صفحه 3 از 19 نخستنخست 12345678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 186

موضوع: تاثیر فرهنگ و تمدن ایرانی بر روابط اجتماعی در جامعه غربی

  1. #21
    Senior Member blur آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    رشته و دانشگاه
    Horticulture-Medicinal Plants (Urmia University)
    ارسال‌ها
    902

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من فکر نمیکنم این قضیه مچ شدن تا این حد به مذهبی یا غیر مذهبی بودن برگرده (گرچه موثره)...بیشتر به قدرت انعطاف و انطباق با محیط و فرهنگ جدید برمی گرده...کسی هست که توانایی و مهارت اینو داره که عقاید خودشو (میخواد مذهبی باشه یا در ارتباط با مسائل اجتماعی و فرهنگی باشه) حفظ کنه و همزمان تحمل پذیرش "تفاوت" رو در محیط اطرافش داره و میتونه کنار بیاد. مطمئن باشین که مذهبی هایی هستن که دوستانی از مذاهب دیگه دارن و کاملا در صلحن....مسلما یک تعریف برای شخص یا تیپ مذهبی وجود نداره که بشه گفت واکنش های یکسانی هم دارن...
    ویرایش توسط blur : November 1st, 2012 در ساعت 02:34 AM
    اگر آهسته از بال اين دره‌ی برهنه بر پنجه‌ی پا بگذريم،
    می‌بينی که همه‌ی چکاوک‌ها با دو چشم بسته می‌خوانند،
    پس بی‌جهت به هر شب تاريک شک مکن!
    گاه با پلک بسته هم می‌توان از پل به چشمه رسيد. س.ع صالحی




  2. #22
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    36

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط masty نمایش پست ها
    من نگفتم اینا مستقیماً به هم مربوطن. بحث من اینکه آدمی با شرایط خاص، مثلاً مذهبی، باید قبل از رفتن خوب جشمشو باز کنه. آدم مذهبی، تنها، پاشه بره جایی که هیچ ایرانیی نیست......
    قطعاً احتمال گوشه گیر شدن این افراد بسیار بالاتره و نیازی هم به گفتن من نیست، کافی چندتاشونو بشناسیم.
    جسارتا استنباط من از فرمایشات جنابعالی اینه که یه مقدار زندگی رو زیادی جدی گرفتین به نظر حقیر هیچ اشکالی نداره که یه نفر که مذهبیه برای پایه گذاری یه زندگی احیانا بهترپاشه بره بلاد کفر ، البته اونجا باید سعی کنه که مکانیزم مغزوی خودش رو و شرایط اونجا رو به هم نزدیک کنه، در واقع با اون صحبت جنابعالی مبنی بر پذیرفتن کامل فرهنگ محل جدید خیلی موافق نیستم، باید حالت passive داشته باشه یعنی تا اونجائیکه ممکنه به مرحله ای که باعث ایجاد اسطکاک بین عقایدش و شرایط اونجا میشه نزدیک نشه به عنوان یه مثال خیلی پیش پا افتاده با خانمش نره لب ساحل ، حالا ممکنه نتونه این تعادل رو برقرار کنه، خوب اشکالی نداره یه تلاشی برای پیشرفت کرده ولی به نتیجه نرسیده.
    یه مقدار تو حرفاتون قطعیت به چشم میخوره ، ولی من فکر میکنم دنیا و آدما خیلی متنوع تر از این هستن که ما تجربیات خودمونو بسط بدیم به همه چی و بگیم قطعا فلانجوره.
    یا مثلا گفته بودین خانمای ما به روابط قبل ازدواج اعتقاد ندارن ولی فکر میکنم اشتباه میکنین یا احتمالا سالهای زیادیه که ایران نبودین، اتفاقا اخیرا خیلی هم اعتقاد راسخی پیدا کردن. کلا احساس من اینه که شما یه مقداری به دوگانگیه فرهنگی برخورد کردین تا به دلتنگی و نظر من اینه که کنار اومدن با اولی آسونتر از دومیه. امیدوارم حرفامو با لحن مهربون بخونین.

  3. #23
    Junior Member sarada آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    ارسال‌ها
    88

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    البته من با masty تا حدودی موافقم .... اینکه آدمای مذهبی زیادی هستن که اینجا گوشه گیر شدن کاملا درسته . شاید درصدشونم بیشتر از افراد غیر مذهبی باشه . خواه نا خواه دید غرب نسبت به مسلمونا خوب نیست . حتی کسایی که شمارو با لبخند باز میپذیرن و ازتون استقبال میکنن مطمئنن ته ذهنشون یه سری درگیری دارن که تبلیغات ضد اسلام رو از تو ذهنشون بیرون کنن و شمارو مثل خودشون ببینن. ما مطمئنا نمونه های زیادی رو دیدیم که با محیط کنار اومدن اما اگه صادقانه بخوایم ببینیم خیلیا هم کنار نیومدن و فقط دارن با روحیه خیلی داغون میگذرونن که تموم شه. خیلیا از ترس جدا شدن از جمع مسلمون بودنشون رو مخفی میکنن .

    بله راهش اینه که که مثل خودمون رو پیدا کنیم ... ولی خیلیا هم این راهو هنوز نمیدونن یا مثل خودشون رو نمیدونن چجوری پیدا کنن .. یا هزار تا دلیل دیگه باعث میشه که نتونن ... شاید یه جا ایرانی واقعا نباشه ( که البته غیر مذهبی هم سختشه اینجوری) مسجدی نباشه ... مسلمون کم باشه ( البته این مورد خب چرا رفته بد ترین جای ممکن واقعا ؟! ما نمیدونیم!) ولی اگه همچین موردی باشه واقعا سخته دیگه !


    در آخر به نظرم اون چند تایی که دیدید گوشه گیر شدنم با هم آشنا کنین هم ثواب کردید هم اونا راهشو یاد میگیرن :دی

  4. #24
    ApplyAbroad Superstar pimi810 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    2,396

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    یه نکته ی ظریف هم بگم اینجا مثل ایران نیست که به واسطه ی مذهبی بودن امتیاز خاصی تو جامعه بهتون داده بشه. عملا مذهب اینجا هیچ قدرتی برای فرد ایجاد نمی کنه و این یکی از تفاوتهای بسیار عمیقی که من بین زندگی مذهبی آدمهای اینجا و مذهبی های ایران می بینم. تازه شما که مسلمون باشی که دیگه عملا minority حساب میشی. مسجد بهتون می دن. تو پارکهای می تونید جمع شید، سالن اجاره کنید عزاداری کنید و .... اما فکز اثر گذاشتن رو جامعه رو از این کانال باید از سرتون بیرون کنید. خلط مبحث: عبادت به قصد ریا کاملا تعطیله.
    !One hundred sixty-three thousand sq mi of awesomeness

  5. #25

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط havaarh نمایش پست ها
    جسارتا استنباط من از فرمایشات جنابعالی اینه که یه مقدار زندگی رو زیادی جدی گرفتینبه نظر حقیر هیچ اشکالی نداره که یه نفر که مذهبیه برای پایه گذاری یه زندگی احیانا بهترپاشه بره بلاد کفر ، البته اونجا باید سعی کنه که مکانیزم مغزوی خودش رو و شرایط اونجا رو به هم نزدیک کنه، در واقع با اون صحبت جنابعالی مبنی بر پذیرفتن کامل فرهنگ محل جدید خیلی موافق نیستم، باید حالت passive داشته باشه یعنی تا اونجائیکه ممکنه به مرحله ای که باعث ایجاد اسطکاک بین عقایدش و شرایط اونجا میشه نزدیک نشه به عنوان یه مثال خیلی پیش پا افتاده با خانمش نره لب ساحل ، حالا ممکنه نتونه این تعادل رو برقرار کنه، خوب اشکالی نداره یه تلاشی برای پیشرفت کرده ولی به نتیجه نرسیده.
    یه مقدار تو حرفاتون قطعیت به چشم میخوره ، ولی من فکر میکنم دنیا و آدما خیلی متنوع تر از این هستن که ما تجربیات خودمونو بسط بدیم به همه چی و بگیم قطعا فلانجوره.
    یا مثلا گفته بودین خانمای ما به روابط قبل ازدواج اعتقاد ندارن (منظور من اکثریته) ولی فکر میکنم اشتباه میکنین یا احتمالا سالهای زیادیه که ایران نبودین، اتفاقا اخیرا خیلی هم اعتقاد راسخی پیدا کردن. کلا احساس من اینه که شما یه مقداری به دوگانگیه فرهنگی برخورد کردین تا به دلتنگی و نظر من اینه که کنار اومدن با اولی آسونتر از دومیه. امیدوارم حرفامو با لحن مهربون بخونین.
    والا من با لحن مهربون دارم می‌خونم ولی شما مثکه یه مقدار ناراحت شدین :دی
    من مذهبی رو به عنوان مثال گفتم که دوستان در موردش سوال پرسیدن، من نظر شخصیم اینه که افراد با شرایط خاص فکری باید محتاط‌تر باشن، حالا میتونن مذهبی هم نباشن.
    من نمی‌دونم چرا پذیرش این موضوع که این افراد در خطر بیشتری برای منزوی شدن قرار دارن سخته. شاید به خاطر اینه که یه نوع توهین قلمداد می‌کنید این موضوع رو، شایدم من بد بیان کردم.
    به هر حال هر چند خطر بیشتری هست ولی با یکم آینده نگری و دید روشن قابل پیشگیریه که خانم صدرا هم نمونه‌ی این موضوع هستن.

    در ضمن جاهایی که قرمز کردم رو هرگز من نگفتم و اینکه شما به من نسبتش دادین رو می‌ذارم به حساب اینکه موضوع رو بد مطرح کردم و شما ناراحت بودین.

  6. #26

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sarada نمایش پست ها
    البته من با masty تا حدودی موافقم .... اینکه آدمای مذهبی زیادی هستن که اینجا گوشه گیر شدن کاملا درسته . شاید درصدشونم بیشتر از افراد غیر مذهبی باشه . خواه نا خواه دید غرب نسبت به مسلمونا خوب نیست . حتی کسایی که شمارو با لبخند باز میپذیرن و ازتون استقبال میکنن مطمئنن ته ذهنشون یه سری درگیری دارن که تبلیغات ضد اسلام رو از تو ذهنشون بیرون کنن و شمارو مثل خودشون ببینن. ما مطمئنا نمونه های زیادی رو دیدیم که با محیط کنار اومدن اما اگه صادقانه بخوایم ببینیم خیلیا هم کنار نیومدن و فقط دارن با روحیه خیلی داغون میگذرونن که تموم شه. خیلیا از ترس جدا شدن از جمع مسلمون بودنشون رو مخفی میکنن .

    بله راهش اینه که که مثل خودمون رو پیدا کنیم ... ولی خیلیا هم این راهو هنوز نمیدونن یا مثل خودشون رو نمیدونن چجوری پیدا کنن .. یا هزار تا دلیل دیگه باعث میشه که نتونن ... شاید یه جا ایرانی واقعا نباشه ( که البته غیر مذهبی هم سختشه اینجوری) مسجدی نباشه ... مسلمون کم باشه ( البته این مورد خب چرا رفته بد ترین جای ممکن واقعا ؟! ما نمیدونیم!) ولی اگه همچین موردی باشه واقعا سخته دیگه !


    در آخر به نظرم اون چند تایی که دیدید گوشه گیر شدنم با هم آشنا کنین هم ثواب کردید هم اونا راهشو یاد میگیرن :دی
    منم نظرم اینه که هر کس باید جایی رو انتخاب کنن که بتونه تو جامعه تعامل داشته باشه و بتونه سر بلند کنه، اگه یه آمریکایی هم بیاد بره قم خوب ممکنه منزوی بشه، ولی بره تهران کلی هم تحویلش میگیرن.
    ولی نمیدونم چرا با زدن این حرفا میشم آدمی که دچار دوگانگیه و زندگی رو جدی گرفته و آدم خود فروحته و ذوب شده در فرهنگ غربی!

  7. #27
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    36

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط masty نمایش پست ها
    منم نظرم اینه که هر کس باید جایی رو انتخاب کنن که بتونه تو جامعه تعامل داشته باشه و بتونه سر بلند کنه، اگه یه آمریکایی هم بیاد بره قم خوب ممکنه منزوی بشه، ولی بره تهران کلی هم تحویلش میگیرن.
    ولی نمیدونم چرا با زدن این حرفا میشم آدمی که دچار دوگانگیه و زندگی رو جدی گرفته و آدم خود فروحته و ذوب شده در فرهنگ غربی!
    من از اینکه نظرم باعث ناراحتی شما شد حقیقتا معذرت خواهی میکنم و بابت این مسئله از خودم دلخورم، اون مطلب، برداشت من از پست های 168 و 172 شما بودکه فکر میکنم من بد متوجه شدم.
    امیدوارم منو ببخشید.

  8. #28
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    44

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    با سلام
    راستش الان شاید نزدیک 5 ماهی شده که من هم برای ادامه تحصیل به استانبول امده ام .من با 33 سال باید از اول اینجا همچی رو شروع میکردم اونهایی که ایران خونده بودم هیچی یک رشته جدید و مورد علاقه خودم خب مشکل زبان نداشتم چون از تبریز بودم و زود با فرهنگ اینجا یکی شدم . اما بیشترین دلتنگی که برام پیش امده و خیلی من رو ناراحت میکنه از طرف هموطنان خودمونه نمیدونم این توی اروپا هم است یا نه . .توی دانشگاه ایرانیها همچی از همدیگه فاصله میگیرند که انگار هر کدوم از یک کره دیگه امده اند وقتی سلام میکنی و احوالپرسی سرشون رو تکون میدهند . من اگه غیر محیط دانشگاه بود و شاید ناراحت این موضوع نمیشدم اما توی دانشگاه خیلی باید طرز فکرمون خوب و سطح بالا و مثبت باشه اما متاسفانه خیلی با هم دیگه بد برخورد میکنیم خیلی جالبه توی کلاسمون سه تا ایرانیه یک من و دو تا دختر دیگه اما انقدر با هم غریبه هستیم که شاید گفتنش سخته باشه که به زور داریم همدیگه رو تحمل میکنیم . نمیدونم چرا رفتا ما اینطوری میشه چه چیزی باعث اینور رفتارها میشه دلیلی برای از هم دور موندن کلا وجود نداره . ولی انقدر از هم فاصله میگیرم که نگو

  9. #29
    Senior Member ahmadlove آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2011
    ارسال‌ها
    838

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط 123list نمایش پست ها
    با سلام
    راستش الان شاید نزدیک 5 ماهی شده که من هم برای ادامه تحصیل به استانبول امده ام .من با 33 سال باید از اول اینجا همچی رو شروع میکردم اونهایی که ایران خونده بودم هیچی یک رشته جدید و مورد علاقه خودم خب مشکل زبان نداشتم چون از تبریز بودم و زود با فرهنگ اینجا یکی شدم . اما بیشترین دلتنگی که برام پیش امده و خیلی من رو ناراحت میکنه از طرف هموطنان خودمونه نمیدونم این توی اروپا هم است یا نه . .توی دانشگاه ایرانیها همچی از همدیگه فاصله میگیرند که انگار هر کدوم از یک کره دیگه امده اند وقتی سلام میکنی و احوالپرسی سرشون رو تکون میدهند . من اگه غیر محیط دانشگاه بود و شاید ناراحت این موضوع نمیشدم اما توی دانشگاه خیلی باید طرز فکرمون خوب و سطح بالا و مثبت باشه اما متاسفانه خیلی با هم دیگه بد برخورد میکنیم خیلی جالبه توی کلاسمون سه تا ایرانیه یک من و دو تا دختر دیگه اما انقدر با هم غریبه هستیم که شاید گفتنش سخته باشه که به زور داریم همدیگه رو تحمل میکنیم . نمیدونم چرا رفتا ما اینطوری میشه چه چیزی باعث اینور رفتارها میشه دلیلی برای از هم دور موندن کلا وجود نداره . ولی انقدر از هم فاصله میگیرم که نگو
    همه جا همینه!
    یه احساسی پیش میاد وقتی از ایران خارج میشیم که انگار دیگه همه ی ایرانیها دوست هستن و هرکی رو دیدیم باید ارتباط برقرار کنیم! نه! اوضاع مثل ایرانه. همونطور که تو مملکت با یه عده دوست بودیم و با یه عده نه. سعی کن ادمهایی که هم تیپ خودتن پیدا کنی. اونجا هم میشه مثل ایران یکی دوتا دوست داشت بقیه رو فقط سلام و احوال پرسی! لازم به تحمل هم نیست!
    انتخاب هدف. پیدا کردن راههای موجود. بررسی هرکدوم از راهها. انتخاب یک راه. و رسیدن به هدف.

  10. #30
    Junior Member sarada آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    ارسال‌ها
    88

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط 123list نمایش پست ها
    با سلام
    راستش الان شاید نزدیک 5 ماهی شده که من هم برای ادامه تحصیل به استانبول امده ام .من با 33 سال باید از اول اینجا همچی رو شروع میکردم اونهایی که ایران خونده بودم هیچی یک رشته جدید و مورد علاقه خودم خب مشکل زبان نداشتم چون از تبریز بودم و زود با فرهنگ اینجا یکی شدم . اما بیشترین دلتنگی که برام پیش امده و خیلی من رو ناراحت میکنه از طرف هموطنان خودمونه نمیدونم این توی اروپا هم است یا نه . .توی دانشگاه ایرانیها همچی از همدیگه فاصله میگیرند که انگار هر کدوم از یک کره دیگه امده اند وقتی سلام میکنی و احوالپرسی سرشون رو تکون میدهند . من اگه غیر محیط دانشگاه بود و شاید ناراحت این موضوع نمیشدم اما توی دانشگاه خیلی باید طرز فکرمون خوب و سطح بالا و مثبت باشه اما متاسفانه خیلی با هم دیگه بد برخورد میکنیم خیلی جالبه توی کلاسمون سه تا ایرانیه یک من و دو تا دختر دیگه اما انقدر با هم غریبه هستیم که شاید گفتنش سخته باشه که به زور داریم همدیگه رو تحمل میکنیم . نمیدونم چرا رفتا ما اینطوری میشه چه چیزی باعث اینور رفتارها میشه دلیلی برای از هم دور موندن کلا وجود نداره . ولی انقدر از هم فاصله میگیرم که نگو
    من کلا یه بار تو مترو دیدم یکی با ذوق اومد طرفم گفت ا؟؟؟ شمام ایرانی هستین؟ کلی تحویل گرفت و اینا که بعدا متوجه شدم تازه اومده بود بنده خدا گرم بود بعدا اونم در میرفت از دست بقیه ... غیر اون صحنه همیشه وقتی با دوستای ایرانیم یه هم وطن رو از دور میبینیم با هم شرط میبندیم که فرار میکنه یا نه .... معمولا یا ساکت میشن زمین رو نگاه میکنن یا درو دیوار ... یا به یه زبون دیگه حرف میزنن یا خیلی به طور اتفاقی و در عین حال تابلو راهشون رو کج میکنن ... شما غصه نخور تابوده همین بوده و تا هست ... امیدواریم تغییر کنه

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •