یادمه
دور و بر شش ماه قبل
اومدم این پست رو گذاشتم:
http://www.applyabroad.org/forum/sho...=1#post2415615
و یادمه که به جز یه نفر، بقیه زیر پست من نوشتن که کاناداییا اصلا نیازی ندارن که راهی که ما داریم میریم رو برن، اونا از بچگی کلی کار داوطلبانه انجام دادن، کلی نمیدونم پرزنت کردن و... ما تازه داریم راه اونا رو میریم تو این سن. من با حرفای ایشون تا حدی موافقم البته. حق دارن. ولی بحث اینه که اینکه کاناداییا از بچگی خیلی پرزنت میکنن و دختراشون و پسراشون اجتماعین ربطی به کار پیدا کردن اینا نداره.
اولا اینا زیاد دل به کار و درس نمیدن (همه نه ها، خیلیاشون)
در ثانی خودشون دارن میبینن ه همه اون فعالیتها داوطلباانه و اون اجتماعی بودنشون زیاد به کار پیدا کردن ربط نداره. کار پیدا کردن مهارتهای خودشو میخواد.
بله وقتی شما دیتا داری،وقتی پرزنتیشنت آماده هست، یه کانادایی ممکنه به خاطر اینکه از بچگی همیشه پرزنتیشن ارائه داده و ضمنا زبانش بهتره اون مطلبو بهتر بیان کنه، من اولین پرزنتیشنم وقتی اینجا دخترای کانادایی داشتن ارائه میکردن فایلاشونو میگفتم خدایا چقدر بین اینا و من تفاوت هست. ولی بعد از مدتی میبینین که خب وقتی اینا رو همینطوری تربیت کردن، خب چه انتظار دیگه ای باید ازینا داشت؟! طرف زبان مادریش انگلیسیه، از چهارسالگی پرزنتیشن داشته تو مهد کودک (من اینو خودم از یه مدرس مهد شندیم اینجا) اینا چه ربطی به مهارت کار پیدا کردن توی دنیای پرافشنال داره با هزاران رقیب؟!
یه عزیزیم یادمه گفتن "اصولا وقتی انسان از جهان سوم به جهان اول میرود مثل کسی است که از دهات به زعفرانیه تهران میرود و همه چی اولش تو نظرش خوشگله و زشتی ها کم کم خودشون رو نشون میدن".
حالا پستها اونجا هست میتونین بخونین.
مخاطب من "همه" نیستن.
مخاطب من آدمای تایپ خودمن.
کسانی هستن که یه روزی ممکنه بر اساس این پست یه گوشه از تصمیمشون رو اصلاح کنن یا یه تصمیم جدید بگیرن و..
مخیوام بگم، همون روزی که این پست بالاییم رو نوشتم، بوک مارکش کردم و به خودم گفتم پنج شش ماه بعد میام اینو میخونم و اگر اشتباه کردم تصحیحش میکنم تا اگه یه روزی یکی مثل خودم که هیچ و هیچ رفرنسی نداره به جز وب سایتا، وبلاگا و فرومها، بدونه که منم اشتباه کردم (و آدمی نظراتش تو طول زمان عوض میشه). بعد از شش ماه، اومدم بگم، دوستان، نظرم کاملتر شده درباره این قضیه کار پیدا کردن، اما عوض نشده.
اینجا آدما بسیار بسیار نایس و خوب هستن، از استاد دانشگاهها بگیر تا مستخدم و بقیه و همه.
اینجام آدم غیرنرمال داریم ولی:
1. خیلی کم هستن، خیلی. در حدی که قشنگ جامعه به اینا یه جور دیگه نگاه میکنه.
2. در مقایسه با غیرنرمالهای ایران خیلی نرمال به نظر میرسن.
من اینجا کاناداییای زیادی رو الان دیگه کم کم دارم میشناسم که با مشکل جدی کار پیدا نکردن مواجهن (اتفاقا وایت و بلاند هم توشون هست)
و اتفاقا چند تا بچه های غیرکانادایی بلافاصله بعد از تموم شدن درسشون رفتن سر کار.
کار پیدا کردن، بیشتر ازینکه به نوع رشته شما، به تیپ و قیافه (مخصوصا برای ساینس و مهندسی) و به مهارت زبانی شما ربط داشته باشه (گرچه زبان رو خوب دونستن خیلی کمک میکنه، ولی خیلی روون حرف نزدن دلیل بر ریجکت شما نمیشه، ولی اگه شما بعد از 3 یا مثلا 5 سال نتونین انگلیسی رو خوب صحبت کنین خب اونی که داره مصاحبه میکنه با شما خواهد گفت این آدم تو جامعه کانادا نبوده و احتمالا تو کامیونیتی خودشون همش چرخیده یا منزوی بوده که زبانش ارتقا پیدا نکرده) به مهارت های غیرکلامی شما ربط داره.
مدل حرف زدن شما، نحوه نگرش شما به کل فلسفه کار پیدا کردن و یا بودن در کانادا، بادی لنگوئیج شما، نحوه نگاه شما به رشته خودتون، و... انعطاف پذیری شما، حتی لایف استایل شما تا حدی میتونه روی این قضیه اثر بذاره.
کانادا یه کشور مهاجرپذیره.
تو کانادا هر سال کلی آدم وارد تورنتو میشن، که تشنه کار پیدا کردنن، این آدما اول به هر دری میزنن، وقتی کار پیدا نمیکنن میان تو شهرهای اطراف درس میخونن (یا حالا اگه تر و فرز و زرنگ باشن همون دانشگاه تورنتو) و باز دنبال کارن.
چون قبلا خیلی دنبال کار گشتن و پیدا نکردن، ته دلشون موقع دانشجوییشون میگن خب حالا ما باز کار پیدا نمیکنیم، و نمیکنن!!!
میدونین چرا؟
چون فرهنگ کانادا رو نمیدونن
چون منفی هستن
چون مهارتهای مصاحبه رو نمیدونن
چون باور دارن که کار پیدا نمیکنن (و این باور منفی بسیار قوی، اونا رو به شدت بدبخت میکنه)
چون حس میکنن توی کانادا کانکشن=پارتی بازی و همیشه از ما بهترون هستن که کار رو میگیرن.
در حالی که: اشتباه میکنن!
توی این نه ماه و نیم بارها و بارها به من ثابت شده که این افراد اشتباه میکنن.
اونی که شما رو میخواد استخدام کنه، به این داره دقت میکنه که شما میتونی کارشو انجام بدی؟ کارو ببری جلو؟
خداوکیلی، برای مردم کشوری که کلا بر اساس مهاجرت بنا شده، واقعا چی مهم تر ازینه؟
شما خودتونو بذارین جای که استخدام کننده،
شما اگه یه آدم خیلی زبر و زرنگ و کار درست و با روابط اجتماعی بالا پیدا کنین، و تو هیچ از کاندیداها اون خصوصیات رو به اون زیبایی نبینین، خداییش اونو رد میکنین؟
من که نمیکنم!
من اینجا چند نفرو میشناسم که دنبال کارن.
شرایطشون:
کار اینتری لول نباشه، کار باکلاس میخوایم.
حقوقش خوب باشه.
توی داون تاون تورنتو باشه.
خب وقتی تو هیچ مهارتی نداری، مهارت زبان هم نداری، مهارت اجتماعی هم نداری، کالچر کانادا رو نمیشناسی، نمیدونی چجوری با فرهنگ اینجا و با اینجا خودت رو وفق بدی، هنوز داری مینالی که کشور من عالیییییییییی بود من لطف کردم اومدم اینجا به خاطر این مردم، واقعا انتظار داری بهت کار بدن؟
درباره خود کاناداییا، اینا خودشون با مشکلات بیکاری درگیرن.
وقتی اینا رو بعد از فارغ التحصیلیشون، یه سال بعدش! میبینی که هنوز دنبال کارن و کار پیدا نکردن، آدم اونجا دوزاریش میفته.
ما عادت کردیم همه چی رو سفید سفید یا سیاه سیاه ببینیم.
من اینو امتحان کردم، وقتی میام اینجا مینویسم کانادا خوبیاش اینان، همیشه یه عده شاکین، وقتی میام مینویسم کانادا ایراداتش اینان، باز یه عده شاکین (نه منتقد، شاکی)، ملت همیشه دنبال اینن که مدینه فاضله شون خراب نشه یا اون قالب سیاه سیاهشون به خاکستری و سفیدی نگراید.
کاناداییا آدمای بسیار خوبی هستن، حاشیه ندارن، دوستی باهاشون لذت بخش ترین کاره. حال میکنی با اینا رفت و امد میکنی.
به شدت محترم و مودب و خوبن. اگه از دستشون کاری بربیاد، از زندگی میزنن میفتن دنبال کار آدم (اینو من بارها و بارها و بارها اینجا دیدم)
واقعا تعجب میکنم که مردم یه کشور اینقدر خوب هستن.
ولی اینا به منزله بی ایراد بودن اینها نیست.
یکی از انتقاداتی که از طرف خود کارشناسان و متخصصین آموزشی کانادا به اینا وارد میشه اینه که اینجا نمره گرفتن توی دبیرستان بسیار بسیار اسونه و بچه ها کم سواد میان بالا و توی دانشگاه یهو میخوره ذوقشون یا حتی توی لیسانس به اینا سخت نمیگیرن.
باید اینجا باشین تا بدونین چی میگم. اینجا توی لیسانس به اینا خیلی آسون میگیرن. من دیگه خودم هر ترم تدریس میکنم و همش با اینا تعامل دارم و خودم نمره میدم. اون معدل 12 ما تو ایران خیلی خیلی فرق میکنه گرفتنش و شاید سخت تر از معدل 18 گرفتن اینا باشه. اینجام ما باسواد داریم بین کاناداییا. ولی میخوام بگم این نقدی هست که خود جامعه و متخصصین به اینا وارد میکنه.
یه پستی رو خوندم یه بار از یکی از دوستان که نوشته بود مردها خانوماشونو تحقیر میکنن گاهی توی کانادا و...
میخوام بگم، من حق میدم به شما دوست من
ولی بحث اینه که دیدین توی جامعه ایران مردسالاری حاکمه و قدرت توی دستان مرد هست؟
توی کانادا تا جایی که من شنیدم از خود اینا، برعکسه! یعنی به gender هیچ دقت نمیکنن عموما و حتی ممکنه کفه ترازو به سمت زن بچرخه و جامعه و کلا سیاست جوری جلو میره که زن ها رو خیلی متفاوت و اجتماعی نسبت به جوامع شرقی تربیت کنه. اینجا تمام خانومهای کانادا یه دست یه خصوصیات مشترک رو دارن.
شما اگه تو خیابون راه برین، دقت که بکنین، به راحتی خانومای متولد کانادا رو از میتونین از ایرانیا تشخیص بدین.
شما اگه رفتارها و اخلاق های یه دختر ایرانی و یه دختر کانادایی رو مقایسه کنین قشنگ متوجه میشین من چی میگم.
اینو خود کاناداییا میگن.
دوست کانادایی من تعریف میکرد که ما بچه بودیم با 3 تا دختر دیگه مار میگرفتیم هرکی میتونست بیشتر مار بگیره برنده میشد!
حالا پسرای کانادایی اینو بشنون بعضیاشن خیلی چندششون میشه و میگن ای وای این کارا چیه.
شما تو ایران باشین، پسر باشی، دوست داری دوستای پسرت (پسرایی که باهات رفیقن) رژ بزنن و مثلا ناز و عشوه بیان؟ نه! پسرخاله ها، پسرعمه ها و عموهای من متنفر بودن ازین مدل پسرا. تو ایران ما از دختر انتظار یه سری رفتارها رو داریم و از پسرا انتظار یه سری رفتارهای دیگه. دختر اگه مثل من دو متر زبون داشته باشه قطعا بیشتر پسرا به این فکر میکنن که این اگه زن ما بشه ما سر دو روز اینو اینقدر میزنیم که آدم بشه. دختر و اینقدر زبون؟ دختر فقط باید سرشون بندازه پایین خودشو لوس کنه هرچی میگن بگه چشم تا شوهر پیدا بشه براش (جمله به جمله پسر داییم)، دختر رو حرف باباش و داداشش و شوهرش حرف نمیزنه، دختر نمیدونم هرچی مامانش بگه میگه چشم. پسر باید نون آور خونه باشه!!!! پسر باید غیرتی باشه پسر باید کار کنه و... (واقعا پسرا تو ایران چه گناهی کردن؟!)
اینجا از هیچ جنسی انتظار خاصی ندارن (ممکنه کاناداییا ته دلشون قضاوت کنن بقیه رو، یا مثلا به مسائل عجیب و غریب و به روابط عجیب و غریب یا موراد اینجوری خیلی متعجب نگاه کنن، حتی به تک parent بودن بچه، ولی اولا این تعجب زیاد پررنگ نیست مثل ایران و در ثانی اینو بروز نمیدن، دلیلشم اولا قانون هست که این چیزا رو آزاد کرده و در ثانی نگاه تدریجی نسل ها هست که عوض شده، ولی یه مادر مجرد تو ایران محکوم به مرگ (تدریجی و یا سریع) هست و بچه ش یکی از عقده ای های آینده میشه، که این باز هم از قانون ناشی میشه هم از فرهنگ). اینجا ممکنه ته دلشون بگن (مخصوصا قدیمی ترها) که ای وای این پسره چرا اینجوریه؟! یا این دختره چرا مثل مردها رفتار میکنه، ولی نه بروز میدن و نه قانون اجازه میده تو مثل مامان بزرگا بشینی همه رو قضاوت کنی.
اینها جنرال جامعه هست و از موقعیت به موقعیت ممکنه فرق کنه.
در کل، همچنان به خانم مرجان مهاجر دارم درود میفرستم به خاطر حرفاشون
حرفای من ممکنه منتقد داشته باشه و خیلی ها هم بتوپن بهم، ولی مثلا ما باید به حقوق هم احترام بذاریم و طاقت شنیدن نظرات همو داشته باشیم.
همین، اومدم اینا رو برای اونایی که به این پستها بها میدن و بر اساسش تصمیم میگیرن بنویسم.
اومدم برای کسانی که ممکنه از خودشون بپرسن بعدا چطوری کار پیدا کنیم، بگم که تجربه من با دو عدد چشم و یه جفت گوش خودم میگه که اگه اهل کار باشی و اگه فرهنگ کانادا و کار پیدا کردن رو آشنا باشی و اگه مثبت باشی حتما کار پیدا میکنی، دیر و زود داره، سوخت و سوز نداره.
به قول یکی از شاعرا:
آدم بدون غم نمیشه، راه بی پیچ و غم نمیشه، آرزوی کم نداریم، آرزو که کم نمیشه.
بجنگ!
علاقه مندی ها (Bookmarks)