صفحه 149 از 219 نخستنخست ... 4999139140141142143144145146147148149150151152153154155156157158159199 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,481 تا 1,490 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #1481
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط doctocanada نمایش پست ها
    والا پذیرشی که گرفتم اینه : master by re search ژنتیک . اصلا نمیدونم بازار کارش چجوره و بعدش کجا کار پیدا میشه و ایا اصلا پیدا میشه یا اتلاف وقته ؟
    میخام بدونم کلا درامد خالصی که هر ماه در میاد معمولا چفدره ؟ 2تا 3 تا ؟
    این ریسرچ شما همان RA دانشحویی است که با ریسرچر شغلی که براکت آنرا سرج میتوان کرد، متفاوت است. در آمد شما در این دوره همین فاند تحصیلی است که در ازای آن باید موضوع تحقیق را برای پایان نامه پیش ببرید و توویشن و کمک هزینه نیز از محل این فاند یا فاندهای مشابه نظیر TA تامین میشود. پس از فارغ التحصیلی اگر بتوانید موقعیت ریسرچ اسیستنت یا ریسرچر در موسسه یا شرکتی بگیرید (مثل شرکتهای دارویی، های تک و..) عموما حداقل حقوقها از 60-70K درسال شروع میشود و بیشتر هم بنا به توان و تجربه و موقعیت (جغرافیایی، سختی کار، ماهیت کار(خطر، شیمیایی و...)) می تواند باشد، اما عموما موقغیتهای ریسرج بیس شرکتها یا دانشگاهها توسط افراد با سابقه کار روی موضوع مورد نظر (معمولا فارغ التحصیلان مرتبط دکتری همان شاخه که به عنوان پست داک روی موضوع کار میکنند یا پروژه های تحقیقاتی مشترک با دانشگاه) پر میشود و برای فارغ التحصیل مستر همان رشته با دوسال و اندی سابقه ممکن است پیداکردن این موقعیت سخت باشد. البته موقعیتهای مشابهی در شرکتهای دارویی بخش تحقیق و توسعه و نظایر آن چنین مواردی برای فارغ التحصیلان مستر نیز وجود دارد، ولی در هرحال پس از آن فارغ التحصیلی هرعنوان شغلی دیگری را نیز میتوان مشابه این عنوان جستجو کرد و طبعا ریسرج اسیستنت نیز می تواند بخشی از آن باشد که البته براکت درآمدی پایین تری و شرایط بعضا پارت تایم را نیز ممکن است برای شروع داشته باشد.
    در کل به این عنوان به شکل یک فاند دانشجویی برای گرفتن مدرکو نه شغل ریسرچر نگاه کنید که با آن ممکن است بتوان شغلی در زمینه ژنتیک و نه لزوما ریسرچ پیدا کرد. اینکه از این دوره بتوان برای گرفتن رفرنس و لینکهای بازار کار نیز استفاده کرد قطعا محتمل است. برخی از دوستان گروه پزشکی ایرانی نیز برای تکمیل بخشی از پروسه الزامی معرفی رفرنس و ارزیابی و امکان اجازه کار پزشکی در کانادا، دوره های ریسرچ اینچنینی را طی می کنند که از جزییات و چگونگی آن اطلاع دقیقی ندارم و میتوانید تحقیق بیشتری در خصوص ملزومات و پیش نیازهای آن با افراد مطلع این رشته که قبلا این مرحله را گذرانده اند انجام دهید. شاید به این نتیجه برسید که همزمان مراحل ارزیابی و اجازه کار در حرفه خودتان را نیز پیش ببرید که فرصت مناسبی خواهید داشت.
    موفق باشید
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  2. #1482

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام، میخواستم بدونم، این تصوراتم درست هست ؟

    1- آیا درآمد و خرج و مخارج در کانادا به طور میانگین برای یک نفر مهندس، بدین صورت هست ؟؟ یا متفاوت هست ؟؟

    درآمد سالانه : 60 هزار تا 160 هزار دلار
    مخارج اجاره مسکن و خوراک : 12 هزار تا 15هزار دلار
    مالیات بر درآمد : 50 % درآمد سالانه

    2- من تصورم این هست اگر یک مهندس بخواد در کانادا برای دیگران کار کنه، در بهترین حالت8 تا 10 سال طول میکشه تا بتونه یک خونه خریداری کنه ! البته بدون وام ! و درصورت دریافت وام هم امکان پس انداز آنچنانی وجود نخواهد داشت، صرفا یک زندگی معمولی در حد متوسط، یک خانه و یک ماشین و در حدی که نیازی به قرض کردن از دیگران برای امور معمولی نداشته باشد، وجود دارد.

    3- افرادی که با سرمایه بیشتری وارد کانادا می شوند؛ و خوداشتغالی دارند، دارای درآمد بالاتر، سطح رفاهی و زندگی بهتری در کانادا هستند.

    به نظرتون تصور من درست هست ؟؟
    فرصت را از دست مده و در كار سستي مكن كه ميوه آن ذلت است .

  3. #1483
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    4,779

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط elhameli نمایش پست ها
    سلام، میخواستم بدونم، این تصوراتم درست هست ؟

    1- آیا درآمد و خرج و مخارج در کانادا به طور میانگین برای یک نفر مهندس، بدین صورت هست ؟؟ یا متفاوت هست ؟؟

    درآمد سالانه : 60 هزار تا 160 هزار دلار
    مخارج اجاره مسکن و خوراک : 12 هزار تا 15هزار دلار
    مالیات بر درآمد : 50 % درآمد سالانه

    2- من تصورم این هست اگر یک مهندس بخواد در کانادا برای دیگران کار کنه، در بهترین حالت8 تا 10 سال طول میکشه تا بتونه یک خونه خریداری کنه ! البته بدون وام ! و درصورت دریافت وام هم امکان پس انداز آنچنانی وجود نخواهد داشت، صرفا یک زندگی معمولی در حد متوسط، یک خانه و یک ماشین و در حدی که نیازی به قرض کردن از دیگران برای امور معمولی نداشته باشد، وجود دارد.

    3- افرادی که با سرمایه بیشتری وارد کانادا می شوند؛ و خوداشتغالی دارند، دارای درآمد بالاتر، سطح رفاهی و زندگی بهتری در کانادا هستند.

    به نظرتون تصور من درست هست ؟؟

    به دنیای کاپیتالیسم خوش آمدید.

    1. مخارج مسکن بشدت در نقاط مختلف کانادا متغیر هست بنابراین فرض 12 تا 15 هزار دلار برای مخارج مسکن و خوراک سالیانه در شهرهای بزرگ زیاد درست نیست.
    2. کمتر کسی بدون وام ملک خریداری می کنه حتی کسانی که سرمایه کافی دارند. شما با داشتن یک شغل ثابت می تونید براحتی خانه با وام خریداری کنید. با فرض اینکه پس انداز زیادی براتون باقی نمونه همان ملکی که خریداری می کنید حکم قلک شما را خواهد داشت. خیلی از پا به سن گذاشته ها اینجا بعد از بیست سال که وام ملک تمام شد اون را می فروشند و با بخشی از پول یک آپارتمان کوچک تهیه می کنند و مابقیش را خرج می کنند.
    3. این اصل جهانی است، منحصر به کانادا نیست.
    Solitary trees, if they grow at all, grow strong.

  4. #1484
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط elhameli نمایش پست ها
    سلام، میخواستم بدونم، این تصوراتم درست هست ؟

    1- آیا درآمد و خرج و مخارج در کانادا به طور میانگین برای یک نفر مهندس، بدین صورت هست ؟؟ یا متفاوت هست ؟؟

    درآمد سالانه : 60 هزار تا 160 هزار دلار
    مخارج اجاره مسکن و خوراک : 12 هزار تا 15هزار دلار
    مالیات بر درآمد : 50 % درآمد سالانه

    2- من تصورم این هست اگر یک مهندس بخواد در کانادا برای دیگران کار کنه، در بهترین حالت8 تا 10 سال طول میکشه تا بتونه یک خونه خریداری کنه ! البته بدون وام ! و درصورت دریافت وام هم امکان پس انداز آنچنانی وجود نخواهد داشت، صرفا یک زندگی معمولی در حد متوسط، یک خانه و یک ماشین و در حدی که نیازی به قرض کردن از دیگران برای امور معمولی نداشته باشد، وجود دارد.

    3- افرادی که با سرمایه بیشتری وارد کانادا می شوند؛ و خوداشتغالی دارند، دارای درآمد بالاتر، سطح رفاهی و زندگی بهتری در کانادا هستند.

    به نظرتون تصور من درست هست ؟؟
    1. مالیات بر درآمد خیلی پایینتر از رقمی است که شما برآورد کردید. مالیات بردرآمد پله ای حساب میشه و برای درآمدی در حد 150-160 هزار دلار شاید حدود 35 درصد کل حقوق بشه. برای درآمدهای پایین خیلی کمتر.

    2. شما وقتی کار بگیرید معمولا در عرض یکسال با وام بانکی میتونید خانه بخرید. هیچ کس بدون وام بانکی و بصورت نقد خونه نمیخره. امکان پس انداز هم هست.

    3. بستگی دارد به نوع خود اشتغالی. بالقوه بله امکانش هست ولی داشتن بیزینس هم همیشه ریسک های خودش را دارد.

  5. #1485
    Global Moderator

    Simon آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Oct 2007
    ارسال‌ها
    16,556

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    کاربران گرامی

    با سلام و احترام

    پست های نامرتبط بدون ارسال پیام خصوصی حذف شدند. لطفا به عنوان تاپیک توجه بفرمایید: " فقط کانادا" .


    ممنون
    اطلاعیه مهم در بخش آمریکا
    اطلاعیه مهم در بخش کانادا

    شبیه ساز آزمون تافل را از کجا دانلود کنیم؟
    از پاسخ دادن به پیام خصوصی یا پیام بازدید کننده ایی که در سطح انجمن قابل مطرح کردن است معذورم.

  6. #1486
    Junior Member Reza2kn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    ارسال‌ها
    43

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام به همه دوستان.
    چون هنوز موفق نشدم به کانادا وارد بشم، نمیخواستم اینجا پست بذارم، ولی چون یه بحث هایی شده بود که میگفتن هرکسی که پول کافی داشته باشه و ... دلیلی نداره مهاجرت کنه، میخواستم نظر و دیدگاه خودمو بگم.

    وضع مالی من در حال حاضر میتونه به عنوان "Not Good" یا حتی "Horrible" دسته بندی بشه، جدا از اونم شاید برخلاف تعدادی زیادی از جوونای ایران، وضعیتی دارم که اگه تو یه کشور توسعه یافته مثل کانادا بودم خیلی راحت میتونستم یه کار و درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم، ولی تو کشور خودم هیچ کسی قبولم نداره..

    جدا از همه اینها، حتی اگر شرایط برعکس بود و من ماهیانه 100 میلیارد تومن درآمد داشتم، نصف شهر به نام من بود، بهترین ماشینا رو داشتم و... (you get the idea) باز هم حاضر نبودم جوونی و به صورت کلی بقیه عمرم رو اینجا تلف کنم. چون مشکل اصلی من تو اینجا، پول نیست. من هرچقدر هم پول داشته باشم، مردم اینجا همینی که هستن میمونن، وضعیت نیروهای اجرایی مملکت همینه که هست میمونه، امکانات رفاهی و تفریحی و هزار تا چیز دیگه به همین صورت میمونه و فرقی به حال من نمیکنه..

    درسته دوستان میگن وقتی ما بریم اروپا، غریبه ایم و اون سرزمین مال ما نیست و این بحثا. ولی یه کسی مثل منم هست که حتی تو همین سرزمین هم احساس غریبی میکنه! همین مردم و از خودش نمیدونه و میبینه با افراد خارجی خیلی خیلی بهتر میتونه ارتباط برقرار کنه! مگه غربت فقط باید این باشه که شما از لحاظ فیزیکی با اون نقطه جفرافیایی که توش به دنیا اومدی فاصله داشته باشی؟ باوجود اینکه نژاد پرستی و سردی رو تو خیلی از جاهای اروپا به خصوص آلمان دیدم، ولی برای مثال یکی از دوستانم هست که الان 2 ساله اسکاتلند زندگی میکنه و تازه با وجود اینکه با پناهندگی رفت، از همون بدو ورودش تا حالا یه بار بهش بی احترامی نشده! یه بار در حقش تبعیض قائل نشدن!

    شاید جالبیش هم این باشه که پل های خیلی زیادی بین من و مهاجرت وجود دارن.. پل هایی که شاید واسه خیلی از افراد وجود نداشته باشن. من خیلی از چیزایی که به صورت خدادادی یا شانسی تو زندگی خیلی ها هست رو ندارم که بخواد مهاجرت رو برام آسون کنه، ولی یه چیزی که دارم، سماجت و پشتکار خاصیه که تو تمام عمرم تو وجود 5 نفرم ندیدم! واسه همین با تمام جونم تلاش میکنم تا بتونم برم و زندگی که لیاقتش رو دارم رو تو ونکوور (که خیلی وقت ها به عنوان یکی از گرون ترین شهر های دنیا دسته بندی میشه) بسازم..

    پس نکته اینه: درسته که دوست داشتم کشورم بیشتر از اینها بهم اهمیت میداد و احترام میذاشت، ولی با این اوضاع، حتی اگر اینجا تو بهترین شرایط ممکن هم زندگی می کردم، حاضر نبودم که بمونم.. چون شما پول در میاری که چی بشه؟! که از زندگی لذت ببری دیگه؟! حالا این لذت هم از راههای بسیار مختلفی بدست میاد. زندگی تو اینجا واسه من لذتی نداره و مخصوصا در مقایسه با یه جایی مثل ونکوور، حتی 0 هم نیست.. کاری هم به درآمد و این مسائل نداره.

    ببخشید اگه طولانی شد.

    موفق باشید

  7. #1487
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    4,779

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reza2kn نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان.
    چون هنوز موفق نشدم به کانادا وارد بشم، نمیخواستم اینجا پست بذارم، ولی چون یه بحث هایی شده بود که میگفتن هرکسی که پول کافی داشته باشه و ... دلیلی نداره مهاجرت کنه، میخواستم نظر و دیدگاه خودمو بگم.

    وضع مالی من در حال حاضر میتونه به عنوان "Not Good" یا حتی "Horrible" دسته بندی بشه، جدا از اونم شاید برخلاف تعدادی زیادی از جوونای ایران، وضعیتی دارم که اگه تو یه کشور توسعه یافته مثل کانادا بودم خیلی راحت میتونستم یه کار و درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم، ولی تو کشور خودم هیچ کسی قبولم نداره..

    جدا از همه اینها، حتی اگر شرایط برعکس بود و من ماهیانه 100 میلیارد تومن درآمد داشتم، نصف شهر به نام من بود، بهترین ماشینا رو داشتم و... (you get the idea) باز هم حاضر نبودم جوونی و به صورت کلی بقیه عمرم رو اینجا تلف کنم. چون مشکل اصلی من تو اینجا، پول نیست. من هرچقدر هم پول داشته باشم، مردم اینجا همینی که هستن میمونن، وضعیت نیروهای اجرایی مملکت همینه که هست میمونه، امکانات رفاهی و تفریحی و هزار تا چیز دیگه به همین صورت میمونه و فرقی به حال من نمیکنه..

    درسته دوستان میگن وقتی ما بریم اروپا، غریبه ایم و اون سرزمین مال ما نیست و این بحثا. ولی یه کسی مثل منم هست که حتی تو همین سرزمین هم احساس غریبی میکنه! همین مردم و از خودش نمیدونه و میبینه با افراد خارجی خیلی خیلی بهتر میتونه ارتباط برقرار کنه! مگه غربت فقط باید این باشه که شما از لحاظ فیزیکی با اون نقطه جفرافیایی که توش به دنیا اومدی فاصله داشته باشی؟ باوجود اینکه نژاد پرستی و سردی رو تو خیلی از جاهای اروپا به خصوص آلمان دیدم، ولی برای مثال یکی از دوستانم هست که الان 2 ساله اسکاتلند زندگی میکنه و تازه با وجود اینکه با پناهندگی رفت، از همون بدو ورودش تا حالا یه بار بهش بی احترامی نشده! یه بار در حقش تبعیض قائل نشدن!

    شاید جالبیش هم این باشه که پل های خیلی زیادی بین من و مهاجرت وجود دارن.. پل هایی که شاید واسه خیلی از افراد وجود نداشته باشن. من خیلی از چیزایی که به صورت خدادادی یا شانسی تو زندگی خیلی ها هست رو ندارم که بخواد مهاجرت رو برام آسون کنه، ولی یه چیزی که دارم، سماجت و پشتکار خاصیه که تو تمام عمرم تو وجود 5 نفرم ندیدم! واسه همین با تمام جونم تلاش میکنم تا بتونم برم و زندگی که لیاقتش رو دارم رو تو ونکوور (که خیلی وقت ها به عنوان یکی از گرون ترین شهر های دنیا دسته بندی میشه) بسازم..

    پس نکته اینه: درسته که دوست داشتم کشورم بیشتر از اینها بهم اهمیت میداد و احترام میذاشت، ولی با این اوضاع، حتی اگر اینجا تو بهترین شرایط ممکن هم زندگی می کردم، حاضر نبودم که بمونم.. چون شما پول در میاری که چی بشه؟! که از زندگی لذت ببری دیگه؟! حالا این لذت هم از راههای بسیار مختلفی بدست میاد. زندگی تو اینجا واسه من لذتی نداره و مخصوصا در مقایسه با یه جایی مثل ونکوور، حتی 0 هم نیست.. کاری هم به درآمد و این مسائل نداره.

    ببخشید اگه طولانی شد.

    موفق باشید

    ببخشید اینطوری می گم دوست عزیز ولی با هر کس که صحبت می کنید دقیقا همین حرف های شما را می زنه، همه ماشالله متخصص که در حقش ظلم شده، همه اگر بیان یک کشور جهان اول آنا موفق و پولدار می شن، همه هم شکر خدا جوری پشتکار دارند که هیچکس نداره. اگر این خصوصیات را داشته باشید امکان نداره در ایران متمول و بسیار موفق نباشید.
    Solitary trees, if they grow at all, grow strong.

  8. #1488
    ApplyAbroad Hero ali.1361 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    1,020

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reza2kn نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان.
    چون هنوز موفق نشدم به کانادا وارد بشم، نمیخواستم اینجا پست بذارم، ولی چون یه بحث هایی شده بود که میگفتن هرکسی که پول کافی داشته باشه و ... دلیلی نداره مهاجرت کنه، میخواستم نظر و دیدگاه خودمو بگم.

    وضع مالی من در حال حاضر میتونه به عنوان "Not Good" یا حتی "Horrible" دسته بندی بشه، جدا از اونم شاید برخلاف تعدادی زیادی از جوونای ایران، وضعیتی دارم که اگه تو یه کشور توسعه یافته مثل کانادا بودم خیلی راحت میتونستم یه کار و درآمد خیلی خوبی رو داشته باشم، ولی تو کشور خودم هیچ کسی قبولم نداره..

    جدا از همه اینها، حتی اگر شرایط برعکس بود و من ماهیانه 100 میلیارد تومن درآمد داشتم، نصف شهر به نام من بود، بهترین ماشینا رو داشتم و... (you get the idea) باز هم حاضر نبودم جوونی و به صورت کلی بقیه عمرم رو اینجا تلف کنم. چون مشکل اصلی من تو اینجا، پول نیست. من هرچقدر هم پول داشته باشم، مردم اینجا همینی که هستن میمونن، وضعیت نیروهای اجرایی مملکت همینه که هست میمونه، امکانات رفاهی و تفریحی و هزار تا چیز دیگه به همین صورت میمونه و فرقی به حال من نمیکنه..

    درسته دوستان میگن وقتی ما بریم اروپا، غریبه ایم و اون سرزمین مال ما نیست و این بحثا. ولی یه کسی مثل منم هست که حتی تو همین سرزمین هم احساس غریبی میکنه! همین مردم و از خودش نمیدونه و میبینه با افراد خارجی خیلی خیلی بهتر میتونه ارتباط برقرار کنه! مگه غربت فقط باید این باشه که شما از لحاظ فیزیکی با اون نقطه جفرافیایی که توش به دنیا اومدی فاصله داشته باشی؟ باوجود اینکه نژاد پرستی و سردی رو تو خیلی از جاهای اروپا به خصوص آلمان دیدم، ولی برای مثال یکی از دوستانم هست که الان 2 ساله اسکاتلند زندگی میکنه و تازه با وجود اینکه با پناهندگی رفت، از همون بدو ورودش تا حالا یه بار بهش بی احترامی نشده! یه بار در حقش تبعیض قائل نشدن!

    شاید جالبیش هم این باشه که پل های خیلی زیادی بین من و مهاجرت وجود دارن.. پل هایی که شاید واسه خیلی از افراد وجود نداشته باشن. من خیلی از چیزایی که به صورت خدادادی یا شانسی تو زندگی خیلی ها هست رو ندارم که بخواد مهاجرت رو برام آسون کنه، ولی یه چیزی که دارم، سماجت و پشتکار خاصیه که تو تمام عمرم تو وجود 5 نفرم ندیدم! واسه همین با تمام جونم تلاش میکنم تا بتونم برم و زندگی که لیاقتش رو دارم رو تو ونکوور (که خیلی وقت ها به عنوان یکی از گرون ترین شهر های دنیا دسته بندی میشه) بسازم..

    پس نکته اینه: درسته که دوست داشتم کشورم بیشتر از اینها بهم اهمیت میداد و احترام میذاشت، ولی با این اوضاع، حتی اگر اینجا تو بهترین شرایط ممکن هم زندگی می کردم، حاضر نبودم که بمونم.. چون شما پول در میاری که چی بشه؟! که از زندگی لذت ببری دیگه؟! حالا این لذت هم از راههای بسیار مختلفی بدست میاد. زندگی تو اینجا واسه من لذتی نداره و مخصوصا در مقایسه با یه جایی مثل ونکوور، حتی 0 هم نیست.. کاری هم به درآمد و این مسائل نداره.

    ببخشید اگه طولانی شد.

    موفق باشید
    اشتباه ميكنيد دوست عزيز!
    شما در اينجا هر چقدر هم بهتون احترام بگذارند و كاري به كارتون نداشته باشند باز هم غريبه در نظر اونا غريبه هستيد اصلا فكر نكنيد اينجا شما رو به عنوان يك كانادايي قبول ميكنند! شما ميتونيد از يك سري امكانات كه براي همه مهيا هست به شرط اينكه پولش رو پرداخت كنيد استفاده كنيد مردم هم به علت فرهنگ بالا به شما احترام ميگذارند اما اينكه اين عاملي باشه كه اينجا وطن شماست خير هيچ وقت اتفاق نميوفته


  9. #1489
    Junior Member Reza2kn آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jul 2012
    ارسال‌ها
    43

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ali.1361 نمایش پست ها
    اشتباه ميكنيد دوست عزيز!
    نقل قول نوشته اصلی توسط ali.1361 نمایش پست ها
    شما در اينجا هر چقدر هم بهتون احترام بگذارند و كاري به كارتون نداشته باشند باز هم غريبه در نظر اونا غريبه هستيد اصلا فكر نكنيد اينجا شما رو به عنوان يك كانادايي قبول ميكنند! شما ميتونيد از يك سري امكانات كه براي همه مهيا هست به شرط اينكه پولش رو پرداخت كنيد استفاده كنيد مردم هم به علت فرهنگ بالا به شما احترام ميگذارند اما اينكه اين عاملي باشه كه اينجا وطن شماست خير هيچ وقت اتفاق نميوفته
    حتی اگر هم اینطور باشه، بهتر از ایران هست..
    مگه مثلا یه جا مثل ونکوور کلا چند درصدش کانادایی هست که بخوان من رو به عنوان یه کانادایی قبول بکنن یا نکنن؟!
    مگه من جز احترام و آرامش چیز دیگه ای رو از مردم میخوام؟!

    اتفاقا من میخوام که مردم هیچ کاری باهام نداشته باشن!! چون خودم سیستمم طوری هست که کاری به کار دیگران ندارم و وقتی تو خیابون راه میرم، حواسم به همه آدمای دور و ورم نیست ببینم کی چی پوشیده، چیکار میکنه، کجا رو نگاه میکنه و ... و این سبک واقعا تا حالا کلی برام دردسرساز شده، چون بیشتر مردم ما اینطور نیستن..

    همین که اونجا کسی کاری به کارم نداشته باشه و تو برخورد باهام هم محترمانه رفتار کنن، کافیه.. جدا از تجربه دوستان و بستگانی هم که تو کانادا دارم، بعید میدونم مردم کانادا بخوان خیلی مثل یه غریبه یا با سردی یا هرجور نامناسب دیگه ای باهام رفتار کنن..

    به هر حال ممنون از جوابت.


    نقل قول نوشته اصلی توسط uxmal09 نمایش پست ها
    ببخشید اینطوری می گم دوست عزیز ولی با هر کس که صحبت می کنید دقیقا همین حرف های شما را می زنه، همه ماشالله متخصص که در حقش ظلم شده، همه اگر بیان یک کشور جهان اول آنا موفق و پولدار می شن، همه هم شکر خدا جوری پشتکار دارند که هیچکس نداره. اگر این خصوصیات را داشته باشید امکان نداره در ایران متمول و بسیار موفق نباشید.
    نه عزیز، مشکلی نیست. اتفاقا چند مدت پیش استادم هم دقیقا همین حرف رو زد و گفت هرکسی بخواد اونور موفق باشه، حتما همین طرف هم میتونه. (که باهاش مخالفم)

    من ادعا نکردم که متخصص هستم، ولی واقعا تو زمینه کاری خودم (مربیگری بدنسازی و به خصوص تمرین با بیماران) به جایی رسیدم که به جرئت میتونم بگم از بخش خیلی زیادی از آدمای شهر یا کشور خودم بیشتر اطلاعات دارم..

    بازم ادعا نمیکنم که من خیلی سرم میشه! (اصلا اینطور نیست!) دارم میگم که افراد این کاره داخل ایران هیچی سرشون نمیشه که یکی مثل من میتونه خودش رو اینطوری از جامعه جدا کنه..

    ببین من علاوه بر تجربه های شخصیم، دوره های بین المللی مختلفی رو تو زمینه های مربیگری و تغذیه و ... گذروندم (نه از این ورکشاپ های مسخره یکی دو روزه که خود ایران میذاره و همش برای چاپیدن مردم هست، چیزایی که توسط خود موسسه آمریکایی یا بریتانیایی برگذار شده، یه امتحان درست حسابی با ناظر داره و مدرکش تو کل دنیا معتبر هست)، چندین کتاب هم تو این زمینه ها ترجمه کردم و الان هم دارم تو این زمینه (فیزیولوژی ورزشی بالینی) ارشدم رو میگیرم. همه اینها هم فقط یه پله برای شروع کار محسوب میشه و به هیچ عنوان نشون دهنده تخصص من نیست، ولی اگه تو یک کشور جهان اول بودم، حداقل چیزش این بود که 10 جا به من فرصت مصاحبه میدادن و شاید یکی شون هم قبول میکرد با من کار کنه.. این دیگه حداقلشه.. اینم که میگم واسه اینه که با اون طرف در ارتباط هستم و میدونم که افرادی که برای مثال تو آمریکا یا کانادا دارن تو این زمینه کار میکنن، چه شرایطی رو دارن.. آدم خوش باور و رویاپردازی هم نیستم.. میدونم تو رشته کاریم چه خبره.

    ولی با همه این مسائل، تو اینجا کسی به دنبال افرادی مثل من نیست.. همه دنبال یه مشت غول تشن میگردن که از در تو نیان.. دنبال افرادی هستن که نه تنها خودشون یه داروخانه متحرک باشن، بلکه بقیه رو هم بخاطر یه مشت پول، به همین وضع در بیارن.. کل فلسفه من برای وارد شدن به این کار این بوده و هست که به افرادی که هرگونه مشکلی، آسیبی، بیماری چیزی دارن کمک کنم که به یه زندگی سالم و با کیفیت تر برگردن، نه اینکه دقیقا برعکسش باشه و آدم سالم رو مشکل دار کنم!

    یه فردی مثل من اگر بخواد اینجا با افراد بیمار کار کنه که اصلا بهش اجازه نمیدن! (به لطف و تلاش های دوستان نظام پزشکی) اگر هم بخواد یه مربی معمولی باشگاه باشه، هیچ کس، حتی "دوستای" خودم که مربی و صاحب باشگاه هستن، میان ازم سوال میپرسن و راهنمایی میگیرن و سطح دانشم رو قبول دارن هم، فردی مثل من رو برای باشگاه شون قبول نمی کنن.. چون شرایط جوری هست که نه اونا میتونن کسی که غول تشن نیست رو به عنوان مربی شون بپذیرن، نه بخش زیادی از مردم!

    ولی اگر اونجا بودم، با کلی احترام و ارزش باهام برخورد میشد، (کسی کاری به سایز بازوهام نداشت) و میتونستم بعد از یه مدت جستجو، کار مورد علاقم رو پیدا کنم و همه پتانسیلی که دارم رو براش بذارم..

    مطمئنم که همه تو زندگی شون یه نوعی سختی رو داشتن و دارن و من تنها نیستم، ولی ادامه دادن تو این شرایط هم یه سماجتی رو میخواد که من واقعا تو کمتر کسی دیدم.. این مثل این میمونه که بگن تو ایران فقط افراد عینکی میتونن به عنوان مهندس کامپیوتر مشغول به کار بشن! شما هم عینکی نباشی، نخوای هم که بشی و همینجوری به فعالیتت تو این رشته ادامه بدی، اونم وقتی که هیچگونه ساپورت مالی نداری..

    ?Not so easy now, is it

    موفق باشید
    ویرایش توسط Reza2kn : January 29th, 2017 در ساعت 12:02 AM

  10. #1490
    ApplyAbroad Superstar
    تاریخ عضویت
    Apr 2010
    ارسال‌ها
    4,779

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reza2kn نمایش پست ها

    حتی اگر هم اینطور باشه، بهتر از ایران هست..
    مگه مثلا یه جا مثل ونکوور کلا چند درصدش کانادایی هست که بخوان من رو به عنوان یه کانادایی قبول بکنن یا نکنن؟!
    مگه من جز احترام و آرامش چیز دیگه ای رو از مردم میخوام؟!

    اتفاقا من میخوام که مردم هیچ کاری باهام نداشته باشن!! چون خودم سیستمم طوری هست که کاری به کار دیگران ندارم و وقتی تو خیابون راه میرم، حواسم به همه آدمای دور و ورم نیست ببینم کی چی پوشیده، چیکار میکنه، کجا رو نگاه میکنه و ... و این سبک واقعا تا حالا کلی برام دردسرساز شده، چون بیشتر مردم ما اینطور نیستن..

    همین که اونجا کسی کاری به کارم نداشته باشه و تو برخورد باهام هم محترمانه رفتار کنن، کافیه.. جدا از تجربه دوستان و بستگانی هم که تو کانادا دارم، بعید میدونم مردم کانادا بخوان خیلی مثل یه غریبه یا با سردی یا هرجور نامناسب دیگه ای باهام رفتار کنن..

    به هر حال ممنون از جوابت.




    نه عزیز، مشکلی نیست. اتفاقا چند مدت پیش استادم هم دقیقا همین حرف رو زد و گفت هرکسی بخواد اونور موفق باشه، حتما همین طرف هم میتونه. (که باهاش مخالفم)

    من ادعا نکردم که متخصص هستم، ولی واقعا تو زمینه کاری خودم (مربیگری بدنسازی و به خصوص تمرین با بیماران) به جایی رسیدم که به جرئت میتونم بگم از بخش خیلی زیادی از آدمای شهر یا کشور خودم بیشتر اطلاعات دارم..

    بازم ادعا نمیکنم که من خیلی سرم میشه! (اصلا اینطور نیست!) دارم میگم که افراد این کاره داخل ایران هیچی سرشون نمیشه که یکی مثل من میتونه خودش رو اینطوری از جامعه جدا کنه..

    ببین من علاوه بر تجربه های شخصیم، دوره های بین المللی مختلفی رو تو زمینه های مربیگری و تغذیه و ... گذروندم (نه از این ورکشاپ های مسخره یکی دو روزه که خود ایران میذاره و همش برای چاپیدن مردم هست، چیزایی که توسط خود موسسه آمریکایی یا بریتانیایی برگذار شده، یه امتحان درست حسابی با ناظر داره و مدرکش تو کل دنیا معتبر هست)، چندین کتاب هم تو این زمینه ها ترجمه کردم و الان هم دارم تو این زمینه (فیزیولوژی ورزشی بالینی) ارشدم رو میگیرم. همه اینها هم فقط یه پله برای شروع کار محسوب میشه و به هیچ عنوان نشون دهنده تخصص من نیست، ولی اگه تو یک کشور جهان اول بودم، حداقل چیزش این بود که 10 جا به من فرصت مصاحبه میدادن و شاید یکی شون هم قبول میکرد با من کار کنه.. این دیگه حداقلشه.. اینم که میگم واسه اینه که با اون طرف در ارتباط هستم و میدونم که افرادی که برای مثال تو آمریکا یا کانادا دارن تو این زمینه کار میکنن، چه شرایطی رو دارن.. آدم خوش باور و رویاپردازی هم نیستم.. میدونم تو رشته کاریم چه خبره.

    ولی با همه این مسائل، تو اینجا کسی به دنبال افرادی مثل من نیست.. همه دنبال یه مشت غول تشن میگردن که از در تو نیان.. دنبال افرادی هستن که نه تنها خودشون یه داروخانه متحرک باشن، بلکه بقیه رو هم بخاطر یه مشت پول، به همین وضع در بیارن.. کل فلسفه من برای وارد شدن به این کار این بوده و هست که به افرادی که هرگونه مشکلی، آسیبی، بیماری چیزی دارن کمک کنم که به یه زندگی سالم و با کیفیت تر برگردن، نه اینکه دقیقا برعکسش باشه و آدم سالم رو مشکل دار کنم!

    یه فردی مثل من اگر بخواد اینجا با افراد بیمار کار کنه که اصلا بهش اجازه نمیدن! (به لطف و تلاش های دوستان نظام پزشکی) اگر هم بخواد یه مربی معمولی باشگاه باشه، هیچ کس، حتی "دوستای" خودم که مربی و صاحب باشگاه هستن، میان ازم سوال میپرسن و راهنمایی میگیرن و سطح دانشم رو قبول دارن هم، فردی مثل من رو برای باشگاه شون قبول نمی کنن.. چون شرایط جوری هست که نه اونا میتونن کسی که غول تشن نیست رو به عنوان مربی شون بپذیرن، نه بخش زیادی از مردم!

    ولی اگر اونجا بودم، با کلی احترام و ارزش باهام برخورد میشد، (کسی کاری به سایز بازوهام نداشت) و میتونستم بعد از یه مدت جستجو، کار مورد علاقم رو پیدا کنم و همه پتانسیلی که دارم رو براش بذارم..

    مطمئنم که همه تو زندگی شون یه نوعی سختی رو داشتن و دارن و من تنها نیستم، ولی ادامه دادن تو این شرایط هم یه سماجتی رو میخواد که من واقعا تو کمتر کسی دیدم.. این مثل این میمونه که بگن تو ایران فقط افراد عینکی میتونن به عنوان مهندس کامپیوتر مشغول به کار بشن! شما هم عینکی نباشی، نخوای هم که بشی و همینجوری به فعالیتت تو این رشته ادامه بدی، اونم وقتی که هیچگونه ساپورت مالی نداری..

    ?Not so easy now, is it

    موفق باشید

    خب کاملا مشخصه که دید چندانی از زندگی در خارج از کشور ندارید چون چیزهائی که فرمودید در حد رویا و تخیلات است. در باشگاه ها هم همان افراد بادکنکی را مشاهده خواهید کرد و همان مربی هایی که بادکنک ها را درست می کنند. هزاران نفر متخصص از کشورهای مختلف و علی الخصوص کشورهیی که انگلیسی را بسیار خوب بلد هستند در کانادا هستند، در هر رشته ای که تصور کنید. شما باید خیلی زحمت بکشید که خودتون را ثابت کنید، کسی برای شما فرش قرمز پهن نمی کنه.
    Solitary trees, if they grow at all, grow strong.

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •