صفحه 13 از 219 نخستنخست ... 3456789101112131415161718192021222363113 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #121

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط esiwind نمایش پست ها
    قسمت خیلی راحت و هرگز رو یه ذره تخفیفش بدید. اتفاقا مدافعین دو آتیشه خانم ها آقایون هستند. خیلی وقتا آقایون خیلی بهتر میفهمن. منتها به خاطر منافعشون خودشونو به کوچه علی چپ میزنن تا مبادا منافعی که در واقع حقشون نیست از بین بره. برای اغلب آقایون قضیه در ایران این شده که "لطف مکرر تبدیل به وظیفه میشه" . خانم ها خیلی از خود گذشتگی نشون میدن در ایران. منتها خروجی نهایی که در خانواده ها میبینیم خصوصا در قضیه ظلمی که دوستان گفتند. به نظر خیلی هم بد نیست. هر چند که باید کم کم اصلاحاتی انجام بشه تا به حق و حقوق مناسب برسند. نمیشه یهو قوانین کانادا رو بیاری ایران و پیاده کنی. شاید 90 درصد خانواده ها از هم بپاشن و بد هم بپاشن. چون ساز و کارهای بعدی که اینجا دیده شده در ایران هنوز وجود ندارد. در کل هم مقایسه تنها بخش خاصی از دو جامعه اصلا درست نیست.
    به طور مثال همه میگن و خود منم معتقدم سیستم دسترسی به امکانات پزشکی (خصوصا پزشک متخصص) در صورت تمکن مالی متوسط در ایران بسیار بهتر از کانادا و آمریکاست. ولی آیا میشه گفت که سیستم پزشکی ایران بهتر از کاناداست؟ اینجا تا بخوای یه متخصص ببیندت بدبخت میشی. ایران دو سوت میتونی بهترین متخصص رو ببینی و نظرش رو بگیری.
    روی خیلی راحتش که سفت و محکم وایستادم، چون بعد از چند سال زندگی تو کشورای مختلف، حتی بین همون عربایی که. ایرانیا خیلی خودشون رو ازشون بالاتر میدونن، این نوع روابط رو فت و فراوون دیدم
    اون هرگز رو هم اگر ادامه جمله رو بخونید میبینید که یه قید "کامل" داره... و مسئله اینه که افراد هر جامعه چقدر میتونن به ا ون "کامل" نزدیک بشن...
    البته خیلی هم بستگی به شخصش داره، اما من اینجا کسایی رو دیدم که با چند بار رفت و آمد، منو از همسرم بهتر میشناسن و اینقدر برام این درک روحیات یه زن توسط یه مرد جالب بوده که فرصتی دست بده حتمن یه مطالعه آماری در موردش میکنم

  2. #122
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    617

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط .:HoDa:. نمایش پست ها
    روی خیلی راحتش که سفت و محکم وایستادم، چون بعد از چند سال زندگی تو کشورای مختلف، حتی بین همون عربایی که. ایرانیا خیلی خودشون رو ازشون بالاتر میدونن، این نوع روابط رو فت و فراوون دیدم
    اون هرگز رو هم اگر ادامه جمله رو بخونید میبینید که یه قید "کامل" داره... و مسئله اینه که افراد هر جامعه چقدر میتونن به ا ون "کامل" نزدیک بشن...
    البته خیلی هم بستگی به شخصش داره، اما من اینجا کسایی رو دیدم که با چند بار رفت و آمد، منو از همسرم بهتر میشناسن و اینقدر برام این درک روحیات یه زن توسط یه مرد جالب بوده که فرصتی دست بده حتمن یه مطالعه آماری در موردش میکنم
    قسمت کاملش متقابله و خانم ها هم هرگز درک کاملی از آقایون ندارند و طبیعی هم هست.
    متن زیر رو به خاطر اینکه در این بحث خیلی از حق و حقوق خانم ها دفاع میکنید اینجا میارم تا دوستان مردی که در بحث بودند بخونند و مشعوف بشند. فقط چون از بقیه نوشته ها متفاوت بود بد نیست یه بار خونده بشه، چون از زبان یه خانم آورده شده است. بعدشم اگه مدیر محترم صلاح ندید که باشه از اینجا حذفش کنند:

    این نوشته از وبلاگ خانم الهام برداشته شده است:
    یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
    یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

    ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

    مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

    بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.

  3. #123

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط esiwind نمایش پست ها
    قسمت کاملش متقابله و خانم ها هم هرگز درک کاملی از آقایون ندارند و طبیعی هم هست.
    بله... اینو که من خودم همون اول گفته بودم

  4. #124
    Senior Member sama7452 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    رشته و دانشگاه
    دانشگاه فردوسی - الکترونیک
    ارسال‌ها
    950

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط esiwind نمایش پست ها
    قسمت کاملش متقابله و خانم ها هم هرگز درک کاملی از آقایون ندارند و طبیعی هم هست.
    متن زیر رو به خاطر اینکه در این بحث خیلی از حق و حقوق خانم ها دفاع میکنید اینجا میارم تا دوستان مردی که در بحث بودند بخونند و مشعوف بشند. فقط چون از بقیه نوشته ها متفاوت بود بد نیست یه بار خونده بشه، چون از زبان یه خانم آورده شده است. بعدشم اگه مدیر محترم صلاح ندید که باشه از اینجا حذفش کنند:

    این نوشته از وبلاگ خانم الهام برداشته شده است:
    یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
    ... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
    باور کنید خوندن متن بالا منو بیشتر یاد یه گربه خونگی انداخت تا زن زندگی! نظر نویسنده این بوده و باید بهش احترام گذاشت. حتما از زاویه دید ایشون قضایا بهمین صورته ولی بهتون عرض میکنم که من یه آدم مجرد و جوون نیستم. تا سه چهار سال دیگه ممکنه داماددار هم بشم! پس عرایض بنده رو بعنوان یه آدم چهل ساله قبول کنید؛ نه یه جوون تازه وارد به اجتماع.
    هیچ کدوم از زنان مورد ستمی که صحبتشون تا اینجا شد،توی کتگوری بالا قرارنمیگیرن و اصولا دغدغشون از جنس دیگه ایه. یکبار دیگه هم قبلا مطرح کردم که این ماجرا درمورد خود من صدق نمیکنه ولی بخاطر نوع کار و تنوع فضاهایی که توش بودم، با تعداد زیادی "زن ستمدیده" برخورد داشتم که جز تحمل، راه دیگه ای پیش رو نداشتن. البته قبول دارم که این بنفع بچه ها و قطعا همسرشون بوده که طلاق براشون امکانپذیر نبوده ولی اگه قربانی شدن اون خانمها رو بخوایم عادی و بدون اشکال فرض کنیم، دراینصورت قبول دارم که فرهنگ و مملکت ما بهترینه!
    به سلامتی زندگی ، که اگه خوش بگذره اسمش میشه " خاطره " اگه پدرت دربیاد اسمش میشه " تجربه " !!

  5. #125
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    ارسال‌ها
    845

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    اتفاقا به نظر من شما یه کم راحت میبرید و میدوزید و به خانمی که مثلا رفته خونه بخت! میگید یک عمر که حالا میتونه متوسط 20 - 30 سال زندگی مشترک باشه رو با کتک و دشنام و هرچی که هست خلاصه تحمل ظلم کن! طرفین باید کوتاه بیان رو درست گفتید اما اون فقط به درد شرایطی میخوره که یه رابطه معقول و منطقی بین طرفین وجود داره و حالا تو شرایط خاص سعی میکنن همدیگه رو درک کنند، اما نه وقتی که به یکی از طرفین ظلم بشه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط esiwind نمایش پست ها
    شما حاضرید حکم طلاق رو به راحتی برای همون خانم به قول شما با میزان تحصیلات پایین صادر کنید؟ به آخر قضیه باید نگاه کنید. فرض کنید مادر یا مادر بزرگ هر یک از ماها میتونست جسارت کنه و حقشو از پدران مثلا ظالممون با طلاق بگیره و خودشو راحت کنه ؟؟!! این بهتر بود یا تحمل ظلم و سعی در تغییر شرایط و کاهش ظلم. این چیزا رو نمیشه خیلی صریح نظر داد. شاید خیلی از دوستان مجردن و راحت میبرن و میدوزن. وارد زندگی متاهلی بشی میبینی که جاهایی هر دو طرف باید کوتاه بیان. حالا به چه قیمتی اونش دیگه بسته به شرایط داره. بله در کانادا از به جهت حمایت قانونی که از بچه ها و خانم ها میشه کمتر کسی به بچه و به خانم ها زور میگه. حالا اینکه خوبه یا بد. خوبی ها و بدی هایی داره. خانم دو سوته میتونه از همسرش جدا بشه و حق و حقوقشم محفوظه. اما آیا این باعث شده آدما بهتر رفتار کنن و شرایط اینجا بهتر از ایرانه از نظر خانواده, من مطمئن نیستم.
    بهتره خود ماها سعی کنیم اون آدم ظالم درون خودمون رو ضعیف کنیم و خوبی های ایرانی را نگهداریم تا هم خودمون و هم نسل بعدی زندگی بهتری داشته باشیم.
    Culture lives in everything we do

