صفحه 218 از 219 نخستنخست ... 118168208209210211212213214215216217218219 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 2,171 تا 2,180 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #2171
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط MR1993 نمایش پست ها
    همانطور که گفتم نگرانی من اینه که کانادا هم کپی اروپا بشه. گاهی وقتها فکر کنم چرا دارم به خودم فشار می آورم از نظر تحصیلی و مالی و روانی که آخرش بروم جایی که داره کپی منطقه ای میشه که دارم ازش مهاجرت می کنم! در ضمن مطابق نظر شما هیچکس نباید رای بده چون علوم سیاسی نخوانده. اتفاقا قربانی چنین کارهایی افراد عادی هستند. یک عده اینجا نگران نظرات من هستند. بله آن مهندس هم همین حرفها رو گفت که به من ربط نداره بعد یکی با ماشین از روی مردم برلین رد شد.
    همه قربانیها هم قبلا گفتند به من ربطی نداره و آخرش نتیجه اش رو دیدند. شما می توانی اثبات کنی که 100 درصد امن هستی؟ من اصلا از ریشه با آمار دهی دوستان مشکل دارم. مستقیم می روند از سایت های لیبرال آمار پیدا می کنند. درباره آن سه نفر فقط دیلی میل خبر داده بود بقیه فقط یک اشاره کوچک کردند ولی یک ساله دارند درباره حادثه نیوزیلند حرف می زنند. تقریبا تنها جایی که تو دنیا داره با مجرم برخورد خوبی میشه کشورهای لیبرال غربی هستند. پس اینهمه جرم بخاطر چی هست دقیقا؟
    من احساس می کنم برخی دوستان مذهبی هستند و با حرفهای من مشکل دارند. در لینکی که داده شده کل جرائم با هم جمع شده. دزدی غذا جرم هست و قتل هم جرم.
    این حرفها گفتنش قشنگه. پس لطف کنید وقتی بک نفر مثل گابریل ورتمن پیدا شد یا آن مورد چند سال پیش که مهاجرها را به گلوله بست هم از همین حرفها قشنگ بزنید.

    کلام آخر اینکه من مشکل اصلیم اینه که چرا در این کشورها روی یک مشت آدم بی کله بازه ولی روی آدمی مثل من که دنبال زندگیش هست اینطوری نیمه بسته مانده. من حتی بهترین مقاله و رزومه و پذیرش هم داشته باشم ممکنه ویزام ریجکت بشه. ممکنه نتوانم راحت در هر بانکی حساب مالی باز کنم. ممکنه قوانین مهاجرت تغییر پیدا کنه. روابط خراب بشه. مثلا وارد فرودگاه که می شوم با بدترین شکل باهام برخورد بشه. بعد از آن طرف چنین اتفاقاتی هم بیفته. این بحث رو دیگه ادامه نمی دهم چون نتیجه ای نداره.
    سلام هم زبان عزیزم،

    ببینید،
    شما خیلی زیاد روی رنگ پوست و فرهنگ و origin مردم تاکید میکنید و میگید چون در خارج (اروپای غربی و شمالی) به روی این بی کله ها (عین جمله شماست و من تاییدش نمیکنم فقط تکرارش میکنم) که از قضا از نژآد و کشور و منطقه جغرافیایی (خاورمیانه) من هستن بازه، پس اونجا ناامنه یا بد هست یا چرا اینطوریه.
    به نظرم در اون کشورها رو باید در درجه اول روی امثال شما ببندن.
    چون تفکر شما خطرناکه.
    شما اصلا و اصلا نامی از "سیستم" نبردید.
    چیزی که این کشورها رو نهایتا به فنا شاید بده (نمیرن، ولی فرض محال رو به این میذاریم)، بیشتر باید متاثر از سیستمشون باشه نه رنگ پوست و فرهنگ مردمشون.
    من اینجا جامعه خیلی بزرگی از اعراب عزیزم (هم منطقه ایهای دوست داشتنی من)، چینی های نازنین، و هندی های مهربان، و افریقایی های دلسوز میبینم.
    همون اول میان، عین خود من، چه پناهنده باشن چه مهاجر چه دانشجو، توی فرهنگ حل میشن و حداقل یه چیزایی رو ظاهری یاد میگیریم همه مون، و میان جلو.
    و بچه هاشون یک دست همه عین هم عین این سفیدها بزرگ میشن. چرا؟!
    چون سیستم اونها و من رو اینطوری بار میاره.
    هر کشوری مشکلاتی داره. اینجا هم مشکلاتی داره.
    ولی وقتی سیستم حداقل جنبه های ظاهری و مسائل هر روزه درست باشه، همه چیز تا حد زیادی سر جاش خواهد بود.
    شما با این تفکر به هیچی نمیرسی. من همچین ایرانی ای رو دیدم. تو هر دو تا استانی که زندگی کردمم دیدم.
    نهایتا همه از خود شخص شما فرار میکنن.
    اتفاقا من اگه یه روزی (تو خواب) رئیس جمهور یا پی ام بشم حتما حتما درهای کشورم رو به روی همه باز میکنم و ادمها رو از فیلت ر میگذرونم (فیلت ر های خوب مثل افکارشون، تحصیلاتشون، اینکه دورنمای بیست ساله شون چیه، اینکه درباره مردم کشور خودشون و مردم دنیا چی فکر میکنن، چرا مهاجرت میکنن؟ چی دوست دارن؟) و با اغوش باز از هر ملیت و نژآد و منطقه ای میارم توی کشورم.
    افکار من درسته خیلی خنده دار به نظر میرسه گاهی، ولی همین منی که اینجا عین خنگولا پست میذارم و ملت دو سومش رو مسخره میکنن، توی این سیستمی که توش هستم تونستم تاثیر بذارم و تغییرش بدم. هم توی انتاریو هم بی سی.
    همین که این سیستم اینقدر درست کار میکنه که پیشنهادهای یکی مثل من، یا روش های ساخته شده من رو میپذیره و استفاده میکنه، یا وقتی میبینه یه کاری رو میتونم از پسش بربیام، میاد روش رو یاد میگیره و به بقیه یاد میده، در حالی که من هم رنگین پوستم هم لهجه دارم هم چشم و ابروی مشکی دارم هم اینجا به دنیا نیومدم، خودش نشون میده که فکر اینها رو کرده و متوجه شده که تنوع به نفع اون جامعه هست.
    رئیس جمهور امریکا اولش اونطوری ترول بن گذاشت روی چند تا کشور (و دقیقا دست ایرانیایی مثل شما چون نمیرسه، اومدن ذوق کردن و گفتن اخ جون خیلی خوبه بذار این چند تا کشور مردمش وارد امریکا نشن) در حالی که خود مردم امریکا ریختن بیرون و اعتراض کردن (چون از بچگی با مهاجر بزرگ شدن و اینو متوجه شدن که امعه با تنوع شکوفا میشه)، همون رئیس جمهور این سری وقتی داشت ترول بن رو دوباره بسط میداد اینبار اومد هوشمندانه تر عمل کرد و دیگه اون تعصب قبلی رو به خرج نداد.
    من اینجا هم میبینم.
    ایرانیا یه سریشون تا میرسن اینجا پابرهنه میدوئن اداره مهاجرت که وای خدا نذار هیچ مهاجری وارد اینجا بشی.
    تو خودت خیلی خوبی؟! تو خودت جزء انگل های جامعه محسوب میشی.
    دوست عزیز به نظرم شما نباید نگران کانادا باشید.
    کانادا حالش خوبه. من اینجام.
    شما نگران خودتون باشید.
    گود لاک.
    پی اس: درباره فرودگاه و نحوه فرود و ورود، به نظر من کانال تی وی ای که نگاه میکنید رو عوض کنید.
    اینجا به بهترین شکل ممکن با من و با هرچی مهاجر دیدم رفتار کردن هنگام ورود. آدم شرمنده اینها میشه.
    حقیقتش من قبل از مهاجرتم به کانادا فکر میکردم بد بودن از فرد فرد ادمهای یک جامعه میاد و اگه اکثریت اعضای یک جامعه بد باشن یا خوب باشن اون جامعه خوب میشه یا بد میشه.
    بعدها متوجه شدم که سیستم (قانون اساسی در راسش) اگر معقول و منطقی باشه میتونه روی جامعه خیلی تاثیر بذاره.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  2. #2172
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    قبل ازینکه بیام کانادا،
    یه فیلم نامزد اسکار (زبان خارجی) کانادایی دیدم به اسم monsieur lazhar،
    داستان درباره یه مدرسه هست، که معلمش توی مدرسه سر صبح خودکشی میکنه.
    و در به در دنبال معلم هستن که جای خالی رو پر کنن.
    یه اقای الجزایری-کانادایی که فرانسه بلده میاد و میگه که مهاجر هست و بیست و خورده ای سال معلم بوده و میتونه جای خالی رو پر کنه،
    من وقتی این فیلم رو دیدم، از خودم پرسیدم واقعا اینطوریه؟ واقعا اینقدر مدارس کانادا خوبن؟
    واقعا توش روی تیم وورک تاکید میشه؟! روی تعامل با بقیه تاکید میشه؟!
    روی اینکه به شما ربطی نداره جنسیت و مذهب و دین و سن و سکچوال اورینتیشن و همه چیز ملت چی هست و به خودشون ربط داره واقعا تاکید میشه؟
    اینکه به شما کم درس میدن ولی همون رو تقریبا خوب یاد میگیرید؟!
    بله دوستان!
    همینطوره.
    به نظرم کانادا برای بچه ها خیلی خوبه.
    به نظرم تا سن چهارده پانزده سالگی واقعا برای یک کودک و نوجوان عالی هست که توی کانادا باشه.
    امروز داشتن کانستراکشن انجام میدادن توی خیابون، درست کردن جاده و صاف کردنش و قیر ریختن یا کلا کندن جاده و..
    یه جایی قیرگونی شده بود و تازه بود قیرش. خیلی تازه.
    گفتم قبل ازینکه رد شم از روش، ازین اقا که لباس کانستراکشن پوشیده بپرسم که آیا میشه از روی این رد شد؟
    گفت برو دور بزن ازونور رد شو.
    گفتم اومی ممنونم.
    اومدم ازون بغل عبور کنم یهو دیدم یه خانمی به انگلیسی داد زد دختر نه نه از همون جا رد شو، راهتو طولانی نکن. نگاهش کردم گفت اره اره راهتو طولانی نکن اون قیر هیچیش نمیشه.
    یه لحظه گفتم ایا این ادم نو میشناسه؟! ایا من میمشناسمش؟! ایا این اقاهه و من همو میشناختیم؟! نه!
    پس چرا خانومه به خودش زحمت داد و از کارش زد و حواسشو داد به من و کمکم کرد؟ چرا امروز توی استارباکس یه خانم اقا اومدن کمک کردن اون سایه بان (؟) رو بلند کنم و خودشون جا به جاش کردن که افتاب به من نخوره؟!
    جامعه از طیف های مختلف و ادمهای مختلف تشکیل شده. هر آدمی منحصر به فرده. هر انسانی موجود مجزا و متفاوتی هست.
    باید امیدت رو حفظ کنی و تلاش کنی و به همه کمک کنی. هرچی بیشتر به بقیه کمک کنی (بدون توقع) تعداد آدمهای خوبی که سر راهت سبز میشن بیشتر میشه.
    به همه چیز میرسی.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  3. #2173

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    حدود ۷.۸ ماه پیش اینجا در مورد یکی از دوستام نوشتم خیلی راحت بدون هیچ هزینه چندانی رفت کانادا و تورنتو و با اینکه من زودتر از ایشون شروع کردم پروسه مهاجرت رو ولی هنوز ایرانم. ممکنه یک خورده طولانی شه چون میخوام کامل بنویسم براتون.
    من به شخصه از سن کم ۱۴-۱۵ سالگی تا الان که مارچ سال دیگه میشه ۲۱ سالم عاشق مهاجرت کردن بودم و این دوسته من آقای X از همون سال ها هر وقت تنها میشدیم موضوع بحثمون مهاجرت و زندگی بهتر و اینجور مسائل بود. تا اینکه یک سال و نیم پیش حدودا من بهش تماس گرفتم که X جان من رفتم پیش یک آقایی که کار های مهاجرت رو انجام میده قرارداد بستیم و احتمال زیاد ۶ ماه دیگه کانادام ( چقد خوش خیال بودم) اگه تو هم دوست داری بیا با همین کارامونو همزمان انجام بده یک کالج بریم درس بخونیم هزینه هاش اینجوریه و ...
    X ئه دوس داشتنیه من هم قرار شد با خانوادش صحبت کنه( خالش تو کانادا سیتیزن هستن) خلاصه یک هفته بعد اومد پاتوق همیشگیمون دیدمش و بهم گفت با خالم صحبت کردم گفته دعوت نامه میفرستم زود کاراشو انجام بده پاشو بیا همراه با مادربزرگت و مامانت و خواهرت. گفتم X مگه میشه اینقد راحت ؟ گفت آره میشه و برام توضیح داد کل قضیه رو و اینکه یک مقدار دودل بود ولی از یک طرف به خاطر خانوادش نمیتونست رد کنه ( به قول معروف نه راه پیش داشت نه رااهه پس) راستش رو بخواید مشکل اصلیش مسئله عاطفی بود که چندماه بود براش پیش اومده بود از شانس بدش که البته ممکنه واسه هرکسی پیش بیاد ( یکی برای پدر و مادرش یکی برای دوستاش و یکی هم مثل X برای دوست دخترش). X داستانه ما خلاصه بعد یک عالم صحبت و نصیحت از طرف دوستاش که یکیش من باشم ۱ ماه و نیم بعد تورنتو بود. انگلیسیش عملا صفر بود در نتیجه وقف پیدا کردن با شرایط جدید- فرهنگ جدید و ... براش سخت تر و سخت نر شد. Xئی که من حاضرم جونمم براش بدم منزوی و منزوی تر شد جوری که با حقوق ۴۰۰۰ دلاری و ماشین زیر پاش و زندگی که ۱۰۰ ساله دیگه هم تو ایران بهش نمیرسید بعد ۱.۵ سال و نیم اصلا خوشحال نیست! این همه حرف زدم که به اینجا برسم چون در آخر این مهمه که خوشحالید یا نه. الان هر چند ماه یک بار ازش خبر میگیرم( اونم تازه اگه من بگیرم) و چند روز پیش ویدیو کال کردیم بعد از شاید ۴.۵ ماه که گفت دراگ هم میزنه ( منظورم Cannabiss نیست اصلا).
    بخوام براتون کوتاهش کنم بهشتی که فکرش رو میکنید میتونه براتون یک جهنم روی زمین باشه. من همیشه میگم الانم میگم به خودشم گفتم که من اگه شرایط X رو داشتم اگه خوشحالترین آدم دنیا نبودم حداقل خیلی خوشحال تر از الانم بودم که ۲ ماهه زیره ۸.۹ صبح خواب به چشمام نیومده‌(‌با جشمان خونین ساعت ۶:۳۵ دقیقه صبح تایپ میکند ).
    مهاجرت به کانادا یا خیلی جای دیگه ولی مخصوصا کانادا عملا یک قدم رو به جلو به حساب میاد( حساب دو دوتا چهارتاست) ولی اگه شزایطش رو ندارید خواهش میکنم یا مهاجرت نکنید یا حداقل زمان خیلی بیشتری رو به فکر کردن و مشاوره گرفتن بپردازید. قضیه اینه که تو بعضی وقتا هیچ چی نداری اما با هیچیت خوشحالی اما وقتی میرسه که همچیت سرجاشه سیستمی که داری توش زندگی میکنی هم درست کار میکنه اما به هیچ عنوان نمیتونی دلت رو بهشون شاد کنی.
    شرمنده طولانی شد. تصوراتتون رو بهم نزنید چون شرایط هر کس با کسه دیگه میتونه هزاران برابر فرق کنه.
    ارادت

  4. #2174
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Mar 2018
    ارسال‌ها
    24

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aryan_Nihilo نمایش پست ها
    حدود ۷.۸ ماه پیش اینجا در مورد یکی از دوستام نوشتم خیلی راحت بدون هیچ هزینه چندانی رفت کانادا و تورنتو و با اینکه من زودتر از ایشون شروع کردم پروسه مهاجرت رو ولی هنوز ایرانم. ممکنه یک خورده طولانی شه چون میخوام کامل بنویسم براتون.
    من به شخصه از سن کم ۱۴-۱۵ سالگی تا الان که مارچ سال دیگه میشه ۲۱ سالم عاشق مهاجرت کردن بودم و این دوسته من آقای X از همون سال ها هر وقت تنها میشدیم موضوع بحثمون مهاجرت و زندگی بهتر و اینجور مسائل بود. تا اینکه یک سال و نیم پیش حدودا من بهش تماس گرفتم که X جان من رفتم پیش یک آقایی که کار های مهاجرت رو انجام میده قرارداد بستیم و احتمال زیاد ۶ ماه دیگه کانادام ( چقد خوش خیال بودم) اگه تو هم دوست داری بیا با همین کارامونو همزمان انجام بده یک کالج بریم درس بخونیم هزینه هاش اینجوریه و ...
    X ئه دوس داشتنیه من هم قرار شد با خانوادش صحبت کنه( خالش تو کانادا سیتیزن هستن) خلاصه یک هفته بعد اومد پاتوق همیشگیمون دیدمش و بهم گفت با خالم صحبت کردم گفته دعوت نامه میفرستم زود کاراشو انجام بده پاشو بیا همراه با مادربزرگت و مامانت و خواهرت. گفتم X مگه میشه اینقد راحت ؟ گفت آره میشه و برام توضیح داد کل قضیه رو و اینکه یک مقدار دودل بود ولی از یک طرف به خاطر خانوادش نمیتونست رد کنه ( به قول معروف نه راه پیش داشت نه رااهه پس) راستش رو بخواید مشکل اصلیش مسئله عاطفی بود که چندماه بود براش پیش اومده بود از شانس بدش که البته ممکنه واسه هرکسی پیش بیاد ( یکی برای پدر و مادرش یکی برای دوستاش و یکی هم مثل X برای دوست دخترش). X داستانه ما خلاصه بعد یک عالم صحبت و نصیحت از طرف دوستاش که یکیش من باشم ۱ ماه و نیم بعد تورنتو بود. انگلیسیش عملا صفر بود در نتیجه وقف پیدا کردن با شرایط جدید- فرهنگ جدید و ... براش سخت تر و سخت نر شد. Xئی که من حاضرم جونمم براش بدم منزوی و منزوی تر شد جوری که با حقوق ۴۰۰۰ دلاری و ماشین زیر پاش و زندگی که ۱۰۰ ساله دیگه هم تو ایران بهش نمیرسید بعد ۱.۵ سال و نیم اصلا خوشحال نیست! این همه حرف زدم که به اینجا برسم چون در آخر این مهمه که خوشحالید یا نه. الان هر چند ماه یک بار ازش خبر میگیرم( اونم تازه اگه من بگیرم) و چند روز پیش ویدیو کال کردیم بعد از شاید ۴.۵ ماه که گفت دراگ هم میزنه ( منظورم Cannabiss نیست اصلا).
    بخوام براتون کوتاهش کنم بهشتی که فکرش رو میکنید میتونه براتون یک جهنم روی زمین باشه. من همیشه میگم الانم میگم به خودشم گفتم که من اگه شرایط X رو داشتم اگه خوشحالترین آدم دنیا نبودم حداقل خیلی خوشحال تر از الانم بودم که ۲ ماهه زیره ۸.۹ صبح خواب به چشمام نیومده‌(‌با جشمان خونین ساعت ۶:۳۵ دقیقه صبح تایپ میکند ).
    مهاجرت به کانادا یا خیلی جای دیگه ولی مخصوصا کانادا عملا یک قدم رو به جلو به حساب میاد( حساب دو دوتا چهارتاست) ولی اگه شزایطش رو ندارید خواهش میکنم یا مهاجرت نکنید یا حداقل زمان خیلی بیشتری رو به فکر کردن و مشاوره گرفتن بپردازید. قضیه اینه که تو بعضی وقتا هیچ چی نداری اما با هیچیت خوشحالی اما وقتی میرسه که همچیت سرجاشه سیستمی که داری توش زندگی میکنی هم درست کار میکنه اما به هیچ عنوان نمیتونی دلت رو بهشون شاد کنی.
    شرمنده طولانی شد. تصوراتتون رو بهم نزنید چون شرایط هر کس با کسه دیگه میتونه هزاران برابر فرق کنه.
    ارادت
    سلام امیدوارم حال x بهتر بشه البته فک میکنم شما هم به عنوان دوستش ی وظایفی داری که کمکش کنی، ینی من اگه بودم سعیمو میکردم، من با شما خیلی موافقم که باید پتانسیل دوری از خانواده رو داشته باشیم ولی مشکل اینه ما اینجام شاد نیستیم ک ((
    نه امید به آینده ایی نه پولی حالا ی پرایدم برامون آرزو شده

  5. #2175
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aryan_Nihilo نمایش پست ها
    حدود ۷.۸ ماه پیش اینجا در مورد یکی از دوستام نوشتم خیلی راحت بدون هیچ هزینه چندانی رفت کانادا و تورنتو و با اینکه من زودتر از ایشون شروع کردم پروسه مهاجرت رو ولی هنوز ایرانم. ممکنه یک خورده طولانی شه چون میخوام کامل بنویسم براتون.
    من به شخصه از سن کم ۱۴-۱۵ سالگی تا الان که مارچ سال دیگه میشه ۲۱ سالم عاشق مهاجرت کردن بودم و این دوسته من آقای X از همون سال ها هر وقت تنها میشدیم موضوع بحثمون مهاجرت و زندگی بهتر و اینجور مسائل بود. تا اینکه یک سال و نیم پیش حدودا من بهش تماس گرفتم که X جان من رفتم پیش یک آقایی که کار های مهاجرت رو انجام میده قرارداد بستیم و احتمال زیاد ۶ ماه دیگه کانادام ( چقد خوش خیال بودم) اگه تو هم دوست داری بیا با همین کارامونو همزمان انجام بده یک کالج بریم درس بخونیم هزینه هاش اینجوریه و ...
    X ئه دوس داشتنیه من هم قرار شد با خانوادش صحبت کنه( خالش تو کانادا سیتیزن هستن) خلاصه یک هفته بعد اومد پاتوق همیشگیمون دیدمش و بهم گفت با خالم صحبت کردم گفته دعوت نامه میفرستم زود کاراشو انجام بده پاشو بیا همراه با مادربزرگت و مامانت و خواهرت. گفتم X مگه میشه اینقد راحت ؟ گفت آره میشه و برام توضیح داد کل قضیه رو و اینکه یک مقدار دودل بود ولی از یک طرف به خاطر خانوادش نمیتونست رد کنه ( به قول معروف نه راه پیش داشت نه رااهه پس) راستش رو بخواید مشکل اصلیش مسئله عاطفی بود که چندماه بود براش پیش اومده بود از شانس بدش که البته ممکنه واسه هرکسی پیش بیاد ( یکی برای پدر و مادرش یکی برای دوستاش و یکی هم مثل X برای دوست دخترش). X داستانه ما خلاصه بعد یک عالم صحبت و نصیحت از طرف دوستاش که یکیش من باشم ۱ ماه و نیم بعد تورنتو بود. انگلیسیش عملا صفر بود در نتیجه وقف پیدا کردن با شرایط جدید- فرهنگ جدید و ... براش سخت تر و سخت نر شد. Xئی که من حاضرم جونمم براش بدم منزوی و منزوی تر شد جوری که با حقوق ۴۰۰۰ دلاری و ماشین زیر پاش و زندگی که ۱۰۰ ساله دیگه هم تو ایران بهش نمیرسید بعد ۱.۵ سال و نیم اصلا خوشحال نیست! این همه حرف زدم که به اینجا برسم چون در آخر این مهمه که خوشحالید یا نه. الان هر چند ماه یک بار ازش خبر میگیرم( اونم تازه اگه من بگیرم) و چند روز پیش ویدیو کال کردیم بعد از شاید ۴.۵ ماه که گفت دراگ هم میزنه ( منظورم Cannabiss نیست اصلا).
    بخوام براتون کوتاهش کنم بهشتی که فکرش رو میکنید میتونه براتون یک جهنم روی زمین باشه. من همیشه میگم الانم میگم به خودشم گفتم که من اگه شرایط X رو داشتم اگه خوشحالترین آدم دنیا نبودم حداقل خیلی خوشحال تر از الانم بودم که ۲ ماهه زیره ۸.۹ صبح خواب به چشمام نیومده‌(‌با جشمان خونین ساعت ۶:۳۵ دقیقه صبح تایپ میکند ).
    مهاجرت به کانادا یا خیلی جای دیگه ولی مخصوصا کانادا عملا یک قدم رو به جلو به حساب میاد( حساب دو دوتا چهارتاست) ولی اگه شزایطش رو ندارید خواهش میکنم یا مهاجرت نکنید یا حداقل زمان خیلی بیشتری رو به فکر کردن و مشاوره گرفتن بپردازید. قضیه اینه که تو بعضی وقتا هیچ چی نداری اما با هیچیت خوشحالی اما وقتی میرسه که همچیت سرجاشه سیستمی که داری توش زندگی میکنی هم درست کار میکنه اما به هیچ عنوان نمیتونی دلت رو بهشون شاد کنی.
    شرمنده طولانی شد. تصوراتتون رو بهم نزنید چون شرایط هر کس با کسه دیگه میتونه هزاران برابر فرق کنه.
    ارادت
    متاسفانه داستان این دوستتان بعید است واقعیت داشته باشد یا حداقل اینکه شما اطلاع کاملی از آن داشته باشید.
    هیچ روش مهاجرتی ظرف یک ماه و نیم قایل انجام نیست.
    امکان کار با ویزای توریستی (ارسال دعوتنامه اگر منظورتان بوده است) وجود ندارد
    امکان ویزای توریستی برای فرد مجرد 21 ساله غبر وابسته درجه اول بسیار بسیار محدود است
    حقوق 4000 دلاری و ماشین و... برای فردی بدون تحصیلات کانادایی، بدون اصولا تحصیلات دانشگاهی احتمالا در این سن و زبان صفر آنچنانکه فرمودید بسیار بسیار رویایی است.
    امکان حفظ شغل و تکمیل زبان در مدت حدود یکساله در این مدت کوتاه باز چندان منطقی نیست(مدت اقامت منهای مدت مصرف دراگ)
    این پست را صرفا در جهت اطلاع برخی دوستان که ممکن است از روایت تعریف شده دوست شما برداشتهای غیرواقعی نموده و تصور امکان مهاجرت یک ماه و نیمه بدون زبان و تخصص در سن 21 سالگی و سپس شغل و خودرو و... در زمان یکساله قبل از رسیدن به مرحله دراگ یوزر را در سر بپرورانند ارایه نمودم وگرنه بحث کلی مرتبط با اینکه مهاجرت همواره برای افراد مختلف ممکن است نتایج متفاوتی در بر داشته باشد کاملا درست است و نیاز به ارایه مثالهای اینچنینی که برای افراد ممکن است تصورات غیرواقعی ایجاد نمید ندارد.
    مورد دوست شما در بهترین مورد یک استثنای بسیار بسیار کمیاب از موفقیت یک فرد در چنین شرایطی می تواند باشد وگرنه دوستانی که از روشهای مهاجرتی و بازار کار کانادا اطلاعات واقعی دارند می دانند چنین مواردی اصولا با واقعیتهای عینی روشهای موجود برای مهاجرت به کانادا تطابق چندانی ندارد.
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  6. #2176

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamide1370 نمایش پست ها
    سلام امیدوارم حال x بهتر بشه البته فک میکنم شما هم به عنوان دوستش ی وظایفی داری که کمکش کنی، ینی من اگه بودم سعیمو میکردم، من با شما خیلی موافقم که باید پتانسیل دوری از خانواده رو داشته باشیم ولی مشکل اینه ما اینجام شاد نیستیم ک ((
    نه امید به آینده ایی نه پولی حالا ی پرایدم برامون آرزو شده
    در رابطه با بخش اول کامنتتون من هرچه از دستم بر اومده کردم ولی نمیشه اینجور مسائلو با ویدیو کال و چت و اینا حل کرد باید حضوری باشه که اونم نشد بیشتر از اونی که فکرش رو بکنید سعیم رو کردم اینجا جاش نیست.
    حرفای بخش دومتون درسته ولی بعضی ها کلا روحیاتشون فرق میکنه و با روحیه غربی سخت سازگار میشن در کل به نظر من اینجور مسائل قابل حله.

  7. #2177

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط gbahrein نمایش پست ها
    متاسفانه داستان این دوستتان بعید است واقعیت داشته باشد یا حداقل اینکه شما اطلاع کاملی از آن داشته باشید.
    هیچ روش مهاجرتی ظرف یک ماه و نیم قایل انجام نیست.
    امکان کار با ویزای توریستی (ارسال دعوتنامه اگر منظورتان بوده است) وجود ندارد
    امکان ویزای توریستی برای فرد مجرد 21 ساله غبر وابسته درجه اول بسیار بسیار محدود است
    حقوق 4000 دلاری و ماشین و... برای فردی بدون تحصیلات کانادایی، بدون اصولا تحصیلات دانشگاهی احتمالا در این سن و زبان صفر آنچنانکه فرمودید بسیار بسیار رویایی است.
    امکان حفظ شغل و تکمیل زبان در مدت حدود یکساله در این مدت کوتاه باز چندان منطقی نیست(مدت اقامت منهای مدت مصرف دراگ)
    این پست را صرفا در جهت اطلاع برخی دوستان که ممکن است از روایت تعریف شده دوست شما برداشتهای غیرواقعی نموده و تصور امکان مهاجرت یک ماه و نیمه بدون زبان و تخصص در سن 21 سالگی و سپس شغل و خودرو و... در زمان یکساله قبل از رسیدن به مرحله دراگ یوزر را در سر بپرورانند ارایه نمودم وگرنه بحث کلی مرتبط با اینکه مهاجرت همواره برای افراد مختلف ممکن است نتایج متفاوتی در بر داشته باشد کاملا درست است و نیاز به ارایه مثالهای اینچنینی که برای افراد ممکن است تصورات غیرواقعی ایجاد نمید ندارد.
    مورد دوست شما در بهترین مورد یک استثنای بسیار بسیار کمیاب از موفقیت یک فرد در چنین شرایطی می تواند باشد وگرنه دوستانی که از روشهای مهاجرتی و بازار کار کانادا اطلاعات واقعی دارند می دانند چنین مواردی اصولا با واقعیتهای عینی روشهای موجود برای مهاجرت به کانادا تطابق چندانی ندارد.
    خب من تا نصف کامنتتون رو خوندم بقیش رو نخوندم .
    اولا من دلیلی ندارم بخوام مطلب دروغ پخش کنم همه ی چیزی که گفتم عین واقعیت است. دقیقا این دوست من توی ۱.۵ ماه کاراشون انجام شد منم فکر نمیکردم ویزا بشن ولی شدند. نمیشد همه چی ر.و گفت همینجوریشم طولانی شد ایشون پناهنده شدن طی مدت کم و کار فنی بلد بودند به ضورت حرفه ای و چون دوست و آشنا زیاد داشتن خیلی زود کار مناسب پیدا کردند. قبل این که قضاوت کنید سوال کنید و نیازی نیست هر چی به ذهنتون میاد رو بیان کنید خلاصه برای اون نوشته وقت گذاشته شده و بی ادبی محسوب میشه اینجور صحبت کردن شما.
    شرایط مثل دوست ما کم پیش میاد ولی پیش میاد هدف من هم کمک به همه برای گرفتن تصمیم بهتر است.

  8. #2178
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aryan_Nihilo نمایش پست ها
    خب من تا نصف کامنتتون رو خوندم بقیش رو نخوندم .
    اولا من دلیلی ندارم بخوام مطلب دروغ پخش کنم همه ی چیزی که گفتم عین واقعیت است. دقیقا این دوست من توی ۱.۵ ماه کاراشون انجام شد منم فکر نمیکردم ویزا بشن ولی شدند. نمیشد همه چی ر.و گفت همینجوریشم طولانی شد ایشون پناهنده شدن طی مدت کم و کار فنی بلد بودند به ضورت حرفه ای و چون دوست و آشنا زیاد داشتن خیلی زود کار مناسب پیدا کردند. قبل این که قضاوت کنید سوال کنید و نیازی نیست هر چی به ذهنتون میاد رو بیان کنید خلاصه برای اون نوشته وقت گذاشته شده و بی ادبی محسوب میشه اینجور صحبت کردن شما.
    شرایط مثل دوست ما کم پیش میاد ولی پیش میاد هدف من هم کمک به همه برای گرفتن تصمیم بهتر است.
    خیر. متاسفانه اطلاعات داده شده غلط است که کمکی برای گرفتن تصمیم درست به دوستان نمی نماید.
    امکان طی پروسه در چنین مدتی برای هیچ روش مهاجرتی و یا پناهندگی در کانادا وجود ندارد. ادعاهای شخصی به هرحال می تواند وجود داشته باشد، اما برای گرفتن اطلاعات کمک کننده و نه گمراه کننده باید به سایت رسمی اداره مهاجرت کانادا استناد نمود که زمان پروسس چنین پرونده هایی از داخل کانادا را 24 ماه (و نه 1.5 ماه) مشخص می نماید.
    https://www.canada.ca/en/immigration...ing-times.html
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  9. #2179

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط gbahrein نمایش پست ها
    خیر. متاسفانه اطلاعات داده شده غلط است که کمکی برای گرفتن تصمیم درست به دوستان نمی نماید.
    امکان طی پروسه در چنین مدتی برای هیچ روش مهاجرتی و یا پناهندگی در کانادا وجود ندارد. ادعاهای شخصی به هرحال می تواند وجود داشته باشد، اما برای گرفتن اطلاعات کمک کننده و نه گمراه کننده باید به سایت رسمی اداره مهاجرت کانادا استناد نمود که زمان پروسس چنین پرونده هایی از داخل کانادا را 24 ماه (و نه 1.5 ماه) مشخص می نماید.
    https://www.canada.ca/en/immigration...ing-times.html
    دوست من منظورتون یا اینه که من دارم دروغ میگم یا دارم اشتباه میکنم دیگه غیر اینه ؟
    من همچنان سره حرفم هستم شاید یک سری جزئیات باشه که من ندونم ولی ایشون ۱.۵ ماهه از اینجا رفتن اوایل غیرقانونی کار کردن و الان حداقل ۶ ماهه که من میدونم پناهندگیشون اومده حالا دقیق کی اومده رو نمیدونم. شاید چون قبل همه گیری کرونا ایشون رفتن سریع تر انجام شده. در کل شما هدف من از اون نوشته رو متوجه نشدید و دنبال ایراد گرفتن نه به مسئله اصلی بلکه به فرعیات هستید. صحبت دیگری ندارم نظر همه هم محترم.

  10. #2180

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aryan_Nihilo نمایش پست ها
    دوست من منظورتون یا اینه که من دارم دروغ میگم یا دارم اشتباه میکنم دیگه غیر اینه ؟
    من همچنان سره حرفم هستم شاید یک سری جزئیات باشه که من ندونم ولی ایشون ۱.۵ ماهه از اینجا رفتن اوایل غیرقانونی کار کردن و الان حداقل ۶ ماهه که من میدونم پناهندگیشون اومده حالا دقیق کی اومده رو نمیدونم. شاید چون قبل همه گیری کرونا ایشون رفتن سریع تر انجام شده. در کل شما هدف من از اون نوشته رو متوجه نشدید و دنبال ایراد گرفتن نه به مسئله اصلی بلکه به فرعیات هستید. صحبت دیگری ندارم نظر همه هم محترم.
    شما موضوع اصلی بیانتون چی هست؟ مهاجرت سریع دوستتون یا مسائل عاطفی؟
    در مورد زمان ۱.۵ ماه و وضعیت حقوق و کار و زبان..... چه دروغ باشد چه کم نظیر چه استثنایی، بار آموزشی ندارد و کسی را راهنمایی نمی کنه. اگر هم می خواین کسی معرفی کنید که باش قرارداد ببندیم بریم با این سرعت، کلاه گنده ای سرمون رفته لطفن روش دیگری برای تهیه... این قسمت ویرایش شد، ترسیدم نصفه بخونین، لطفن به خوندن ادامه بدید ...پیدا کنید. مثلن برین تو مترو بگین : اقامت دونه ای سه تومن، دو تا ببر پنج تومن.

    در مورد مسائل عاطفی : من با خانواده ام قهرم، یک سال نیمه ندیدمشون از دفعه آخر. چون بعد از پانزده سال زندگی در خارج هنوز اقامت دائم ندارم. راستش ۱۵ سال پیش تو فرودگاه کمی گریه کردم، ولی وقتی یکسال بعدش داشتم بر می گشتم ایران، باسه خارج گریه می کردم که نسبتا اشکهام هم درشت تر بودن. یادمه ماه خیلی گنده بود.
    معمولن ویدئو کال نمی کنم چون فکر می کنم بیشتر آدم رو دلتنگ می کنه. وویس کال اوکی هست. حتی با یکی از هم اتاقی های سابق جونجونیم هم همیشه فقط تکست هستیم، چون تماس از راه دور وقتی صوتی تصویری بشه، بیشتر آدم را ناراحت می کنه. راجب اعضای خانواده، صوتی را پیشنهاد می کنم، می تونید راجب زندگیتون عکس بفرستین بگین کجا رفتین. به جای دراگ کشیدن به کفترها دونه بدین، برای گربه ها سوسیس بخرین و لازم نیست حتمن pet داشته باشین، کلی حیوون بیخانمان هست بیرون که به محبت پاسخ میدن و علاقه ای به هم اتاق شدن با آدمیزاد ندارن.
    مثلن دیروز تو رستوران به ماهی هاشون غذا دادم و آبنماشون شکسته بود، لوله را گذاشتم جایی که آب نریزه روی زمین، بعد به مسئول رستوران گفتم روشن کن مشکلی نیست. روشن کرد.... حالا تو فکرم دفعه بعد رفتم براشون آبنما بخرم که صدای شر شر بیشتر بشه. چند مدل پیدا کردم، باید حوضشون را اندازه بگیرم.
    عرض شود که خواهرم، ده تا ناتیفیکیشن فرستاده، در طول سه هفته، جواب ندادم. تماسها را ریجکت می کنم تا از حیث در قید حیات بودن من دچار ابهام و نگرانی نشه، لکن ایگنور می کنم چون چرا من هنوز مهاجرت نکردم، یعنی چه؟ خیلی هم سن و سالهای من موفق تر شدن و من بخشیش را تقصیر خانواده ام می دونم و بهانه های اقتصادیشون را کاملن نمی پذیرم. فک می کنم جاهایی به جای من تصمیم گرفتن و توانایی مالی هم داشتن، ولی نسبت به موفقیت و لیاقت من تردید داشتن.

    anyway این بحث سریعالسیر بودن که گفتید، اگر فصل اول کتابتون بنویسید، ما نمی خوریم گول و کلک. عاطفه هم ماله فیلم هندی هست. ما هم رفتیم، هم مطمئنیم، هم اینکه میس نمی کنیم هیچ بلکه دلخوریم چرا به اندازه کافی دورمون نکردن. مخصوصا زمان اقامت را بیشتر کنید که خلاصه جسد ما قبل از ویزامون بپوسه.

    حالا باید برم زندگینامه آبراهام لینکلن را بخونم، بعدشم چند تا مقاله تا به ادوایزرم گزارش بدم و صبح هم با استاد سان فرانسیسکو ویدئو کال دارم.
    برای خواندن مقاله به چه گوش دهیم Link

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •