ما هم حدود هفت ماهه که مهاجرت کردیم...این تجربیات منه:
1-تصورم از کار، اینجا یه دغدعه مهم و اساسی وجود داره اونم داشتن کار مناسب هست...تو ایران مسئله داشتن کار اینقدر جدی نیست اما اینجا حتی وقتی سر کار مرتبط هم میری معمولا نگران وضعیت اقتصادی شرکت هم هستی و ممکنه بدون هیچ نوتیسی بیان و با اسکورت ازت بخوان که از شرکت بری بیرون...و جدیدا خیلی از دوستای من متاسفانه لی آف شدن....معمولا موقع لی آف هم کسایی که تازه تر اومدن یه کم وضعیتشون بجرانی تره..و برعکسشم هست وقتی اینجا سر کار هم هستن بازم اپلای می کنن و وقتی کار پیدا کردن شرکت وسط کلی پروژه ول می کنن و میرن و فکر کنم باید نوتیس دو هفته ای بدن
2- تورنتو با معیارهای ذهنی من در مورد شهر مدرن کاملا متفاوته ...به خصوص زمستونش...چون تابستون طبیعیت اونقدر زیباست که خیلی از زشتی ساختمون ها رو میپوشونه
3- سرما، زمستون اینجا خیلی طولانیه...مسئله سرما نیست چون من با لباس های اینجا اصلا سردم نمیشه...اما مسئله اینه که فکر کنم هنوز یه ماه دیگه اینجا زمستون داریم و دیگه الان یکی دو هفته ای که از نظر ذهنی فکر می کنم اسفنده ، دیدن هر روز هوای برفی و زمین لیز و ...دیگه داره منو خسته میکنه....
4-غربت، اگه وابستگی عاطفی به خانواده داشته باشید غربت اوایلش که واقعا سخته (امیدوارم بعدا بهتر بشه) به خصوص اینکه مرخصی ها دو سه هفته بیشتر نیست و با این اوضاع بلیط و ...خانواده اتون هم نمی تونن زود زود بیان...
5- دوست های خارجی، از نظر من یه دوست خارجی هیچ وقت نمی تونه جای دوستای ایرانیتون بگیره....چون کلا دغدغه ها ..خیلی فرق داره و من تازه می فهمم چرا ایرانی ها همش بهم می چسبن!!
6- آرامش، تعداد چیزهایی که رو اعصاب هستند اینجا در حداقل ممکنه
7- زبان، یکی از احمقانه ترین تصوراتم هم این بود که فکر می کردم اگه بیام اینجا و مثلا بعد از یکسال برگردم می تونم تو ایران انگلیسی درس بدم!! ولی الان میفهمم که معلم انگلیسی های ما چه خداهایی بودند چون حتی فکر نکنم سه چهار سال دیگه هم به حد اونا برسم....و بقول سما جان پیشرفت زبان انگلیسی اینجا خیلی کنده....(البته من یه خانم هستم اگه نظر آقایون بپرسید الان حتی یه ماهه هاشون هم انگلیسدان هستند اینجا!!!)