صفحه 145 از 219 نخستنخست ... 4595135136137138139140141142143144145146147148149150151152153154155195 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,441 تا 1,450 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #1441
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2016
    ارسال‌ها
    84

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام به همه دوستان

    ازونجا که من تازه در حال شروع پروسه مهاجرت هستم میتونم فقط نظرم رو درباره تصورات پیش از رفتن به کانادا بگم!
    به نظر من که تا حالا به کانادا نرفتم
    کانادا کشور زیبایی هست آلودگی هوا و آب و مواد غذایی و ... نداره
    سلامتی جسمی و روحی مردم برای دولتش با ارزشه
    مردمان مودبی داره (دلیلم فقط فیلم های آمریکایی هست که دیدم و توش این جمله رو میگن!!)
    زندگی در کانادا آرامش نسبی بالایی داره و نیازی نیست بابت هر مسئله کاملا شخصی به کسی جواب پس بدی
    درس خوندن در کانادا فقط نیاز به تصمیم داره (یعنی شب با خودت فک میکنی چه قد خوب میشد اگه به جای فوق لیسانس دکتری داشتی و فردا میری دانشگاه و...)
    اگر اسپیکینگ و لیسنینگت در حد 7 - 7.5 باشه و مهارت کافی در کارت داشته باشی حداکثر ظرف یک سال میتونی کار مورد علاقت رو پیدا کنی

    یه کم شاید خوش بینانه باشه (به خصوص در مورد کار!!)

    امیدوارم یکی دوساااال دیگه بیام و بگم نظرم پس از رفتن به کانادا هم همین هست

    برای همه هموطنام که الان کانادا هستن یا در حال رفتن به کانادا هستن آرزوی موفقیت میکنم
    NOC 2231
    OID Submission 22nd Nov
    In process date 29 Dec
    Status In process


  2. #1442
    Senior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    ارسال‌ها
    671

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Raha198600 نمایش پست ها
    درس خوندن در کانادا فقط نیاز به تصمیم داره (یعنی شب با خودت فک میکنی چه قد خوب میشد اگه به جای فوق لیسانس دکتری داشتی و فردا میری دانشگاه و...)
    این یه مورد حقیقت نداره، یا دست کم در مورد رشته های خانواده بیزینس که حتما جیمت یا جی آر ای بدی بعدش باید توی یک رقابت سنگین شرکت کنی تا برای دکتری پذیرش بگیری حقیقت نداره.
    راستش با شرایط فعلی ایران بیشتر همخوانی داره که الان شرایط ورود به دکتری برای هرکسی که پول داشته باشه فراهم هست!
    خیلی خیلی به ندرت به اینجا میام


  3. #1443
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    1,946

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Raha198600 نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان

    ازونجا که من تازه در حال شروع پروسه مهاجرت هستم میتونم فقط نظرم رو درباره تصورات پیش از رفتن به کانادا بگم!
    به نظر من که تا حالا به کانادا نرفتم
    کانادا کشور زیبایی هست آلودگی هوا و آب و مواد غذایی و ... نداره
    سلامتی جسمی و روحی مردم برای دولتش با ارزشه
    مردمان مودبی داره (دلیلم فقط فیلم های آمریکایی هست که دیدم و توش این جمله رو میگن!!)
    زندگی در کانادا آرامش نسبی بالایی داره و نیازی نیست بابت هر مسئله کاملا شخصی به کسی جواب پس بدی
    درس خوندن در کانادا فقط نیاز به تصمیم داره (یعنی شب با خودت فک میکنی چه قد خوب میشد اگه به جای فوق لیسانس دکتری داشتی و فردا میری دانشگاه و...)
    اگر اسپیکینگ و لیسنینگت در حد 7 - 7.5 باشه و مهارت کافی در کارت داشته باشی حداکثر ظرف یک سال میتونی کار مورد علاقت رو پیدا کنی

    یه کم شاید خوش بینانه باشه (به خصوص در مورد کار!!)

