صفحه 170 از 219 نخستنخست ... 70120160161162163164165166167168169170171172173174175176177178179180 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,691 تا 1,700 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #1691
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    May 2012
    ارسال‌ها
    20

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام دوستان. همسر من شمالیه و فوق العاده اجتماعی و کلی دوست و رفیق داره از طرفی خانواده دوست هم هست.ولی از یه طرف زندگی بی دغدغه و به دور از حقه بازی و سطح بالای کیفیت زندگی واسش مهمه.
    به نظر شما اگه ما به کانادا مهاجرت کنیم همچین فردی احساس رضایت از این تصمیم میکنه یا پشیمانی.
    میخوام ببینم افراد اونجا هم اجتماعی و اهل بگو بخند و رفت و آمد هستن و همین طور قابل اعتماد که همسرم بتونه ارتباط هایی برقرار کنه و احساس تفاوت زیاد با ایران و احساس غربت نکنه.

  2. #1692
    ApplyAbroad Guru zini_zinparast آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    ارسال‌ها
    4,789

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط sunisun نمایش پست ها
    سلام دوستان. همسر من شمالیه و فوق العاده اجتماعی و کلی دوست و رفیق داره از طرفی خانواده دوست هم هست.ولی از یه طرف زندگی بی دغدغه و به دور از حقه بازی و سطح بالای کیفیت زندگی واسش مهمه.
    به نظر شما اگه ما به کانادا مهاجرت کنیم همچین فردی احساس رضایت از این تصمیم میکنه یا پشیمانی.
    میخوام ببینم افراد اونجا هم اجتماعی و اهل بگو بخند و رفت و آمد هستن و همین طور قابل اعتماد که همسرم بتونه ارتباط هایی برقرار کنه و احساس تفاوت زیاد با ایران و احساس غربت نکنه.
    نمیدونم چرا شمالی بودن در سوال شما مهم بود چون هر کسی میتونه اجتماعی باشه.
    باید بگم که بستگی به محیط داره. اما اصولا اون طوری که ما در ایران شاهدش هستیم اینجا کمتر دیده میشه. مثلا تو محیط کار من بگو بخند داریم برخی اوقات هم محترمانه همدیگر رو دست میاندازیم
    منظور شما از قابل اعتماد بودن چیه؟ یعنی چی ارتباط برقرار کردند؟ خیلی کلی سوال پرسیدید
    Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true





  3. #1693

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط sunisun نمایش پست ها
    سلام دوستان. همسر من شمالیه و فوق العاده اجتماعی و کلی دوست و رفیق داره از طرفی خانواده دوست هم هست.ولی از یه طرف زندگی بی دغدغه و به دور از حقه بازی و سطح بالای کیفیت زندگی واسش مهمه.
    به نظر شما اگه ما به کانادا مهاجرت کنیم همچین فردی احساس رضایت از این تصمیم میکنه یا پشیمانی.
    میخوام ببینم افراد اونجا هم اجتماعی و اهل بگو بخند و رفت و آمد هستن و همین طور قابل اعتماد که همسرم بتونه ارتباط هایی برقرار کنه و احساس تفاوت زیاد با ایران و احساس غربت نکنه.
    اگر محدودیت زبان انگلیسی وجود نداشته باشد میتوان در جامعه اینجا هم دوستانی بسیار قابل اعتماد و پایدار پیدا کرد.مثلا افرادی که در بخشهای مختلف جامعه کانادا کارهای داوطلبانه انجام میدهند جزو شریف ترین و دوست داشتنی مردمان این جامعه هستند.

  4. #1694
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Oct 2017
    ارسال‌ها
    7

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام دوستان من الان دانشجوی ارشد عمران هستم.هدفی که تو ذهن من هست اینه که به عنوان یک مهندس عمران تو کشور کانادا مشغول به کار بشم. من شنیدم که نو آمریکا و کانادا یک بحث هست که فردی که دکترا میخونه به اصطلاح over qualify هست یعنی کسی هست که دیگه به درد کار بیرون نمیخوره و صرفا میتونه هیات علمی یا یک فرد به عنوان پژوهشگر باشه. به همین خاطر من از الان به فکر این افتادم که برای ارشد دوم برای کانادا اپلای کنم تو یک گرایش متفاوت. هدفی که از ارشد خوندن الانم دارم اینه که در واقع هم مدرکی تو ایران داشته باشم که اگه نشد بیام کانادا لا اقل چیزی تو دستم باشه و هم درست کردن رزومه و داشتن مقاله .
    در وحله اول میخوام صحت موضوع over qualify رو از شما بپرسم و همچنین نظر و راهنماییتون رو بابت حرفای من و هدفی که میخوام برسم رو از شما داشته باشم و این که بازار کار تو کانادا برای رشته عمران چطوری هست؟؟

  5. #1695
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط alizn نمایش پست ها
    سلام دوستان من الان دانشجوی ارشد عمران هستم.هدفی که تو ذهن من هست اینه که به عنوان یک مهندس عمران تو کشور کانادا مشغول به کار بشم. من شنیدم که نو آمریکا و کانادا یک بحث هست که فردی که دکترا میخونه به اصطلاح over qualify هست یعنی کسی هست که دیگه به درد کار بیرون نمیخوره و صرفا میتونه هیات علمی یا یک فرد به عنوان پژوهشگر باشه. به همین خاطر من از الان به فکر این افتادم که برای ارشد دوم برای کانادا اپلای کنم تو یک گرایش متفاوت. هدفی که از ارشد خوندن الانم دارم اینه که در واقع هم مدرکی تو ایران داشته باشم که اگه نشد بیام کانادا لا اقل چیزی تو دستم باشه و هم درست کردن رزومه و داشتن مقاله .
    در وحله اول میخوام صحت موضوع over qualify رو از شما بپرسم و همچنین نظر و راهنماییتون رو بابت حرفای من و هدفی که میخوام برسم رو از شما داشته باشم و این که بازار کار تو کانادا برای رشته عمران چطوری هست؟؟
    البته بخشی از سوالتان مربوط به تاپیک نیست و باید در تاپیک مربوطه و تحصصی آن مطرح کنید تا مطابق قوانین فروم باشد ولی تا جایی که به این تاپیک مربوط است و "تصورات ذهنی شما قبل از رفتن کانادا" به صورت کلی دکتری در کانادا موقعیتهای محدودتی نسبت به ارشد برای جاب پوریشن دارد و به همان نسبت برای فردی که به کارهای غیر آکادمیک می اندیشد می تواند انتخاب محدودکننده و خطرناکی باشد. از طرف دیگر شرکتها به ندرت نیاز به کار فارغ التحصیل دکتری برای پرکردن پوزیشن شغلی می شوند و این مساله را هم می توان به بالاتر بودن حقوق و هم به عدم نیاز به تخصص بالاتر برای انجام وظایف مورد نظر مرتبط دانست که محترمانه آنرا به قول فرمایش شما overqualified می نامند. در هرحال تعداد محدودی جاب پوزیشن با نیاز به دکتری هم البته وجود دارد (به علاوه پست داک) ولی عموما در مقایسه با لیسانس و ارشد محدودتر است به ویژه اینکه زمان صرف شده برای تحصیل نیز عموما به صورت منفی بر رقابت پذیری فرد نسبت به فرد مشابه با مدرک ارشد یا لیسانس که سابقه کار به همان میزان کسب کرده است تاثیر منفی میگذارد. در کل برای شغلهای غیر آکادمیک کلا ادامه تحصیل در مقطع دکتری شاید انتخاب مناسبی نباشد اگر انتخابهای دیگری از جمله ارشد مجدد (فارغ از بحث شانس ویزا) در دست باشد. این پاسخ صریح را به جهت اینکه سوال بسیاری دوستان مشابه شما در آینده نیز می تواند باشد نوشتم و طبعا موافقان و مخالفان بسیاری بنا بر تجربیات شخصی افراد دارد. این بخش از نظر اینجانب، فارغ از نگاه به علاقه یا ارزشهای تحصیل به خودی خود و صرفا سوال شما (نوعی) مبنی بر شانس یافتن شغل پس از تحصیل با یک نگاه واقع بینانه و تجربه عملگرایانه را شامل میگردد.
    موفق باشید
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  6. #1696

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    در همه جای جهان این جور جوک ها هست.در کل اشتباهه که فکر کنیم کانادایی ها یا هر ملت دیگه ای با ما فرق دارند انسانها ذاتن مثل همند فقط قد و قواره و رنگ پوست و چشم و مو عوض می شه. ته تهش همه مثل همیم.
    اگر ادبیات ملل و داستان ها ی ملل مختلف رو بخونید به خوبی به این قضیه پی می برید.
    یک کتاب معرفی می کنم بخونید.اسم این کتاب " بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن" است.
    وقتی این کتاب رو خوندم انگار خودم نوشته بودمش نه یک مرد آلمانی. شباهت ها به زندگی بی نظیره.
    طوری که انگار این نویسنده آلمانی نبود و ایرانی بود در این حد.
    وقتی داستان چخوف رو می خونم هم این حس بهم دست می ده.

    در رابطه با Dumb blonde هم یک study انجام دادن و عکس این قضیه رو اثبات کردند و گفتند که استفاده از این جوک می تونه ضربه های زیادی به بلوندها بزنه و براشون یک stereotypeاشتباه درست کنه.
    ودرکل در زندگی شون اثرات مخربی داشته باشه
    https://news.osu.edu/news/2016/03/21...-intelligence/

  7. #1697
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    بعد از یه سال و خورده ای زندگی توی این کشور دارم یاد میگیرم که:
    1. Overthinking و overreacting نکنم. واقعا نیازی نیست همه عمرو بشینی همه چی رو پیش بینی کنی. قبول دارم که فرهنگ و شرایط کشور ما متفاوته و ما واقعا اگه همش پیش بینی نکنیم و نگران فردا نباشیم، واقعا فردا نامعلوم میشه و ممکنه حتی به تیرگی بگراید! ولی همین که میبینی که توی دنیا آدمایی وجود دارن که اونجوری زندگی نمیکنن، خیلی بهت حس خوبی میده.
    2. کانادا داره کمک میکنه من اون حس عذاب وجدان و گناهکار بودن همیشگیمو که توی جامعه م اتوماتیک بهم منتقل شده بذارم کنار کم کم. خیلی چیزا در جهان در کنترل من نیست. قرار نیست براش حس گناه کنم که. مقصر همه چیز من نیستم.
    3. دارم یاد میگیرم چیزایی که در کنترل من هست رو به درستی کنترل کنم. کارایی که از عهده م برمیاد رو به درستی انجام بدم و بقیه ش رو بسپرم به زمان و به دنیا.
    4. دارم یاد میگیرم که توی این دنیا نه من جای کسی رو تنگ کردم نه کسی جای من رو تنگ کرده. دنیا خیلی بزرگتر از این حرفاست.
    5. اینجا به بچه ها یاد دادن: اگه سلام کردی و دیدی زیاد گرم نمیگیرن، توام گرم نگیر. چیزی که یه ایرانی ممکنه حس کنه: این کاناداییا سرد هستن! البته تو نگاه اول نه، بعد یه ماه ممکنه به این برسی (دیدم که میگم)، ولی قضیه ش اینه که به این طفلکا یاد دادن که بابا! اگه کسی باهات گرم نمیگیره شاید حوصله نداره کلا، شاید گرفتاره، مشغوله. اصلا کلا از آدمیزاد خوشش نمیاد، خلوتشو به هم نزن!
    6. یه جور عقده هست، که ما متوجه ش نیستیم ولی گریبان خیلییییاااامونو گرفته (اگه اغراق نکنم و نگم همه مون، که کم ندیدم توی ایرانیای دور و برم) دارم یاد میگیرم اون رو بذارم کنار.
    7. دارم یاد میگیرم آدما رو اونجوری که هستن قبول کنم و ته مخم حرص نخورم.
    8. به من یاد داد این کشور: تو نیکی می کن و در دجله انداز، تو ایران اینو هر ررووووززززز توی گوش ما میخونن و تهش ما میشیم یه عالمه آدم زیرآب زن که نه هوای همو داریم نه کلا احترامی برای بشریت قائل هستیم و فقط میخوایم خرمون از پل رد بشه. چه بسا، خیلی وقتا عمدا بقیه رو اذیت میکنیم (اذیتای کوچیک یا بزرگ) که یه ذره دلمون راضی بشه و اون عقده هایی که از بچگی در ما مونده یه ذره کمتر بشه. اینجا یاد گرفتم که اگر گریه من باعث خنده کسی بشه یه ذره غیرعادیه ولی اکی هست. ولی خنده من نباید دل کسی رو به درد بیاره. دقیقا برعکس اون چیزی که خیلی وقتا توی کشورم دیدم.
    نمیفهمم. این بچه های کانادایی، این شاگردام، همه، اینا با اون درسای نسبتا ضعیفشون، مگر چجوری اینا رو تربیت کردن، که درس و تحصیل اینا از درس و تحصیل هم سن هاشون توی ایران ضعیفتره ولی درونشون و تربیتشون اینقدر غنی هست؟! اینقدر بی عقده هستن؟ حس انتقام گرفتن ندارن؟! همش کمکت میکنن! نمیگم همشون. ولی اکثر جامعه اینجوریه.
    مگه به اینا چی یاد میدن تو این مدارس؟!
    کاش میشد یه فرصتی داشتم، میشدم 6 ساله، میرفتم مدرسه اینا درس میخوندم ببینم چجوری اینا رو تربیت میکنن؟!


    به دخترای کانادایی میگن خشک و سرد هستن، ولی من دخترای کانادایی خیلیییی بامعرفت و بامحبتی میشناسم اینجا که بابت داشتن همچین دوستایی خیلی خدا رو شکر میکنم. دخترای اینجا به شدت باجرات و قوی و مهربون و دوست داشتنی هستن (و پسراشون باشخصیت و دوباره دوست داشتنی).

    9. یاد گرفتم که بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم توانایی دارم. یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و برای خودم احترام قائل باشم (فارغ از گفتنش، خیلی از ماها میگیم برای خودمون احترام قائلیم ولی هیچ احترام قائل نیستیم عملا)
    در نهایت یاد دارم میگیرم که "تمام" آدمها و موجودات رو دوست داشته باشم. این دستاوردم برام به شدت باارزشه.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  8. #1698
    Senior Member Beginner آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2012
    رشته و دانشگاه
    M.Sc In Civil Engineering
    ارسال‌ها
    586

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    بعد از یه سال و خورده ای زندگی توی این کشور دارم یاد میگیرم که:
    1. Overthinking و overreacting نکنم. واقعا نیازی نیست همه عمرو بشینی همه چی رو پیش بینی کنی. قبول دارم که فرهنگ و شرایط کشور ما متفاوته و ما واقعا اگه همش پیش بینی نکنیم و نگران فردا نباشیم، واقعا فردا نامعلوم میشه و ممکنه حتی به تیرگی بگراید! ولی همین که میبینی که توی دنیا آدمایی وجود دارن که اونجوری زندگی نمیکنن، خیلی بهت حس خوبی میده.
    2. کانادا داره کمک میکنه من اون حس عذاب وجدان و گناهکار بودن همیشگیمو که توی جامعه م اتوماتیک بهم منتقل شده بذارم کنار کم کم. خیلی چیزا در جهان در کنترل من نیست. قرار نیست براش حس گناه کنم که. مقصر همه چیز من نیستم.
    3. دارم یاد میگیرم چیزایی که در کنترل من هست رو به درستی کنترل کنم. کارایی که از عهده م برمیاد رو به درستی انجام بدم و بقیه ش رو بسپرم به زمان و به دنیا.
    4. دارم یاد میگیرم که توی این دنیا نه من جای کسی رو تنگ کردم نه کسی جای من رو تنگ کرده. دنیا خیلی بزرگتر از این حرفاست.
    5. اینجا به بچه ها یاد دادن: اگه سلام کردی و دیدی زیاد گرم نمیگیرن، توام گرم نگیر. چیزی که یه ایرانی ممکنه حس کنه: این کاناداییا سرد هستن! البته تو نگاه اول نه، بعد یه ماه ممکنه به این برسی (دیدم که میگم)، ولی قضیه ش اینه که به این طفلکا یاد دادن که بابا! اگه کسی باهات گرم نمیگیره شاید حوصله نداره کلا، شاید گرفتاره، مشغوله. اصلا کلا از آدمیزاد خوشش نمیاد، خلوتشو به هم نزن!
    6. یه جور عقده هست، که ما متوجه ش نیستیم ولی گریبان خیلییییاااامونو گرفته (اگه اغراق نکنم و نگم همه مون، که کم ندیدم توی ایرانیای دور و برم) دارم یاد میگیرم اون رو بذارم کنار.
    7. دارم یاد میگیرم آدما رو اونجوری که هستن قبول کنم و ته مخم حرص نخورم.
    8. به من یاد داد این کشور: تو نیکی می کن و در دجله انداز، تو ایران اینو هر ررووووززززز توی گوش ما میخونن و تهش ما میشیم یه عالمه آدم زیرآب زن که نه هوای همو داریم نه کلا احترامی برای بشریت قائل هستیم و فقط میخوایم خرمون از پل رد بشه. چه بسا، خیلی وقتا عمدا بقیه رو اذیت میکنیم (اذیتای کوچیک یا بزرگ) که یه ذره دلمون راضی بشه و اون عقده هایی که از بچگی در ما مونده یه ذره کمتر بشه. اینجا یاد گرفتم که اگر گریه من باعث خنده کسی بشه یه ذره غیرعادیه ولی اکی هست. ولی خنده من نباید دل کسی رو به درد بیاره. دقیقا برعکس اون چیزی که خیلی وقتا توی کشورم دیدم.
    نمیفهمم. این بچه های کانادایی، این شاگردام، همه، اینا با اون درسای نسبتا ضعیفشون، مگر چجوری اینا رو تربیت کردن، که درس و تحصیل اینا از درس و تحصیل هم سن هاشون توی ایران ضعیفتره ولی درونشون و تربیتشون اینقدر غنی هست؟! اینقدر بی عقده هستن؟ حس انتقام گرفتن ندارن؟! همش کمکت میکنن! نمیگم همشون. ولی اکثر جامعه اینجوریه.
    مگه به اینا چی یاد میدن تو این مدارس؟!
    کاش میشد یه فرصتی داشتم، میشدم 6 ساله، میرفتم مدرسه اینا درس میخوندم ببینم چجوری اینا رو تربیت میکنن؟!


    به دخترای کانادایی میگن خشک و سرد هستن، ولی من دخترای کانادایی خیلیییی بامعرفت و بامحبتی میشناسم اینجا که بابت داشتن همچین دوستایی خیلی خدا رو شکر میکنم. دخترای اینجا به شدت باجرات و قوی و مهربون و دوست داشتنی هستن (و پسراشون باشخصیت و دوباره دوست داشتنی).

    9. یاد گرفتم که بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم توانایی دارم. یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و برای خودم احترام قائل باشم (فارغ از گفتنش، خیلی از ماها میگیم برای خودمون احترام قائلیم ولی هیچ احترام قائل نیستیم عملا)
    در نهایت یاد دارم میگیرم که "تمام" آدمها و موجودات رو دوست داشته باشم. این دستاوردم برام به شدت باارزشه.
    چقدر خوب. نگاه متین و نظرات قابل تاملی دارید.
    برای من، خوندن نظرات شما، یه جورایی میشه گفت هم خوانی "تصورات" با "انتظارات" رو تداعی کرد.
    از یه طرف حس خوبی داره مهاجرت به چنین فرهنگی، از یه طرف دلمون میگیره که چرا فرهنگ خودمون اینگونه نیست.
    در مورد ناهنجاری های خاص ما ایرانیها (که خود منم به شدت ازشون بهرمندم) امیدوارم امیدوارم در ارتباط با اون جامعه، ازشون کاسته بشه.
    و مگر زندگی چیست؟ خیال آسوده یک نگاه ...


  9. #1699
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    1,946

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    بعد از یه سال و خورده ای زندگی توی این کشور دارم یاد میگیرم که:
    1. Overthinking و overreacting نکنم. واقعا نیازی نیست همه عمرو بشینی همه چی رو پیش بینی کنی. قبول دارم که فرهنگ و شرایط کشور ما متفاوته و ما واقعا اگه همش پیش بینی نکنیم و نگران فردا نباشیم، واقعا فردا نامعلوم میشه و ممکنه حتی به تیرگی بگراید! ولی همین که میبینی که توی دنیا آدمایی وجود دارن که اونجوری زندگی نمیکنن، خیلی بهت حس خوبی میده.
    2. کانادا داره کمک میکنه من اون حس عذاب وجدان و گناهکار بودن همیشگیمو که توی جامعه م اتوماتیک بهم منتقل شده بذارم کنار کم کم. خیلی چیزا در جهان در کنترل من نیست. قرار نیست براش حس گناه کنم که. مقصر همه چیز من نیستم.
    3. دارم یاد میگیرم چیزایی که در کنترل من هست رو به درستی کنترل کنم. کارایی که از عهده م برمیاد رو به درستی انجام بدم و بقیه ش رو بسپرم به زمان و به دنیا.
    4. دارم یاد میگیرم که توی این دنیا نه من جای کسی رو تنگ کردم نه کسی جای من رو تنگ کرده. دنیا خیلی بزرگتر از این حرفاست.
    5. اینجا به بچه ها یاد دادن: اگه سلام کردی و دیدی زیاد گرم نمیگیرن، توام گرم نگیر. چیزی که یه ایرانی ممکنه حس کنه: این کاناداییا سرد هستن! البته تو نگاه اول نه، بعد یه ماه ممکنه به این برسی (دیدم که میگم)، ولی قضیه ش اینه که به این طفلکا یاد دادن که بابا! اگه کسی باهات گرم نمیگیره شاید حوصله نداره کلا، شاید گرفتاره، مشغوله. اصلا کلا از آدمیزاد خوشش نمیاد، خلوتشو به هم نزن!
    6. یه جور عقده هست، که ما متوجه ش نیستیم ولی گریبان خیلییییاااامونو گرفته (اگه اغراق نکنم و نگم همه مون، که کم ندیدم توی ایرانیای دور و برم) دارم یاد میگیرم اون رو بذارم کنار.
    7. دارم یاد میگیرم آدما رو اونجوری که هستن قبول کنم و ته مخم حرص نخورم.
    8. به من یاد داد این کشور: تو نیکی می کن و در دجله انداز، تو ایران اینو هر ررووووززززز توی گوش ما میخونن و تهش ما میشیم یه عالمه آدم زیرآب زن که نه هوای همو داریم نه کلا احترامی برای بشریت قائل هستیم و فقط میخوایم خرمون از پل رد بشه. چه بسا، خیلی وقتا عمدا بقیه رو اذیت میکنیم (اذیتای کوچیک یا بزرگ) که یه ذره دلمون راضی بشه و اون عقده هایی که از بچگی در ما مونده یه ذره کمتر بشه. اینجا یاد گرفتم که اگر گریه من باعث خنده کسی بشه یه ذره غیرعادیه ولی اکی هست. ولی خنده من نباید دل کسی رو به درد بیاره. دقیقا برعکس اون چیزی که خیلی وقتا توی کشورم دیدم.
    نمیفهمم. این بچه های کانادایی، این شاگردام، همه، اینا با اون درسای نسبتا ضعیفشون، مگر چجوری اینا رو تربیت کردن، که درس و تحصیل اینا از درس و تحصیل هم سن هاشون توی ایران ضعیفتره ولی درونشون و تربیتشون اینقدر غنی هست؟! اینقدر بی عقده هستن؟ حس انتقام گرفتن ندارن؟! همش کمکت میکنن! نمیگم همشون. ولی اکثر جامعه اینجوریه.
    مگه به اینا چی یاد میدن تو این مدارس؟!
    کاش میشد یه فرصتی داشتم، میشدم 6 ساله، میرفتم مدرسه اینا درس میخوندم ببینم چجوری اینا رو تربیت میکنن؟!


    به دخترای کانادایی میگن خشک و سرد هستن، ولی من دخترای کانادایی خیلیییی بامعرفت و بامحبتی میشناسم اینجا که بابت داشتن همچین دوستایی خیلی خدا رو شکر میکنم. دخترای اینجا به شدت باجرات و قوی و مهربون و دوست داشتنی هستن (و پسراشون باشخصیت و دوباره دوست داشتنی).

    9. یاد گرفتم که بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم توانایی دارم. یاد گرفتم که خودم رو دوست داشته باشم و برای خودم احترام قائل باشم (فارغ از گفتنش، خیلی از ماها میگیم برای خودمون احترام قائلیم ولی هیچ احترام قائل نیستیم عملا)
    در نهایت یاد دارم میگیرم که "تمام" آدمها و موجودات رو دوست داشته باشم. این دستاوردم برام به شدت باارزشه.
    دقیقا همین امروز با همسرم در مورد یک موضوعی تو مدرسه دخترم صحبت میکردیم و همسرم گفت چرا من تو بین دانشجوهایی که میان تو شرکتمون اصلا این چیزها را نمیبینم و به این نتیجه رسیدیم که تو مدرسه همه جور بچه ای با همه جور فرهنگی هست ولی اینجا در سطح دانشگاه اونم رشته های خوب یه جورایی بچه ها گلچین شده هستن . هم از نظر شرایط اقتصادی خانواده هم از نظر فرهنگی که به تحصیلات اهمیت میدن و هم از این نظر که خودشون هم درسخون بودن که تونستن بیان دانشگاه .شما تو محیطی هستید که از یک مدرسه 1500 نفری کلا 200 تا خوبش وارد شدن .(عدد ها را همینطوری مثال زدم , من آمار دقیق را ندارم) ولی اون 1300 تا باقیمانده هم تو محیط هستن و تو مدارس جو به این خوبی که شما تصور میکنید نیست.
    البته من منکر چیزهایی که تو مدرسه یاد میگیرن و کاملا متفاوت با ایران هست نمیشم ولی همه آدم های این جامعه هم مثل تمام جوامع خوب نیستن فقط یه جورایی ماها به خاطر نوع کار و شرایط با خوب هاش در ارتباط هستیم.

  10. #1700
    ApplyAbroad Hero anihoo آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    1,695

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط newapplicant نمایش پست ها
    دقیقا همین امروز با همسرم در مورد یک موضوعی تو مدرسه دخترم صحبت میکردیم و همسرم گفت چرا من تو بین دانشجوهایی که میان تو شرکتمون اصلا این چیزها را نمیبینم و به این نتیجه رسیدیم که تو مدرسه همه جور بچه ای با همه جور فرهنگی هست ولی اینجا در سطح دانشگاه اونم رشته های خوب یه جورایی بچه ها گلچین شده هستن . هم از نظر شرایط اقتصادی خانواده هم از نظر فرهنگی که به تحصیلات اهمیت میدن و هم از این نظر که خودشون هم درسخون بودن که تونستن بیان دانشگاه .شما تو محیطی هستید که از یک مدرسه 1500 نفری کلا 200 تا خوبش وارد شدن .(عدد ها را همینطوری مثال زدم , من آمار دقیق را ندارم) ولی اون 1300 تا باقیمانده هم تو محیط هستن و تو مدارس جو به این خوبی که شما تصور میکنید نیست.
    البته من منکر چیزهایی که تو مدرسه یاد میگیرن و کاملا متفاوت با ایران هست نمیشم ولی همه آدم های این جامعه هم مثل تمام جوامع خوب نیستن فقط یه جورایی ماها به خاطر نوع کار و شرایط با خوب هاش در ارتباط هستیم.
    چیزی که من دیدم حتی محله به محله بچه های مدرسه فرهنگشون فرق میکنه.
    به هرکجا که روی آسمان به رنگ شیشه های عینکی ست که به چشم زده ای.

    Landing :2014



علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •