اتفاقا به نظر من شما یه کم راحت میبرید و میدوزید و به خانمی که مثلا رفته خونه بخت! میگید یک عمر که حالا میتونه متوسط 20 - 30 سال زندگی مشترک باشه رو با کتک و دشنام و هرچی که هست خلاصه تحمل ظلم کن! طرفین باید کوتاه بیان رو درست گفتید اما اون فقط به درد شرایطی میخوره که یه رابطه معقول و منطقی بین طرفین وجود داره و حالا تو شرایط خاص سعی میکنن همدیگه رو درک کنند، اما نه وقتی که به یکی از طرفین ظلم بشه.
Culture lives in everything we do
اتفاقا آمار خیلی کمک کننده است .مثال : طلاق در جامعه ایرانی دو پیک سنی دارد و هرکدام دلایل جداگانه ای دارند یا اکثریت طلاقها در سال اول عقد است .آمارهای داخلی را براحتی می تونید پیدا کنید و در مواجهه با مسائل رهگشا است . ولی به شخصه برای من این جواب این پرسشها خیلی جالب و مهم است .با چراغ روشن در جاده های تاریک احتمال گم راهی کمتر است ،زندگی یک بار است و به اشتباه کردن نمی ارزد . ارادتمندم
ویرایش توسط hooran : April 2nd, 2013 در ساعت 01:04 AM دلیل: املائئ
در ادامه نادرستیهای ذهنی من قبل از اینکه بیام کانادا:
قبل از اینکه بیام اینجا فکر میکردم که این مسابقه بین زن و مرد در کانادا وجود نداره. اما ....
نظر شخصی بنده،
از زمانی که یک زن و مرد با هم ازدواج می کنند دیگه دو نفر نیستند بلکه یک موجودیتی درست می کنند به نام خانواده که برای یه هدف یکسان تلاش می کنند. نکته اینجاست که اگر یکی از این دو طرف مشکل داشته باشه این موجودیت دچار مشکل خواهد شد فرقی هم نمی کنه که از سوی مرد باشد یا زن. چه برسه که هر دو مشکل داشته باشه!!! اما راه حل ؟
اگر هر دو مشکل داشته باشند که خدا بداد برسه بهتره که از هم جدا بشن. مخصوصا اگر هیچ یک منطقی نباشند
اما دوستان به نظر شما چقدر مشکلها اساسی هست؟ در بسیاری از موارد مشکلات گذرا هستن و با کمی گذشت حل میشه. هیچ کسی رو نمیشه پیدا کرد که بدون عیب باشه میشه؟ ببینید اگر خانواده رو مانند یک موجودیت در نظر بگیرید اگر کسی در این موجودیت کم و کاستی داشته باشه اون یکی باید جبران کنه اما اگر کسی در این موجودیت بخواد صدمه بزنه بهتره از هم جدا بشن. شاید اون یکی بتونه به مقصد برسه. تشخیص این موضوع بسیار حساس و حیاتی هست اما بسیار سخت. سوال من اینجاست که چرا همیشه در زندگی مشترک حق رو کمتر به طرف مقابل میدیم و همیشه حق به جانب صحبت می کنیم؟
نکته بعدی اینجاست که زن و مرد مکمل هم هستن بنابراین ذاتا با هم تفاوت دارن نه از لحاظ حق و حقوق بلکه از لحاظ نوع رفتار. مسلما هیچ مردی خوشش نمیاد که زنی رفتار مردانه داشته باشه و هیچ زنی هم خوشش نمیاد که مردی رفتار زنانه داشته باشه. کسی هست خوشش بیاد؟...
دوستان، من کاملا موارد رو بیطرف گفتم و منظورم اینه که یه بار هم شده بیایم مساله رو از دید دو comrade (معادل فارسی خوبی براش پیدا نکردم) همدل و همسو ببینیم نه از دید دو Competitor
Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true
بین وبلاگنویسها یه آقایی هست (یعنی "بود") که مطالب بسیار خوبی رو در مقایسه ایران و آمریکا مینوشت... و از اونجا که بافت جامعهی کانادا و آمریکا خیلی شبیه به همه و از نظر فرهنگی شباهتهای زیادی بهم دارن، من به خودم اجازه میدم که تعاریفش رو به جامعهی کانادا هم تعمیم بدم
توصیه میکنم این مطلب یه کم طولانی رو از وبلاگ ایشون در مورد تفاوت زندگی زنان در ایران و اونجا بخونید... خوبیش هم اینه که یه مرد نوشته و گردن از مو باریکتر خانوما این وسط کارهای نیست!
این تیکهش رو خودم خیلی دوست دارم، مخصوصن در مقابل اونایی که میگن آمار تجاوز در ایران کمه و اونجا بالاست:معمولا نوجوانان آنقدر پر انرژی و پر جنب و جوش هستند که نگهداشتن آنها حتی برای چند دقیقه هم کار حضرت فیل است و خود من وقتی که نوجوان بودم اصلا در یک جا بند نمی شدم و پیوسته در پی این بودم که به جاهای مختلف سرک بکشم و ببینم که در آنجا چه خبر است. البته الآن دیگر در چهاردیواری های بسته شهرهای ما کار خاصی هم نمی شود کرد و بیشتر نوجوانان و جوانان ما مجبور هستند که در یک گوشه تلپ شوند و به صفحه نمایش نگاه کنند تا بلکه انعکاس رویاهایشان را در آن ببینند. وقتی که آدم در یک گوشه تلپ می شود نه پولی خرج می کند و نه به او گیر می دهند و نه اتفاقی برایش می افتند و به همین خاطر متاسفانه خانواده ها هم ترجیح می دهند که نوجوانان آنها به جای بیرون رفتن از خانه مثل بنگی ها در کنج خانه کز کنند و میخ نمایشگر رایانه هایشان شوند. مخصوصا دخترها که از هر طرف در زیر فشار هستند و به جای راحت زندگی کردن باید بیست و چهارساعته مواظب این باشند که مبادا در دیزی باز بماند. آموزه های اجتماعی ما هم مفعولی است یعنی در اکثر موارد به جای گیر دادن به فاعل ماجرا اتهام را به گردن مفعول می اندازند و او را به بی مبالاتی متهم می کنند. مثلا اگر یک پسر بچه به خانه بیاید و بگوید که با یک موتوری در پیاده رو تصادف کرده است پدرش هم یک چک به گوش او می خواباند و می گوید مگر صد بار به تو نگفتم که موقع راه رفتن حواست جمع باشد. یا اگر یک دختری در محل کارش مورد آزار قرار بگیرد خانواده او می گویند که اصلا دیگر حق نداری کار کنی و باید در خانه بمانی و به مادرت کمک کنی. اگر کیف کسی را در خیابان بدزدند همه از او ایراد می گیرند که چرا مواظب نبودی. این ضایعه فرهنگی در کشور ما آنقدر شدت پیدا کرده است که به زن ها می گویند تو اصلا کاری به دیگران نداشته باش و فکر کن که همه اطرافیانت حیض و متجاوز و فاسد هستند ولی تو باید دو دستی جلو و عقب خودت را بچسبی و طوری خودت را بپوشانی که هیچ کسی به تو نگاه نکند. در واقع کسی نمی گوید که اصلا چرا باید تجاوز کرد و به نظرشان می آید که تجاوز کردن و دزدی و کلاهبرداری یک امر عادی و طبیعی در جامعه است در عوض تاکید فرهنگ اجتماعی ما بر این است که چرا تو مورد تجاوز قرار گرفتی و حتما یک جای کارت شیشه خرده داشته است که این اتفاق برای تو رخ داده است.
در امریکا این مسئله دقیقا برعکس جامعه ما است و این فاعل است که مورد سوال و بازخواست قرار می گیرد. مثلا اگر یک نفر به یک خانه برود و به یک زن تجاوز کند هیچ کسی نمی گوید که اگر آن زن در خانه خود عفاف داشت و با چادر می خوابید و یک شورت آهنی قفل دار هم پوشیده بود هرگز این اتفاق برایش نمی افتاد. در امریکا جامعه و خانه فرق چندانی با هم ندارد و شما هر طوری که در خانه خود راحت هستید می توانید در جامعه هم راحت باشید. اگر یک دختر خانمی یک دامن کوتاهی بپوشد که یک مقداری از لبه ***ش هم معلوم باشد و یا گردی سینه اش معلوم باشد این مسئله هیچ حقی را برای کسی ایجاد نمی کند که دستش را به زری برساند و زیارت کند. یا اگر یک مردی پیراهن نپوشد و هیکل عضلانی داشته باشد هیچ زنی این حق را ندارد که در خیابان بدن او را لمس کند. در واقع یک خلافکار باید خودش را با جامعه همخوان کند نه اینکه تمام افراد جامعه خودشان را به خاطر خلافکاران تحت فشار قرار دهند. این فرهنگ مزخرف در ایران به قدری جا افتاده است که دیگر در تاکسی و خیابان و اتوبوس و مراکز خرید هیچ زنی امنیت ندارد و پیوسته مورد تعرض بدنی و یا کلامی قرار می گیرد. یعنی اگر یک زنی در یک تاکسی نشسته باشد و کمی از پایش معلوم باشد فردی که در کنار او نشسته است حق خودش می داند که دستش را بر روی پای او بگذارد و گمان می کند که این عمل مثل گرفتن یارانه و یا انرژی هسته ای حق مسلم او است و اگر لاس نزند و تعرض نکند سرش کلاه رفته است. در حالی که در امریکا اگر یک زن کاملا برهنه هم در کنار شما نشسته باشد ممکن است که او را به خاطر نقض قوانین شهری جریمه کنند ولی لخت بودن او اصلا توجیهی برای تعرض نیست و کوچک ترین تماسی از جانب دیگران محکومیت سنگینی را برایشان به همراه خواهد داشت.
متاسفانه زن ها در جامعه ما آنقدر دستمالی می شوند که مجبور هستند خودشان یک راهی برای آن پیدا کنند و خیلی ها از نوک مداد و خودکار و سوزن برای دفاع از خودشان استفاده می کنند دقیقا مثل یک جنگلی که پر از حیوانات وحشی است و هر کسی باید از خودش در مقابل دیگران با هر وسیله ای که می تواند دفاع کند. حتی کسانی هم که تا خرخره خودشان را می پوشانند از تعرض در امان نیستند و شاید حتی بیشتر انگولک شوند. این یک مرض اجتماعی است که بسیار جدی و نگران کننده است و حاصل مدیریت افرادی است که افکارشان از ریشه فاسد است و جامعه را هم با خودشان به فساد کشانیده اند. آنها یک عبارت معروف دارند که می گویند زن و مرد مثل آهن ربا می مانند و هرجایی که تنها در کنار یکدیگر باشند و کسی هم نباشد عمل دیپلماتیک اتفاق می افتد. در این عبارت هیچ جایی برای انسانیت و شعور و عواطف واحساسات بشری و عقل و تمدن دیده نشده است و زن و مرد همچون دو موجود وحشی بدون تمدن دیده می شوند. حتی قاطر نر و ماده را هم اگر در یک طویله تنها بگذارید بلافاصله روی هم نمی پرند و مقدمات و موخراتی برای خودشان دارند چه برسد به انسان. ولی جامعه ما دارد به سمتی می رود که ذهن ها فاسد شود و مثلا یک پسر گمان کند که اگر یک دختری را در جایی تنها گیر آورد باید تا جایی که می تواند از او بهره ببرد. این عمل دقیقا مثل دزدی است و مثل این است که ما یک چیزی را بدون اجازه صاحبش از او بدزدیم. بعد هم بر طبق فلسفه آقایان شخص متجاوز پیش خودش فکر می کند که خوب می خواست تنها به آن مکان نیاید و یا می خواست مواظب مالش باشد تا من آن را ندزدم! ولی در امریکا اگر هر عملی بدون رضایت طرفین انجام بگیرد تجاوز محسوب می شود و مجازات سنگینی در پی خواهد داشت. یک دختر و پسر در هر زمانی می توانند آزادانه رفت و آمد کنند و نیازهای دیپلماتیک خودشان را برآورده کنند و لذت هایشان را به اشتراک بگذارند بدون این که به شخصی بدون میل خودش تعرض کنند. در ایران همیشه می گفتند که اسمش را نیاور ولی خودش را بیاور و مثلا می بینید که طرف دارد درس اخلاق می دهد ولی دستش زیر بغل دستی است. یک زن را که می بیند سرش را پایین می اندازد و از خدا طلب بخشش می کند ولی وقتی در کنار آن زن راه می رود دستش را به باسن آن خانم می زند و بعد هم به خود می گوید که آن خانم یک شیطان است که خواسته است او را از راه مستقیم به در کند و غافل از این است که ذهن خود او فاسد است و دست هر شیطانی را از پشت می بندد. یک بار در وبلاگ یکی از برادران مهروزر دیدم که نوشته است امریکا جای بسیار کثیفی است و من دو نفر از آشنایانم که احتمالا از مسئولان هم بوده اند برای یک مسافرت دو ماهه به آنجا رفتند و هر دو بیماری مقاربتی گرفتند! احتمالا تمام حق ماموریت خودشان را در فاحشه خانه های امریکا خرج کرده اند ولی با این حال باز هم گمان می کنم که این بیماری ها را در کثافت کاری هایی که در ایران انجام داده اند گرفته اند و بعد آن را به گردن امریکا انداخته اند.
آدرس وبلاگ رو هم نمیذارم که تبلیغ نشه!حالا هیچ اشکالی ندارد که این دوستمان بیاید و آمار تجاوزات در امریکا را بنویسد ولی نباید فراموش کنیم که بسیاری از چیزهایی که در امریکا تجاوز و یا تعرض جنسی محسوب می شود در کشوری مثل ایران اصلا دیده نمی شود. اگر معیار تعرض جنسی را بر طبق قوانین امریکا بدانیم هر زن ایرانی از زمانی که از خانه خارج می شود تا زمانی که به خانه بر می گردد ده ها بار مورد تعرض جنسی قرار می گیرد در حالی که اگر برای یک زن در امریکا فقط یکی از آن موارد در طول زندگی پیش بیاید به پلیس زنگ می زند و آن مسئله را به دادگاه می کشاند و آنها هم آمار آن را به عنوان تعرض جنسی به یک زن ثبت می کنند. در نتیجه زن ها آزادانه و به تنهایی می توانند برای خودشان در جامعه زندگی کنند بدون اینکه احساس عدم امنیت اجتماعی داشته باشند. در امریکا هیچ دختری از گفتن روابط دیپلماتیک خودش نمی ترسد و باکره بودن یک دختر تا چند سال پس از سنین بلوغ نشانه هیچ چیزی نیست جز عقب مانده بودن او از نظر روابط اجتماعی و یا روابط جنسی و معمولا کارشناسان و مشاوران به او کمک می کنند تا بتواند روابط برقرار کند. همه ما در جامعه ای بزرگ شده ایم که پر از عقده های جنسی و مزخرفاتی بوده است که در مغز ما فرو کرده اند و متاسفانه خیلی از ما حتی پس از مهاجرت و رفتن به کشورهای متمدن مشکلات ذهنی و عقده های جنسی و روانی خودمان را هم با خودمان می بریم. در همین محله ای که من هستم مادران تنها با فرزندانشان زندگی می کنند و کوچک ترین مشکلی هم از نظر اجتماعی ندارند. البته طبیعی است که امریکا هم مثل سایر کشورها از نظر خانوادگی و یا اجتماعی مشکلات زیادی دارد ولی از من قبول کنید که این مشکلات اصلا قابل مقایسه با ایران نیستند زیرا آن چیزی که دارد در ایران اتفاق می افتد یک بحران و یک فاجعه بزرگ اجتماعی است نه مشکلات عادی یک جامعه.
مطلب جالبی بود. لیکن عیب ها و حسن های یک سیستم رو باهم باید دید. مساله اینجاست که تکلیف جامعه ما روشن نیست و شتر مرغ شیر پلنگ ببر و زرافه هستیم. نویسنده ارتباط آزاد جنسی و تجربه جنسی در دوران نوجوانی رو به نوعی نشانه پیشرفت میبینند و زندگی به ظاهر خوب !!مادران تنها را با آب و تاب تعریف میکنند. بهتره پای درد و دل همین مادران تنها بنشینند تا یه کم از مشکلاتی که منجر به تنها شدنشون شده هم فکر کنند. این کانادایی ها از روحیاتشون نمیگن و مثل ماها زیاد اهل درد دل نیستند. چند درصد آدمای سالم بچه دار میشند که مادر تنها بشند؟ خانم ها جواب بدند. دخترا ازدواج میکنند که بچه بیارن و به کمک دولت بچه داری کنند و مثلا آزادی داشته باشند؟ (دخترانی هستند که فقط برای بچه دار شدن با کسی رابطه میگیرن ولی تعدادشون خیلی محدوده و به حساب نمیان).
نویسنده وبلاگ حاضره دخترش با کسی بچه بیاره و طرف بره و در همون محله تنهایی مشغول بچه داری بشه؟
خوشم میاد شما کل مطلب رو ول میکنی، یه نکتهای رو میچسبی که اصلن منظور نویسنده هم نبوده
نویسنده نگفته که خوبه آدم مادر مجرد باشه... نوشته اونایی که هستن، آزار و اذیتی از طرف جامعه نمیبینن و راحت دارن زندگیشون رو میکنن! حالا مشکل مالی داره، مشکل احساسی داره، اون یه مسئلهی فردیه... مهم اینه که آدمای دیگه چوب لای چرخش نمیذارن و با قضاوتها و دخالتهاشون شکنجهش نمیدن!
در مورد رابطهی جنسی قبل از ازدواج هم نظرات موافق و مخالف تا ابدالدهر ادامه داره... اصلن جای صحبتش اینجا نیست، جزئی از بحث ما هم نیست... فقط یه تیکه نوشته بود که من اشتباه کردم حذفش نکردم
و جالبه که هی من میگم حمایتهای اجتماعی اینجا عالیه, شما هم قبول دارد ها ولی به روی خودتون نمیارید. اینجا کلا به آدمایی که مود ظلم واقع شدند و یا نا توانی دارند (جسمی و روحی) بسیار عالیه. ایران آدم سالمشم در اجتماع حق و حقوق خاصی نداره. یه ذره حمایت خانواده و دلگرمی دوستان نباشه خیلی خیلی سخت میگذره.
آدم سر چیزی که باهاش موافقه که بحث نمیکنه... از اون رد میشه، به چیزایی که جای صحبت دارن میپردازه
بله، اینجا توی کانادا حمایت قانون و اجتماع از زنان بینظیره... خانواده هم تا جایی که بهش نیاز باشه حضور داره
منتها تو ایران به اسم اون "حمایت خانوادگی" و به بهانهی "مهر و محبت" هزار جور دخالت تو زندگی همدیگه میکنن که من ترجیح میدم کلن نباشه اون حمایت!
تاپیک زیادی داره به سمت مقایسه بین ایران و کانادا میره و فک کنکم کمکم صدای مدیرا دربیاد
در نهایت نظر شخصی من که مطابق با انتظارات قبل از اومدنم هم هست، اینه که توی جامعهی کانادا زنان دارای مرتبه و احترام خیلی خوبی هستن و اگر خودشون توانائی و خواستش رو داشته باشن، میتونن به هر جایی که میخوان برسن، و جامعه و قانون مانعی سر راهشون نیست
بقول یه دوستی، اینجا آدم به اون چیزی که لیاقتش رو داره میرسه... به شرطی که ثابت کنه لیاقتش رو داره
دوست عزیز
هر کسی آزاده اون طوری که دلش می خواد زندگی کنه، ولی مطمئنا شما هم دوست نداری دخترت در ایران وقتی از خونه به مدرسه یا دانشگاه می ره کسی اذیتش کنه ، اگر هم در ایران زندگی کنی و دختر داشته باشی، احتمالا به عنوان یک آقا این موضوع رو هرگز متوجه نمی شی، چون دختر یا همسرت هیچ وقت از آزارهایی که در جامعه دیده باهات حرف نمی زنه
در ضمن همه خانم های ایرانی که مجرد یا متاهل مهاجرت می کنن ، آنقدر عاقل هستن که بدونن باید چطور برای زندگیشون تصمیم بگیرن، و خب نظرات شما هم تاثیری روی شیوه تصمیم گیری اما خانم ها نمی ذاره.
متاسفانه امروز بنیان خانواده اونقدرها هم که شما سنگش رو به سینه می زنید ، محکم نیست بخصوص در ازدواج های جدید
در ضمن هر وقت نویسنده وبلاگ از شما خواست که از دختر و نوه اش نگهداری کنید، بهش ایراد بگیرید!!!!!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)