    امیدوارم یکی دوساااال دیگه بیام و بگم نظرم پس از رفتن به کانادا هم همین هست

    برای همه هموطنام که الان کانادا هستن یا در حال رفتن به کانادا هستن آرزوی موفقیت میکنم
    در مورد مواد غذايي خيلي با شما هم عقيده نيستم.
    سلامت جسمي و روحي مردم نه تنها در كانادا بلكه در هيچ كجاي دنيا براي دولت مهم نيست.
    ادب مردم را هم نميشه به كشور ارتباط داد ، اينجا هم مثل همه جاي دنيا خوب و بد وجود داره.
    درس خواندن اينجا خيلي هم راحت نيست كه يكشبه تصميم بگيريد براش.
    كار هم كه از نظر من پيدا كردنش رابطه مستقيم با شانس داره.

  4. #1444
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط Raha198600 نمایش پست ها
    سلام به همه دوستان

    ازونجا که من تازه در حال شروع پروسه مهاجرت هستم میتونم فقط نظرم رو درباره تصورات پیش از رفتن به کانادا بگم!
    به نظر من که تا حالا به کانادا نرفتم
    کانادا کشور زیبایی هست آلودگی هوا و آب و مواد غذایی و ... نداره
    سلامتی جسمی و روحی مردم برای دولتش با ارزشه
    مردمان مودبی داره (دلیلم فقط فیلم های آمریکایی هست که دیدم و توش این جمله رو میگن!!)
    زندگی در کانادا آرامش نسبی بالایی داره و نیازی نیست بابت هر مسئله کاملا شخصی به کسی جواب پس بدی
    درس خوندن در کانادا فقط نیاز به تصمیم داره (یعنی شب با خودت فک میکنی چه قد خوب میشد اگه به جای فوق لیسانس دکتری داشتی و فردا میری دانشگاه و...)
    اگر اسپیکینگ و لیسنینگت در حد 7 - 7.5 باشه و مهارت کافی در کارت داشته باشی حداکثر ظرف یک سال میتونی کار مورد علاقت رو پیدا کنی

    یه کم شاید خوش بینانه باشه (به خصوص در مورد کار!!)

    امیدوارم یکی دوساااال دیگه بیام و بگم نظرم پس از رفتن به کانادا هم همین هست

    برای همه هموطنام که الان کانادا هستن یا در حال رفتن به کانادا هستن آرزوی موفقیت میکنم
    برای اینکه تصورات شما بعد از آمدن با واقعیتها منطبق باشد و نه صرفا تصورات ذهنی بهتر است این موارد را به صورت سیاه و یا سفید نبینید به عنوان مثال:
    برخی آلودگیهای صنعتی و مواد شیمیایی یه ویژه آلاینده های انحصاری بیولوژیک و پتنتهای تولیدی، بیش از مناطق کمتر توسعه یافته دنیا وجود دارد هرجند ممکن است به همان نسبت اطلاع عمومی وجود نداشته باشد. البته سطح استانداردها بالاتر است ولی به مفهوم بهتر بودن شرایط در همه موارد قطعا نیست.
    مردمان مودب با افراد بی خانمان، معتادان کنار خیابان و... که بخش دومش را ممکن است در فیلم ندیده باشید.
    آرامش خاص ولی همراه با گرفتاریهای خاصی که ممکن است به آن تا قبل از آمدن فکر نکرده باشید
    درس خواندن شاید به نظر ساده تر برسد ولی به مراتب واقعی تر و به همان میزان نیاز به سخت کوشی بیشتری دارد. مدرک گرایی نیز ارزشی بدون کسب مهارتهای لازم بر خلاف برخی نقاط دنیا ندارد. برای رسیدن به موقعیتهای بهتر باید واقعا تلاش کرد.
    پیداکردن کار ممکن است نقطه منفی بیشتر ارزیابیهای افراد پس از اقامت باشد. از آن بدتر امنیت شغلی و ثبات در کار است که کمتر ممکن است برای افراد مهاجر به ویژه در کارهای تخصصی به زودی و به مراتب با تلاش مضاعف نسبت به کشور مبدا فراهم گردد.
    و....
    البته این نگاه هم طرف مقابل تصورات شما می تواند باشد و بهتر است افرادی که به این مطالب به منظور گرفتن شاید مهمترین تصمیم زندگیشان می اندیشند هر دو وجه ماجرا را بدانند...
    موفق باشید
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  5. #1445
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    دیروز داشتم با تکنسین آزمایشگاهمون صحبت میکردم و بایدها و نبایدها رو یادداشت میکردم.
    مثلا میگفت حتماااا باید تن بچه ها روپوش آزمایشگاه باشه و عینک داشته باشن و...
    چند تا موردو گفت.
    من خودم چون یه خاظره از کارشناسیم داشتم، ازش پرسیدم اگه کسی چیزی رو بشکنه چطوریه؟ باید بهش بگم برو بخر بیار؟!! گفت نه! اول میریم به محل حادثه، نگاه میکنیم که برای دانشجو اتفاقی نیفتاده باشه، بعد شکستگی ها رو میدیم جمع میکنن، و بعد یه قطعه سالم جایگزین میکنیم. ضمنا محفظه های ابلیمو و شکر و ابمیوه هست که اگه بچه ها سر صبح گشنشونه یا ضعف دارن بخورن!
    خاطره من که یادش افتادم و به خاطر اون این سوالو پرسیدم:
    بالونی با که هم گروهیم بسته بودم شکست (خودش، به خاطر فشار) و ما دوتام گفتیم خب ما که نشکستیم که سریع بخریم بیاریم. خودش شکست.
    و یادمه آخر ترم وقتی نمرمون لاک داشت روش (خونده نمیشد) وقتی رفتیم پیش مسئول آزمایشگاهمون، گفت کمیستری جان به حافظه ت رجوع کن! گفتم استاد هر قدر رجوع میکنم دلیلی پیدا نمیکنم که این نمرمو نتونم بخونم.
    یه ربع وقتی مجبورم کرد فکر کنم،
    آخرش گفت بالون شکستین!؟
    گفتم خدایا کی؟!
    گفت فلان بالون تو این ازمایش!
    گفتم استاد بخدااااا ما نشکستیم.
    با این هم گروهیم خدا و قرانو قسم میخوردیم.
    گفت!
    برین بخرین!
    یادمه تو بهبهه خرداد 88 ما رفتیم اینو از انقلاب تهیه کردیم (فکر کن دو تا از پسرای همکلاسی با ما اومدن که یه وقت نمیریم اونجا)
    اومدیم دادیم. گفت بالون اشتباهه!!!!!
    دوباره برگشتیم انقلاب!
    من خیلیای دیگه رو هم دیده بودم که همین کارو میکنن باهاشون.
    ولی آخه بالون ما خودش شکست!!
    عین لیوانی که 100 بار ازش استفاده میکنی و یه بار یواشکی ترک برمیداره و دفعه دیگه وقتی میگیری دستت یهو میشکنه! وقتی شکست ما اصلا دستمون نگرفته بودیمش. خود استادم دید!

    جالبه که ایجا مثلا ازمایشا در حدی که بچه بیاد دستگاه UV رو ببینه و بره!
    ما ترم یک کارشناسیمون بعد 4 ساعت آزمایش تازه میفهمیدیم که فنول سبز داریم یا بنزین! و بعدش تیکه دوم آزمایشو استارت میزدیم!
    هر درسم فقط یه واحد بود!

    اینجا بچه ها رو خیلی ریلکس بزرگ میکنن. بچه ها نگران هیچی نیستن. با دانشجوها با خصوصمت برخورد نمیکنن. همه تلاش استاد و کادر اینه که به ما بفهمونن که هر اتفاقی که افتاد بچه رو اذیت نکنینا.
    بعد یادمه تی ای آزمایشگاه ترم یک ما یه دختر بود که همون ترم با دوست پسرش بعد 3 سال به هم زده بود و به هممون میگفت (دختر و پسر): میگیرم یه چک میخوابونم زیر گوشتا! برو اونور!!!! بقیه سالها و ترم ها هم تی ای ها همین بودن. حس میکردن باید یه فاصله و حدی بین خودشونو و بقیه بذارن. اینجا ما قراره یه هفته قبل کلاس بریم به بچه سلام کنیم و براشون آرزوی بهروزی در همه مقاطع زندگی کنیم انشاالله!
    خلاصه این بود داستان بالون آزمایشگاه من!


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  6. #1446
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    من سه هفته هست که اینجا اومدم (دقیقا سه هفته). تو مونتریال و تورنتو و ونکوور نیستم (تو شهرای بزرگ و مشهور نیستم)، ویزای تحصیلی دارم. پس پستهام دور و بر دانشگاه و دغدغه های یه دانشجو میچرخه.
    تقریبا بیشتر داشته های الانم (حتی اگه ناچیز باشه) مربوط میشه به این فروم. من ازین فروم چیزای خیلی زیادی یاد گرفتم و برای بسیاری از کاربرانش احترام بسیار زیادی قائل هستم. پس وقتی اینجا هر از گاهی دونسته هامو مینویسم، حس خوبی بهم دست میده و با خودم میگم شاید یه روزی اینا به کسی ایده داد، همونطور که پستهای دوستان کانادا بهم خیلی ایده دادن، شاید به درد کسی خورد. شایدم نخورد!!
    پس حس میکنم نوشتنم از ننوشتنم بهتره.
    من اینجا متوجه شدم که تو این سه هفته حتی یه لحظه!! یه لحظه!! بیکار نبودم!!!
    الانم دارم اینا رو تو وقت بعد ناهارم مینویسم. قبلش آزمایشگاه داشتم و الان چشمم سو نداره! ولی نمیفهمم چرا اصلا روح آدم خسته نمیشه! بدن خسته میشه به طرز فجیعی، ولی روح سالم و شادابه!!! اینجا دور زندگی ادم یهو تند میشه. من تو ایران هم فوق گرفتم و هم لیسانس، تو اروپا هم ریسرچ داشتم. تو ایران عزیزم که اصلا هیچی معلوم نبود. تنها و تنها و تنها کاری که ما رو تو اون دو سال و نیم اماده کردن براش، حسابی آماده کردن! این بود که ماداامی که هر روز 23 بار بری پیش استاد راهنمات و همش بگی سلام استاد چاکرم، و پیشش بشینی و استاد غیبت همه رو بکنه و تو همش تایید کنی و بگی چشم، بله، درست میگین، استاد شما در جهان تک هستین!! هم معدلت خوب میشه هم اینکه اصلا نیازی نداری کار کنی برای فارغ التحصیل شدن (نه مقاله دادن، مقاله یه چیز دیگست، مقاله ای اس ای رو میگم)، بعضی استاد راهنماها عالی هستن ولی تعدادشون کمه. بقیه از یه الگو پیروی میکنن.
    من یادمه برای فوقم خیلیییی کار کردم. خیلی. زودتر تموم کردم، ولی استادم همش میگفت نه نمیشه 4 ترمه تموم کنی، باید 5 ترمه الی شش ترمه بشین. من به زور، با بدبختی! تو 2 سال و سه ماه تموم کردم. همش از خودم میپرسیدم دلیل این صبر استادم چیه؟!! آخرش منشی گروهمون گفت کمیستری جان استادا واسه هر ترم پول میگیرن بابت دانشجو، اون از خداشه شماها شش ترمه بشین همتون!! عمدا داره همتونو شش ترمه میکنه!
    میخوام بگم، دغدغه های آدم یکی دو تا نیست! از این قضیه بگیر که تو افیست هیچ دستگاه فتوکپی و فکس و پرینتی نداره و اصلا نه افیسی داری و نه جای نسبتا مشخصی! سر هر پرنیتی باید 4 تا طبقه بری پایین تو زیراکس دانشکده! تا دیگه بقیه مصیبت ها، همه چی رو خودت میخری، حتی مواد آزمایشگاهیتو و تیکه تیکه بعدا شاید پولتو پس بدن، و پول تاکسی و آژانس و بار و نمیدونم پست موادو دانشگاه بهت نمیده. حتی پول مواد ازمایشگاهی رو نمیدن!! خودت باید بیکر و پیپت و همه چی رو بخری گاهی (گاهی) مثلا برای تند شدن دورت، نیاز داره به 3 تا میکروپیپت، ولی در عمل یه دونه میکروپیپت واسه سه تا Lab هست. پس مجبوری دو تا رو خودت بخری هر کدوم یه تومن (یک میلیون تومن، الان حتما گرونترم شده)! یا اصلا نخری! و استاد بگه بله دانشجو باید دانشجو باشد! پس با همین یه دونه میکروپیپتت تحمل کن زندگی رو.
    متوجهین؟!
    وقت آدم، عمر آدم سر هیچچچچچ تموم میشه.
    من گاهی میرم تو بخش "اصول اخلاقی برای چاپ مقاله" این فروم یا "نکات مربوط به اسامی در مقاله" و خیلی ناراحت میشم.
    دغدغه ها همه یه جور، استادم اسممو نمینویسه، استادم مقالمو برداشت واسه خودش، نمیدونم استادم جوابمو نمیده!!! چیکار کنم؟!
    خیلی اینا منو ناراحت میکنه.
    حالا اینجا،
    من تو این سه هفته، برعکس ایران، شبا از خستگی خوابم نمیبره! یعنی بدن خستس، ولی روح و روان شادابه!!!! چون هر روز میری دانشگاه و هر روز به اون چیزی که مد نظرته میرسی.
    همین قضیه اسم نوشتنو یادتون هست؟! ما میخواستیم بریم یه سمینار، میگفتن اسم بنویسین!!! بعد مثلا از قبل بچه ها سپرده بودن که ما نمیایم ولی اسم ما رو هم بنویسین! که غیبت نخوریم!!! اینجا قشنگ کارت دانشجوییتو میکشی و اون برات حساب میشه (عین کارت بانکی که موقع خرید میکشیم)، اصلا نه دغدغه ای، نه آزار و اذیتی.
    دغدغه آدم میشه اینکه سعی کنم تا ساعت هفت از لب بیام بیرون برم با هم کارم، دوستم، رفیقم، بیرون تا ده، ده بیام بگیرم بخوابم.
    والا!!
    اصلا زندگی عوض میشه.
    من نمیخوام اظهار فضل کنم.
    فقط 3 هفته هست که اینجام.
    پس ممکنه یه روزی نظراتم عوض شه.
    ولی همین که دغدغه آدم میشه بالا بردن کیفیت زندگیش، دیدن آدمای جدید، لذت بردن از زندگیش برام جالبه. چیزی که تو ایرن تجربش نکردم.
    اینجا من باید دو ماه دیگه برای ویزای امریکا اقدام کنم که بتونم برم به کنفرانسم با تیم خودمون. تو ایران ما یه کنفرانس اهواز میخواستیم بریم زمین و اسمون به هم دوخته شد! تو ایران یه مرز بزرگی بین اساتید و دانشجو هست اکثرا.
    اینجا ما هر هفته یک الی دو تا گروپ میتینگ داریم، یک الی دو تا ناهارو دور همیم.
    اینجا تو هر هفته ای که تموم میشه، تو وقتی یکشنبه از گردشت، تفریحت با دوستات برمیگردی، شب وقتی سر رو بالش میذاری و برنامه ریزی میکنی برای هفته دیگه، حس میکنی بزرگتر شدی نسبت به هفته قبلت. حس میکنی هر روز جربزه و تواناییت داره بالاتر میره. چون همه چی یهو بهت واگذار میشه، از بحث کردن سر دادن پول تلفن فایدو بگیر (حالا دیروز یهو اینترنت من قطع شد و رفتم لایو چت فایدو و بهم گفتن طرح شما عوض شده!!! خودتون مگه درخواست نکردین؟!! بسم الله! مشکل حل شد بلاخره)، تا خرید خونه ات، تا مسئولیت بقیه دانشجوها، همه چی. من همش حس میکنم حتی اگه آخر این چند سال من هیچ مدرکی هم نگیرم!!! باز انقدرررررر قوی شدم که با همون مدارک قبلیم بتونم زندگی بهتری بسازم. آدم بزرگ میشه! آدم قوی میشه. من اینو دوست داشتم که به دست بیارم.
    مسئله دیگه ای که برام خیلی جالبه، اینه که عربها خیلی پولدارن!!! چرا آخه؟!!! همشون یا فاند ندارن یا پارشال فاند دارن یا ته تهش تی این!! ولی همشون ماشینای خیلی خوب دارن (خیلی خوب، دو تا گاهی!) همشون خونه هاشون حداقل 120 متره!! هر جور حساب میکنم میبینم نمیشه با این حقوق تی ایی یه همچین کارایی کرد. هر سری میرن خرید حداقل 1500 تا خرج میکنن. حداقل!!! هر گردشون بالای 200 تا خرج داره، هنوز همون حالت لورد بودن خاورمیانه ایشونو دارن. همش میگن دختر پیش ما دست تو جیب نمیکنه (عین جمله هایی که پسرا تو ایران میگن)، از طرفی اینجا موندن و یه سری اخلاقای خوب کاناداییا رو یاد گرفتن.
    اینجا تقریبا خاورمیانه ای ها با هم میچرخن، اروپاییا با هم (و گاهی با کاناداییا)، استرالیایی فقط یه نفر دیدم! امریکایی خیلی کمممم، خیلی!!!
    اگه بخوای تو گروه آلمانیا باشی نمیتونی به راحتی اونا رو با خاورمیانه ای ها آشنا کنی. سخته!! پس مجبوری تو دو تا گروه بری بیای، یه گروه اروپاییا یه گوره خاورمیانه ای ها.
    نمیدونم چرا خاورمیانه ای ها و اروپاییا با هم نمیچرخن! درک نمیکنم! شایدم چون تازه اومدم اینجا و بزودی میتونم دوستای خاورمیانه ای و اروپاییمو به هم نزدیک کنم!! نمیدونم!
    نکته بعدی اینکه تو این سه هفته، به جرات میگم تقریبا هشتاد درصد کاناداییا تو این شهر فکر میکنن ما ایرانیا عرب هستیم و همش میپرسن عید عربی شما کی هست؟! شما کریسمش ندارین نه؟! بعد بخوای بشینی براشون توضیح بدی که بابا ما نوروز داریم، زبونمون فرق داره، خودش کلی وقت میبره. عملا هم فایده ای نداره.
    فکر میکنن زبونمون عربیه. قیافه هامونم تقریبا شبیه همه. من خودم بارها و بارها ترکهای اذربایجان و عربها و ایرانیا رو با هم اشتباه گرفتم! طبیعیه که حس کنن ما همه از یه نژادیم.
    همین.
    ویرایش توسط chemistrymaste : January 11th, 2017 در ساعت 11:33 PM


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  7. #1447

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام به همه
    دوستان من الان دو سالی (به طور رسمی) هست ایران پزشک عمومیم ( به قول مردم بافرهنگ ایران دکتر تقلبیِ نسخه نویسم
    ) البته دو نفر هستیم و هر دومون دکتر نسخه نویسیم . از دو دبیرستان هم ایران نبودم کلا مدرسه و دانشگاه رو خارج ایران گذروندم اما برگشتم وطن عزیز (!). درامدم هم بدک نیست به تومن البته. حدود 12 تومن ماهانه هر کدوم در میاریم. اماااااا ... اما چی ؟ اما زندگی در جهنم ایران برای شخصی مثل من واقعا ازار دهندست هر چقدرم درامدت نسبت به بقیه خوب باشه بازم وضعیت فرهنگی که هم جامعه هم بالادستیا درست کردن تحمل رو سخت میکنه . برای همین تصمیم گرفتم که دوباره از ایران خارج بشیم . الان هر دومون تونستیم فوق لیسانس پژوهشی پذیرش بگیریم تورنتو . حدود 1000 دلار ماهیانه برای هر کدوم فاند داده شده که کلا میشه 2000 دلار . با این پول میشه خونه خوب در محله خوب بگیری مثلا با هزار دلارش و با هزار دلار دیگه زندگی خوبی داشته باشی؟ شدنیه یا خیلی کمه ؟ بعدش درامد بعد از فارغ التصیلی برای کسی که دکترا داره حدودا چقدره ؟ میدونم خیلی متفاوته اما یه رنج کلی بگین ممنون میشم.

  8. #1448
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط doctocanada نمایش پست ها
    سلام به همه
    دوستان من الان دو سالی (به طور رسمی) هست ایران پزشک عمومیم ( به قول مردم بافرهنگ ایران دکتر تقلبیِ نسخه نویسم
    ) البته دو نفر هستیم و هر دومون دکتر نسخه نویسیم . از دو دبیرستان هم ایران نبودم کلا مدرسه و دانشگاه رو خارج ایران گذروندم اما برگشتم وطن عزیز (!). درامدم هم بدک نیست به تومن البته. حدود 12 تومن ماهانه هر کدوم در میاریم. اماااااا ... اما چی ؟ اما زندگی در جهنم ایران برای شخصی مثل من واقعا ازار دهندست هر چقدرم درامدت نسبت به بقیه خوب باشه بازم وضعیت فرهنگی که هم جامعه هم بالادستیا درست کردن تحمل رو سخت میکنه . برای همین تصمیم گرفتم که دوباره از ایران خارج بشیم . الان هر دومون تونستیم فوق لیسانس پژوهشی پذیرش بگیریم تورنتو . حدود 1000 دلار ماهیانه برای هر کدوم فاند داده شده که کلا میشه 2000 دلار . با این پول میشه خونه خوب در محله خوب بگیری مثلا با هزار دلارش و با هزار دلار دیگه زندگی خوبی داشته باشی؟ شدنیه یا خیلی کمه ؟ بعدش درامد بعد از فارغ التصیلی برای کسی که دکترا داره حدودا چقدره ؟ میدونم خیلی متفاوته اما یه رنج کلی بگین ممنون میشم.
    بنظر من 2000 دلار کمه برای دو نفر در تورنتو. اجاره ها خیلی بالا رفته. درآمد بعد از فارغ التحصیلی هم به شغل آینده تون بستگی داره. اینجا بر اساس مدرک حقوق نمیدن.الان هم اگر تازه فوق لیسانس شروع میکنید تا پایان دکتراتون اقلا 6-7 سال طول میکشه و از الان نمیشه واقعا پیش بینی کرد شرایط چطور باشه.

  9. #1449
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط doctocanada نمایش پست ها
    سلام به همه
    دوستان من الان دو سالی (به طور رسمی) هست ایران پزشک عمومیم ( به قول مردم بافرهنگ ایران دکتر تقلبیِ نسخه نویسم
    ) البته دو نفر هستیم و هر دومون دکتر نسخه نویسیم . از دو دبیرستان هم ایران نبودم کلا مدرسه و دانشگاه رو خارج ایران گذروندم اما برگشتم وطن عزیز (!). درامدم هم بدک نیست به تومن البته. حدود 12 تومن ماهانه هر کدوم در میاریم. اماااااا ... اما چی ؟ اما زندگی در جهنم ایران برای شخصی مثل من واقعا ازار دهندست هر چقدرم درامدت نسبت به بقیه خوب باشه بازم وضعیت فرهنگی که هم جامعه هم بالادستیا درست کردن تحمل رو سخت میکنه . برای همین تصمیم گرفتم که دوباره از ایران خارج بشیم . الان هر دومون تونستیم فوق لیسانس پژوهشی پذیرش بگیریم تورنتو . حدود 1000 دلار ماهیانه برای هر کدوم فاند داده شده که کلا میشه 2000 دلار . با این پول میشه خونه خوب در محله خوب بگیری مثلا با هزار دلارش و با هزار دلار دیگه زندگی خوبی داشته باشی؟ شدنیه یا خیلی کمه ؟ بعدش درامد بعد از فارغ التصیلی برای کسی که دکترا داره حدودا چقدره ؟ میدونم خیلی متفاوته اما یه رنج کلی بگین ممنون میشم.
    سلام
    جناب قلوب کاملا صحیح میفرمایند.
    یه چیزم بگین خوبتر میشه جواب داد.
    الان شما شهریه و بیمه و بقیه مخارجو کم کردین مونده هزار تا هر ماه؟!
    یعنی همه خرجهای دانشگاه و نمیدونم هزینه حمل و نقل و بیمه و خیلی چیزای دیگه رو اگه کم کنین (و مالیات) هر ماه واسه نفری هزار تا میمونه؟
    بعیده بشه با این 2000 دلار تو تورنتو اونم جای خوب اونم خونه خوب گرفت.
    خونه معمولی رو ماهی (بدون اینترنت و برق و این چیزا) نهصد دلار حساب کنین (محله معمولی تورنتو، خونه دو خوابه).
    تازه اون ابهتی که اونجا تو ایران عزیزمون هست برای دکتر (حتی عمومیش) این اوایل اینجا نخواهید داشت (تا چند سال اول). بعد از فوقتون ممکنه تا یه سال اول کار پیدا نشه و مجبور شین از پس انداز استفاده کنین.
    باید پس انداز داشته باشین.
    موفق باشید.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  10. #1450
    Member apocalypse2022 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته و دانشگاه
    Finance
    ارسال‌ها
    497

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    من نظرات دوستان رو دیدم و دوست داشتم نظر شخصی خودم رو هم بگم. من ایران حدود شش سال سابقه کار داشتم و تو یه سازمان دولتی در حوزه بورس و بازار سرمایه کار میکردم و موقعیت شغلی و درامدی بسیار خوبی و راضی کننده ای داشتم. همه چی اوکی بود برام، از محیط کاری و همکاران و شرایط زندگیم و مشکل خاصی هم با ایران نداشتم و صرفا چون خوره اپلای به جونم افتاده بود بعد اینکه پذیرش گرفتم همه چی رو ول کردم. به عنوان کسی که الان حدود یک سال و نیم هست کانادا هستم و اینجا دارم به عنوان دانشجوی فول فاند در یکی از بیزینس اسکولهای کانادا، Finance میخونم باید بگم که برای کسی که موقعیت شغلی خوبی در ایران داره (حداقل ماهی 6-7 تومن درامد ماهانه داره) و از شرایط راضیه اومدن و مهاجرت احتمالا اشتباهه و بعد یه مدت ممکنه سرخورده شه. مهاجرت و اومدن به کانادا یا هر کشور غربی دیگه فقط اوایلش ممکنه جذاب باشه و بعدش سختیهای مهاجرت شروع میشه. کلا مهاجرت پروسه سخت و پیچیده ای هست و اگه دلایل کافی برای اومدن ندارین یا صرفا از سر جو و مسایل اححساسی تصمیم میگیرین ممکنه به مشکل بخورین.
    بله برای خیلیها ممکنه کانادا، امریکا و ... اومدن جذاب باشه اما براساس تجربه و مشاهدات خودم، بچه هایی که کار و باری تو ایران نداشتن و از سر ناچاری اومدن که شاید 90% دوستان اینحجوری باشن رضایت بیشتری از زندگی اینجا دارند اما افرادی که موقعیت کاری و اجتماعی خوبی تو ایران داشتن یا دارن ممکنه ریسک اومدنشون زیاد باشه و باید قبل اومدن حسابی فکر بکنند. من خودم با اینکه رشته خوبی (به نسبت سایر رشته ها) میخونم و به اختمال زیاد بعد اتمام درس مشکلی برای پیدا کردن کار نخواهم داشت و الان هم حین دانشجویی به صورت پاره وقت تو بانک RBC کارهم میکنم و برای PR هم اقدام کردم اما به شدت به گزینه برگشت به ایران بعد اتمام درسم دارم فکر میکنم. توصیه من به دوستانی که سابقه کار خوب و قابل اتکا تو ایران دارن اینه که با اومدن و مهاجرت، ارتباطات خودشون در ایران رو حفظ کنن و بالکل با ایران و professional connection هایی که دارن قطع رابطه نکنن، کاری که خودم تو این مدت انجام دادم و واقعا هم از این کار خوشحالم. البته من خدای نکرده قصد دلسرد کردن دوستانی که میخوان بیان رو ندارم و خودم هم اینجا مشکل خاصی ندارم و تا الان هم زندگی در کانادا از لحاظ علمی و حرفه ای و شخصی برام تجربه بسیار خوبی بوده اما تجربه شخصی خودم رو سعی کردم خیلی ساده و شفاف بگم.
    * و من یتوکل علی الله فهو حسبه *

    The problem with the world is that the intelligent people are full of doubt while the stupid one's are full of confidence

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •