادم چیا برام مهمّه). این مدتی‌ هم که توی آمریکا بودم اگه مشکل ویزای سینگل و محرومیت از دیدار پدر و مادر نداشتم، دیگه غمی نبود. نمیخوام قضیه رو سیاه و سفید بکنم. هیچ جای دنیای بهشت نیست، هیچ جای دنیا هم جهنّم نیست. به قول یکی‌ از دوستان، به هر کجا که روی، آسمان به رنگ شیشه عینکی است که به چشم زده ای. من این مدت که آمریکا بودم احساس می‌کردم قسمتی‌ از جامعه آمریکا هستم و اینجوری زندگی‌ می‌کردم با اینکه پاسپورت ایرانی‌ داشتم با ویزای سینگل. یعنی‌ تعامل من با جامعه آمریکا اینجوری بود. قطعاً همه جای آمریکا این احساس رو نمیکردم، ولی‌ شانس من این بود که جایی‌ از آمریکا وارد شدم که با فرهنگ من سازگار بود، یا بهتر بگم اونجا رو انتخاب کردم. من در یکی‌ از پست‌های قبلیم صحبت از نسبت S/N کردم. نگاه من به زندگی‌ اینجوریه. یعنی‌ این طور نیست که هیچ جای دنیا همه چی‌ مطابق میل آدم باشه. توی همین تولیدو که الان دلم براش تنگ شده، چیزای ناخوشایند هم بود، تجربه بد هم داشتم. ولی‌ مهم اینه که تصویر کلی‌ چی‌ هست. یعنی‌ اون نسبت S/N انقدر بالا هست که بتونم نویز‌ها رو صرف نظر بکنم یا اینکه فکرم رو مشغول نکنه. نه اینکه نویز نباشه یا من نویز‌ها رو نبینم، نویز‌ها "آزار دهنده نیست". بعضی‌ جاهای آمریکا این نسبت S/N انقدر بالا نیست، و نویز‌ها آزار دهنده می‌شه. ولی‌ خوب هر کسی‌ تعریفش از سیگنال و نویز متفاوته.

    اینکه من احساس غربت نداشتم یه مقدارش بر می‌گرده به اینکه من با چشم باز رفتم آمریکا، یعنی‌ میدونستم چه چیزایی‌ در انتظارم هست. من از بچگیم در مورد آمریکا مطالعه می‌کردم، اون هم از منابع قابل اطمینان نه تبلیغات رسانه‌ای موافق یا مخالف (البته اون‌ها رو هم میدیدم و میشنیدم). این رو هم بگم که کشوری که اون موقع خوشم میومد آلمان بود نه آمریکا. حتی رفتم برای همین آلمانی هم خوندم. ولی‌ به تدریج که اطلاعاتم دقیق تر شد، نظرم برگشت. الان که اصلا حاضر نیستم برم اروپا زندگی‌ کنم. دوست دارم برم جاهای تاریخی و فرهنگی‌ اروپا رو ببینم، ولی‌ فضای فکری و فرهنگی‌ اروپا (به استثنا چند تا از شهر هاش) باب میل من نیست برای زندگی‌ دراز مدت. آمریکا هم که میرفتم، میدونستم از چه چیزای فرهنگ آمریکا خوشم میاد، از چه چیزای فرهنگ آمریکا خوشم نمیاد. به خاطر همین آگاهانه گشتم دنبال اون چیزایی‌ که میخواستم و وقت خودم رو با اونها پر کردم. همین‌ها باعث شد که از همون اول احساس غربت نداشته باشم.

    یه مقدار مشکل کسانی‌ که می‌رن یک جا و میگن اینجا هیچی‌ نداره به ذهنیت نق نقو و منفی‌ باف اون افراد بر می‌گرده. یعنی‌ چیزایی‌ رو توی شهر خودشون بهش عادت کردن بعد انتظار دارن عین همون‌ها توی شهر یا کشور جدید پیدا بشه. مثلا من از بچگی‌ پاتوقم پارک دانشجو بود. دلیلی‌ نداره که میرم آمریکا بخوام عین اون رو دنبالش بگردم. یا برخی‌ هموطنان ما که تصور شون از آمریکا چیزیه که توی فیلم‌ها دیدن، انتظار دارن همه جای آمریکا همونجوری باشه. تازه همه جای همون نیویورک هم اون نیست که توی فیلم دیدن. من وقتی‌ میدیدم کسی‌ نق می‌زنه که تولیدو چیزی نداره می‌گفتم اینجا قطعاً شیکاگو نیست و maginificent mile نداره ولی‌ غیر از اون تو بگو دقیقا چی‌ میخوای تا بهت آدرس بدم. کلی‌ که تبلیغ metropark‌های تولیدو رو کردم، چند تا از بچه‌ها رفتن قسمت پیک‌نیک یکی‌ از اون پارک‌ها (که پارک‌های تهرون در مقایسه با اون "پارک‌چه" هست). بعد گفتن ما رفتیم خبری نبود. به طرف گفتم کجای پارک رفتی‌، توضیح داد. گفتم اونجا که تو رفتی‌ پارکینگ و محوطه پیک‌نیک بود. اصل پارک تازه از شمال اونجا شروع میشه، تو هیچی‌ از پارک ندیدی. یا مثلا Toledo Botanical Garden که واقعا عالیه. یکی‌ از این بچه‌ها که میگفت اینجا هیچی‌ نداره، بهش آدرس دادم رفت. وقتی‌ برگشت میگفت اصلا باورم نمی‌شد چنین چیزی هم توی تولیدو پیدا میشه. بهش گفتم تو نبودی میگفتی‌ اینجا هیچی‌ نداره؟ این تازه یکیش بود. کلی‌ جای دیگه هم هست. یعنی‌ ملت با این روحیهٔ می‌رن و احساس می‌کنن زندگی‌ شون کسالت باره و دچار غم غربت میشن. حالا اینها فقط جاهای گشتن بود. آدم بخواد با مردم قاطی بشه که دیگه موقعیت‌ها نامحدوده. یا توی یک پست دیگه گفته بودم که من بخوام سر خودم رو با برنامه‌های فرهنگی‌ هنری گرم کنم، انقدر هست که هفته من رو پر کنه، ولی‌ گرفتار درس و کار دانشگاه هستم و وقت ندارم.

    نکته مهم دیگه اینکه من با اینکه میگم زندگی‌ در آمریکا (بهتر بگم بعضی‌ جاهای آمریکا) رو به ایران ترجیح میدم، از ایران فرار نکردم به آمریکا. دلیل اصلی‌ اینکه آمریکا رو ترجیح میدم اینه که اون پارامتر‌های فرهنگی‌ و اون تیپ آدم‌هایی‌ که در ایران وقتم رو باهاشون پر می‌کردم، توی آمریکا بیشتر در دسترس من بود. خوب همه کسایی‌ که می‌رن خارج که اینجوری نمیرن. بعضی‌‌ها (گفتم بعضی‌ ها، نه همه، دوباره کسی‌ شاکی‌ نشه) فقط میخوان از کشور خودشون فرار کنن به هر دلیل، شرایط سیاسی، فرهنگی‌، اقتصادی، هر چی‌. بعد اینها بدون اینکه بدونن چه جوری می‌تونن توی کشوری که براشون "کارت دعوت نفرستاده" خودشون رو تطبیق بدن، دچار شرایط استیصال میشن. شما می‌گید "آدمی‌ که فکر بکند و عاقل باشد". آدمی‌ که دچار همه اون بحران‌های روانی‌ و هویتی هست که فکرش درست کار نمیکنه. به هر چیزی که دم دستش هست چنگ می‌زنه تا از بحران در بیاد. همونطور که گفتم آدم‌های "غیر مذهبی‌" هم بودن که پایگاه اجتماعی خودشون رو در جاهای نامناسب جستجو کردن و شدن بنیادگرای افراطی.

    بحث فرهنگ شد. با یک استادی کلاس داشتم که نگاهش به فرهنگ خیلی‌ جغرافیایی بود. به خصوص یه جمله رو هی سر کلاس تکرار میکرد که این تکرار کردنش بد جوری روی اعصاب من میرفت. همه اش میگفت space prohibits so much and permits so little بعد با همین یک جمله و بر مبنای ذهنیت‌های تئوری خودش می‌خواست همه چیز رو تبیین فرهنگی‌ بکنه. از این لجم می‌گرفت که در عین اینکه دنیای ذهنیش به اصطلاح armchair philosopher بود، خیلی‌ جاهای دنیای رو گشته بود ولی‌ با این وجود ترجیح میداد به تئوری هاش اکتفا کنه. یه دفعه که داشت این جمله خودش رو برای بار نمی‌دونم چندم تکرار میکرد. خواست مثال عینی بزنه. گفت مثلا یک دانشجوی خاورمیانه‌ای (که من تنها مصداق حاضر در کلاس بودم) وقتی‌ پا میشه میاد اینجا معماری گوتیک ساختمون‌های این دانشگاه رو می‌بینه، احساس "تهدید" میکنه. چون این با فرهنگی‌ که توش بزرگ شده و معماری که باهاش عادت کرده سازگار نیست. بعد هم در حالی‌ که زل زده بود توی چشم من، دوباره اون جمله کذایی رو به عنوان تایید حرفش تکرار کرد.

    من گفتم می‌بخشید استاد ولی‌ من از معماری نئو‌گوتیک این دانشگاه احساس "تهدید" که نمیکنم هیچ، خیلی‌ هم حال می‌کنم از اینکه توی این ساختمون‌ها هستم، هر وقت هم حوصله‌ام سر میره توی campus دانشگاه می‌چرخم. اصلا من اون مدتی‌ که کاربندیل بودم، یکی‌ از چیزایی‌ که خیلی‌ دلم براش تنگ میشد دقیقا همین معماری نئو‌گوتیک ساختمون‌های اینجا بود، به خصوص وقتی‌ با معماری بیروح و بی‌ریخت ساختمون دانشکده خودمون اونجا مقایسه می‌کردم. گفت چطور ممکنه؟ تو توی کشور خودت با سبک معماری دیگه‌ای بزرگ شدی، قوس و تیزی و این حرف ها، چطور ممکنه از معماری گوتیک خوشت بیاد؟ گفتم همون ایران هم که بودم ملاک خوشامد من از معماری ساختمون‌ها سلیقه خودم بود نه صرف اینکه این ساختمون‌ها توی محدوده جغرافیای کشور من هست. بعضی‌ جاهای تاریخی رو خوشم میومد برم ساعت‌ها بشینم در و دیوارش رو نگاه کنم، بعضی‌‌ها رو هم اصلا حال نمی‌کردم. در مورد معماری گوتیک و نئو‌گوتیک هم همینطور. من از معماری بعضی‌ کلیسا‌های آلمان و فرانسه خوشم میاد، از بعضی‌ هاش خوشم نمیاد. خواست بره سر پیوند معماری با بقیه عناصر فرهنگی‌ که تابع جبر جغرافیایی هست. گفتم اتفاقا جبر جغرافیایی من رو در این هم محدود نمیکرد. من بچه کوچیک بودم هر وقت تلویزیون اورتور اگمونت بتهوون رو میذاشت، mesmerize میشدم. دقیقا همینجور. اون موقع سواد موسیقیم هم قد حالا نبود یا حتی اینکه بدونم این مال بتهوون هست که به خودم تلقین کنم که چون کار بتهوون هست "باید" خوشم بیاد که "کلاسم بره بالا". بدون اینکه بدونم حتی اسم این اثر چیه و چه مختصات جغرافیایی داره فقط حال می‌کردم. در مورد موسیقی ایرانی‌ هم همینطور، بعضی‌ کار‌های موسیقی ایرانی‌ رو از همون بچگی‌ عمیقا متنفّر بودم، بعضی‌ هاش رو هم به شدت حال می‌کردم و حال می‌کنم. از همون موقع هم ملاک من ایرانی‌ یا خارجی‌ بودن موسیقی نبود. برام همین مهم بود که با فلان سبک موسیقی حال می‌کنم یا نه. اتفاقا بزرگ تر که شدم سعی‌ کردم برای "القای هویت ایرانی‌" در خودم برم جدی تر توی موسیقی کلاسیک ایرانی‌ کار کنم (منظورم موسیقی ردیفی‌ بود، ولی‌ نمیتونستم دقیق توضیح بدم براش) ولی‌ دیدم حال نمیکنم، ادامه ندادم. توی همین موسیقی کلاسیک غربی که بیشتر کار کردم، از سبک باروک و کلاسیک بیشتر خوشم میاد، ولی‌ معنیش این نیست که چون معماری باروک و موسیقی باروک به هم پیوسته هست از همه معماری‌های باروک هم خوشم بیاد. جالبه که من اول از موسیقی آلمانی‌ و معماری آلمانی‌ خوشم اومد بعد این باعث شد که به آلمان به عنوان کشوری که این چیزا رو داره علاقه مند بشم و برم آلمانی‌ بخونم. بعد‌ها که بزرگتر شدم، نظرم در مورد آلمان برگشت، ولی‌ نظر من در مورد موسیقی آلمانی‌ همونه که بود. به هر حال اون استاد عزیز همچنان مرغش یک پا داشت و داره و احتمالا هنوز هم سر هر کلاس همون جمله کذایی رو مثل وحی منزل روزی چند بار تکرار میکنه.

    راستی‌ اون سوال در مورد مشهد متوجه نشدم خطابتون به من بود یا فروه خانوم. من از دوره بچگی‌ مسافرت‌های متعدد به مشهد داشتم. پدر و مادر من چند سال بعد از بازنشستگی رفتن ساکن مشهد شدن. تصورم در مورد مشهد نمی‌تونم بگم بهتر شد یا بدتر، چون از همون بچگی‌ توی سفر هام اونجا رو هم مثل هر جای دیگه متر می‌کردم و تجربه من منحصر به حرم رفتن نبود. الان هم که مدتیه به دنبال مشکلات ویزا و کلیرنس طولانی‌ توفیق اجباری نصیبم شده اینجا هستم، تصویر ذهنیم شفاف تر و دقیق تر شده نه اینکه از این رو به اون رو شده باشه. البته مشهد هم نسبت به اون چیزی که قبل از رفتن به آمریکا دیده بودم خیلی‌ فرق کرده، چه از نظر شهری چه از نظر فرهنگی‌. ولی‌ من چه اون موقع چه الان مشهد رو با تهرون مقایسه نمیکردم و نمیکنم، یعنی‌ نه اینکه اصلا مقایسه نمیکردم. یعنی‌ تهرون برای من معیار خوب یا بد بودن شهر نبود چون توی همون سنّ بچگی‌ هم خیلی‌ شهر‌های دیگه رو دیده بودم و هر شهری رو بیشتر سعی‌ می‌کردم ببینم چی‌ هست نه اینکه از فلان جا بهتره یا بدتر. مشهد چیزایی‌ داره که خوشم میاد، چیزایی‌ داره که خوشم نمیاد، تهرون هم همینطور، هر شهر دیگه‌ای هم همینطور. آدم‌های مشهد هم همینطور. مگه آدم‌های یک شهر همه یک فرهنگ دارن؟
    (and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
    لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.

  6. #696
    Member moein749 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    رشته و دانشگاه
    ارشد مهندسي سيستمهاي انرژي
    ارسال‌ها
    173

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    Mehrdad عزیز:
    حالا چرا اینقدر بی اعصابی؟!!! الان نصف چیزایی که تو پستت گفتی نظر من هم هست و مسلما صحبت خاصی ندارم. به هیچ عنوان هم آمریکا رو بهشت نمیدونم و اصلا قصد اپلای برای آمریکا رو هم ندارم البته فعلا! اصولا هیچ جا بهشت نیست (جهنم هم نیست) و اگر هرکس با همچین دیدی به مهاجرت اقدام کنه اشتباه کرده.
    در مورد مشهد هم اصلا با شما نبودم و با فروه خانم بودم (خب اینکه مشخص بود حرف ایشونو نقل و قول کرده بودم دیگه!!! با شما چی کار داشتم؟)، فقط می خواستم نظر ایشون رو بدونم که بعد ساکن شدن به مشهد دیدشون به مشهد بهتر شده یا بدتر. اصلا هم نگفتم فرهنگ مردم یک شهر یه جوره (نمیدونم چه جوری پست منو اینجوری تفسیر کردید!) و قصدم هم اصلا مقایسه بین دو شهر نبوده و نیست و هر شهری نقاط قوت و ضعف داره. اصولا هیچی در دنیا 100% خوب یا بد نیست، همه چیزو باید نسبی دید و نسجید. در این مورد بحثی با شما ندارم.

    مهرداد جان شما میگی قبل آمدن به آمریکا در مورد آن مطالعه داشتید؟ میشه بپرسم منابعتون چی بوده؟ واسه این میخوام که دید خودمم نسبت به اون مملکت بازتر بشه یا لااقل اطلاعات اجتماعی بیشتری از اونجا داشته باشم.
    راستی چرا آمریکا رو به آلمان ترجیح دادید؟ مسلمه که به خاطر زرق و برقش یا تعریف های ماورایی که ما ایرانیا از اونجا میکنیم نبوده، میشه بیتر در این مورد توضیح بدید. چرا حاضر نیستید در اروپا زندگی کنید؟ ممنون
    هيچوقت براي فعاليتي كه عاشقش هستيد، منتظر تحسين ديگران نباشيد و از چرنديات ديگران هم ناراحنت نشيد... اين افراد ممكن نزديكترين افراد خانواده باشند... خودتان باشيد

  7. #697
    ApplyAbroad Hero anihoo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    1,695

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط moein749 نمایش پست ها
    راستی چرا آمریکا رو به آلمان ترجیح دادید؟ مسلمه که به خاطر زرق و برقش یا تعریف های ماورایی که ما ایرانیا از اونجا میکنیم نبوده، میشه بیتر در این مورد توضیح بدید. چرا حاضر نیستید در اروپا زندگی کنید؟ ممنون
    من هم نظر میدم.
    به هر دلیل مسخره ای من دوست ندارم آمریکا زندگی کنم. اما واقعیت اینه که اگه قرار باشه انتخاب کنم (به شرط داشتن حق انتخاب) آمریکا رو به اروپا ترجیح میدم. چون اروپاییها متعصب هستن. چه روی مذهب چه روی نژاد چه روی زبان چه روی فرهنگ. در صورتی که آمریکا به خاطر تنوع نژاد و فرهنگ و زبان و .... و مهاجر پذیر بودن تعصب بسیار کمتری نسبت به اروپا داره. ممکنه توی یه سری شهرها این تعصب وجود داشته باشه ولی به راحتی میتونی شهری رو انتخاب کنی و زندگی کنی و دچار مشکل نشی.

    اما به عنوان یک والد بچه م رو توی امریکا بزرگ نمیکنم.
    به هرکجا که روی آسمان به رنگ شیشه های عینکی ست که به چشم زده ای.

    Landing :2014



  8. #698
    ApplyAbroad Guru Mehrad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    رشته و دانشگاه
    Sociology, MA / Electrical Engineering, BSc
    ارسال‌ها
    4,355

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    می‌بخشید، بی‌ اعصاب بودن رو دقیقا از کجای نوشته‌های من در آوردید اون هم با اون همه علامت سوال و تعجّب؟ من فقط حرف خودم رو زدم و داشتم حرف‌های قبلی‌ خودم رو روشن می‌کردم. شما چرا فرض کردید من دارم با شما مجادله می‌کنم؟ بالاخره در یک پست بیشتر از ۴ تا اسمایلی که نمیشه گذاشت. مگه دو نفر وقتی‌ که با هم مکالمه می‌کنن فقط باید در مورد مسائل مورد اختلاف باشه؟ نمیشه دو نفر با هم اشتراک دیدگاه داشته باشن و برای اینکه مطالب برای هر دو طرف مکالمه شفاف تر بشه، به مکالمه خودشون ادامه بدن؟ آدم وقتی‌ مکالمه میکنه حد اقلش اینه که فکر هاش برای خودش روشنتر میشه. بعد اگه کسی‌ سوالی پرسید چه در جهت مخالفت چه در جهت توضیح بیشتر، باز آدم بیشتر فکر میکنه و حرفش رو روشنتر میکنه. هم برای خودش، هم برای طرف مقابل، هم برای بقیه که دارن بحث‌ها رو میخونن.

    اطلاعاتم در مورد آمریکا رو از طریق کتابها و مقالاتی که استاد‌های جامعه شناسی‌ آمریکا نوشته اند در آوردم. و همینطور استاد‌های غیر امریکایی. به علاوه مطالعه روزنامه‌ها و مجلات امریکایی. یا حتی روزنامه‌های غیر امریکایی. و خیلی‌ منابع دیگه. البته همه اینها در یک بازه زمانی‌ خیلی‌ طولانی‌ انجام شده. بچه که بودم مطالعه من به چیز‌های ترجمه شده محدود بود، از دوره دبیرستان به تدریج رفتم سراغ منابع زبان اصلی‌. مطالعه دائره المعارف‌های Britannica و Americana و Brockhaus و تا اندازه‌ای Larousse هم خیلی‌ اطلاعات به من داد که جاهای دیگه گیر نمیومد. بعد هم که پای اینترنت به ایران باز شد و کار من رو خیلی‌ راحت تر کرد و دیگه محدود به دائره المعارف‌ها و کتابها و مجلات موجود در ایران نبودم. البته تمام تلاش خودم رو می‌کردم که منابع مطالعه من هر چه ممکنه دیدگاه‌های متنوع داشته باشه. همه این چیزا رو میخوندم و سعی‌ می‌کردم اطلاعات مختلف رو بذارم کنار هم و مقایسه کنم تا تصویر‌های ذهنی‌ من روشنتر و دقیق تر بشه. از همون دوره‌ای که دانشجوی مهندسی‌ بودم یک دوست آمریکایی هم داشتم که اون موقع دانشجوی دکترای جامعه شناسی‌ بود. بحث‌های سیاسی مذهبی‌ اجتماعی مفصلی‌ که با هم میکردیم، با اینکه در خیلی‌ موارد با هم اختلاف نظر داشتیم، خیلی‌ به من کمک کرد در پرورش نگرش انتقادی و همین طور اصلاح تصویر‌های ذهنی‌ من از آمریکا. تعدادی دوست آمریکایی دیگه هم داشتم که با هم بحث میکردیم. کمی‌ بعد ترش با دو تا استاد جامعه شناسی‌ در آمریکا هم ارتباط برقرار کردم. اونها هم با حوصله‌ زیاد به ایمیل‌های من جواب‌های مفصل میدادن و بحث‌هایی‌ هم که با اونها می‌کردم خیلی‌ ذهن من رو روشن کرد. با برخی‌ روزنامه نگارای آمریکایی هم مکاتبات داشتم. خوندن نوشته‌های اونها و بحث‌هایی‌ که میکردیم هم به روشن شدن ذهن من کمک کرد. بحث‌هایی‌ هم با دوستان دیگه در اروپا داشتم. رشته اونها جامعه شناسی‌ نبود، ولی‌ بحث با اونها هم خیلی‌ به من کمک کرد هم از لحاظ بهبود انگلیسی‌ و آلمانیم و هم از لحاظ شناخت بهتر از اروپا. مدتی‌ هم با یک استاد جامعه شناسی در فرانسه در ارتباط بودم که سعی‌ کرد ترغیبم کنه برم اونجا. بعضی‌ شنیده‌ها هم بود از استادام در ایران (که در آمریکا درس خونده بودن) و دوستان ایرانیم در آمریکا و اروپا که به مرور زمان یاد گرفتم به همه شنیده‌ها اطمینان نکنم. یا بهتر بگم به حرف آدم‌هایی‌ که نگاهشون شیفتگی‌ به آمریکا یا عناد با آمریکا بود اطمینان نکنم. منظورم از بهشت و جهنّم این بود. بعضی‌‌ها سعی‌ می‌کنن آمریکا رو بهشت معرفی‌ کنن، بعضی‌ هم تصویرشون از آمریکا تصویر جهنّمی هست. بعد هم که خودم رفتم آمریکا و به معنی‌ واقعی‌ کلمه به صورت تمام وقت مشغول مطالعه و یادگیری به روش‌های مختلف بودم. مهمترین امتیاز مدتی‌ که در تولیدو بودم این بود که استادای من تقریبا هیچ محدودیتی قائل نمیشدن برای زمانی که با من توی آفیس بحث میکردن. یعنی‌ office hour داشتن ولی‌ در مورد من عملا رعایت نمی‌کردند. در دیزی و گربه و اینها که میگن همینه. به خصوص استاد رهنمام.

    اگه دوباره فکر نمی‌کنید عصبانی‌ شدم، در پست‌های قبلیم توضیح دادم که از چه چیزای آمریکا خوشم میاد در مقایسه با اروپا. به طور خلاصه با anihoo موافقم. در ضمن اسم من مهرداد نیست. بی‌زحمت با اسمایلی بخوانید، ظرفیت ۴ تا اسمایلی من پر شد.
    (and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
    لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.

  9. #699
    ApplyAbroad Veteran
    shahrouz آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2008
    رشته و دانشگاه
    PhD, Chemical Engineering- Monash Uni- Aus
    ارسال‌ها
    2,021

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط anihoo نمایش پست ها
    من هم نظر میدم.
    به هر دلیل مسخره ای من دوست ندارم آمریکا زندگی کنم. اما واقعیت اینه که اگه قرار باشه انتخاب کنم (به شرط داشتن حق انتخاب) آمریکا رو به اروپا ترجیح میدم. چون اروپاییها متعصب هستن. چه روی مذهب چه روی نژاد چه روی زبان چه روی فرهنگ. در صورتی که آمریکا به خاطر تنوع نژاد و فرهنگ و زبان و .... و مهاجر پذیر بودن تعصب بسیار کمتری نسبت به اروپا داره. ممکنه توی یه سری شهرها این تعصب وجود داشته باشه ولی به راحتی میتونی شهری رو انتخاب کنی و زندگی کنی و دچار مشکل نشی.

    اما به عنوان یک والد بچه م رو توی امریکا بزرگ نمیکنم.
    درود
    می شه بدونم دلیل قسمت آخر حرفتون چیه؟ من هم تا حدودی با شما هم نظر هستم. ولی می خوام بدونم علتش چقدر با دیدگاه من همخونی داره.
    از میان دو واژه انسان و انسانیت؛ ‬‫اولی در میان کوچه ها‬،‫و دومی در لابلای کتابها سرگردان است‬...
    PhD positions:Switzerland*** Netherlands***Norwa

  10. #700
    ApplyAbroad Guru Mehrad آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    رشته و دانشگاه
    Sociology, MA / Electrical Engineering, BSc
    ارسال‌ها
    4,355

    پیش فرض پاسخ : تاثیرات روانی پدیده مهاجرت بر نسل اول و دوم مهاجران و مسئله بى هويتى

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahrouz نمایش پست ها
    درود
    می شه بدونم دلیل قسمت آخر حرفتون چیه؟ من هم تا حدودی با شما هم نظر هستم. ولی می خوام بدونم علتش چقدر با دیدگاه من همخونی داره.
    یک دلیل ساده اینه که اگه کسی‌ تا موقع فارغ التحصیلی از دبیرستان همچنان صفر کیلومتر باشه، جوات تلقی‌ می‌شه. امیدوارم منظورم رو گرفته باشید، چون صریح تر نمیتونم توضیح بدم. دوباره کسی‌ نیاد بگه آآی تو داری به فرهنگ یک ملت توهین میکنی‌. من دارم از "نورم" صحبت می‌کنم نه ۱۰۰ درصد. چیزی که در جامعه شناسی‌ بهش میگیم peer pressure.

    توضیح: به خدا من عصبانی‌ نیستم فقط دارم حرفم رو می‌زنم.
    (and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
    لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •