قضیه تغییر اسم چیز خیلی عادی هست. مهمترین مثالش را آخر می گم، و اما سایر مثال هاش:
george orwell در ابتدا اریک بلر بوده
جکی چان در ابتدا چان کونگ سانگ بوده
(دقت کنید از واژه در ابتدا/از قبل به جای واژه در اصل و در واقع استفاده می کنم چون معتقدم اصالت و واقعیت هر زندگی را خود شخص انتخاب می کنه، نه باورهای جامعه از گذشته اون فرد)
همون طور که بهتون گفتم آدم ها می تونن تغییر کنن در هر سنی، اگر بقیه اذیت نکنن...
از شما که می گید آدمها بعد از یک سنی (نسبتا خیلی پایین) دیگه نمی تونند تغییر کنند، بعید نیست تغییر اسم را با لفظ "عزیز من آخرش بفهمی" نقد کنید.
آدم ها همیشه می تونند تغییر کنند، البته بعضی دیگران دائم گذشته اون افراد را جلوی چشمش می آرن و با بهانه اصل و نصب و ریشه و فرهنگ و قوانین و انتظارات و عبارت "تو که قبلن اینطوری، حالا چرا اونطوری" .... در تلاشند فرد را از تغییر منصرف و رنجور نمایند.
فک کن جکی چان بیاد فیلم بسازه بگه من را مایک صدا نکنید، علی چان هستم
جد لری الیسون هنگام ورود به آمریکا فامیلش را تغییر داد، کشتی در جزیره الیس متوقف شد و ایشون اسم خودشون را گذاشتن الیسون در بدو ورود، و الا الان رییس اوراکل اسمش لری شولپوفسکی بود
اتفاقا cofounder شرکت اوراکل و دوست لری الیسون هم اسمش باب ماینر بود که پدر و مادرش از استان آذربایجان ایران مهاجرت کردند و اسم فرزند بینهایت موفقشون را علی نگذاشتن.
بیل گیتس در ابتدا ویلیام هنری بوده. لابد دوستهاش ویلی صداش می کردند ناراحت شده گفته بیلی صدام کنید (این حدس منه از علت تغییر نام)
جی کی رولینگ، کی را به اسمش اضافه کرده تا همه فک کنن نویسنده مذکر هست و کتاب بهتر فروش بره
اینشتین فرار بود اسمش آبراهام باشه، ولی یکی از والدینش خواست اسم مذهبی روی بچه اش نباشه و در دقیقه نود به آلبرت تغییر کرد
بهروز شد برایان و با ونسا کری ازدواج کرد
داریوش فرضیایی شد عمو پورنگ
محمد تقی بهار شد ملک الشعرا
مثال آخر، ری کراگ ۲ ملیون دلار به برادران مکدونالد داد تا اسم اونها را بالای مغازه اش بزنه و برادارن مکدونالد تابلوی بالای رستورانشون را بیارن پایین. در واقع اسمشون را خرید تا محصول خودش را کراگ برگر نفروشه. در حالیکه مکدونالد هنوز به نام بزرگی تبدیل نشده بود. پرداخت دو ملیون خیلی سنگین بود، وقتی پشت تلفن مبلغ را شنید فریاد زد، آقای مکدونالد پرسید: صدای چیه؟ کراگ جواب داد : صدای من که دارم خودم را از پنجره پرت می کنم پایین. (این به نقل از کتابی نوشته ری کراگ) اما در فیلم، طوری نشون داده که پرداخت دو ملیون خیلی هزینه سنگینی نبود (هوی جو قرارداد را امضا کرد و رفت پایین تو urinal جیش کرد) و فقط روی عدم تمایل کراگ از استفاده از نام نه چندان دلچسب کراگ برای فروش همبرگر تاکید شده. از دید اون مدیر موفق، اسم مایک از علی بهتره. و البته اون در سن بالا تغییر بزرگی کرد و از فروشندگی لیوان کاغذی به پدر مکدونالد تبدیل شد، که البته زنش مخالفت می کرد و می گفت تغییر نکن و .... fortunately طلاق گرفتند، مبارک باشه
من از همین جا تمام کسانیکه تغییر نام دادن را به همبرگر مهمان خودم دعوت می کنم به پاس شجاعت و تدبیرشون. شما هم می تونید برید نصیحتشون کنید که به نام قلی غضنفر پسرفت کنند. quote قُلی، خشت انسان در پانزده سالگی تماماً بنا میشه و بعد از اون فقط کشیده میشه end of quote
نمی دونم کی بهتون گفته عوض شدن (محاله) بدجور جا افتاده انگاری
لانا واشوفسکی گفت: ما همیشه در جدال بین تصویر خودمون و انتظاری که جامعه ازمون داره هستیم. نمی دونم بعدش چی گفته، ولی اگر بگه باید خودمون را به خاطر جامعه trim کنیم، prune کنیم و تغییر نکنیم چون محاله... قطعا همچین چیزی نمی گه. وقتی شنیدم چی گفته دوعیدم ازش کتاب یافت کنم، پیدا نشد یادم رفت بقیه speech را گوش بدم
این ایموجی نمایانگر ندامت من از گوش ندادن به بقیه حرف های لانا می باشد، توأم با حسی پرسشگر از اینکه چرا زندگینامه ات را چاپ نمی کنی لانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)