شاید بد نباشه همون بچه ها دوباره جمع بشن و درخواست کنند که فیلم The Physicianرا پخش کنند تا همه ببینند اون زمان که بیماری و طاعون همه غرب رو فرا گرفته بود، ابن سینا در ایران چه میکرد.
شاید بد نباشه همون بچه ها دوباره جمع بشن و درخواست کنند که فیلم The Physicianرا پخش کنند تا همه ببینند اون زمان که بیماری و طاعون همه غرب رو فرا گرفته بود، ابن سینا در ایران چه میکرد.
مطلب کاملا بدیهی است. تصمیم نا آگاهانه و کارشناسی نشده مطرح شده و بدون در نظر گرفتن جوانب آن عمومی شده است. اساس اون تصمیم چون ایجاد تبعیض و تفرقه در بین دانش آموزان بوده مردود است و خیلی هم ارتباطی به اتحاد و این حرفها ندارد حتی اگر یک دانش آموز از اون دیسکریمینیشن رنجور میشد برنامه را باید لغو می کردند. در هر صورت مدرسه جای اغراض اینگونه نبوده و می تواند موضوع از طریق اسکول دیویژن مربوطه مورد پیگیری و باز خواست قرار گیرد.
سلام،
میشه نظر بدید؟ کانادا یا استرالیا؟ راستش یه چند وقتیه برای اولین بار تو زندگیم احساس می کنم به حس انتخابم ارزش گذاشته شده!!!
بعد از اینکه برای استرالیا اپلای کردم (6 سال پیش) مطمئن نبودم که چی بشه، دو سال بعدش برای کانادا اقدام کردم. حالا در حالی که هیچ خبری از هیچ کدومشون نبود، یکیشون سه ماه پیش مدیکال خواست (استرالیا) و روز بعد از ارسال الکترونیک مدیکال ویزا صادر شد
کانادا هم که یه بیست روزی هست حسودیش شده درخواست مدیکال کرده (امروز داریم میریم مطب دکتر) حالا بماند که عجیبه..... استرس زاست، گیج کننده ست و .... این آماده شدن برای هر دو مسیر تا یکیشون انتخاب بشه، ولی دوست دارم اگه کسی پیشنهادی داره لااقل راجع به کانادا بدونم تا با دید بازتری بتونیم تصمیم بگیریم
ممنون
به تاپیک زیر مراجعه کنید و اگر سوال بیشتری داشتید همانجا بپرسید:
http://www.applyabroad.org/forum/sho...AA%D8%A8%D8%B7
با کسی که ادعا می کرد که بیش از سی سال است که کانادا ست صحبت می کردم و از شواهد و قرائن هم پدیدار بود که مدید مدتی است در این کشور است نکنه جالبی در پاسخ پرسش بنده مبنی بر اینکه چگونه دیدی این چند سال را ؟ راضی هستی یا دوست داشتی نمیومدی ؟ گفت: وقتی میایی انگار عنکبوت اینقدر تار و پود دور خودت می تنی که یک وقت بخود میایی می بینی که در داخل اون تار خودت حبس شدی. نه راه پس داری و نه راه پیش .
قبل از اومدن فکر می کردم سخته ! الان که اومدم می بینم خیلی خیلی سخته !!!
نوروز باستانی تان فرخنده باد !
سال نو مبارک.
والا ما که بیش از ۱۵ ماه هست اینجا هستیم احساس می کنم ساده تر از اونچیزی هست که فکرشو می کردم.
البته همه این تصورات بر می گرده به این که قبل از اومدن اینجا چقدر آماده تحمل سختی ها هستیم. قبل از اینکه بیایم اینجا ما فکر می کردیم که اینجا ماهی ۱ سیب هم گیرمون نمیاد اما ...
Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true
البته شرایط کسانی که در سنین بالاتر مهاحرت میکنن و در ایران زندگی به نسبت جا افتاده ای داشتن و با داشتن بچه و مسوولیت های بیشتری پا در این راه میذارن خب مشکلات بیشتر خواهد بود. ضمن اینکه اصولا حتی با داشتن کار خوب و مرتبط هم بازم از نظر روحی و قابلیت تطبیق این گروه آسیب پذیر تر هستن.
در کل به نظرم بازم با همه این شرایط و نقطه نظرها شرایط و احساسات خاص افراد هم بسیار در داشتن چگونگی احساس ادم نسبت به این مقوله تاثیرگذاره ولی به هر حال ارزش تجربه کردنش رو داره.
دقیقا. من خودم در سن چهل سالگی و با خانواده ام اومدم. ایران زندگی جا افتاده بود. اینجا ظرف چند ماه هم خودم و هم خانمم خدا رو شکر با تلاشی که کردیم مشغول کار تخصصی خودمون شدیم و از هر لحاظ که فکر بکنید جا افتادیم ولی هنوز متقاعد نشدم که برای همیشه بمونم. مهلتی برای خودم تعیین کردم و اگر در اون مهلت هنوز کفه ایران برام سنگین تر بود مطمئنا بر خواهم گشت.
زینی عزیز اگر بخوام مطلب مورد نظرم رو کمی بیشتر بشکافم می تونم اینجوری بگم که بحث متن و حاشیه است. معمولا افرادی که مهاجرت می کنند یک سرو گردن از اطرافیانشان بالاتر قرار دارند حالا دلیلش هرچه هست خیلی اهمیت ندارد اهمیتش تا زمانی است که فرد در درون متن جامعه اش قرار دارد و با خروج از آن، آن نقش از بین می رود و در جامعه جدید تبدیل به حاشیه می شود ، برای تصور بهتر همون مفهوم رایج حاشیه نشینی در متن اصلی را در نظر میی گیرم، گرچه حاشیه نشینی در متن جدید مفهوم خودش را دارد. فکر نمی کنم حاشیه نشینی احساس خوبی باشه اون بنده خدا که خاطره اش را آوردم در خانواده خودش بواسطه اینکه فرزندانش با جامعه اصلی همخو شده اند خودش و همسرش در درون خانواده هم تبدیل به حاشیه شده اند به وضع نامطلوب ... !!!
اگه بخوام این مورد متن و حاشیه رو حداقل در محیط اجتماعی و کاری برای خودمون مقایسه کنم به جرات میتونم بگم برای ما اتفاقا به اون شکل نشده هیچ تاره وضعیت بسیار بسیار بهتر هم شده. من و همسرم دو مهندس نرم افزار بودیم که مهاجرت کردیم. در ایران همسرم شغل مدیریتی داشتن و من برنامه نویس ساده. اینجا ایشون همچنان مدیر پروژه هستن و من برنامه نویس ولی فرق بزرگی که برای ما حداقل داشته اینه که در ایران با تلاش وحشتناک تونسته بودیم کمی خودمون رو از سطح متوسط بالاتر برسونیم. در حالیکه شاهد از ما بهترانی بودیم که با حداقل تلاش و به واسطه مواردی که خودتون بهتر میدونین به چه سطحی از زندگی و امکانات میرسیدن. حالا مرتبه اجتماعی و دید ظاهری احتماعی در ایران که بیشترش با رفاه و سطح مادی گره خورده به کنار.
در اینجا با داشتن کار تخصصی و به اصطلاح مهاجر موفق و خوب، بالاترین احترام احتماعی رو داریم. هم در محیط کار و هم در احتماع. جالبه همون هموطن های خودمونن که اکثرا از طبقه مرفه ایران بودن چون میدونن اینجا چقدر سخته به این مرحله رسیدن و خودشون نتونستن برسن، احترام و ارزش بیشتری برامون قائلن که مطمئنم در ایران عمرا چنین شرایطی نمیبود و در ایران شرایط ما بسیار پائین تر از اونها بود.
میدونم ارج و قرب و منزلت انسانها به مسائل مادی و موقعیت های اجتماعی نیست و انسانیته که مهمه ولی خواستم از این دیدگاه و منظر هم شرایط رو توضیح بدم.
بازم میرسم به همون نقطه نظری که شرایط و احساسات و موقعیت های افراد در داشتن احساس خوب در این کشور نقش بسیار داره و مسلمه این شرایط هم به موقعیت قبلی در ایران وابسته هست هم به شرایطمون در این جا از همه نظر...
علاقه مندی ها (Bookmarks)