Presume: فرض کردن
Jeopardize: به خطر انداختن (سعی کنین اگه شد تو رایتینگ استفاده کنین)
Outweigh: مهمتر بودن از- سنگین تر بودن از
Outline: نماى کلى ،دوره ،خط عمومى ،خط مقاومت عمومى ،خلاصه کردن ،زمينه ،شکل اجمالى ،طرح کلى ،پيرامون ،رئوس مطالب ،طرح ريزى کردن ،مختصر يا خلاصه چيزى را تهيه کردن
Convergence:همگرايى ،تقارب (بچه های ریاضی جسارت نشه ها!)
Divergence: واگرايى - انشعاب
Neat: پاکيزه ،تميز،شسته و رفته ،مرتب (بچه های معماری حتما با دوغاب سیمان آشنان!)
Infer: استنتاج کردن ،استنباط کردن ،پى بردن به
Assign:انتقال دادن و واگذار کردن ،نسبت دادن ،منتصب کردن ،مامور کردن ،محول کردن واگذار کردن ،واگذار کردن ،ارجاع کردن ،تعيين کردن
ویرایش توسط torkanturk : September 18th, 2012 در ساعت 11:07 AM دلیل: ویرایش که دلیل نمیخواد خوب!
Blunder: سهو،اشتباه لپى ،اشتباه کردن ،کوکورانه رفتن ،دست پاچه شدن
Daze:گيج کردن ،خيرگى ، (دراثرضربه يا سرما ويا نور زياد وغيره)
Mourn: سوگوارى کردن ،ماتم گرفتن ،گريه کردن
Sorrow: سوگ ،غم واندوه ،حزن ،مصيبت ،غمگين کردن ،غصه دار کردن ،تاسف خودن
Exempt: بخشوده ،ازاد،مستثنى ،معاف کردن (بجه هایی که کارت معافیت دارن قدرشو حتما بدونن خیلیم زیاد!)
Vein: وريد،سياهرگ ،حالت ،تمايل ،روش ،رگ دار کردن ،رگه دار شدن
Vain: عبث ،بيفايده ،باطل ،پوچ ،ناچيز،جزيى ،تهى ،خودبين ،مغرورانه ،بطور بيهوده
Roam:پرسه زدن ،تکاپو،گشتن ،سير کردن ،گرديدن ،سرگردانى
Vice versa: در جهت مخالف ،بطور عکس ،معکوس،برعکس
Verse: به نظم اوردن ،شعر گفتن
Quarter: ناحیه – محل – محل زندگی- زنهار دادن – یک چهارم هم معنی میده که پیش پا افتادس!
Lunatic: احمق
Distress: پريشانى ،اندوه ،تنگدستى ،درد،مضطرب کردن ،محنت زده کردن
Mythology:افسانه شناسى ،اساطير،اسطوره شناسى
Methodology: روش شناسائى ،متدلوژى ،گفتار در روش واسلوب ،علم اصول ،روش شناسى
Signify:دلالت کردن بر،حاکى بودن از،باشاره فهماندن ،معنى دادن ،معنى بخشيدن
Torment: شکنجه ،ازار،زحمت ،عذاب دادن ،زجر دادن
Dormant: وسيله تاخيرى ،خوابيده ،ساکت – غیر فعال
Torrent: سیل
Accomplishment: پيشرفت ،انجام ،اجرا،اتمام ،کمال ،هنر،فضيلت
Terrestrial: وضعيت زمينى ،زمينى ،خاکى ،اين جهانى ،دنيوى
Pellmell: شلوغ پلوغ
Parasite: انگل ،طفيلى ،صداى مزاحم ،پارازيت
Idle: ازاد گشتن ،بيکار شدن ،بى بار شدن در حال سکون ،ساکن ،استراحت (به سبب نداشتن حريف) ،بيکار،بيهوده ،بيخود،بى اساس ،بى پروپا،وقت گذراندن ،وقت تلف کردن ،تنبل شدن
Fertilizer: کود،ابستن کننده
Fertile: حاصلخيز،پرثمر،بارور،برومن د،پربرکت
Insane: ديوانه ،مجنون ،بى عقل ،احمقانه
Gest: حرکت ،کار نمايان ،هم صحبت ،رفتار،قيافه ،اشاره
Jest: لطيفه ،بذله گويى ،خوش طبعى ،گوشه ،کنايه ،عمل ،کردار،طعنه زدن ،تمسخر کردن ،استهزاء کردن ،ببازى گرفتن ،شوخى کردن ،مزاح
Overdue: معوق ،از موعد گذشته ،منقضى شدن ،دير امده ،موعد رسيده ،سر رسيده
Aquatic: وابسته به اب ،جانور يا گياه ابزى ،ابزى
Restore: پس دادن ،بحال اول بر گرداندن ،تعمير کردن ،اعاده دادن ،اعاده کردن ،ترميم کردن ،باز دادن
Breed: نسل ،پروردن ،باراوردن ،زاييدن ،بدنيااوردن ،توليد کردن ،تربيت کردن ،فرزند،اولاد،اعقاب ،جنس ،نوع ،گونه
Tariff: نرخ ،عوارض ،تعرفه گمرگى ،تعرفه بندى کردن
Hibernation: (در بعضى از موجودات) به سر بردن زمستان درحال خواب يا بيهوشى ،زمستان خوابى (تو لیسینینگا خیلی شنیده شده)
Acclimatize: هم هوایی (کوهنوردا مثل خودم حنما باهاش آشنان!)
Goody: زن کامل و محترمه از طبقات پايين ،شيرينى ،چيز خوردنى ،قاقا!!!!!!
یه یادیم از 504 بکنیم!!!!!
Shrill: تيز،روشن ،مصرانه ،صداى خيلى زير،شبيه صفير،جيغ کشيدن
Hinder: بازداشتن ،ممانعت کردن ،جلوگيرى از ضربه زدن حريف ،پسين ،عقبى ،واقع در عقب ،پشتى ،عقب انداختن ،پاگيرشدن ،بازمانده کردن ،مانع شدن ،بتاخير انداختن
Wad: ماده پرکننده ،زه پوکه ،پوکه ،کهنه ،نمد،استرى ،توده کاه ،توده ،کپه کردن ،لايى گذاشتن ،فشردن
Mumble: زير لب سخن گفتن ،من من کردن
Coeducational: مختلط،پسرانه ودخترانه (همین که میخوان دانشگاه ها رو درن درن ...کنن ها)
Utensil:دستگاه ،لوازم اشپزخانه ،وسايل ،اسباب ،ظروف
Untidy: درهم و برهم ،نامرتب
Orderly:منظم ،مرتب ،باانضباط (بچه ها بچه ها صفته هاااا دقت کنین تو رایتینگ و اینا)
کلماتی که تو کتاب تامسون اومده تو ریدینگاش و البته تو کتابای دیگه نیس و احتمال زیاد تو تافل تکرار بشه :
Exert: اعمال کردن ،بکاربردن ،اجرا کردن ،نشان دادن
Dull: خسته کننده
Dusk: تاريکى شب ،تيرگى هوا هواى تاريک روشن يا گرگ و ميش ،تاريک وروشن ،هواى گرگ وميش ،هنگام غروب
Illuminate: روشن کردن منطقه ،درخشان ساختن ،زرنما کردن ،چراغانى کردن
Take over: تحويل گرفتن ،به عهده گرفتن ،مسلط شدن ،غلبه کردن یا جانشين کردن
Stress: معنای معمولیش که استرس هست ولی خوب اگه تو متن به صورت فعل باشه به معنی تاکید کردن است.
Cluster:خوشه اى ،گروه ،سنبله ،دسته کردن (تو زمین شناسی هم زیاد میاد یعنی حتما تو تافل میاد!)
Mist: غبار،تارى چشم ،ابهام
Luminous:روشن ،فروزنده ،درخشان ،فروزان ،روشنى بخش ،نورانى ،تابان ،شب نما
Transparent: روشن ،شفاف،پشت نما،شفاف،ناپيدا،نور گذران ،فرانما
Skittish: چموش ،رم کننده ،لاسى ،اهل حال ،تغيير پذير،ترسو
Forage:علوفه ،تلاش وجستجو براى علوفه ،غارت کردن ،پى علف گشتن ،کاوش کردن
Plague: به ستوه اوردن ،ازار رساندن – رنجورکردن
Grasp: به معنی به چنگ آوردن است ولی اغلب تو متنها به معنی فهمیدن یا دانستن به کار میره.
Somewhat: قدرى ،مقدار نامعلومى ،تاحدى ،مختصرى
Somehow: به طريقى ،به يک نوعى ، هرجور که شده ، هر جور
Blow up: تغيير يک شکل از يک قالب تصويرى کوچکتر به يک قالب تصويرى بزرگتر،شکمدان ،منفجر کردن ،ترکاندن ،عصبانى کردن ،انفجار،عکس بزرگ شده
Fuzzy: تیره – تار – نا واضح
علاقه مندی ها (Bookmarks)