نقل قول نوشته اصلی توسط Jill نمایش پست ها
قبل اومدن و زندگی در اینجا مثل همه ماها منم فکر میکردم که خانومهای کانادایی زیاد اهل زندگی خانوادگی و پذیرفتن مسوولیت هاش نیستن. منظورم اینه که اونطور که ماها خودمونو فدای زندگی و بچه و اینطور مشغولات میکنیم اونها اینطور نیستن.

بعد اینهمه مدت زندگی در اینجا و ارتباط خیلی نزدیک با اینها و دیدن استابل و روش زندگیشون، شنیدن عقاید و دغدغه هاشون، متوجه شدم به اون شدتی هم که فکر میکردم نبود.

درسته هنوز تو فداکاری برای زندگی خانوادگی و صبر، ماها حرف اول رو میزنیم ولی تو اینها هم زیاد دیدم.

حتی مثلا آشپزی و اهمیت دادن به غذای خونگی مخصوصا وقتی بچه دارن با اینکه قریب به اتفاقشون شاغلن حتی در رده های بالا، ولی با اینحال شاید به اندازه ما به این مسائل اهمیت بدن. چیزی که من قبلش چنین زمینه فکری در موردشون نداشتم.

البته بازم یه فرق بزرگ بین اینها و ما هست و اونم اینه که مردهاشون واقعا تو زندگی کمک میکنن و اینطور از اول تربیت شدن و همه فشارها و مشکلات همیشه به دوش زن نیست.
من كه فكر ميكنم همه سبك خانواده اي پيدا ميشه. من تو يه بازه زماني يك عالمه آدم در انواع رنگ ها و فرهنگ ها ميبينم. مثلا حدود پانصد تا . واقعا همه جور توشون ميبيني.
ونكته اي كه هست اينه كه كسي تظاهر نميكنه كه صرفا جلوه خانواده را حفظ كنه. همه همون جور رفتار ميكنن كه هستن.
ولي چيزي كه بيشتر از همه توجه خودم را جلب كرده همكارمه كه هر چند وقت يكبار يك جا با خواهر و برادر و كل فك و فاميلش جمع ميشن و سالي يكبار هم خانوادگي مسافرت ميرن.