درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

[zini_zinparast]

خوب میخوام در مورد موضوعی بنویسم که شاید جنجالی باشه و بیشتر مورد توجه خانمها. البته فقط میخوام مواردی که اینجا دیدم رو بنویسم و البته یه سری مواردی که از خانمهای کانادایی شنیدم
۱- فکر نمی‌کردم که اینجا مردهای کانادایی نگاه از بالا به پایین نسبت به خانمها یا حتی همسرانشون داشته باشند. تقریبا هر روز هنگام نهار یکی از همسرش بد میگه( در محیط کار ما اصلا خانم نداریم)
۲- دو خانم کانادایی به من گفته بودند که در دبیرستان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به دخترها میگویند که در ریاضی خوب نیستند ( این ممکنه از طرف همکلاسیهای پسر گفته بشه)
۳- چندین بار در محیط آکادمیک و غیر آکادمیک دیدم که شوهر ، چیزی گفته برای تحقیر همسرش.
۴- زن و شوهری که هر دو در محیط آکادمیک کار میکنند شوهر کانادایی کاملا همسرش رو از لحاظ علمی قبول نداره!
۵- اگر چه نگاه بالا به پایین ظاهرا در جامعه نمایش داده نمیشه اما در بطن جامعه وجود داره

کاری به ایران ندارم اما کمتر فکر میکردم که به این شدت در اینجا باشه

[Mechatronic]

خوب میخوام در مورد موضوعی بنویسم که شاید جنجالی باشه و بیشتر مورد توجه خانمها. البته فقط میخوام مواردی که اینجا دیدم رو بنویسم و البته یه سری مواردی که از خانمهای کانادایی شنیدم
۱- فکر نمی‌کردم که اینجا مردهای کانادایی نگاه از بالا به پایین نسبت به خانمها یا حتی همسرانشون داشته باشند. تقریبا هر روز هنگام نهار یکی از همسرش بد میگه( در محیط کار ما اصلا خانم نداریم)
۲- دو خانم کانادایی به من گفته بودند که در دبیرستان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به دخترها میگویند که در ریاضی خوب نیستند ( این ممکنه از طرف همکلاسیهای پسر گفته بشه)
۳- چندین بار در محیط آکادمیک و غیر آکادمیک دیدم که شوهر ، چیزی گفته برای تحقیر همسرش.
۴- زن و شوهری که هر دو در محیط آکادمیک کار میکنند شوهر کانادایی کاملا همسرش رو از لحاظ علمی قبول نداره!
۵- اگر چه نگاه بالا به پایین ظاهرا در جامعه نمایش داده نمیشه اما در بطن جامعه وجود داره

کاری به ایران ندارم اما کمتر فکر میکردم که به این شدت در اینجا باشه

پرداختن همزمان به جنبه های خوب و بد یک قضیه خیلی میتونه کمک کنه به تعدیل آرمان شهرهای ساخته شده در ذهن افراد، که این هم میتونه کمک زیادی بکنه به قدرت انطباق پذیری محیطی افراد در روزهای ابتدایی حضور در محیط جدید و البته انطباق آسانتر با زندگی بلند مدت.

تصور میکنم یکی از سؤالاتی که در ادامه از شما پرسیده میشه اینه که: آیا میتونید به دفعات تکرار هر کدام از این آیتم های پنج گانه هم اشاره کنید؟ تکرار چند بارۀ یک اتفاق در محیط میتونه نشان دهندۀ احتمال بیشتر باشه و تکرار محدود و البته معدود، شاید چندان برای عده ای از مخاطب ها باعث نگرانی نشه. علاوه بر دفعات تکرار، شاید مخاطب مشتاق باشه بدونه این تجربه در کدام شهر/منطقۀ کانادا دیده و شنیده شده چون ممکنه بخشی از تجربیات، localized باشه و شاید هم نباشه.

از توجهتون به انتقال تجربه ممنونم.

[zini_zinparast]

فکر میکنم تعداد دفعات رو گفتم. این موضوع رو هم در آلبرتا و هم در اونتاریو دیدم. درضمن مگر شما چند مورد میتوانید پیدا کنید که زن و شوهر هر دو در یک دپارتمان دانشگاه استاد باشند؟ بنده دو مورد می‌شناسم و برای هر دو مورد صادق بود!

[ghlobe]

خوب میخوام در مورد موضوعی بنویسم که شاید جنجالی باشه و بیشتر مورد توجه خانمها. البته فقط میخوام مواردی که اینجا دیدم رو بنویسم و البته یه سری مواردی که از خانمهای کانادایی شنیدم
۱- فکر نمی‌کردم که اینجا مردهای کانادایی نگاه از بالا به پایین نسبت به خانمها یا حتی همسرانشون داشته باشند. تقریبا هر روز هنگام نهار یکی از همسرش بد میگه( در محیط کار ما اصلا خانم نداریم)
۲- دو خانم کانادایی به من گفته بودند که در دبیرستان به طور مستقیم یا غیر مستقیم به دخترها میگویند که در ریاضی خوب نیستند ( این ممکنه از طرف همکلاسیهای پسر گفته بشه)
۳- چندین بار در محیط آکادمیک و غیر آکادمیک دیدم که شوهر ، چیزی گفته برای تحقیر همسرش.
۴- زن و شوهری که هر دو در محیط آکادمیک کار میکنند شوهر کانادایی کاملا همسرش رو از لحاظ علمی قبول نداره!
۵- اگر چه نگاه بالا به پایین ظاهرا در جامعه نمایش داده نمیشه اما در بطن جامعه وجود داره

کاری به ایران ندارم اما کمتر فکر میکردم که به این شدت در اینجا باشه

بله این نگاه مردسالارانه برای مدت طولانی در همه جوامع وجود داشته و در اکثر جوامع رو به تقلیل است ولی به این زودیها از بین نمیره. در ایران هم این نوع دیدگاه در حال افول است وقتی با یک نسل قبل مقایسه کنید.

[Mechatronic]

فکر میکنم تعداد دفعات رو گفتم. این موضوع رو هم در آلبرتا و هم در اونتاریو دیدم. درضمن مگر شما چند مورد میتوانید پیدا کنید که زن و شوهر هر دو در یک دپارتمان دانشگاه استاد باشند؟ بنده دو مورد می‌شناسم و برای هر دو مورد صادق بود!

با توجه به این که شما محبت کردید و از دیده هاتون گفتید، فکر میکنم که بد نباشه که نگاه تحلیلی تری به تجربیات شما داشته باشیم تا بازتر شدن دیده ها و شنیده های شما برای مخاطب، باعث کمک به خواننده ها بشه.

منظورم در مورد شمارۀ 1 این بود که این بدگویی از همسر، که هر روز اتفاق میفته، از چند مرد دیده میشه؟ چه مدتی؟ تقریبا هر روز یکی از همسرش بدگویی بکنه، تصور نمیکنم قابل تعمیم باشه و اساساً نباید این تجربه، باعث مخدوش شدن تصور نسبت به مردهای کانادایی بشه. دلیل هم اینه که هرگز نمیشه حتی در مورد بهترین مردم دنیا تصور کرد که همه 100 درصد سفید و منزه هستند. هدف من از سؤالم این بود که بفرمایید که جامعۀ آماری شما شامل چند نفر میشه که باعث تعجب شما شده.

در مورد شمارۀ 2 هم جامعۀ آماری 2 نفره، شاید نشان دهندۀ نکتۀ خاصی نباشه، الا این که کانادا 100 درصد سفید و منزه نیست که خب نباید هم کسی چنین تصوری کرده باشه.

در مورد شمارۀ 3 هم دیدن این اتفاق هنوز نباید محیر العقول باشه چون هنوز بخشی از انسانها (فارغ از محل زندگیشون) یاد نگرفتند که تحقیر همسر، باعث ارزش بیشتر انسان نمیشه.

در مورد 4 نمیدونم چرا باید باعث تعجب بشه. مگه هر فردی باید همسرشو از دیدگاه علمی تأیید کنه؟ نمیشه دو نفر همسر باشند اما توی بحث آکادمیک با هم اختلاف قابل توجه داشته باشند؟ هر چند که شاید منظور شما از ذکر کردن این مورد، نوعی نگاه تحقیرآمیز باشه که خب اصلا پذیرفتنی نیست و در اون صورت، حق با شماست.

در مورد شمارۀ 5 هم فراموش نکنیم که کانادا یک جامعۀ تک ریشه ای نیست و مردم کانادا از ریشه های فرهنگی اجتماعی اخلاقی ارزشی مختلفی هستند و هر فردی میتونه وارث گذشته و باورهای خودش باشه و جامعۀ کانادا هنوز مونده تا بتونه به یکنواختی مورد نظر برسه.

[zini_zinparast]

من نمیخوام بحث کنم. حق شماست. اما باید دید که چند درصد این جامعع آماری دارای چنین مشکلی هست؟
۱- در یک جامعه آماری که همه شوهرها کانادایی هستند این بدگویی نسبت به همسر اتفاق افتاده پس ۱۰۰ درصد.
۲- بنده با دو خانم کانادایی که مدرسشون و سنشون مختلف بود هم آفیسی بودم. و هر دو این مورد رو می‌گفتند جامعه آماری بزرگتر از ۲ نفر هست. دو مدرسه !
۳- بازهم این مورد در بین یک جامعه آماری ۳ زوج کانادایی که می‌شناختم اتفاق افتاده پس ۱۰۰ درصد جامعه آماری رو شامل میشه (دقت کنید ۱۰۰ درصد جامعه آماری نه ۱۰۰ درصد جامعه)
۴- اگر تایید نمیکنه نباید تو سر کار بزنه. موضوع با تایید کردن کاملا متفاوته
۵- نکته جالب اینجاست که این نگاه در افراد مهاجر (حداقل ایرانیهایی که میشناسم) کمتر است. باز هم این مورد رو با توجه به جامعه آماری خودم عرض میکنم.

[ghana]

من نمیخوام بحث کنم. حق شماست. اما باید دید که چند درصد این جامعع آماری دارای چنین مشکلی هست؟
۱- در یک جامعه آماری که همه شوهرها کانادایی هستند این بدگویی نسبت به همسر اتفاق افتاده پس ۱۰۰ درصد.
۲- بنده با دو خانم کانادایی که مدرسشون و سنشون مختلف بود هم آفیسی بودم. و هر دو این مورد رو می‌گفتند جامعه آماری بزرگتر از ۲ نفر هست. دو مدرسه !
۳- بازهم این مورد در بین یک جامعه آماری ۳ زوج کانادایی که می‌شناختم اتفاق افتاده پس ۱۰۰ درصد جامعه آماری رو شامل میشه (دقت کنید ۱۰۰ درصد جامعه آماری نه ۱۰۰ درصد جامعه)
۴- اگر تایید نمیکنه نباید تو سر کار بزنه. موضوع با تایید کردن کاملا متفاوته
۵- نکته جالب اینجاست که این نگاه در افراد مهاجر (حداقل ایرانیهایی که میشناسم) کمتر است. باز هم این مورد رو با توجه به جامعه آماری خودم عرض میکنم.

سلام
نکته جالبی بود که حداقل کم کسی اینجا بیان میکنه و من خوشحالم که همیشه تمامی زوایا رو دوستان سعی میکنند بررسی کنند ، فقط من میخوام چند نکته رو اشاره کنم که شاید دوستان این ها رو بدونند بهتره و حتی کمی نگرانی به دلشون راه ندن :

اول اینکه شما به این موضوع اشاره کردید که مردان _ به طور واضح تر فرمودید شوهران کانادایی_ در کانادا نگاه به نسبت بالا به پایین رو دارند به همسرانشون ، خب اگر کسی که متاهل هست میره کانادا که فکر نکنم این مورد اصلا براش فرقی بکنه شاید بگید خب نگاه جامعه اینجوری میشه اگر تقریبا جمعیتی از مردم این نگاه رو داشته باشند روی جامعه هم تاثیر میگذاره( که این رو در مورد دومی توضیح میدم) ولی در باب شریک زندگی خب کسی که مجرد میرود و میخواهد خانواده تشکیل بدهد قاعدتا باید رفتار طرف مقابل رو بسنجه و همین جوری که کسی ازدواج نمیکنه اصلا اونم بخصوص در کشور های غربی که ازدواج خیلی فاصله طولانی داره از وقتی که با طرف مورد نظر اشنا شده و همه جور تا اون موقع طرف رو سنجیده که بله گفته یا پیشنهاد ازدواج داده!!!! این رو گفتم که قاعدتا این موارد اگر از طرف شریک زندگی باشه خب شما مجبور نیستید با چنین شخصی ازدواج کنید و کسی شما رو مجبور نکرده. حتی بعد از ازدواج رخ بده قوانین زیادی هستش که در موضوع اینجا ضرورتی نمیبینم توضیح بدم در این حد بگم که خیلی راحت میشه شکایت رو به دادگاه های خانوادگی برد و طلاق گرفت و یا موارد زیاد دیگه!

اما مورد دومی که مهمتر هستش اونم در مورد جامعه هستش و در محیط اجتماعی و حتی بخصوص در محیط کار این قضیه که واقعا به شدت خلاف مقررات اجتماعی کانادا هستش و اگر طرف شکایت بکنه یا همون sue خیلی به ضرر طرف توهین کننده هستش و هم از نظر مالی و هم پرونده ای جرایم این شخص به مشکل خیلی زیادی بر میخوره و حتی در محیط شغلی احتمال اخراج شخص خیلی بالا هستش و کارش رو از دست میده و بنا به سابق قبلی که درباره اش اخراج شده به سختی میتونه شغل دیگه ای رو پیدا کنه و استخدامش کنند . و من به شما توصیه میکنم و همه دوستان دیگه اگر در محیط شغلی این اتفاق براتون بیوفته از طرف یک همکار خیلی سریع میتونید به بخش منابع انسانی دپارتمان شغلیتون(یا همون Human Resource) روجوع کنید و از طرفت مقابل شکایت کنید و این گونه موارد خیلی به صورت جدی و مهم بررسی میشن و کم کاری اصلا از طرف Human Resource اصلا انجام نمیشه چون اگر همکاری نکنند به هر دلیلی یک قضیه خیلی معمولی اینقدر بزرگ میشه که شما میتونید از طریق دادگاه های فدرال پیگیری کنید و کل مجموعه رو به خطر بی اندازید پس کسی در Human Resource هیچ وقت کم کاری نمیکنند.

در آخر هم این لینک رو میزارم که مطالعه کنید به موضوع Protecting women’s rights که قوانین سفت و سختی در این گونه موارد هستش که در این لینک سفارت کانادا به موارد کلی فقط اشاره کرده و خیلی قوانین گسترده تری در این باره در کانادا هستش:

http://canada.pch.gc.ca/eng/1448633334004

و در نهایت بگم این گونه موارد فقط شامل زن ها نمیشه و قوانین خیلی گسترده ای از حمایت مردم هستش از کودکان گرفته تا انواع قشرهای خاص و شما هر موردی رو دیدید یا براتون پیش اومد میتونید گزارش بدید و کاملا و به صورت جدی پیگرد قانونی داره.

[zini_zinparast]

اولا من خانوم نیستم که برم از دپارتمان شرکت شکایت کنم. اصلا اگر خانوم بودم مگر جلوی خانوم‌ها از این حرفا میگند؟ مسلما خیر.
ثانیا برداشت شخصی خودم رو اینجا نوشتم
ثالثا از شغلم راضیم. دوست ندارم بخاطر دیگران از دستتش بدم
رابعا من نگفتم که قوانین وجود نداره. گفتم اینطوری در جامعه هست. البته این مورد در هر جامعه ای هست اما شخصا فکر نمی‌کردم در کانادا به این صورت باشه.
و قرار نیست من با کسی ازدواج کنم یا از رفتار کسی خوشم یا بدم بیاد.
و نکته آخر اینکه اون موارد رو برای این نگفتم که بگم از اینجا بدم میاد. اتفاقا از کانادا خیلی خوشم میاد و از کلگری از همه بیشتر هرچند که سرنوشت ما رو آورده به اونتاریو !

[gbahrein]

یک بحث به نظرم کلی تر نسبت به بحثهای اخیر در این فروم این است که خواهیم یا نخواهیم باید قبول کرد که کانادا در حال گذار و تغییر تدریحی از رسوم و نگرشهای جامعه غالب کانادایی به ترکیبی از جوامع و فرهنگهای مهاجر است. به این مفهوم که مهاجرتهای زیاد در طی این سالها به ویژه در شهرهای پرجمعیت با جمعیت غالب شده مهاجران از یک یا چندین طیف خاص سبب شده و خواهد شد که در دراز مدت اولویتها، رسوم و فرهنگهای این جوامع بر جامعه مادر غالب شوند یا دست کم آنرا دچار تغییرات اساسی نمایند. برعکس جامعه امریکا که هضم در فرهنگ امریکایی جزیی از فرهنگ پذیرش مهاجر است و همه را به سمت یونیتی واحد فرهنگی به اسم فرهنگ امریکایی سوق و جذب می نماید، در کانادا به چندفرهنگی و تنوع فرهنگی به عنوان نوعی ارزش نگریسته میشود که دارای جنبه های مختلف مثبت و منفی است. از جمله ابعاد منفی آن به نظر اینجانب همین است که در بخشهایی یا حتی شهرها و متاطقی که این توده ها شکل گرفته و گسترش می یابند، ترکیبی از آنچه نسلهای قبل با خود آورده اند و جوامع مبدا در فرهنگ و آداب و رسوم و انتظارات و توقعات نسلهای آتی نیز به ارث گذاشته می شود و از دیدگاه جامعه شناختی تغییراتی را در بدنه نسلهای بعد ایجاد میکند که به راحتی قابل تغییر و سازگاری یا انطباق با باورها ارزشها و فرهنگهای جامعه پذیرنده نیز ممکن است نباشد. به عنوان نمونه همین مساله نحوه نگرش به روابط درون خانواده و جنسیت از مسایلی است که به نظر در حال یک تغییر عمده ناشی از شکل گیری توده های وسیعی از جامعه مهاجر در جامعه پذیرنده است که اعتقاد زیادی به تساوی حقوق یا تعادل در زندگی با جنس مخالف ندارند و این مساله را نمی توان چندان تغییر داد چه اینکه چنین باورهایی در طی سالیان طولانی در افراد و نسل به نسل شکل گرفته و انتقال یافته است و تاثیر تک تک افراد در شکل گیری روابط اجتماعی شهری قابل توجه خواهد بود. نمی توان در جامعه شهری که تعداد قابل توجهی از افراد آن مثلا از یک فرهنگ متعلق به خاورمیانه و با پیشینه مذهبی و فرهنگی اجتماعی مربوطه می آیند توقع ایده های فرهنگی و روابط اجتماعی قالب غیر تحت تاثیر قرار گرفته از آن ساختگاهها و نگرشهای خاص مربوطه را داشت. حتی افراد کانادایی نیز در جنین جامعه ای به تدریج تحت تاثیر جو قالب مجبور یا خواسته و ناخواسته ملزم به تغییر یا انطباق با بردار حرکت اجتماعی قالب در جامعه جدید می شوند و در درازمدت خود آنها و فرزندانشان نیز به سمت و سوی جو قالب تغییر مسیر خواهند داد. این اصل زندگی اجتماعی است و به جز موارد استثنا نمی توان انتظاری جر این داشت.
در آینده نزدیک و یا در زمانی نه چندان دور باید انتظار تغییر تدریجی بسیاری از الگوهای کانادایی یا آنچه را به عنوان کانادایی می شناخته اند ناشی از تغییر این ساختارها داشت که البته همه نیز لزوما منفی نیستند ولی تغییرات برخی نظیر تغییر در رفتارهای اجتماعی، رانندگی، زبان، آداب معاشرت و روابط و نظایر آن به وضوح و با سرعت زیاد در حال گذار و تغییر است.

[Dan]

من پیشنهاد میکنم به کسانی که میخواهند مهاجرت کنند به کانادا، چنانچه مجرد هستند حتما در ایران ازدواج کنند و بعد بیایند اینجا مستقر شوند، البته اگر قصد ازدواج دارند. خیلی از مجردها که میان اینجا و به این قصد هستند که اینجا میتونن همسر و شریک زندگی شان را پیدا کنند به مشکل برمیخورند و سرخورده میشوند، در بیشتر موارد تا مدتها یا حتی سالها شاید نتونن همسری پیدا کنند و با مشکلات زیادی روبرو میشن، افسردگی، احساس منفی و خشم پیدا کردن نسبت به جنس مخالف از پیامدهای این مساله است. این رو من چه در دخترها و چه پسرهای مجرد ایرانی دیده ام. از یکطرف امکان انتخاب محدود است و یک حس بی اعتمادی وجود دارد که مانع ارتباط برقرار کردن میشه و درضمن مشکلات بسیار مهاجرت هم تاثیر منفی بر روح و فکر بچه های ایرانی میگذاره که بیشتر منفی نگر، عصبی، زودرنج و غمگین باشند که مشخصه تاثیر بدی برای ارتباط برقرار کردن میگذاره. مساله دیگر اشنا شدن با طرز فکر و زندگی غیر ایرانی ها هم بعضی را متمایل میکنه که با غیر ایرانی ازدواج و معاشرت کنند، یعنی یک تردید و دودلی برای بچه های ایرانی هست که چکار باید بکنند اصلا! غالبا چون شناخت عمیق از شخصیت و طرز فکر غیر ایرانی ندارند، یک تصور مثبت در ذهنشان هست که گاهی غلط از اب درمیاد. مخصوصا پسرهای ایرانی که با دختر غیر ایرانی دوستی و ازدواج میکنند درصد ناکامی و پشیمانی بیشتر است. برای کسانی که در سن نسبتا بالا دارند میان اینجا، اختلافات فکری با غیرایرانی ها بسیار زیاد است، گاهی دو دنیای مختلف که فقط نقطه مشترک دو نفر تمایلات ج ن س ی است و بس، مسلما هر کسی ترجیح میدهد که در اولویت اول با هموطن خودش ازدواج کند و کسانی که خلاف این عمل میکنند اغلب بخاطر سرخوردگی از کامیونیتی های خودشان است. در مورد دخترای ایرانی هم یک علت بسیار مهم که در ارتباط با پسر ایرانی دارند، یک ذهنیت و بک گراند منفی است که از ایران و جامعه مردسالار و خشن ایران دارند، واقعیت این است که همه ما قربانی اون شرایط خشن فرهنگی هستیم و یک طرف مقصر نیست. در ایران معاشرت ها و دوستی ها بین دختران و پسران مراتب از اینجا راحتتر است، باورش سخته البته! چرا از بعضی ها از هم گریزان و خشمگین هستن در عین حال که به همدیگه محتاج و مشتاق! بهرحال این چیزیه که من میبینم در این جامعه ازاد و تشویق کننده برای روابط عاشقانه!