مبحث جالبی هست، قبلا هم تو چند تا تاپیک به صورت کوتاه لابلای بحثها مطرح شده بود که با بودن این تاپیک میشه به طور جدی این مساله رو بررسی کرد. جامعه ی مقصد ، در مورد جدا شدن ایرانی هاو تشکیل کلونی زیاد نمی تونه تاثیر گذار باشه به دلیل اینکه دورنمای ایرانی ها برخلاف کشورهای دیگه ( مخصوصا مسلمونهای غیر ایرانی ، و مهاجرین از آفریقا) دورنمای مدرنی هست. در نتیجه تو وهله ی اول ایرانی ها موقعیت مناسب تری دارند که در جامعه مقصد پذیرفته شوند. پس بیشتر جق انتخاب با خودمون بوده است.
ماها اکثرا وقتی از ایران خارج میشیم، به دلیل اینکه شناخت درستی از مهاجرت، کشور مقصد و ... نداریم با نوعی سردرگمی اولیه مواجه میشیم. اون موقعی که تصمیم به خروج از ایران گرفتیم بسیاری از وابستگی های خودمون رو نادیده گرفتیم تا سریع به سمت بهشت برین برویم. ولی بعد از مدتی در کشور مقصد فیلمون هوای هندوستان رو می کنه و دوران کلونی بازی شروع میشه. رفته رفته دلتنگ نون سنگ و کباب شیلیک می شیم و هوای دور دور زدن تو خیابون های شهرمون امانمون رو میبره.
خوب چاره کار چیه. هیچی یک نخسه ی آماده امتحان شده هست آن هم ساخت ایران کوچیک تو خارج با بروبچ ایرانی اطرافمون. علی کباب می پزه و مرضیه قورمه سبزی و بعدش قلیون و آخرش هم سرو کله زدن سر اینکه کدوممون بهتر می تونیم تحلیل کنیم که آینده ایران چی مشه و قهر و دعوا و آشتی و فردا روز از نو روزی از نو برای چندین دهه.
قدم بعدی علامت زدن روزهای خاص تو تقویممون (نوروز ، روز مادر، روز پدر، رمضان، شعبون، بیست ودوی بهمن، چهارشنبه سوری، دعای کمیل و سپندگاران .. ) هست. رفته رفته اینقدر تو این ایرانمون غرق میشیم که از ایران اصلی هم فاصله می گیریم. یک عده ایران 57 ی می شند یک عده دهه ی شصتی، یک عده هم هنوز تو حال و هوای ممد نبودی و ببینی ( آزادسازی خرمشهر و....) عده ی دیگه تو حال و هوای گفتگوی تمدن ها اینطوری میشه که دیگه خر و باقالی میاد وسط و ما می مونیم یک ایران هچ الهفت ساخته ی اصغر آقا و برو بچ کله پاچه خور. روزها منتظر اینیم که یکی اسکار بگیره تا ما به بهانش عالم و آدم بکوبیم، شبها تو نت دعوا برای نشون دادن وطن پرستیمون به درو دیوار! خلاصه یلی میشیم برای خودمون و رستم دستانی برای هم محلیامون تو ایالت بالاتر.
.. خوب شاید بپرسیم ایرادش چیه؟ عارضم خدمتتون که ، اولا اکثر کسایی که مهاجرت کردن تا یادبگیرند که چطور میشه زندگی کرد نیم سوز میشند، دوما از اینجا رانده و از اونجا مونده میشند تو مهد دموکراسی ( بحث 99% نکنیم بهتره) هنوز نمی تونند دو دقیقه بدون گیس و گیس کشی سر یک قضیه بحث کنند. از طرف دیگه ایران اصلی براشون غریبه میشه و نمی تونند درکش کنند حتی حاجی تر از خود حاجی سجاده آب میشکند، سوما هر از گاهی پیش خودشون تو تنهاییشون می گنند آخه این همه هزینه برای مزه کردن انسانیت بود یا برای جوجه کباب زعفرانی؟؟؟
* یکم طنز داره، ادبی شد شرمنده خدایش نزنید تو ذوقم ها.... کلی هنر کردم اینو نوشتم.
** ایرانی های خارج از کشور از هم فراری هستند رو من هم قبول دارم ولی این فرار بین کلونی هاست، یعنی ایرانی ها دارای جمع های بیست سی نفره هستند و هر فردی از این کلونی تمایل چندانی به آشنایی با کلونی های دیگر ندارد. مثال متضاد آنرا میشه تو چینی ها، یا هندی ها دید برخلاف ما اونها کلونی هایشان قابلیت بزرگ شدن رو دارد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)