دوستان سلام.
امروز رفتم و شکر خدا ویزا رو گرفتم... اما یه حس عجیبی دارم! نمیدونم چرا اونقدر که انتظار داشتم خوشحال نیستم... اصلا انگار کلا بی تفاوتم!!! کلی خاطره و دوست و آشنا رو باید بزارم و برم یه جای دیگه.. شروعی جدید... آدمهای جدید... اثبات مجدد خودم... به بقیه و شاید هم به خودم! و هزار و یک فکر دیگه عین این پرنده هایی که بچه ها تو نقاشیاشون میکشن که دارن از افق میان... انگار دارن نزدیک و نزدیک تر میشن...
بگذریم..
دو سه تا خبر از ویزا آفیس:
آفیسر داخل سفارت ترک هست ولی فول فارسی حرف میزنه! امروز میگفت فارسی شیرین ترین زبان دنیاست و خوشحاله که اونو یاد گرفته.
افراد بیرونی سفارت اعم از نگهبان و خانم پذیرش دم در رفتارشون شدیدا تو ذوق میزنه... خیلی جدی نگیریدشون..
از ارتباط بر قرار کردن با دیگران نهراسید، این افراد همسفران و همقطاران آینده شما هستند، بد نیست از هم رشته ای هاتون ایمیلی چیزی بگیرید شاید اون ور با هم خواستید همکاری کنید. من که با دختر یک کارخونه دار آشنا شدم... هم خودش و شوهرش آدمهای خوبین برای دوستی و هم شاید برای کار یه روزی به درد خورد.
کلام آخر، فکر کنم این آخرین پست من در این فروم خواهد بود و از الان تا دو ماه دیگه که بخوام برم اونقدر کار سرم ریخته که دیگه اعتیاد سر زدن به این فروم و خوندن پست های لیدا و پیرسون و سروش و بقیه از سرم افتاده باشه... اما ایمیل من هست اگر کمکی از دستم برای کسی بر میومد انجام بدم باعث افتخاره: alireza.afshar@gmail.com
ارادتمند همگی و آرزوی بهترینها و شادباشها برای همگیتون
علیرضا (راب)
علاقه مندی ها (Bookmarks)