  6. #126
    Senior Member blur آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    رشته و دانشگاه
    Horticulture-Medicinal Plants (Urmia University)
    ارسال‌ها
    902

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط esiwind نمایش پست ها

    این نوشته از وبلاگ خانم الهام برداشته شده است:
    یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
    یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

    ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!
    ...
    ببخشید من اینجا کامنت نمیذارم ولی خب این پست که بطور اتفاقی دیدم برام خیلی جالب بود...من البته قبلا هم به همچین نظراتی برخوردم...همچین نظراتی یا از سر شکم سیری زیادیه یا سوپررمانتیک شدن یا خودکم بینی و...وگرنه هیچ زن نرمالی (نه فمینیست فقط نرمال) این طوری دنیارو نمی بینه...والا من در دوروبر خودم ازین خانوما که برا "خودشون خوشن" ندیدم چندان....یعنی چی خوشن...مگه تو دنیای امروز خانومها هم مثل آقایون تحصیل نمیکنن و کار نمیکنن و تو اجتماع نیستن و به قول این وبلاگ نویس سگ دو نمی زنن؟!!...تازه در دنیای دیروز! هم باز کمتر از مردا که کار باصطلاح بیرون بعهده شون بود کار نمی کردن...هیچ کدوم خوش نمی گذروندن...مردا یا هرکس دیگه ای بد نیستن...ولی بهتره دچار احساسات خودکم بینی و مانند اون نشیم...شاید بهتره شما رو این قضیه فوکوس کنید که قوانین اگه تو ایران تغییر کنه و عادلانه تر بشه جای بهتری برای زندگی یک خانوم بشه و شاید اون موقع اقلا این دلیلی نباشه که یه خانوم مهاجرت میکنه...واقعا کسی هست که بتونه ادعا کنه قوانین تو ایران gender neutral هست؟ در مورد برخورد مردم باهم و فرهنگشون که نیست تنها...مشکل اصلی همین قوانینه...قوانین اتفاقا باید یه قدم جلوتر از فرهنگ عامه باشن تا این فرهنگ رو پیشرفت بدن نه اینکه ازش عقب تر باشن!
    اگر آهسته از بال اين دره‌ی برهنه بر پنجه‌ی پا بگذريم،
    می‌بينی که همه‌ی چکاوک‌ها با دو چشم بسته می‌خوانند،
    پس بی‌جهت به هر شب تاريک شک مکن!
    گاه با پلک بسته هم می‌توان از پل به چشمه رسيد. س.ع صالحی




  7. #127
    ApplyAbroad Guru zini_zinparast آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    ارسال‌ها
    4,789

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    در ادامه نادرستیهای ذهنی من قبل از اینکه بیام کانادا:
    قبل از اینکه بیام اینجا فکر میکردم که این مسابقه بین زن و مرد در کانادا وجود نداره. اما ....

    نظر شخصی بنده،
    از زمانی که یک زن و مرد با هم ازدواج می کنند دیگه دو نفر نیستند بلکه یک موجودیتی درست می کنند به نام خانواده که برای یه هدف یکسان تلاش می کنند. نکته اینجاست که اگر یکی از این دو طرف مشکل داشته باشه این موجودیت دچار مشکل خواهد شد فرقی هم نمی کنه که از سوی مرد باشد یا زن. چه برسه که هر دو مشکل داشته باشه!!! اما راه حل ؟
    اگر هر دو مشکل داشته باشند که خدا بداد برسه بهتره که از هم جدا بشن. مخصوصا اگر هیچ یک منطقی نباشند
    اما دوستان به نظر شما چقدر مشکلها اساسی هست؟ در بسیاری از موارد مشکلات گذرا هستن و با کمی گذشت حل میشه. هیچ کسی رو نمیشه پیدا کرد که بدون عیب باشه میشه؟ ببینید اگر خانواده رو مانند یک موجودیت در نظر بگیرید اگر کسی در این موجودیت کم و کاستی داشته باشه اون یکی باید جبران کنه اما اگر کسی در این موجودیت بخواد صدمه بزنه بهتره از هم جدا بشن. شاید اون یکی بتونه به مقصد برسه. تشخیص این موضوع بسیار حساس و حیاتی هست اما بسیار سخت. سوال من اینجاست که چرا همیشه در زندگی مشترک حق رو کمتر به طرف مقابل میدیم و همیشه حق به جانب صحبت می کنیم؟

    نکته بعدی اینجاست که زن و مرد مکمل هم هستن بنابراین ذاتا با هم تفاوت دارن نه از لحاظ حق و حقوق بلکه از لحاظ نوع رفتار. مسلما هیچ مردی خوشش نمیاد که زنی رفتار مردانه داشته باشه و هیچ زنی هم خوشش نمیاد که مردی رفتار زنانه داشته باشه. کسی هست خوشش بیاد؟...

    دوستان، من کاملا موارد رو بیطرف گفتم و منظورم اینه که یه بار هم شده بیایم مساله رو از دید دو comrade (معادل فارسی خوبی براش پیدا نکردم) همدل و همسو ببینیم نه از دید دو Competitor
    Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true





  8. #128

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    بین وبلاگ‌نویس‌ها یه آقایی هست (یعنی "بود") که مطالب بسیار خوبی رو در مقایسه ایران و آمریکا می‌نوشت... و از اونجا که بافت جامعه‌ی کانادا و آمریکا خیلی شبیه به همه و از نظر فرهنگی شباهت‌های زیادی بهم دارن، من به خودم اجازه می‌دم که تعاریفش رو به جامعه‌ی کانادا هم تعمیم بدم

    توصیه می‌کنم این مطلب یه کم طولانی رو از وبلاگ ایشون در مورد تفاوت زندگی زنان در ایران و اونجا بخونید... خوبیش هم اینه که یه مرد نوشته و گردن از مو باریک‌تر خانوما این وسط کاره‌ای نیست!

    معمولا نوجوانان آنقدر پر انرژی و پر جنب و جوش هستند که نگهداشتن آنها حتی برای چند دقیقه هم کار حضرت فیل است و خود من وقتی که نوجوان بودم اصلا در یک جا بند نمی شدم و پیوسته در پی این بودم که به جاهای مختلف سرک بکشم و ببینم که در آنجا چه خبر است. البته الآن دیگر در چهاردیواری های بسته شهرهای ما کار خاصی هم نمی شود کرد و بیشتر نوجوانان و جوانان ما مجبور هستند که در یک گوشه تلپ شوند و به صفحه نمایش نگاه کنند تا بلکه انعکاس رویاهایشان را در آن ببینند. وقتی که آدم در یک گوشه تلپ می شود نه پولی خرج می کند و نه به او گیر می دهند و نه اتفاقی برایش می افتند و به همین خاطر متاسفانه خانواده ها هم ترجیح می دهند که نوجوانان آنها به جای بیرون رفتن از خانه مثل بنگی ها در کنج خانه کز کنند و میخ نمایشگر رایانه هایشان شوند. مخصوصا دخترها که از هر طرف در زیر فشار هستند و به جای راحت زندگی کردن باید بیست و چهارساعته مواظب این باشند که مبادا در دیزی باز بماند. آموزه های اجتماعی ما هم مفعولی است یعنی در اکثر موارد به جای گیر دادن به فاعل ماجرا اتهام را به گردن مفعول می اندازند و او را به بی مبالاتی متهم می کنند. مثلا اگر یک پسر بچه به خانه بیاید و بگوید که با یک موتوری در پیاده رو تصادف کرده است پدرش هم یک چک به گوش او می خواباند و می گوید مگر صد بار به تو نگفتم که موقع راه رفتن حواست جمع باشد. یا اگر یک دختری در محل کارش مورد آزار قرار بگیرد خانواده او می گویند که اصلا دیگر حق نداری کار کنی و باید در خانه بمانی و به مادرت کمک کنی. اگر کیف کسی را در خیابان بدزدند همه از او ایراد می گیرند که چرا مواظب نبودی. این ضایعه فرهنگی در کشور ما آنقدر شدت پیدا کرده است که به زن ها می گویند تو اصلا کاری به دیگران نداشته باش و فکر کن که همه اطرافیانت حیض و متجاوز و فاسد هستند ولی تو باید دو دستی جلو و عقب خودت را بچسبی و طوری خودت را بپوشانی که هیچ کسی به تو نگاه نکند. در واقع کسی نمی گوید که اصلا چرا باید تجاوز کرد و به نظرشان می آید که تجاوز کردن و دزدی و کلاهبرداری یک امر عادی و طبیعی در جامعه است در عوض تاکید فرهنگ اجتماعی ما بر این است که چرا تو مورد تجاوز قرار گرفتی و حتما یک جای کارت شیشه خرده داشته است که این اتفاق برای تو رخ داده است.

    در امریکا این مسئله دقیقا برعکس جامعه ما است و این فاعل است که مورد سوال و بازخواست قرار می گیرد. مثلا اگر یک نفر به یک خانه برود و به یک زن تجاوز کند هیچ کسی نمی گوید که اگر آن زن در خانه خود عفاف داشت و با چادر می خوابید و یک شورت آهنی قفل دار هم پوشیده بود هرگز این اتفاق برایش نمی افتاد. در امریکا جامعه و خانه فرق چندانی با هم ندارد و شما هر طوری که در خانه خود راحت هستید می توانید در جامعه هم راحت باشید. اگر یک دختر خانمی یک دامن کوتاهی بپوشد که یک مقداری از لبه ***ش هم معلوم باشد و یا گردی سینه اش معلوم باشد این مسئله هیچ حقی را برای کسی ایجاد نمی کند که دستش را به زری برساند و زیارت کند. یا اگر یک مردی پیراهن نپوشد و هیکل عضلانی داشته باشد هیچ زنی این حق را ندارد که در خیابان بدن او را لمس کند. در واقع یک خلافکار باید خودش را با جامعه همخوان کند نه اینکه تمام افراد جامعه خودشان را به خاطر خلافکاران تحت فشار قرار دهند. این فرهنگ مزخرف در ایران به قدری جا افتاده است که دیگر در تاکسی و خیابان و اتوبوس و مراکز خرید هیچ زنی امنیت ندارد و پیوسته مورد تعرض بدنی و یا کلامی قرار می گیرد. یعنی اگر یک زنی در یک تاکسی نشسته باشد و کمی از پایش معلوم باشد فردی که در کنار او نشسته است حق خودش می داند که دستش را بر روی پای او بگذارد و گمان می کند که این عمل مثل گرفتن یارانه و یا انرژی هسته ای حق مسلم او است و اگر لاس نزند و تعرض نکند سرش کلاه رفته است. در حالی که در امریکا اگر یک زن کاملا برهنه هم در کنار شما نشسته باشد ممکن است که او را به خاطر نقض قوانین شهری جریمه کنند ولی لخت بودن او اصلا توجیهی برای تعرض نیست و کوچک ترین تماسی از جانب دیگران محکومیت سنگینی را برایشان به همراه خواهد داشت.


    متاسفانه زن ها در جامعه ما آنقدر دستمالی می شوند که مجبور هستند خودشان یک راهی برای آن پیدا کنند و خیلی ها از نوک مداد و خودکار و سوزن برای دفاع از خودشان استفاده می کنند دقیقا مثل یک جنگلی که پر از حیوانات وحشی است و هر کسی باید از خودش در مقابل دیگران با هر وسیله ای که می تواند دفاع کند. حتی کسانی هم که تا خرخره خودشان را می پوشانند از تعرض در امان نیستند و شاید حتی بیشتر انگولک شوند. این یک مرض اجتماعی است که بسیار جدی و نگران کننده است و حاصل مدیریت افرادی است که افکارشان از ریشه فاسد است و جامعه را هم با خودشان به فساد کشانیده اند. آنها یک عبارت معروف دارند که می گویند زن و مرد مثل آهن ربا می مانند و هرجایی که تنها در کنار یکدیگر باشند و کسی هم نباشد عمل دیپلماتیک اتفاق می افتد. در این عبارت هیچ جایی برای انسانیت و شعور و عواطف واحساسات بشری و عقل و تمدن دیده نشده است و زن و مرد همچون دو موجود وحشی بدون تمدن دیده می شوند. حتی قاطر نر و ماده را هم اگر در یک طویله تنها بگذارید بلافاصله روی هم نمی پرند و مقدمات و موخراتی برای خودشان دارند چه برسد به انسان. ولی جامعه ما دارد به سمتی می رود که ذهن ها فاسد شود و مثلا یک پسر گمان کند که اگر یک دختری را در جایی تنها گیر آورد باید تا جایی که می تواند از او بهره ببرد. این عمل دقیقا مثل دزدی است و مثل این است که ما یک چیزی را بدون اجازه صاحبش از او بدزدیم. بعد هم بر طبق فلسفه آقایان شخص متجاوز پیش خودش فکر می کند که خوب می خواست تنها به آن مکان نیاید و یا می خواست مواظب مالش باشد تا من آن را ندزدم! ولی در امریکا اگر هر عملی بدون رضایت طرفین انجام بگیرد تجاوز محسوب می شود و مجازات سنگینی در پی خواهد داشت. یک دختر و پسر در هر زمانی می توانند آزادانه رفت و آمد کنند و نیازهای دیپلماتیک خودشان را برآورده کنند و لذت هایشان را به اشتراک بگذارند بدون این که به شخصی بدون میل خودش تعرض کنند. در ایران همیشه می گفتند که اسمش را نیاور ولی خودش را بیاور و مثلا می بینید که طرف دارد درس اخلاق می دهد ولی دستش زیر بغل دستی است. یک زن را که می بیند سرش را پایین می اندازد و از خدا طلب بخشش می کند ولی وقتی در کنار آن زن راه می رود دستش را به باسن آن خانم می زند و بعد هم به خود می گوید که آن خانم یک شیطان است که خواسته است او را از راه مستقیم به در کند و غافل از این است که ذهن خود او فاسد است و دست هر شیطانی را از پشت می بندد. یک بار در وبلاگ یکی از برادران مهروزر دیدم که نوشته است امریکا جای بسیار کثیفی است و من دو نفر از آشنایانم که احتمالا از مسئولان هم بوده اند برای یک مسافرت دو ماهه به آنجا رفتند و هر دو بیماری مقاربتی گرفتند! احتمالا تمام حق ماموریت خودشان را در فاحشه خانه های امریکا خرج کرده اند ولی با این حال باز هم گمان می کنم که این بیماری ها را در کثافت کاری هایی که در ایران انجام داده اند گرفته اند و بعد آن را به گردن امریکا انداخته اند.

    این تیکه‌ش رو خودم خیلی دوست دارم، مخصوصن در مقابل اونایی که می‌گن آمار تجاوز در ایران کمه و اونجا بالاست:

    حالا هیچ اشکالی ندارد که این دوستمان بیاید و آمار تجاوزات در امریکا را بنویسد ولی نباید فراموش کنیم که بسیاری از چیزهایی که در امریکا تجاوز و یا تعرض جنسی محسوب می شود در کشوری مثل ایران اصلا دیده نمی شود. اگر معیار تعرض جنسی را بر طبق قوانین امریکا بدانیم هر زن ایرانی از زمانی که از خانه خارج می شود تا زمانی که به خانه بر می گردد ده ها بار مورد تعرض جنسی قرار می گیرد در حالی که اگر برای یک زن در امریکا فقط یکی از آن موارد در طول زندگی پیش بیاید به پلیس زنگ می زند و آن مسئله را به دادگاه می کشاند و آنها هم آمار آن را به عنوان تعرض جنسی به یک زن ثبت می کنند. در نتیجه زن ها آزادانه و به تنهایی می توانند برای خودشان در جامعه زندگی کنند بدون اینکه احساس عدم امنیت اجتماعی داشته باشند. در امریکا هیچ دختری از گفتن روابط دیپلماتیک خودش نمی ترسد و باکره بودن یک دختر تا چند سال پس از سنین بلوغ نشانه هیچ چیزی نیست جز عقب مانده بودن او از نظر روابط اجتماعی و یا روابط جنسی و معمولا کارشناسان و مشاوران به او کمک می کنند تا بتواند روابط برقرار کند. همه ما در جامعه ای بزرگ شده ایم که پر از عقده های جنسی و مزخرفاتی بوده است که در مغز ما فرو کرده اند و متاسفانه خیلی از ما حتی پس از مهاجرت و رفتن به کشورهای متمدن مشکلات ذهنی و عقده های جنسی و روانی خودمان را هم با خودمان می بریم. در همین محله ای که من هستم مادران تنها با فرزندانشان زندگی می کنند و کوچک ترین مشکلی هم از نظر اجتماعی ندارند. البته طبیعی است که امریکا هم مثل سایر کشورها از نظر خانوادگی و یا اجتماعی مشکلات زیادی دارد ولی از من قبول کنید که این مشکلات اصلا قابل مقایسه با ایران نیستند زیرا آن چیزی که دارد در ایران اتفاق می افتد یک بحران و یک فاجعه بزرگ اجتماعی است نه مشکلات عادی یک جامعه.
    آدرس وبلاگ رو هم نمی‌ذارم که تبلیغ نشه!

  9. #129
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    617

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط mina7 نمایش پست ها
    اتفاقا به نظر من شما یه کم راحت میبرید و میدوزید و به خانمی که مثلا رفته خونه بخت! میگید یک عمر که حالا میتونه متوسط 20 - 30 سال زندگی مشترک باشه رو با کتک و دشنام و هرچی که هست خلاصه تحمل ظلم کن! طرفین باید کوتاه بیان رو درست گفتید اما اون فقط به درد شرایطی میخوره که یه رابطه معقول و منطقی بین طرفین وجود داره و حالا تو شرایط خاص سعی میکنن همدیگه رو درک کنند، اما نه وقتی که به یکی از طرفین ظلم بشه.
    تا حدودی باهاتون موافقم. حدودا 80 درصد. کمه؟ چون بخش کانادا هست کل کل من نوعی و شمای نوعی دردی رو دوا نمیکنه. با این حال نه آمار رضایت از زندگی خانوادگی در کانادا رو داریم و نه آمار نارضایتی خانم ها در ایران رو. لیکن قوانین حکومتی در کانادا برای خانمها کمک کننده هست. این یکی رو دیگه نمیشه انکار کرد. لااقل من نمیتونم.

  10. #130
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2011
    ارسال‌ها
    617

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط .:HoDa:. نمایش پست ها
    بین وبلاگ‌نویس‌ها یه آقایی هست (یعنی "بود") که مطالب بسیار خوبی رو در مقایسه ایران و آمریکا می‌نوشت... و از اونجا که بافت جامعه‌ی کانادا و آمریکا خیلی شبیه به همه و از نظر فرهنگی شباهت‌های زیادی بهم دارن، من به خودم اجازه می‌دم که تعاریفش رو به جامعه‌ی کانادا هم تعمیم بدم

    توصیه می‌کنم این مطلب یه کم طولانی رو از وبلاگ ایشون در مورد تفاوت زندگی زنان در ایران و اونجا بخونید... خوبیش هم اینه که یه مرد نوشته و گردن از مو باریک‌تر خانوما این وسط کاره‌ای نیست!



    این تیکه‌ش رو خودم خیلی دوست دارم، مخصوصن در مقابل اونایی که می‌گن آمار تجاوز در ایران کمه و اونجا بالاست:



    آدرس وبلاگ رو هم نمی‌ذارم که تبلیغ نشه!
    مطلب جالبی بود. لیکن عیب ها و حسن های یک سیستم رو باهم باید دید. مساله اینجاست که تکلیف جامعه ما روشن نیست و شتر مرغ شیر پلنگ ببر و زرافه هستیم. نویسنده ارتباط آزاد جنسی و تجربه جنسی در دوران نوجوانی رو به نوعی نشانه پیشرفت میبینند و زندگی به ظاهر خوب !!مادران تنها را با آب و تاب تعریف میکنند. بهتره پای درد و دل همین مادران تنها بنشینند تا یه کم از مشکلاتی که منجر به تنها شدنشون شده هم فکر کنند. این کانادایی ها از روحیاتشون نمیگن و مثل ماها زیاد اهل درد دل نیستند. چند درصد آدمای سالم بچه دار میشند که مادر تنها بشند؟ خانم ها جواب بدند. دخترا ازدواج میکنند که بچه بیارن و به کمک دولت بچه داری کنند و مثلا آزادی داشته باشند؟ (دخترانی هستند که فقط برای بچه دار شدن با کسی رابطه میگیرن ولی تعدادشون خیلی محدوده و به حساب نمیان).
    نویسنده وبلاگ حاضره دخترش با کسی بچه بیاره و طرف بره و در همون محله تنهایی مشغول بچه داری بشه؟

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •